cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

wandering_girl♥️👻

🩸اگر بگویم حالم خوب است دروغ گفته ام چون سرگردانی روح من درمان پذیر نیست و من می دانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید🩸 #دختر_سرگردان♥️ ژانر:جنایی ، معمایی ، عاشقانه، مافیایی🩸 پارت گذاری روزانه"به جز جمعه ها"♥️ Link: @wandering_girll

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
3 292
مشترکین
-524 ساعت
-387 روز
-47930 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
👍 11😍 4
Wandering🔞girl♥️👻 #part494 #تیانا چشمامو تو کاسه چرخوندم و کلافه از بازوی مهسا گرفتم و برگشتیم اتاق و شروع کردیم آماده شدن. مهسا رفت لباس بپوشه و منم نشستم پای میز و اول یه ضد آفتاب بدون رنگ زدم به پوستم بعدشم یکم رژگونه قرمز زدم به گونه هام و یکمم برق لب به لبم. بعد بلند شدم و دونه دونه بافت موهامو باز کردم. وای چقدر دلم واسه موهای فر تنگ شده بود موهای فر عجیب بهم میومد و خودمم خیلی دوست دارم. _تیانا بیا ببین خوبه اینارو بپوش..‌ _وای پرام چقدر سکسی شدی دختر +وا برو خودتو لوس نکن ببینم خیلی جدی اومد سمتم و موهامو دستش گرفت _به ناموسم قسم خیلی بهت میاد +ای بابا قربونت ، آره همینارو بپوش بهت میاد بعد خودمم پشت سرش رفتم و لباسارو یدور نگاه کردم. یه شلوار لی زاپ دار با یه نیم تنه مشکی برداشتم رو نیم تنه ام یه کت چرمی‌ کرمی برداشتم. رفتم بیرون و شروع کردم به پوشیدنشون و چون فقط‌ یه کتونیم مونده بود به ناچار همونو پوشیدم. کبودی روی شکمم چون معلوم میشد به ناچار کرم پودر زدم روشو و با هزار جور کوفت و زهرمار بالاخره تونستم بپوشونمش. از فرصت استفاده کردم و گوشیمو برداشتم و رفتم تو دوربین و از خودم عکس انداختم تا استوری کنم‌. +مهسا ساعت هشت و ربع شد جمع کن بریم پایین _باشه بگو بیان چمدونارو ببرن +نه بابا میزاریم تو آسانسور میبریم دیگه _باشه پس اومدم بریم. در اتاق و باز کردم و از دسته چمدون گرفتم و با خودم بردم تا آسانسور و مهسا ام با چمدونش پشت سرم اومد. +بیا با این کلید در و قفل کن و کلید و بده. کاری که گفتم و کرد و بعد از گذاشتن کلید تو ساک سوار آسانسور شدیم و بعد از چند دقیقه رسیدیم پایین که دوتا از خدمه ها تا مارو دیدن اومدن واسه کمک. اومدم برم بیرون که راحله رو دیدم یهو یاد شیدا افتادم و تازه یادم اومد هیچ ازش خداحافظی نکردم سریع رفتم پیش راحله و ازش پرسیدم: +سلام گلم خوبی شیدا جون خوابه الان؟! _سلام تیانا خانوم نه اتفاقا تو پارکینگ منتظر شمان
نمایش همه...
❤‍🔥 23👍 3
دوست داری وارد کار ترید 💸بشی ولی نمیدونی روی چی سرمایه بریزی بیا کانال زیر بهت میگه چیکار کنی👇❤️‍🔥 Link
نمایش همه...
Wandering🔞girl♥️👻 #part493 #تیانا خندیدم و گمشوای نثارش کردم و تلفنو قطع کردم و منتظر موندم تا ببینم مهسا چی میخواد بگه. _وای دختر خیلی خوش گذشت بهم این پسر انرژی عجیبی داره که وقتی باهاشی همینطوری دوست داری زمان وایسه و باهم وقت بگذرونید. +نه بابا جدا؟! _وای آره هم بامزست هم خیلی بچه پایه ایه عجیب حسم بهش بیشتر از قبل شده وای تیانا خیلی ذوق دارم کاشکی اونم از من خوشش بیاد. +نگران نباش روشام دلش دریاست از همه خوشش میاد. _خب من نمیخوام منو مثل بقیه دوست داشته باشه من از اون دوست داشتنا میخوام که بین من با بقیه خیلی فرق باشه نه اینکه مثل بقیه بهم نگاه کنه. +اووو تو منظورت عشق و عاشقیه خب اونم میتونی بدست بیاری فقط کافیه یکم تلاش کنی حالا منم این وسط کمکت میکنم مثل امروز یهو یادش اومد و کیسه ای که دستش بود و پرت کرد تو بغلم و خوشحال گفت: _ای قربون خودت و اون نوار بهداشتیت باهم خندیدیم و یهو چشمامو گشاد کردم و گفتم: +بستنیم کو؟! _آروم باش آب شده بود دادم راحله بزاره فریزر +خوبه آفرین ، منم وسایلمو جمع کردم شب آخر وقت بریم دوش بگیریم که دیگه صبح وقت نمیکنیم _باشه من یکم چرت میزنم تا موقع شام بیدارم کن. حدودا ساعت ده شب بود که بعد از شام خوردن برگشتیم اتاق و اول مهسا رفت حموم و بعدشم من رفتم. +مهسا بیا تا موهام خیسه کمک کن ببافمش _میخوای واسه فردا فر بشه؟! +آره خیلی وقت بود دلم موی فر میخواست هی یادم می‌رفت دیگه الان گفتم بیکاریم انجام بدیم مهسا کمک کرد و موهامو ریز ریز بافتیمو بعدش رفتیم بخوابیم اما جفتمون اینقدر ذوق و هیجان داشتیم که دمدمای صبح بود که بالاخره خوابمون برد. صبح ساعت شیش با صدای زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم و مهسارم بیدار کردم و برای صبحونه رفتیم پایین که همون موقع روشامم خواب آلود اومد پایین و همگی رفتیم سر میز که آرتا جلوتر از ما اونجا نشسته بود. همه خوابالو بودن واسه همین کسی‌ حرفی نمیزد بعد از صبحونه اومدیم بریم که آرتا گفت: _سر ساعت هشت همتون آماده پایین باشید کوچکترین تاخیر رو هم نمیخوام داشته باشیم
نمایش همه...
👍 27😍 2💔 1
❓نمیدونی با پولت چکار کنی؟ ❗️میترسی طلا بخری؟ ✅بیا اینجا میگه بهت چی قراره توی سال جدید پولدارت کنه 💵 https://t.me/+kb1aHdaCt81lNjJk
نمایش همه...
Wandering🔞girl♥️👻 #part492 #تیانا +جانم _سعلاممم و درود بر بانو زلیخا +چطوری تو بچه چخبرا _قربونت عزیزم سلامتیت تو چخبرا چیکارا میکنی همچی ردیفه مشکلی اینا نداری؟! +منم سلامتی کار و بار ، نه قربونت همچی‌ ردیفه تو چیکار میکنی عجیبه این موقع زنگ زدی تو _آره ذوق داشتم واسه همین زود بهت زنگ زدم تا اولین نفر خبرشو به تو بدم +آخجون بگو ببینم چیشده _فردا پرواز دارم میام ترکیه یهو چشمام چهارتا شد و قشنگ لال شدم یعنی درستش اینه اصلا نمیدونستم چی باید بگم ، یا چجوری این وضعیت گند و جمع کنم؟! _الو تیانا پشت خطی؟! چشمامو محکم رو هم فشار دادم و تو همون حین گفتم: +الو آره الان صدات اومد گفتی داری میای ترکیه؟! _آره دیگه فردا صبح پرواز دارم کجایی تو بگو بیام ببینمت دلم برات تنگ شده +وای خیلی خوشحال شدم پسر منتهی یه مشکلی کوچولو هست شایان _چیشده؟! شروع کردم به کندن پوست لبم و فکر کردن که یهو گفتم: +واسه یه سفر کاری داریم فردا میریم آمریکا نیستم من حدودا دوهفته اینا نمیشد یکم سفرتو عقب بندازی که حداقل منم باشم؟! _ای بابا شانس من و نگاه کنا ، نه بابا نمیتونم میخواستم واسه ماشین وسایل بگیرم واجبه نمیتونم عقب بندازم. گوشی رو فاصله دادم و نفس عمیقی کشیدم. +هوففف چه بد موقع شدا اینام دیگه گفتن کی انگلیسیش خوبه اونو بفرستیم دیگه کسیو پیدا نکردن منو انداختن جلو‌. یعنی زدم رو دست چوپان دروغگو با این حجم از حرفه ای دروغ گفتنم ، چقدر از این شرایطایی که باعث میشن بخوام دروغ بگم بدم میاد. _فدای سرت دختری بعدا دوباره میام میبینمت داری میری آمریکا مراقب خودت باشیا و یادت نره هروقت کمک خواستی اولین نفر من پیشتم کلی حس خوب از تک تک کلماتش بهم منتقل شد +نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم شایان واقعا ممنونتم مرسی ازت چشم کاری پیش اومد بهت میگم. یهو در اتاق به شدت باز شد و مهسا ذوق زده اومد تو اتاق _تیانااااا +شایان هم اتاقیم اومد کاری نداری؟! _آره صداشو شنیدم چقدرم با ذوق گفت تیانا برو مراقبت کن اگرم خوشگله شمارشو بهم بده
نمایش همه...
🤯 22👍 5😁 1
Wandering🔞girl♥️👻 #part491 #تیانا بزور مهسا رو با روشام فرستادم بیرون بلکه یکم تنها باشن و مهسا بتونه حداقل یه حرکتایی بزنه و از حسش نسبت به روشام مطمئن بشه. خودمم رفتم بالا تا وسایلامو جمع کنم . من حتی نمیدونم چند روز قراره اونجا بمونیم تا ببینم چند دست لباس بردارم ،ولی خب اگه چیزی لازم بود میرم میخرم دیگه . یه ساک کوچیک برداشتم و توش دو دست لباس ورزشی‌ برداشتم و تو یه ساک دیگه حوله لباس زیر و کنارشم جوراب گذاشتم . باقی چمدون و پر کردم از شلوار و تیشرت و چند دست لباس شیک و بعدشم لوازم آرایش گذاشتم توش. یه ساک ست چمدونمم برداشتم و توش کفش و کتونی گذاشتم. خب اینم تمومه دیگه چه کاری مونده؟! تقریبا همچیز و جمع کردم ، ساعت و نگاه کردم که دیدم به‌ این زودی ساعت شد چهار‌ بعد از ظهر اما مهسا اینا هنوز بعد از سه ساعت برنگشتن. نگران شدم واسه همین سریع گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به مهسا که بعد از چندتا بوق بالأخره جواب داد و نفس راحتی کشیدم. _بله +مرض و بله کجایید پس سه ساعته رفتی از ایران نوار پیدا کنی؟ _نخیر با روشام اومدیم بستنی بخوریم مشکلی هست؟! +اووو چه غلطا پس سبب امر خیر شدم نه؟! واسه منم بگیر بیارااا شهیدت میکنم نگیرید _باشه بابا مثل این حامله ها که ویار میکنن رفتار میکنی چرا تازه دکتر گفتش چیزای سرد خوب نیس واست +تو بگیر بیار من میزارم تو ماکروفر گرم میشه خیالت راحت ، ببین منو مهسا خوب حواستو جمع روشام کن ببین هنوزم فکر میکنی دوسش داری یا نه _باشه باشه خدافظ لبخند کمرنگی‌ زدم و طاق باز دراز کشیدم رو تخت و چشمامو بستم ، دیشبم دوباره کابوس دیدم و نتونستم بخوابم واسه همین زیر چشمام گود افتاده و همش خمیازه میکشم با صدای زنگ گوشیم به ناچار چشمامو باز کردم. ای لعنت بر آدم مزاحم داشتم چرت میزدماا ، گوشی رو برداشتم و متعجب به اسم شایان که افتاده بود رو گوشی نگاه کردم ، این معمولا این موقع روز زنگ نمیزد چیشده یعنی؟!
نمایش همه...
❤‍🔥 21👍 4
تا کی میخوای از بابات پول بگیری؟ بیا یادبگیر چطور خودت مستقل باشی👇 https://t.me/+IVzSUIUkVc40ODY0
نمایش همه...
Wandering🔞girl♥️👻 #part490 #آرتا _خب خوبه باز همش استرس داشتم نکنه بهتون گیر‌ بدن و نتونید برید +نه نگران نباش مشتریه کله گندست هرکاری ازش برمیاد. بعد رو کردم سمت روشام ازش‌ پرسیدم: +تو که مشکلی نداری نه؟! _نه همچیم آمادست خیالت راحت ، تو خوبی داداش رنگ و روت پریده انگار دیشب نخوابیدی؟! +نه خوبم گشنمه یچیز بخورم بهتر‌ میشم. _تیانا دخترم حالت بهتره؟! سرمو بلند نکردم ولی ناخودآگاه گوشام تیز شد تا جوابشو بشنوم که گفت: +اره شیدا مرسی‌ بهترم _دروغ میگه شیدا جون دیشب نتونست بخوابه اصلا به حرفای منم که گوش نمیده قاشق مربا خوری بی حرکت تو دستم خشک شد و انگار یه چیز‌ درونم فرو ریخت ، عذاب وجدان گرفتم یعنی؟! عصبی قاشق و گذاشتم سرجاش و بلند شدم. +راحله قهوه منو بیار‌ اتاقم #تیانا به لباساش دقت کردم و فهمیدم که همون لباساییه که دیشب اون پسره استوری کرده بود. با پام از زیر‌ میز محکم زدم با ساق پای مهسا که دهنشو ببنده اما فایده ای نداشت . یه ثانیه فقط واسه یه ثانیه حس کردم آرتا وقتی شنید نتونستم بخوابم ناراحت شد ولی بیشتر از دو ثانیه طول نکشید که بی‌حوصله بلند شد و رفت. _تیانا تو چیزی لازم نداری بگیرم برات؟! لبخند مهربونی به روشام زدم و با فکری که به ذهنم رسید گفتم: +چرا راستش بی‌ زحمت یه چیز‌ میخوام منتهی تو نمیتونی به مهسا میگم من بی‌ زحمت باهم برید بخرید. بعد برگشتم به صورت وحشت زده مهسا لبخند شیطانی ای‌ زدم و گفتم: +مگه نه مهسا جون؟! از لای دندوناش گفت: _آره گلم چرا که نه حتمااااا چی‌ میخوای ؟! خم شدم در گوشش و آروم گفتم: +نوار بهداشتی میخوام _چییییی؟! آروم جوری که فقط من بشنوم گفت: _آشغال عوضی من و با روشام میفرستی بیرون واست نوار‌ بهداشتی بگیرم!!!
نمایش همه...
😁 31👍 6😍 1
رفیق گلم تو کشوری هستیم که بدون درآمد دلاری نمیتونی امور زندگیت رو بگذرونی یبار امتحان کن و عضو کانال ما شو بقیه اتفاق های خوب زندگیت با ما:👇🏻👇🏻 Link
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.