جیم.
در خَم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟ نقطهٔ دوده که در حلقهٔ جیم افتادست ..... https://t.me/BChatBot?start=sc-453752-bhvEQT7
نمایش بیشتر655
مشترکین
-424 ساعت
+817 روز
+5330 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
« طاهره عزیز؛
این روش قابل دوام نیست، من در میان دودلی سرگردانم، در وسط دو راهی واقع شده ام این غم سنگینی که مثل سم مهلکی هستی و وجود مرا میخورد و میکاهد عاقبت مرا خواهد کشت. میدانی چیست؟ همه اینها دست توست تو مرا نیمه جان کردهای، در حالیکه مرده ام زندگی میکنم؟ آیا باورت نیست؟»
-از نامه های غلامحسین ساعدی به طاهره.
« طاهره عزیز؛
این روش قابل دوام نیست، من در میان دودلی سرگردانم، در وسط دو راهی واقع شده ام این غم سنگینی که مثل سم مهلکی هستی و وجود مرا میخورد و میکاهد عاقبت مرا خواهد کشت.
میدانی چیست؟ همه اینها دست توست تو مرا نیمه جان کردهای در حالیکه مرده ام زندگی میکنم؟ آیا باورت نیست؟ »
-از نامه های غلامحسین ساعدی به طاهره.
شود آیا که فراموش کنم چشم تورا؟
@deleimaan
11_Afsaneye_Chashmhayat_Homayoun_Shajarian_Alireza_Ghorbani_Mahyar.mp315.84 MB
«آیدا جانم؛
بدترین روزهای عمرم را می گذرانم. فشار تهی دستی و فشار آن زن بی انصاف بی رحم از طرف دیگر، فشار بانک که پول سفته اش را می خواهد و فشار بی غیرتی و وقاحت این مرد شارلاتان که دو ماه عمر مرا به امروز و فردا کردن تلف کرده است، همه مرا در منگنه گذاشته اند.
از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم خیلی باید بکوشم. مع ذلک نفس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو می دهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ چیز نمی ترسم. من در آستانه ی مرگی مأیوس، در آستانه ی “عزیمتی نابهنگام” تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟»
-از نامه های احمد شاملو به آیدا.
Repost from جیم.
«آیدا جانم؛
بدترین روزهای عمرم را می گذرانم. فشار تهی دستی و فشار آن زن بی انصاف بی رحم از طرف دیگر، فشار بانک که پول سفته اش را می خواهد و فشار بی غیرتی و وقاحت این مرد شارلاتان که دو ماه عمر مرا به امروز و فردا کردن تلف کرده است، همه مرا در منگنه گذاشته اند.
از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم خیلی باید بکوشم. مع ذلک نفس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو می دهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ چیز نمی ترسم. من در آستانه ی مرگی مأیوس، در آستانه ی “عزیمتی نابهنگام” تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟»
-از نامه های احمد شاملو به آیدا.
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.