megumi.
(Megumi's wife) A cup of tea and a cheeseburger can fix me.
نمایش بیشتر210
مشترکین
+124 ساعت
+77 روز
+630 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
اما یک شب همینجوری که سرت رو بالشته و داری اخرین نخ سیگارتو میکشی، و من کنارت درحالی که کتابی که چند دقیقه پیش داشتم میخوندم توی دستمه. بهت از فردایی میگم که صبحش بیدار نمیشیم، فردایی که گلای بالکنِ شماره هفت بخاطر خودکشی دو نفرهی صاحبشون توی یه شب گرم تابستونی، خیلی وقته پژمرده شدن.
❤ 1
طبیعتا اگر جوری که باهام رفتار کردید، باهاتون رفتار میکردم خیلی زود ازم ناراحت میشدید.
❤ 1
شاید فقط باید این تابستون فنارو اتیش بزنیم تا دیگه دلشون گرما و این فصل مزخرف رو نخواد، به ارزوشونم که گرماست میرسن.
من اون روزها رو میخوام که ساعتِ غروب خودم رو به پشت پنجرهی اتاقم میرسوندم تا عبور کلاغها رو بین نارنجی غروب نگاه کنم و تا رفتن آخرین کلاغ و ناپدید شدن خورشید همون جا میموندم، درحالی که گوشهامو برای شنیدن صدای جیرجیرک زیر پنجره ی اتاقم تیز میکردم جایی بین لحاف های روی تخت فرو میرفتم و میذاشتم روزنهی نور از زیر در اتاق و زمزمهی شعری نامفهوم با صدای مادرم دوباره منو به خوابی عمیق فرو ببره.