cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

توغای

رمان: توغای رمان_ شوره زار👇 https://t.me/+kVzixrh0KjRjNjI0 پارت هروز بغیر جمعه ها😊 نویسنده:آذر،ع شروع پارت گذاری از ۶/۳/۱۴۰۳ چنل فقط تلگرام ،در هیچ پیام رسان دیگه چنل نداریم

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 338
مشترکین
-1124 ساعت
-187 روز
-4430 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

پارت امروز 👆
نمایش همه...
2
Repost from توغای
sticker.webp0.14 KB
Repost from N/a
_تو مگه نگفتی قرص می خوری؟!⚠️ دخترک لرزان سر تکان داد و کیوان برگه را مقابل صورتش تکان داد. _پس این چیه هان؟! این زهر ماری که من امروز از آزمایشگاه گرفتم چیه؟! اشک های طفلک فاصله ای تا چکیدن نداشتند و صدای بالا رفته کیوان ترسش را بیشتر می کرد. _به خدا می خوردم... جون بچم می خوردم آقا... _می خوردی و هنوز سه ماه از زایمانت نگذشته حامله ای؟!_آقا به خدا... _هیس... هیس حرف نزن... انگشتش را مقابل بینی اش گرفت و ماهرو جمع شده گوشه تخت بی صدا اشک هایش چکیدند. _سقطش می کنی! اون بچه به دنیا نمیاد! رنگ از رخ ماهرو پرید و کیوان نگران از اینکه حالش بد شود سمتش رفت. _آقا... روی تخت کنارش نشست و ماهرو با وحشت به چشمان مصمم او خیره شد و گوش هایش بر خلاف خواسته اش شنونده حرف هایش شدند. _چی انتظار داشتی ماهرو؟! که خوشحال بشم؟! این قضیه به نظر تو خوشحالی داره وقتی می دونم ریسک بالایی برای قلب تو داره؟!‼️ سعی داشت غصه دلش را پشت استحکامش پنهان کند و بغض ماهرو را دیده دستانش را میان دست گرفت و به نرمی پشتشان را نوازش کرد. _من رو زندگی تو ریسک نمی کنم ماهرو... من از یه عمر حسرت خودم می گذشتم و پسر تو رو باور کردم که از خون خودمه و هیچ وقت نخواستم و نمی خوام که بچه ای جز حامی داشته باشم... نکن این کارو با من... بگذر از این بچه ماهی من... بگذر ازش... _جون داره آقا... دکتر گفت قلبش تشکیل شده...💔 صدای لرزان و لبریز از بغضش انگار داشت جان کیوان را می گرفت. _نکن ماهرو... نکن عزیز من... من و با خودت امتحان نکن... _آقا... آقا من چیزیم نمی شه... آقا به خدا... _هیس ماهرو... همین که گفتم... اون بچه به دنیا نمیاد... * _خونریزیش زیاده جناب همسرتون داره از دست می ره...⚠️ _یه کاری دکتر... تو رو به مقدسات نجاتش بده... _من به شما گفتم این سقط امکان پذیر نیست... وضعیت قلب خانمتون خوب بود... ولی حالا داریم هر دو رو از دست می دیم...⛔ تنش از وحشت لرزید وخواست لب به التماس دوباره باز کند!اما صدای سوت ممتد دستگاه و فریاد پرستاری که دکتر را صدا می زد... https://t.me/+LUWujcFPaKExMmFk https://t.me/+LUWujcFPaKExMmFk https://t.me/+LUWujcFPaKExMmFk
نمایش همه...
✨ماهرو🌙

عاشقانه ای متفاوت از یغما پارت گذاری شنبه تا چهارشنبه و هفتگی 5 پارت

Repost from N/a
- خانم دکتر مانتو قرمز خیلی بهت میاد، اصلا اوفف!♨️ بهت زده خیره به بیمار روبه روم شدم که وقیحانه این حرفو زده بود... - بیمار جدیدتم، میلاد زرین! با شنیدن اسمش قهقه ایی زدم و به دستهای دستبند زدش اشاره کردم: - همون بی وجدانی که مامان باباشو کشته؟ با چشمهایی از خشم خیره بهم شد و به سمتم خیز برداشت: - یادشون رفته بهت بگن من دسته به زن خوبی هم دارم؟ و بی هوا با کاری که کرد.... https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 #بدون_سانسور❤️‍🔥
نمایش همه...
Repost from N/a
- من زنم رو دست هیچکس نمی‌سپارم! بهتره زودتر فلنگو ببندی! با صدای بلند امیر که انگار سر کسی داد می‌کشید، نگران از پله‌ها روانه شد و به سمت در رفت. - چی‌شده امیر؟ نمی‌دانست نگران رگ‌های بیرون زده‌ی شقیقه‌ی همسرش شود، یا از نگاه هیز مرد غریبه روبه‌‌رویش تعجب کند. - هیچی خانومم‌...تو برو داخل. سرخ شده بود و از حرص نفسش به زور بالا می‌آمد...این مرد که بود که امیر را این‌گونه بهم ریخته؟ - نه...کجا بره؟ همین دختری که سنگش رو به سینه می‌زنیم، قراره بیاد توی خونه ی من! بذار آشنا شیم... پاهای نیلی در مسیر بازگشت به خانه، خشک شد. گیج نگاهش را بین آن دو چرخاند و ناخودآگاه پشت امیر پنهان شد. - خفه شو بیشرف! من زنم رو دست تو نمی‌سپارم! از فکر این‌که امیر قرار است از او دور شود، ترسید و به بازویش چنگ زد. آرام و با بغض لب زد: - کجا می‌خوای بری امیر که من مجبورم برم پیش کسی؟ امیر بی توجه به نگاه آتشین کامران روی حلقه ی دستانشان، نیلی را بیشتر به خود فشرد و روی سرش را بوسید. - هیچ‌جا...پیشتم من...نترس! پوزخند صدادار مرد دوباره به دلش اشوب انداخت. چه می‌خواست از مردش؟ از مردی که تازه چند روز از یکی شدنشان می‌گذشت! - می‌خواد بره پیش اون یکی زنش...یعنی خواهر من! یعنی زن و عشق اولش. و بعد جلو رفت و بازوی نیلی را کشید. - توام با من میای! امیر فقط وسیله رسیدن من به تو بود کوچولو! نیلی تقلا کرد تا دوباره به آغوش امیر برگردد اما مرد نگذاشت. بادیگارد هایش امیر را گرفته بودند و تقلای هردویشان بی نتیجه بود. - ولم کن عوضی...داری جفنگ می‌گی! بی توجه به تقلاهای نیلی، انگشت تهدیدش را بالا آورد. - امیدوارم طبق قرارمون دستت هم بهش نخورده باشه، وگرنه به فنا می‌دمت امیر! نیلی که انگار ریسمانی برای چنگ زدن پیدا کرده بود، در آن هیاهو صدا بلند کرد و با بغض گفت: - چه دست نزدنی؟ من حامله‌ام بیشرف! از امیر حامله ام! https://t.me/+oFoRNdMCcbk3MDA0 https://t.me/+oFoRNdMCcbk3MDA0
نمایش همه...
پارت امروز 🌺
نمایش همه...
2👌 1
❗️❗️❗️#توغای #پارت_62 روزها مث برق و باد می گذشتن و من با شرایط کنار اومده بودم بارها تا نزدیکی خونه عمو رفتم، برای دیدن مادرم، ولی پشیمون شدم وقتی بدون من زندگیش خوشه، بهتره با رفتنم اذیتش نکنم. صدای پچ،پچ‌ و خنده تو فضای کلاس پیچیده بود از گوشه چشم نگاهی به فرشید کردم. بازم معرکه گرفته بود، لامصب با این زبونش مار رو از سوراخ می کشید بیرون نگاهی به دخترای دور ورش کردم سری از تاسف براش تکون دادم مثلا اقا رو فرستادن مواظب من باشه، از روز اول تنها کاری که کرده مواظبته _اقبالت بلنده، پسری تو زندگیته، الان روبه روت نشسته با حرفش دخترا با صدای بلند هووو کشیدن. کراش زده بود رو دختر ریز میزه کلاس با موهای مشکی و فر و چشم های درشت، دختره محلش نمیداد، حربه جدید زده با حالت مظلومی حرف میزد،سگ بخورتت پسر _ من نمیگم اینجا کف دستش نوشته دست زیر چونه زدم و به لودگیش نگاه کردم. تابی به گردنش داد و سرش رو به دست دخترک، که هر لحظه رنگ به رنگ می شد نزدیک کرد _بهش فرصت بده تا خودش رو ثابت کنه، پشیمون نمیشی لب هام رو روی هم چفت کرده بودم تا نزنم زیر خنده سرش رو بالا آورد و تو چشمای قهوه‌ای دختره خیره شد از همون نگاه ها بود که طرف مقابل وا میداد _نظرت چیه؟ دستش رو سمت دختره که با شرم نگاهی به دور ور کلاس انداخت _ دوستیم؟ دختره تا خواست جواب بده استاد وارد شد و بچه ها با سرو صدا سمت صندلی هاشون رفتن مراسم مخ زنی فرشید نیمه کاره موند
نمایش همه...
👍 6 2
sticker.webp0.14 KB
Repost from N/a
- کم مونده سی*نه هات بیوفتن تو پیش دستی. با لوندی پا روی پا انداختم و تکون ناراحتی روی مبل خوردم. لعنت بر پریودی بی موقع! - خب بزرگن چیکارشون کنم؟ مادر امیر عینکشو گذاشت روی چشمش و دقیق نگاه کرد. معذب یکم خودمو جمع کردم. از صدتا مرد بدتر بود. یقمو یکم کشیدم بالاتر. - اینقدری نبودنا...نکنه روغن اینا میمالی به خودت؟ نگاهی به امیر کردم که زیر چشمی بهم نگاه میکرد. چشمکی بهش زدم که دستش مشت شد. میدونستم چی میخواد. - نه خانم جون. ادم باید خوب ماساژ بده...ماساژ خوب مساوی سایز خوب‌. هینی کشید و زد پشت دستش. - نگو دختر...مرد اینجا نشسته،. برویه چیزی تنت کن زشته جلوی نامحرم... نامحرم؟ خبر نداشت که هرشب مهمون تخت پسرش بودم. لبمو کش دادم و گفتم: - شما شروع کردین درمورد گندگی بالاتنم حرف زدن... - حرف نباشه. اون موقع امیر اون ور نشسته بود خواستم بهت تذکر بدم. خیلی بی حیا شدی...این پسر قرار زن بگیره نمی خوام با حرفات هوایی بشه. هوایی؟ پسر سر به زیرش که شاید جلوش حتی نگاهمم نمیکرد ولی شبا یه ببر وحشی توی تخته و تا همه جامو فتح نکنه آروم نمیگیره. پا رو ی پا انداختم و گفتم: - هوایی شدن الان به دردش نمیخوره چون پریودم. امیر اخطار گونه اسممو گفت که با عشوه گفتم: - امشب پریودم اتاقت نمیام. مادر امیر هینی کشید. - تو با این زن خراب میخوابی...نکنه رفتی با یکی خواستی بندازیش گردن پسر من؟ نوچی‌کردم. - نه خانوم جان دستمال دارم. تو کشو قایمش کردم نشون بدم. با این حرفم فراز به سمت مادرش که غش کرده بود رفت و... https://t.me/+oFoRNdMCcbk3MDA0 نیلی دختر یتیمی که بعد از بیرون انداخته شدن از یتیم‌خونه در هجده سالگی برای کار وارد خونه امیر رادِش یکی از پولدار ترین مرد های خاورمیانه میشه تا نقش نامزدش رو بازی کنه ولی با ورود خانواده بزرگمهر… https://t.me/+oFoRNdMCcbk3MDA0 ولی یک شب امیر در برابر زیبایی و عشوه های من کم اورد و...
نمایش همه...
Repost from N/a
- خانم دکتر باید زنم بشی!🔞🔥 ترسیده پرونده های روی میز رو به سمتش پرتاب میکردم که با خنده یک قدم دیگه نزدیکم شد: - تو یه قاتلی من زنِ یه قاتل نمیشم! پوزخندی زد و خودش رو در یک حرکت بهم رسوند: - تو از راز هایی باخبری که احدی ازش خبر نداره دختر جون! در تقلا بودم خودمو از بین بازوهاش کنار بکشم که دستشو به سمته گونم برد و با کاری که کرد جیغی کشیدم و... https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 #محدودیت سنی❌
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.