عصیان کلمهها
331
مشترکین
+124 ساعت
+37 روز
+1330 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
کمی زندگی کردهایم
کمی دیگر نیز زندگی خواهیم کرد
#رزه_آوسلندر
#بیکلام
1|1_The_day_I_lost_her_Ceeys_rework_Sergio_Díaz_De_Rojas_Ceeys_320.mp36.66 MB
Photo unavailableShow in Telegram
#painting
#van_gogh
آفتاب را به تو نمیدهم
تا خردهخرده بشکنیاش
و از آن هزار ستاره بسازی
ماه را به تو نمیدهم
تا بخاطر کوهی از نور
دریایی از مروارید را انکار کنی
ستارهها را به تو نمیدهم
تا بگویی
خوشا شبهای بیمهتاب
آسمان را به تو میدهم
تا ندادی که چه باید کرد...
#مفتون_امینی
❤ 2
علیالظاهر حتی در یک متن اطلاعاتی خالص نیز، نویسنده به چیز دوم یا سومی نظر دارد. مثلاً قصد دارد «فصیح» و «زیبا» بنویسد. آنچه میتواند در گفتار ساده و سرراست بیان کند در موقع نوشتن به نثری متصنع و مغلق بدل میشود. نوشتۀ دو آدم متخصص دربارۀ موضوعی واحد، دو چیز مختلف از آب در میآید، نمیتوان شیٔ یا حرکت مورد نظر را تنها با زبان بیان کرد؛ هر کس در عین حال ناخواسته چیزی شخصی را نیز بیان میکند.
بدیهی است که زبان در خدمت انتقال اطلاعات است، اما آشکارا همیشه در صدد است که این عمل صورت نگیرد. زبان آنجا که بیان موضوعی مشخص و فنی از آن طلب میشود میکوشد مسائل شخصی و خصوصی را منعکس کند. (برای مثال نمیدانم چرا اینجا «طلب میشود» مینویسم، میتوانستم بنویسم «انتظار میرود»، «مورد نظر است» و یا «خواسته میشود») کلمات یک چیز واحد را بیان نمیکنند. من متوجه تمایزها و اختلافها میشوم، اما نمیتوانم انتخابم را مستدل کنم. گرچه افکار ما در بنیاد خود زباناند، در موقع بیان یا نوشتنشان اتفاق دیگری میافتد. به نظر میرسد که همیشه زبان چیزی بیشتر از ما میخواهد؛ همیشه چیزی اضافه بر آنچه ما میدانیم میداند. در برابر خشکی و سرسختی ما انعطاف ندارد و سر خم نمیکند. زبانِ تعداد بسیاری گذشتگان و معاصران است، و ظاهراً افکار و دانش این بسیاران را در خود دارد. به همین علت من میتوانم چیزی بنویسم که پیش از این شخصاً نمیدانستهام؛ چیزی که زبان میدانسته، چون این فکر پیشاپیش به قالب آن درآمده بوده است.
انسانها در هنگام حرف زدن بسیار کمتر از وقت عمل بر خود مسلطاند. اگر بپرسم مردم چه می گویند؟ آگاهیام دربارۀ آنان بسیار بیشتر از وقتی میشود که میپرسم مردم چه میکنند؟ من نمیتوانم واقعیت را بر کاغذ بیاورم، فقط میتوانم آنچه را میتواندربارۀ واقعیت گفت، آنچه را میشود دربارۀ واقعیت نقل کرد بنویسم.
داستان باید روی کاغذ اتفاق بیفتد | #پتر_بیکسل
جهان استوار نمیماند
مگر با سری خمیده
بر روی شانۀ کسی که دوستش داریم.
#سوزان_علیوان
#بیکلام
05. April Rain; Godspeed You Butterfly.mp37.81 MB
❤ 3👍 1🤗 1
Photo unavailableShow in Telegram
آدم باید بتونه پایین یه تپه دراز بکشه - با گلوی پاره و خونی که آروم آروم میره تا بمیره - و همین موقع اگه یه دختر زیبا یا یه پیرزن با یه کوزۀ قشنگ روی سرش از کنارش بگذره، باید بتونه خودشو رو یه بازو بلند کنه ببینه که کوزه صحیح و سالم به بالای تپه میرسه.
فرانی و زویی | دی. جی. سلینجر
❤ 6😐 1
اینکه به تو پشت کرده و میروم
برای دیدن روزهای بهتر نیست
برای ندیدن روزهاییست
که شاید از این هم بدتر باشند
#تورگوت_اویار
#بیکلام
Suiu - Emood.mp38.70 MB
❤ 1👏 1
تمامی جریان انتخابات نوعی بازی است مثل تخته نرد و دوزبازی، با قدری رنگ و بوی اخلاقی، بازی با راستی و ناراستی، بازی با معضلات اخلاقی و شرط بندیهایی که معمولاً به دنبال دارد. شخصیت این رای دهندگان بیریشه است. مثلاً من راییم را میاندازم، اما به صورتی تصادفی، آنطوری که فکر میکنم درست است، اما در عین حال خیلی نگران این هم نیستم که نکند همان حقیقت مطلوبم پیروز نشود. مایلم این پیروزی یا شکست را بر عهده اکثریت بگذارم. بنابراین الزام آن هرگز از مصلحت گرایی تجاوز نمیکند. حتی رای دادن به حقیقت و راستی دقیقاً برابر با انجام ندادن هیچ تلاش و تقلایی به خاطر آن است. فقط بیان ضعیفی از میلتان به پیروزی آن. خردمند، راستی را به دست بخت و اقبال نمیسپارد. و سرانجام هنگامی که اکثریت به الغای بردگی رای میدهند، به این خاطر است که نسبت به آن بیتفاوت شدهاند و یا اینکه دیگر موارد چشمگیری از بردگی برای الغا باقی نمانده است. از این پس خود اینان که تنها بردگان موجود خواهند بود. رای او در نهایت تنها میتواند به معنی کمک به تصریح براندازی بردگی خود وی باشد.
از اجلاسی خبر دارم که در بالتیمور یا جایی دیگر برگزار میشود تا نامزدی برای ریاست جمهوری برگزینند. بیشتر شرکت کنندگان از فرهیختگان و افرادیاند که سیاستمدار حرفهایاند، اما فکر میکنم اهمیت این همایش در نزد انسان مستقل، هوشمند و شریف به عنوان یک رای دهنده در این است که آنان به چه تصمیمی ممکن است برسند. با این وجود آیا ما از مزیت خرد و شرف امثال این انسانهای شریف نباید سود ببریم؟ آیا نمیتوانیم روی تعدادی رای مستقل حساب کنیم؟ آیا افراد بسیاری در کشور ما وجود ندارند که در اجتماعات سیاسی شرکت نمیکنند؟
اما نه، اینطور نیست؛ به ناگهان میبینم انسانی که از او به عنوان شریف یاد میکنم بیدرنگ از موقعیت فعلی خود رانده میشود، و هنگامی که حکومتش دلایل بیشتری دارد کز وی نومید شود، اوست که از خدمت به کشور خود مأیوس میگردد. وی بیدرنگ یکی از نامزدان را که آنچنان برگزیده میشوند، به عنوان تنها مورد دم دست برمیگزیند به این ترتیب ثابت میکند که او خود نیز برای هر هدف عوام فریبان آماده و دم دست است. ارزش رای او از رای قابل خریداری هر بیگانه بیوجدان یا بومی مزدوری بالاتر نیست. عجیب است که از موجودی که انسان است و به قول همسایهام: «در ذاتش گوهریست که قابل خرید و فروش نیست».
نافرمانی مدنی | #ثورو
👍 3👎 1
پس پایها استوارتر بر زمین بداشت * تیرۀ پشت راست کرد * گردن به غرور برافراشت * و فریاد برداشت: اینک من! آدمی! پادشاه زمین!
و جانداران همه از غریو او بهراسیدند * و غروری که خود به غرّش او پنهان بود بر جانداران همه چیره شد * و آدمی جانوران را همه در راه نهاد * و از ایشان برگذشت * و بر ایشان سر شد از آن پس که دستان خود را از اسارت خاک بازرهانید.
پس پشتهها و خاک به اطاعت آدمی گردن نهادند * و کوه به اطاعت آدمی گردن نهاد * و دریاها و رود به اطاعت آدمی گردن نهادند * همچنان که بیشهها و باد * و آتش، آدمی را بنده شد * و از جانداران هرچه بود آدمی را بنده شدند، در آب و به خاک و بر آسمان؛ هرچه بودند و به هرکجای * و مُلک جهان او را شد * و پادشاهی آب و خاک، او را مسلم شد * و جهان به زیر نگینِ او شد به تمامی * و زمان در پنجۀ قدرت او قرار گرفت * و زرِّ آفتاب را سکه به نام خویش کرد از آن پس که دستان خود را از بندگی خاک بازرهانید.
پس صورت خاک را بگردانید * و رود را و دریا را به مهر خویش داغ برنهاد به غلامی * و به هر جای، با نهاد خاک پنجه در پنجه کرد به ظفر * و زمین را یکسره بازآفرید به دستان * و خدای را، هم به دستان؛ به خاک و به چوب و به خرسنگ * و به حیرت در آفریدهی خویش نظر کرد، چرا که با زیبایی دستکار او زیبایی هیچ آفریده به کس نبود * و او را نماز برد، چرا که معجزۀ دستان او بود از آن پس که از اسارت خاکشان وارهانید.
پس خدای را که آفریدهی دستان معجزهگر او بود با اندیشۀ خویش وانهاد * و دستان خدایآفرین خود را که سلاح پادشاهی او بودند به درگاه او گسیل کرد به گدایی نیاز و برکت.
کفران نعمت شد * و دستان توهین شده، آدمی را لعنت کردند چرا که مقام ایشان بر سینه نبود به بندگی.
و تباهی آغاز یافت
آیدا، درخت، خنجر و خاطره | #شاملو
❤ 5
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.