cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

لیـ🔞ـکـتـــ💦ــور

﷽ لیـ🔞ـکـتـــ💦ــور... شیرِ درنده رو کسی قادر به رام‌ کردن نیست...حتیٰ جفتش! ܩܠܝ࡙ߺܭߊ‌߬ܩܝ࡙ߺܭߊ‌߬ئܝ࡙ߺܠߺܨ✍️با همکاری S:m رمان‌های دیگرِ نویسنده👇 •|°اِگـــلاف°|• : آنلاین پارت‌گذاری: هر شب بجز جمعه ها 💚 تا انتها رایگان 🩶 Admin - @Sogoli_sos

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
3 840
مشترکین
-1124 ساعت
+287 روز
-16330 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

بچه ها تاسوعا و عاشورا پارت نداریم بوریم‌ عزاداری🖤
نمایش همه...
👍 6
لیـ🔞ـکـتـــ💦ــور #پارت212 با فاصله و پشت بهش به پهلو روی تخت دراز کشیدم و پلک روی هم گذاشتمو اتفاقات امروز رو مرور کردم، واقعا هم عجب روزی بود امروز. آراج _ ایوا؟! _ هوم؟! _ ازم دلخوری! _ نه، برا چی دلخور باشم! رابطه بین ما فقط قراردادیه‌ همین. با کشیده شدن بازوم، یک ضرب سمت خودش برمگردوند‌. _ تو الان چی گفتی؟! ابرو‌ درهم کشیدم. _ واقعیت رو گفتم اراج خان. نیم خیز شد سمتمو نیشخند زد. _ اونوقت این واقعیت همین کسشعری بود که تلاوت کردی؟! چپ چپی‌ نگاهش کردم. _ تو چرا انقد بی ادب شدی؟ اخم کرد و توپید. _ انتظار داری وقتی که داری چرت و پرت به همدیگه میبافی بگیرم ماچ و نازت کنم؟!
نمایش همه...
13👍 1
Repost from N/a
_ عزیزم! میشه کمکم کن... او مثل اینکه مهمون داری عشقم، پس من برم بعدا م... با لبخند عمیق و چهره خونسرد چشم از صورت عصبی ارغوان برداشته و خیره ایوا همسر ظریف و به شدت خواستنیم‌ شدم، حس آرامش توی چهره اش باعث آروم شدن طوفان درونم شد، دستم و دراز کردم سمتش. _ تو هیچ وقت مزاحم نیستی نفس آراج، بیا اینجا ببینم فنچولم. لبخند روی صورت دوتامون پر رنگ تر شد. جلوتر اومد و دستم و‌ گرفت که با یه فشار نسبتا محکم کشیدمش‌ تو بغلم اون کوچولو رو، واقعا مثل فنچ بود تو بغلم.🔥🤤 https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk 12پاک
نمایش همه...
👍 1
Repost from N/a
_یه شب با من باش منم تورو از این باتلاقی که توش هستی نجاتت بدم عصبی از پشت میز بلند شدم _عمرا برای نجات جونم تن به همچین کاری ... با کشیده شدن چادرم هینی کشیدم و سینه به سینش وایستادم که دستشو سفت دورم حلقه کرد و نیشخندی زد _خودت میدونی از هرجا بچرخی تهش مجبوری تو این سینه حبس باشی پس چرا الکی دست و پا میزنی حاضرم بخاطرت باعث و بانی این وضعتو‌ به خاک سیاه بنشونم‌ ولی تو... https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 دختری که به جرم قتل تو زندانه و آدمی از گذشته پیدا میشه که میخواد نجاتش‌ بده ولی شرط و شروطی داره که.....♨️ 1شب پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
میگه لب آوا رو کجا گذاشتی🤣🔞 _مرصاد! نکن! آی! کبود شد. الان یکی میاد میبینه وحشی! لباشو روی گردنم قرار داد و عمیق بوسید و بویید که چشمامو از لذت بستم: +کی میخواد بیاد تو اتاق من جوجه؟هوم؟ با باز شدن ناگهانی در و قرار گرفتن یگانه تو قاب در مرصاد سریع عقب کشید: _چی شد؟! ول نمیکردی که! ×عمووو! عمووو! بابا، آوا رو داشت بوس میکرد! عمو غیااااث! +هیس! توله سگ! جقله بچه من آوا رو بوس نمیکردم که...داشتم...آها داشتم ... _داشتی چی؟!میخوای به یه ذره بچه بگی داشتی ازم لب میگرفتی! خب همون بگو بوس کردی وحشی روانی! یگانه اینبار جیغ زد: ×آوا جون ،بابا لبتو گرفت؟! یعنی لبتو برداشت؟! دیگه لب نداری ؟کجاست؟!🥲 ×عمو غیاااث! میدونی چیشد؟ بابا از آوا لبشو گرفت! _لب گرفت؟!از آوا لب گرفتی مرصاد!؟ مرتیکه جلو یه ذره بچه اینکارا چیه؟ با قرار گرفتن یهویی لبای مرصاد رو لبام هینی کشیدم که همزمان صدای اووو گفتن غیاث و جیغ بنفش یگانه بلند شد: _اره از آوا لب گرفتم! خودشم میخوام بگیرم❤‍🔥 هنوز این رمان رو نخوندی!؟😂❤‍🔥 توصیه به شدت ادمینه،بیا جوین شو که تازه لینک vip براتون گذاشتم🔥 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 18پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
و با فشار محکمی که دستمو به سمت خودش کشید! با ضرب تو بغلش افتادم و لحظه بعد گرمای لب هاش و بوسه های حرصیش‌ بود که نسیب لبای سردم شد. هیجان زده دستم بند یقه اش شد و بازهم بغض لعنتی مثل سیب تو گلوم گیر کرد، نمیدونستم چیکار کنم نمیتونستم به قلبم اجازه دوست داشتنش‌ رو بدم، نمیتونستم جونش رو تو خطر بندازم، آخر این بازی چندان جذاب نبود و نخواهد بود و من از اینکه آسیبی به آراجی که اصلا ربطی به این قضیه نداره برسه! خیلی وحشت داشتم. با فشار محکمی که به کمرم داد فهمیدم که از همراهی نکردنم‌ چندان راضی نیست و پس دل به دلش دادم و لب بالاییش‌ و تو دهنم کشیدم و مک آرومی زدم و ولش کردم همین.🤤💦😈 ولی آراج انگار دیونه شد چنان محکم لب هامو بوسید و وادارم کرد لبامو فاصله بدم تا زبونش و وارد دهنم کنه! که از لذت پاهام سست شد و اراج انقدر‌ غرق بازی با زبونم بود که متوجه اش نشد. کم کم نفسم داشت بند می اومد که با مشت چند بار به شونه اش کوبیدمو تقلا کردم که بعد مک محکمی که به لبام زد سرشو عقب کشید و من با نفس نفس سرمو به شونه اش تکیه دادمو‌ چشم بستم تا کمی به خودم بیام، آه لعنتی با یه بوسه حالمو عوض کرده بود، قشنگ لزج بودن‌ بین پاهامو احساس میکردم. دستش پشت کمرم نشست و ماساژ گونه حرکتش داد و گفت.💦😋 _ ای جونم، خانمم ضعف کرد؟ وروجک تو که دلت میخواد چرا به زبون نمیاری که اینطوری حالت بد باشه.😈🔥 https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk 18پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
_از دیشب بهش*تم میسوزه دیگه نمیخوام باهات رو یه تخت بخوابم! خنده ی تو گلویی کرد و بی توجه اومد روم _جایی جز تخت منو برات جهنم میکنم آلما دستی به پهلوی لختم کشید و سیلی ای رو باسنم زد که آخم بلندشد‌🍑💦🔞 _بدنم نمیکشه رابطه هاتو خشنی زورگویی هیکلت دو برابر منه هر سری بعد رابطه کبودم بغضمو بازور قورت دادم_دستشویی رفتنی اونجام میسوزه نمیتونم درست راه برم مک خیسی به نوک سینم زد 😋 _کسی که با منه نبایدم‌ بتونه درست راه بره!...🍑 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 دختری که گیر مردی میوفته که هیچ جوره از تنش سیر نمیشه و هر شب....💦🤤🔞 12پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
نوک سینه امو که بین لباش گرفت و مکید! نبض گرفتن کل نقاط بدنم با‌ ناله شهوت ناکی که از دهنم بیرون اومد یکی شد. _ آه اراجج! اومم‌ آه. خودشو بین پاهام جا داد و به رون پام و سینه دیگه ام چنگ انداخت...که اینسری از درد ناله ام دراومد.😈🔥 _ آخ ایی آروم اراج پوستم سوخت. سرش بالا اومد و با نگاه جادویش‌ نیشخندی زد. _ خیلی کم طاقتی خانم خانما. و از روم کنار رفت، شوکه به این تغیر یهویی مودش‌ نگاه می کردم که با بیخیالی لباساشو‌ درآورد و با شلوارکش‌ پرید رو تخت و ساعدش و گذاشت رو چشماش....💦🔞 https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk‌ ‌ ‌ 12پاک
نمایش همه...
لیـ🔞ـکـتـــ💦ــور #پارت211 نوک سینه امو که بین لباش گرفت و مکید! نبض گرفتن کل نقاط بدنم با‌ ناله شهوت ناکی که از دهنم بیرون اومد یکی شد. _ آه اراجج! اومم‌ آه. خودشو بین پاهام جا داد و به رون پام و سینه دیگه ام چنگ انداخت...که اینسری از درد ناله ام دراومد. _ آخ ایی آروم اراج پوستم سوخت. سرش بالا اومد و با نگاه جادویش‌ نیشخندی زد. _ خیلی کم طاقتی خانم خانما. و از روم کنار رفت، شوکه به این تغیر یهویی مودش‌ نگاه می کردم که با بیخیالی لباساشو‌ درآورد و با شلوارکش‌ پرید رو تخت و ساعدش و گذاشت رو چشماش. _ اونجوری نگام نکن ایوا، تو که منو میبری لب چشمه تنشه برمیگردونی پس انتظار نداشته باش مثل یوسف پیامبر از زلیخام‌ بگذرم که تو مرام‌ من یکی نیست؛ تا اطلاع ثانوی کاری به همدیگه نداشته باشیم بهتره...فعلا بخواب که فردا قراره عصابممون‌ تخمی بشه. نمیدونم چرا با توضیحاتش باز هم دلم آروم نگرفت که هیچ، بیشتر هم عصبی شدم یه جورایی حس پس زده شدن داشتم. با ترش رویی بلند شدم و لباسامو با یه پیرهن لش و بزرگتر از سایز خودم عوض کردم، شلوار رو بیخیال الان گرممه‌ بدجوری زدم بالا. روند پاک کردن آرایش هم زیاد طولانی نبود خداروشکر و ... بلاخره دشوری‌. با چندش لباس زیر خیس از ترشحاتمو پایین کشیدمو یک‌راست انداختمش تو سطل آشغال کنار روشویی، اه اه اه چقدر که من بدم میاد از این نم دار شدن بین پاها، ولی خوب شد که یه شورت رو قاچاقی آوردم با خودم‌ اینجوری لنگ هم نمیمونم. سریع دست به کار شدمو بعد از شستن خودم پوشیدمشو‌ مسواک زدمو رفتم بیرون.
نمایش همه...
10
Repost from N/a
پرونده هارو گذاشتم رو میز کاوه و چشمکی‌ بهش زدم‌ ، میخواستم برگردم که دستام اسیرش شد و لب‌شو‌ چسبوند به گوش‌مو‌ گفت‌: +فرار میکنی بیبی -نکن کاوه موکل بیرونه دست‌شو‌ کرد توی شلوارم‌ که ناخواسته آهم‌ بلند شد.. +دلم میخوادت همین الان مجالی بهم نداد بی طاقت منو خوابوند‌ رو میز و حمله کرد به لبام..🔞🔥 https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0 "وکیل هورنی که نمیتونه‌ از منشی هاتش‌ بگذره حتی اگه موکل‌ منتظرش‌ باشه..🤤💦" #گی #عاشقانه #صحنه‌دار #اروتیک‌ #خشن #رئیس #کارمندی https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0 https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0 https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0 24پاک
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.