cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

پـی دی اف کـــ🍒ــده

«...کمے زندگے کن میان این همـہ‌ هیاهو🌱...» 🔥رمان های فایل پرطرفدار🦋😻 رمانای ممنوعه جذاب 🤤💜 راه ارتباط @pariyab8 —————————————————

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
864
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-197 روز
-12230 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
- باید این بچه رو بندازی افرا❗️ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk با بغض می‌گم: - اما آرمین! با خشم می‌غره: - اما و اگر نداره! اشک می‌ریزم و می‌گم: - من دلم نمی‌خواد بچه‌م‌و بکشم. پوزخندی می‌زنه و می‌گه: - ولی تو می‌دونی که مجبوری می‌دونی که من متأهلم و نمی‌تونم این توله رو گردن بگیرم. با خشم چونه‌م رو توی دستش می‌گیره و توی صورتم می‌غره: - پس دختره خوبی باش و این توله رو بنداز! چونه‌م رو رها می‌کنه و درحالی که گونه‌م رو نوازش می‌کنه با لحن ترسناکی ادامه می‌ده: - تو که دلت نمی‌خواد به روش خودم این برات بندازمش، هوم؟!🔥 https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 17پاک
20Loading...
02
پسره برای انتقام به دختره نزدیک میشه ولی حالا روش غیرتی شده و براش سینه چاک میده🥺🔥✨ -با اون پسره‌ی مادر‌به‌خطا تو اتاق تنهایی چه گوهی میخوردی افرا؟؟ - انتظار داری با خواستگارم برم تو اتاق چیکار کنم؟حرف میزدیم خب - خواستگارمو زهرمار!آدم میره تو اتاقش دو ساعت با خواستگار کوفتیش میمونه تو اون خراب شده و هر و کر راه میندازه؟ - خب میخواستیم ببینم نقاط مشترکمون برای تشکیل زندگی مشترک چیه...بعد فهمیدیم که خیلی باهم تفاهم دا- یهویی همچین منفجر شد و کوبیدم تو دیوار که اشهدمو خوندم - الان میدونی داری آتیشم میزنی که انقدر ریلکس از خودتو و اون تفاهم لعنتیت با اون دیوث جلوم میگی و از دیدن جلز و ولزام لذت میبری، نه؟سگ برینه تو زندگی هرکی که بخواد تورو ازم بگیره!دو روز دیگه میام خواستگاریت تا بفهمی تفاهم و زندگی مشترک یعنی چی! کپ کرده نگاش کردم که پوزخند عصبی‌ای زد و به سمت لبام خم‌ شد - منتهی من مثل اون آشغال نیستم بشینم باهات تفاهم پیدا کنم، بجاش ترجیح میدم از تنها بودنمون نهایت استفاده رو کنم و یه جای سالم روی تنت نذارم!⛔ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 22 پاک
141Loading...
03
- نمی‌خوام با کسی که قراره ازش بعد این ماموریت طلاق بگیرم تو یه اتاق بمونم! فاصله بینمون به هیچ رسید و رادوین بعد از چنگ زدن بازوم خشم نگام میکرد - طلاق؟ من عقدت نکردم که ازت طلاقت بدم بغض کرده توی صورتش براق شدم - چرا؟ چون بهم تجاوز شده احساس ترحم داری نسبت بهم؟ فکر نکن اینو نمی‌دونم اما خستم از نقش بازی کردنت صورتش بهم نزدیک شد - طلاقت نمیدم چون می‌خوام برسه روزی زنم با میل خودش دلش بخواد کنار شوهری که عاشقشه بمونه و بفهمه چه جوری آتیش میزده منو با حرف از طلاق! خواستم چیزی بگم اما با حرکت ناگهانیش که هلم داد به عقب...♨️❌ https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 راودین پلیس خوشتیپیه که طی یه اتفاق با دختری که مورد آزار و تجاوز قرار گرفته آشنا می‌شه و به خاطر پیش رفتن ماموریتش عقدش می‌کنه اما کم کم عاشقش می‌شه و... 22پاک
221Loading...
04
درگیر خوندن جزوه بودم که با صدای دانشجوها سرم به سمتشون کج شد: - اوف چه شوهری داره! - زن نداشت من تورش می‌کردما… - من اگه این و داشتم الان دانشگاه نبودم! اخم میون ابروهام جا گرفت و نگاهم طرفی که نگاه می‌کردن کشیده شد. با دیدن رادوین چشمام درشت شدن و بهش خیره شدم. این همه تعریف و تمجید از رادوین بود و من متوجه نشده بودم؟ با حرص نگاهم و ازش گرفتم و باز به درگیر جزوه شدم که صداش توی سالن پیچید و با شنیدن دانشجوی کناریم چشم‌هام چهارتا شدن: - آه! چه صدایی داره لعنتی…🤣🔞 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 17پاک
110Loading...
05
دست‌های پیچیده‌ام دور گردنش را سفت‌تر کردم و لب به نبض تپنده‌ی گردنش چسباندم: - نگاهت کردم، ریز آن نقطه را بوسیدم و زمزمه‌وار گفتم: - در کلمات نگنجیدی؛ سر به عقب کشاندم، خیره به لب‌هایش لب به لب‌هایش چسباندم و ادامه دادم: - نگاهم بوسه‌ای شد بر لبانت، لب‌هایش را بوسیدم: - دوستت دارمی شد بر زبانم، نوازشی شد بر زخم‌های کهنه‌ات، آغوشی شد برای خستگی‌هایت، برای خستگی‌هایمان. پیشانی به پیشانی‌اش چسباندم و لرزان لب زدم: - تولدت مبارک مردِ من! انگشتانش پهلویم را چنگ زد و با صدای بم و شوکه‌ای گفت: - با زبون ساده بگو، من هنوز متوجه نشدم. چشم‌هایم خندانم را به مردمک‌های دودوزن‌ش دوخته و پچ زدم: - به زبون ساده‌ی خودمون می‌شه دوستت دارم جناب سروان🥹❤️‍🔥 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 صبح پاک
180Loading...
06
- نمی‌خوام با کسی که قراره ازش بعد این ماموریت طلاق بگیرم تو یه اتاق بمونم! فاصله بینمون به هیچ رسید و رادوین بعد از چنگ زدن بازوم خشم نگام میکرد - طلاق؟ من عقدت نکردم که ازت طلاقت بدم بغض کرده توی صورتش براق شدم - چرا؟ چون بهم تجاوز شده احساس ترحم داری نسبت بهم؟ فکر نکن اینو نمی‌دونم اما خستم از نقش بازی کردنت صورتش بهم نزدیک شد - طلاقت نمیدم چون می‌خوام برسه روزی زنم با میل خودش دلش بخواد کنار شوهری که عاشقشه بمونه و بفهمه چه جوری آتیش میزده منو با حرف از طلاق! خواستم چیزی بگم اما با حرکت ناگهانیش که هلم داد به عقب...♨️❌ https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 راودین پلیس خوشتیپیه که طی یه اتفاق با دختری که مورد آزار و تجاوز قرار گرفته آشنا می‌شه و به خاطر پیش رفتن ماموریتش عقدش می‌کنه اما کم کم عاشقش می‌شه و... 22پاک
180Loading...
07
آوا دختر چشم سبز و هاتیه که از شانس بدش توسط چندتا خلافکار گروگان‌ گرفته می‌شه و تو همون حین بهش تجاوز می‌شه! بعد از این قضایا اتفاقی با پلیس جذابی به اسم رادوین آشنا می‌شه و ازش کمک می‌خواد، اولش فقط یه همکاری ساده برای پیدا کردن و مجازات کردن اون بانده اما کم کم دختر سر زبون دارمون آقا رادوینو عاشق خودش می‌کنه و باهم...🙈🔥 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 17پاک
261Loading...
08
رادوین تقوی پسر بزرگِ خانواده‌ی تقوی. مردی که نگاهِ کوچیکی سمت دخترها نمی‌ندازه، عاشق دختری که از قضا خواهر زن‌داداشش هست شده… دختری که توسط آدم‌های شاهرخ تقوی دزدیده شده و بهش تجاوز شده، حالا رادوین برای نابود شدن کابوس‌های دختر باید آدم‌های پدرش و دستگیر کنه و…🫣🔥💦 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 1پاک
60Loading...
09
همون رمانی که دنبالش بودی🤫💣 رابطه ددی لیتل و تنبیه و افتر کر♨️ - ددی می‌شه دستمو باز کنی خب خسته می‌شم… با نیشخند جام شرابش را سر کشید و نزدیکش شد و…🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 13پاک
40Loading...
10
- بدون اجازه‌ی من دست به آتیش زدی اره؟؟ - دد، ددی بخدا می‌خواستم غذا درست کنم. - دیگه بدتر، من تا تورو آدم نکنم آروم نمی.شینم😱🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 صبح پاک
10Loading...
11
- بدون اجازه‌ی من دست به آتیش زدی اره؟؟ - دد، ددی بخدا می‌خواستم غذا درست کنم. - دیگه بدتر، من تا تورو آدم نکنم آروم نمی.شینم😱🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 صبح پاک
140Loading...
12
دادمان مردیه که جنون‌وار عاشق برادر زن کیوتش میپشه. شب عروسیش بهش محرک جنسی میخورونه و باهاش میخوابه🙊🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 23 پاک
140Loading...
13
دختره وسط رابطه شوهرش با برادرش میرسه خونه و همه چیو میبینه😮🔞 عصبانی میشه و میخواد جون داداششو بگیره که...🙊👇 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 18پاک
111Loading...
14
دادمان مردیه که جنون‌وار عاشق برادر زن کیوتش میپشه. شب عروسیش بهش محرک جنسی میخورونه و باهاش میخوابه🙊🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 صبح پاک
80Loading...
15
❂یونگ مردیه که برعکس شغل خانوادگیش که مافیاست عاشقانه دوست پسرش رو میپرسته و یوهان هم با اگاهی این حقیقت همش شیطنت میکنه💦🔞 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk - محموله وانگ رو باید… با سر خوردن دستای پسر روی تنش جمله‌ش رو نصفه گذاشت و به سمتش برگشت. چشم‌های درشت پسرش که از شیطنت برق میزد باعث لبخند محوی رو لبش شد. دستای کوچیک پسر رو از تنش جدا کرد و به سمت لبهاش برد تا بوسه‌ای پشتش زد. - آروم باش یوهان بزار جلسه‌م تموم بشه. - ولی خسته شدم. - قربان جلسه رو کنسل می‌کنید؟ مرد نیم نگاهی به زیر دستاش انداخت و نفس رو با آه درمونده‌ای بیرون فرستاد. _برید بیرون و نیم‌ساعت دیگه برگردید... فعلا باید به یه بچه‌ی 23 ساله توجه کنم. https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 23پاک
111Loading...
16
❂یونگ مردیه که برعکس شغل خانوادگیش که مافیاست عاشقانه دوست پسرش رو میپرسته و یوهان هم با اگاهی این حقیقت همش شیطنت میکنه💦🔞 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk - محموله وانگ رو باید… با سر خوردن دستای پسر روی تنش جمله‌ش رو نصفه گذاشت و به سمتش برگشت. چشم‌های درشت پسرش که از شیطنت برق میزد باعث لبخند محوی رو لبش شد. دستای کوچیک پسر رو از تنش جدا کرد و به سمت لبهاش برد تا بوسه‌ای پشتش زد. - آروم باش یوهان بزار جلسه‌م تموم بشه. - ولی خسته شدم. - قربان جلسه رو کنسل می‌کنید؟ مرد نیم نگاهی به زیر دستاش انداخت و نفس رو با آه درمونده‌ای بیرون فرستاد. _برید بیرون و نیم‌ساعت دیگه برگردید... فعلا باید به یه بچه‌ی 23 ساله توجه کنم. https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 23پاک
191Loading...
17
❂پسر پاور باتمی که پارتنر مدل معروفیه و تو افترپارتی یه جشنواره جلوی کلی ادم بخاطر حسودی به زنی که نزدیک مردش شده بود اون رو تو جمع تحقیر میکنه و همه توقع داشتن مرد جلوش رو بگیره و تنبیهش کنه ولی با کاری که کرد... https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk - بیب نمیدونستم انقدر رو من حساسی با صدای مرد سرها به سمتشون برگشت و فلش دوربین ها از هر طرف به گوش رسید، ولی پسرک عصبانی همچنان به زن روبروش خیره بود. - هی لیا بهتره حرفاشو گوش کنی و نزدیکم نشی چون طعم مشتاشو خوردم و باید اعتراف کنم بدجور سنگینه... با نزدیک شدنش به پسرک حسودش اروم تو گوشش گفت: - بیب بهتره بریم خونه تا رو تختمون و روی تنم به حسودیت ادامه بدی... - همینجوریش هم کل سوشال مدیا رو با کارت بهم ریختی! https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 18پاک
302Loading...
18
❂یوهان هکر و نابغه کم سن کره‌ای که اتفاقی با بزرگترین مافیای اسیا و امریکا اشنا میشه بعد یه مدت کوتاه قراردادی بینشون بسته میشه که... →→→→→→→→→→→→→→→ اروم در و باز کرد و تونست مرد رو ببینه که پشت میزش با تمرکز کامل مشغول خوندم چیزیه. با قدم‌های بلند به سمتش رفت. +کل امروز و پشت سیستمت بودی و توجهی بهم نداشتی. _بیب خودت که میدونی فردا جلسه دارم. روی پاهاش نشست و خودشو به ارومی روی پایین تنه‌ی مرد حرکت میداد و شونه‌اش رو تو مشتش فشرد. مرد خنده مردونه‌ای کرد و با تکیه دادن سرش به پشتی صندلی با چشم‌های خمار پسر رو نگاه کرد. _بعد چندبار انجام دادنش راید کردن رو یاد گرفتی بیبی؟ بی توجه به پرونده‌ها و سیستم روشن و به راحتی پسر رو با خودش بلند کرد. +ولی کارات مونده... _الان که وقت کار نیست عزیزم، الان فقط وقت ناله کردن زیر گوشم و چنگ انداختن به کتفامه. https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 8پاک
51Loading...
19
- هیششش با دیدنِ وحشت و نفس حبس شده پسرِ زیرش لبخندش و خورد و آروم سرش و نزدیک‌ گوش بیبی هکر برد. لب‌هاش رو چسبوند به گوشش و زبونش رو خیلی آروم روش کشید. یوهان با حس نفس‌هایی که رو گوشش خالی میشد و خیسی گوشش لرزید و چشاش و بست. اون لعنتی دقیقا داشت چیکار میکرد؟! https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk یوهان پسره هکری از کره جنوبی که ندونسته یه مافیای دورگه امریکایی- کره‌ای رو هک میکنه و وقتی گیر میوفته.. 20پاک
110Loading...
20
پسره یه هکره و زده یه مافیارو هک کرده و از طرفی تو دیدار اولشون توجه مرد مافیاییمون و جلب میکنه ولی وقتی میفهمه پسره کیه نقشه میکشه و پسره رو میاره تو عمارت خانوادگیش تا اونجا... با نزدیک شدن اون دو مرد به جایی که ایستاده بود و کمی دقت فهمید یکی از اون‌ها رئیس ویلیامه. سریع به سمتشون قدم برداشت ولی وسط راه با دیدن فرد کنار رئیس ویلیام شوکه متوقف شد. اون مردی که با صورت خنثی و چشای سرد نگاهش میکرد واقعا اونی بود که فکر میکرد؟ _ پیدات کردم بیبی هکرم... +عاححح تروخدا دستامو‌ باز کن. _متاسفم... تنها چیزی که میتونم برات باز کنم پاهاته پسر کوچولو... https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk ❂بنر واقعی اگه از رمانای مافیایی و کره جنوبی خوشت میاد این رمان برای توئه...🔞💦 17پاک
170Loading...
21
یوهان پسره نابغه و هکری که با بزرگترین مافیای کره قرارداد میبنده تا در قبال سک.س و دادن بدنش بتونه انتقامش رو با قدرت از مرد بگیره... دستمو روی کمرش فشار میدم و بهش نگاه میکنم سیلی روش میزنم و دو انگشتمو…😈🔞💦 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk بزن رو لینک بقیه‌اش و بخون😬🔞💦 22پاک
250Loading...
22
❂پسره با یه مدل معروف دورگه امریکایی_کره‌ای تو رابطه‌ است و سره ست عکس برداری با دیدن مرد تو لباسای...😱💦🔞 https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk _"از این لباسا خوشت میاد که انقدر تحریک شدی؟" _"اهه تمومش کن" _"چیو تموم کنم؟ لمس تنت یا این واقعیت که با دیدن من تو لباسای کلاسیک های شدی؟" _"خفه شو و کارت و شروع کن " پسر عصبی از اذیت کردن مرد داد زد و تک خند عصبی مرد باعث شد به خودش بیاد. _"ببخش-" سریع خواست عذرخواهی کنه ولی با بوسه مرد صداش خفه شد. _"انگار یه نفر اینجا نیاز به تنبیه داره... مگه نه عزیزم؟" https://t.me/+oZ4SY4cApb41MzBk 17پاک
350Loading...
23
من تیام پارسیانم🤩 جراح پلاستیک جذاب، شناخته‌شده و باابهتی که چشم همه‌ی دخترای فامیل و محل کارش دنبالشه و به کسی نگاهم نمی‌کنه! ولی یه انتخاب اشتباه زمانی که خارج از کشور بودم، یه وابستگی مزخرف و وصله‌ی ناجور باعث شد یه مشکل روحی بزرگ برام به وجود بیاد، مجبور شدم برگردم ایران و از اون وضعیت دور بشم؛ این برگشتن مصادف شد با رو به روییِ دوباره با عشق دوران دانشجوییم! دختر خوشگل و هاتی که من چندین سال پیش با غرور مسخره‌م از دستش دادم و سهم یکی دیگه شده بود، اما حالا که، بدون نشونه‌ای از حضور کسی تو زندگیش، تک و تنها به خونه‌م پناه آورده بود مگه می‌تونستم از اون زیبایی و ظرافت بگذرم؟!🔞🙊 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 12پاک
390Loading...
24
چندین سال از ازدست دادن عشق دوران دانشجوییم گذشته بود، من زیادی دست دست کرده بودم، اون خیلی زود به یکی دیگه بله گفت و تشکیل زندگی داده بود اما حالا درحالی که می‌که بیوه‌ست ازم تقاضا داره توی خونه‌م بهش پناه بدم و‌ منم در ازاش یه شرط و شروطی دارم‼️ ممکنه شرطمو قبول نکنه اما نمی‌ذارم این بار به این سادگیا ازم دور بشه، هرطوری شده باید مال من بشه حتی به قیمت اینکه با حالی خراب یه شب هجوم ببرم به اتاقش و...🔞🤤 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 https://t.me/+Fw9AyzFdPFlhMDY8 22پاک
141Loading...
25
آراد و آیسو دوتا دکتر جراح که قرار است مدیریت کلینیک رو به عهده بگیرند سر این ریاست اتفاقاتی پیش میاد که آراد و ایسو به هم نزدیک میشوند و عشق اتشینی بین شون قرار میگیره اما ایسو نمیداند که آراد همسر داره وترکش کرده و قراره جدا شوند یک روز داخل کلینیک مریض هارو کنسل میکنند تا....🤤🔞💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17پاک
192Loading...
26
بریزین اینور
400Loading...
27
https://t.me/+YPSd2_1O-gNkNTdk
380Loading...
28
✉️ناشناس: سلام یه رمانی بود که خیلی صحنه‌ های بازی داشت و دوبار فیلتر شده بود، اسمشو یادم نیست ولی شخصیتاش فرگل و احسان بودن و فرگل با از دست دادن حافظه‌اش، احسان رو ول می‌کنه و با دکترش می‌ریزه رو هم! صحنه‌هاش خیلی باز بود بخاطر اینکه مامانم نفهمه پاک کردم. خیلی وقته دنبالشم شما لینکش رو دارید؟ https://t.me/+t4bBPM1AiUgyNzI0 https://t.me/+t4bBPM1AiUgyNzI0 سلام عزیزم! 🔗بله لینکش رو برای آخرین بار به صورت حق عضوبتی می‌ذاریم و تنها 70 نفر می‌تونن جوین بشن و بعد اون لینک به صورت خودکار غیرفعال می‌شه. بخاطر صحنه‌هایی که داره زود به زود فیلتر می‌شه و همچنین افراد زیر 18 سال جوین نشن❌🔞 17پاک
251Loading...
29
دختری ک شب عروسیش توسط رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش تجاوز میکنن... حالا خانواده پسره به دختره انگ بی‌حیایی میزنن تا اینکه پسره به خاطر عشقش...🥲🔞🔥 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17 بپاک
221Loading...
30
چشام بسته بود و داد میزدم آراااد. یکی ازون ادما اومد سمتم چنان سیلی بهم زد که پرت شدم رو زمین چشامو که باز کردن دیدم اراد جلومه با بدنی زخمی و دهنشو بسته بودن. سلیم رو به اراد همونطور که منو تو بغلش گرفته بود گفت: _امشب برای همیشه عشقتو از دست میدی امشب دیگ قرار نیس به جشن عروسیتون برسید و شب زفاف بگیرید. چون کار خانومت امشب تمومه. تقاص کارتو باید پس بدی جناب رادمهررر تک تک لباسامو جلو اراد لخت کردن و با تمام توان زجه میزدم. یهو یاراش اومدن دست و پامو گرفتن و خود سلیم...💦😱🔞 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 دختره شب عروسیش بخ دست رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش... 12بپاک
241Loading...
31
هدیه امشب لینک vip درخواستیتون ورود 30 نفر مجاز شروع شد… رمان بدون سانسور♨️🔞 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0
301Loading...
32
رمان کلکی و هیجانی، بهترین رمان تلگرام🙊🔞💦 دوتا جراح زیبایی که داخل کلینیک با عشوه گریشون کلی سوتی میدن و ...🤤🤣 ظرفیت فقط 30 نفر دیگه، زود باشین جوین بدین تا لینک باطل نشده✅ https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 کمتر 18سال نیا🙄❌ 22پاک
321Loading...
33
پدره مچ دخترش و با دوست پسرش میگیره و...❤️‍🔥🔞💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0
10Loading...
34
آراد و آیسو دوتا دکتر جراح که قرار است مدیریت کلینیک رو به عهده بگیرند سر این ریاست اتفاقاتی پیش میاد که آراد و ایسو به هم نزدیک میشوند و عشق اتشینی بین شون قرار میگیره اما ایسو نمیداند که آراد همسر داره وترکش کرده و قراره جدا شوند یک روز داخل کلینیک مریض هارو کنسل میکنند تا....🤤🔞💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17پاک
361Loading...
35
-هیچی یادت نمیاد؟؟؟...نگام کن، آیسو م..منو یادت نمیاد؟؟؟ با حرص و کلافگی که دلیلش مزاحمت های این چند وقتش بود، کنارش میزنم و همینطور که کارتون وسایل هامو از رو زمین برمیدارم، میگم -واقعا برا خودم متاسفم اگه یه زمانی با یه آدمی عین تو تو رابطه رفتم، اصلا مگه تو همونی نبودی که منو زیر گرفتی؟ پس چجوری روت میشه، هر روز میایی سراغم؟؟؟؟یه بار دیگه مزاحمم شی زنگ میزنم پلیس.. -زنگ میزنی پلیس؟؟؟ خیره تو چشماش که عصبانی به نظر می‌رسید با بی رحمی لب میزنم -نه پس، به عنوان تشکر برت میدارم میبرم خونه خالی! با چشم هایی قرمز شده و براق نگاهم میکنه و برام سر تکون میده -خیلی خوب، خودت خواستی.. و با تمام شدن حرفش منو رو کولش میندازه و بی توجه به داد و بیدادم همراه خودش داخل مطب میبره و در محکم میبنده و قفل میکنه -اینهمه منتظر موندم از کما بیایی بیرون، که آخر منو نشناسی آره؟ نه آیسو از این چیزا نداریم، حق نداری منو خط بزنی! https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 آیسو که شب عروسیش توسط یکی از خاستگار هاش دزدیده و بهش تج.اوز میشه، طی حادثه ای موقع فرار، تصادف میکنه و حالا کسی که قبلا عاشقش بود و به خاطر نمیاره... 12پاک
271Loading...
36
ایسو دختری زیبا و چشم رنگی کسی که مجبوره به خاطر ریاست کلینیک باباش برگرده ایران… و با پسری به نام آراد داخل کیلینک اشنا می‌شه، دکتر آراد رادمهر بهترین دکتر جراحی زیبایی ایران… پسری که کل دخترای تهرون میمیرن براش. اما با وارد شدن به کلینیک، عشق آتشینی بینشون شکل می‌گیره... https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 _ببینم خانوم دلدار طعم شکلات گرم چطوره؟ _عووم بزار بخورم ببینم _بح بح عالیهههه عه دلم خواست صبرکن منم امتحان کنم رفتم سمتش و از لباش بوسه ای گرفتم و گفتم: _اووه واقعا خوشمزس.. هول کرده به خودش نگاه کرد و گفت: _ئــــه دیوونه... سرشو خاروند و گفت چیزه بریم اینجا یکم گرم شده نه؟ اره اره گرمه ... اووه. تو گلو خنده ای کردم و گفتم: _نترس کسی ندید ..چند قدم بیشتر سمتش رفتم و گفتم. _تازه امشبم اینجا مهمون منی🤤🫢🔥💦 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 8پاک
371Loading...
37
_اون دختر دیگه حق نداره پاشو بزاره تو خونه ی من فهمیدی؟ _بابا اون پاشو قرار نیس اینجا بزاره اون زن منه و میاد خونه خودم بفهم دیگه _زنت؟؟کسی که شب عروسیت زیر خواب یکس دیگه بوده؟؟ عصبی به سمتش رفتم و لیوان دستمو به دیوار کوبیدم و گفتم: _خفه شو اشغال راجب زن من درست صحبت کن.. اون داره گوشه ی خونه به خاطر #تجاو.زی که بهش شده میمیره داغونه اونوقت توعه بی غیرت راجب عروست این حرفو میزنی... عصبی برگشتم که از خونه بیام بیرون که با صورت اشک الود ایسو چشم تو چشم شدم.. همون لحظه صدای بابام بلند شد که گفت: _من ابرومو از تو کوچه جمع نکردم که تو با اون دختره ی خراب بیای ببری فهمیدی؟؟؟ https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 دختره شب عروسیش بهش تجاوز میشه و خونواده عشقش به پسره میگن که باید ازش جدا بشه و...🔞💦 23پاک
391Loading...
38
ولم کن آراد تو چی فکر کردی ؟!.هان فکر کردی حالا که منو به دست آوردی اجازه داری هرغلطی بکنی؟! آراد فشاری به مچ دست آیسو داد طوریکه اخم هایش درهم شد و آاراد غرید: کجا؟! تو چی؟! فکر کردی من میزارم با اون نره خرا حرف بزنی؟! بهت گقتم تنها پسر و مردی که حزف میزنی منم ! بفهم من ! بفهم من ااییسو پوزخندی زد گفت: ـخیلی ادای فردین رو در نیار! من با هرکس دلم بخواد حرف میزنم مثل این که یادت رفته مدیره این کلینک منم! ـتوام مثل اینکه یادت رفته صاحبت منم https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 17پاک
431Loading...
39
ولم کن آراد تو چی فکر کردی ؟!.هان فکر کردی حالا که منو به دست آوردی اجازه داری هرغلطی بکنی؟! آراد فشاری به مچ دست آیسو داد طوریکه اخم هایش درهم شد و آاراد غرید: کجا؟! تو چی؟! فکر کردی من میزارم با اون نره خرا حرف بزنی؟! بهت گقتم تنها پسر و مردی که حزف میزنی منم ! بفهم من ! بفهم من ااییسو پوزخندی زد گفت: ـخیلی ادای فردین رو در نیار! من با هرکس دلم بخواد حرف میزنم مثل این که یادت رفته مدیره این کلینک منم! ـتوام مثل اینکه یادت رفته صاحبت منم https://t.me/+6SDxO52z_iQzZThl https://t.me/+6SDxO52z_iQzZThl 17پاک
10Loading...
40
-هیچی یادت نمیاد؟؟؟...نگام کن، آیسو م..منو یادت نمیاد؟؟؟ با حرص و کلافگی که دلیلش مزاحمت های این چند وقتش بود، کنارش میزنم و همینطور که کارتون وسایل هامو از رو زمین برمیدارم، میگم -واقعا برا خودم متاسفم اگه یه زمانی با یه آدمی عین تو تو رابطه رفتم، اصلا مگه تو همونی نبودی که منو زیر گرفتی؟ پس چجوری روت میشه، هر روز میایی سراغم؟؟؟؟یه بار دیگه مزاحمم شی زنگ میزنم پلیس.. -زنگ میزنی پلیس؟؟؟ خیره تو چشماش که عصبانی به نظر می‌رسید با بی رحمی لب میزنم -نه پس، به عنوان تشکر برت میدارم میبرم خونه خالی! با چشم هایی قرمز شده و براق نگاهم میکنه و برام سر تکون میده -خیلی خوب، خودت خواستی.. و با تمام شدن حرفش منو رو کولش میندازه و بی توجه به داد و بیدادم همراه خودش داخل مطب میبره و در محکم میبنده و قفل میکنه -اینهمه منتظر موندم از کما بیایی بیرون، که آخر منو نشناسی آره؟ نه آیسو از این چیزا نداریم، حق نداری منو خط بزنی! https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 https://t.me/+nRt5OWSVpIY4NGM0 آیسو که شب عروسیش توسط یکی از خاستگار هاش دزدیده و بهش تج.اوز میشه، طی حادثه ای موقع فرار، تصادف میکنه و حالا کسی که قبلا عاشقش بود و به خاطر نمیاره... 23پاک
141Loading...
Repost from N/a
- باید این بچه رو بندازی افرا❗️ https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk با بغض می‌گم: - اما آرمین! با خشم می‌غره: - اما و اگر نداره! اشک می‌ریزم و می‌گم: - من دلم نمی‌خواد بچه‌م‌و بکشم. پوزخندی می‌زنه و می‌گه: - ولی تو می‌دونی که مجبوری می‌دونی که من متأهلم و نمی‌تونم این توله رو گردن بگیرم. با خشم چونه‌م رو توی دستش می‌گیره و توی صورتم می‌غره: - پس دختره خوبی باش و این توله رو بنداز! چونه‌م رو رها می‌کنه و درحالی که گونه‌م رو نوازش می‌کنه با لحن ترسناکی ادامه می‌ده: - تو که دلت نمی‌خواد به روش خودم این برات بندازمش، هوم؟!🔥 https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 17پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
پسره برای انتقام به دختره نزدیک میشه ولی حالا روش غیرتی شده و براش سینه چاک میده🥺🔥✨ -با اون پسره‌ی مادر‌به‌خطا تو اتاق تنهایی چه گوهی میخوردی افرا؟؟ - انتظار داری با خواستگارم برم تو اتاق چیکار کنم؟حرف میزدیم خب - خواستگارمو زهرمار!آدم میره تو اتاقش دو ساعت با خواستگار کوفتیش میمونه تو اون خراب شده و هر و کر راه میندازه؟ - خب میخواستیم ببینم نقاط مشترکمون برای تشکیل زندگی مشترک چیه...بعد فهمیدیم که خیلی باهم تفاهم دا- یهویی همچین منفجر شد و کوبیدم تو دیوار که اشهدمو خوندم - الان میدونی داری آتیشم میزنی که انقدر ریلکس از خودتو و اون تفاهم لعنتیت با اون دیوث جلوم میگی و از دیدن جلز و ولزام لذت میبری، نه؟سگ برینه تو زندگی هرکی که بخواد تورو ازم بگیره!دو روز دیگه میام خواستگاریت تا بفهمی تفاهم و زندگی مشترک یعنی چی! کپ کرده نگاش کردم که پوزخند عصبی‌ای زد و به سمت لبام خم‌ شد - منتهی من مثل اون آشغال نیستم بشینم باهات تفاهم پیدا کنم، بجاش ترجیح میدم از تنها بودنمون نهایت استفاده رو کنم و یه جای سالم روی تنت نذارم!https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk https://t.me/+O0B56xG8ovxiYzFk 22 پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
- نمی‌خوام با کسی که قراره ازش بعد این ماموریت طلاق بگیرم تو یه اتاق بمونم! فاصله بینمون به هیچ رسید و رادوین بعد از چنگ زدن بازوم خشم نگام میکرد - طلاق؟ من عقدت نکردم که ازت طلاقت بدم بغض کرده توی صورتش براق شدم - چرا؟ چون بهم تجاوز شده احساس ترحم داری نسبت بهم؟ فکر نکن اینو نمی‌دونم اما خستم از نقش بازی کردنت صورتش بهم نزدیک شد - طلاقت نمیدم چون می‌خوام برسه روزی زنم با میل خودش دلش بخواد کنار شوهری که عاشقشه بمونه و بفهمه چه جوری آتیش میزده منو با حرف از طلاق! خواستم چیزی بگم اما با حرکت ناگهانیش که هلم داد به عقب...♨️❌ https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0
راودین پلیس خوشتیپیه که طی یه اتفاق با دختری که مورد آزار و تجاوز قرار گرفته آشنا می‌شه و به خاطر پیش رفتن ماموریتش عقدش می‌کنه اما کم کم عاشقش می‌شه و...
22پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
درگیر خوندن جزوه بودم که با صدای دانشجوها سرم به سمتشون کج شد: - اوف چه شوهری داره! - زن نداشت من تورش می‌کردما… - من اگه این و داشتم الان دانشگاه نبودم! اخم میون ابروهام جا گرفت و نگاهم طرفی که نگاه می‌کردن کشیده شد. با دیدن رادوین چشمام درشت شدن و بهش خیره شدم. این همه تعریف و تمجید از رادوین بود و من متوجه نشده بودم؟ با حرص نگاهم و ازش گرفتم و باز به درگیر جزوه شدم که صداش توی سالن پیچید و با شنیدن دانشجوی کناریم چشم‌هام چهارتا شدن: - آه! چه صدایی داره لعنتی…🤣🔞 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 17پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
دست‌های پیچیده‌ام دور گردنش را سفت‌تر کردم و لب به نبض تپنده‌ی گردنش چسباندم: - نگاهت کردم، ریز آن نقطه را بوسیدم و زمزمه‌وار گفتم: - در کلمات نگنجیدی؛ سر به عقب کشاندم، خیره به لب‌هایش لب به لب‌هایش چسباندم و ادامه دادم: - نگاهم بوسه‌ای شد بر لبانت، لب‌هایش را بوسیدم: - دوستت دارمی شد بر زبانم، نوازشی شد بر زخم‌های کهنه‌ات، آغوشی شد برای خستگی‌هایت، برای خستگی‌هایمان. پیشانی به پیشانی‌اش چسباندم و لرزان لب زدم: - تولدت مبارک مردِ من! انگشتانش پهلویم را چنگ زد و با صدای بم و شوکه‌ای گفت: - با زبون ساده بگو، من هنوز متوجه نشدم. چشم‌هایم خندانم را به مردمک‌های دودوزن‌ش دوخته و پچ زدم: - به زبون ساده‌ی خودمون می‌شه دوستت دارم جناب سروان🥹❤️‍🔥 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 صبح پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
- نمی‌خوام با کسی که قراره ازش بعد این ماموریت طلاق بگیرم تو یه اتاق بمونم! فاصله بینمون به هیچ رسید و رادوین بعد از چنگ زدن بازوم خشم نگام میکرد - طلاق؟ من عقدت نکردم که ازت طلاقت بدم بغض کرده توی صورتش براق شدم - چرا؟ چون بهم تجاوز شده احساس ترحم داری نسبت بهم؟ فکر نکن اینو نمی‌دونم اما خستم از نقش بازی کردنت صورتش بهم نزدیک شد - طلاقت نمیدم چون می‌خوام برسه روزی زنم با میل خودش دلش بخواد کنار شوهری که عاشقشه بمونه و بفهمه چه جوری آتیش میزده منو با حرف از طلاق! خواستم چیزی بگم اما با حرکت ناگهانیش که هلم داد به عقب...♨️❌ https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0
راودین پلیس خوشتیپیه که طی یه اتفاق با دختری که مورد آزار و تجاوز قرار گرفته آشنا می‌شه و به خاطر پیش رفتن ماموریتش عقدش می‌کنه اما کم کم عاشقش می‌شه و...
22پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
آوا دختر چشم سبز و هاتیه که از شانس بدش توسط چندتا خلافکار گروگان‌ گرفته می‌شه و تو همون حین بهش تجاوز می‌شه! بعد از این قضایا اتفاقی با پلیس جذابی به اسم رادوین آشنا می‌شه و ازش کمک می‌خواد، اولش فقط یه همکاری ساده برای پیدا کردن و مجازات کردن اون بانده اما کم کم دختر سر زبون دارمون آقا رادوینو عاشق خودش می‌کنه و باهم...🙈🔥 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 17پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
رادوین تقوی پسر بزرگِ خانواده‌ی تقوی. مردی که نگاهِ کوچیکی سمت دخترها نمی‌ندازه، عاشق دختری که از قضا خواهر زن‌داداشش هست شده… دختری که توسط آدم‌های شاهرخ تقوی دزدیده شده و بهش تجاوز شده، حالا رادوین برای نابود شدن کابوس‌های دختر باید آدم‌های پدرش و دستگیر کنه و…🫣🔥💦 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0 1پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
همون رمانی که دنبالش بودی🤫💣 رابطه ددی لیتل و تنبیه و افتر کر♨️ - ددی می‌شه دستمو باز کنی خب خسته می‌شم… با نیشخند جام شرابش را سر کشید و نزدیکش شد و…🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 13پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
- بدون اجازه‌ی من دست به آتیش زدی اره؟؟ - دد، ددی بخدا می‌خواستم غذا درست کنم. - دیگه بدتر، من تا تورو آدم نکنم آروم نمی.شینم😱🔞💦 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 https://t.me/+y4SystaVso82NTk0 صبح پاک
نمایش همه...