BIOODY PRINCESS🩸🫀
این رمان مخصوص بزرگسالان هستش و به همه سنین توصیه نمیشه 🔞🩸 پارت گذاری : صب ساعت 9 رمان نلای من 1 پارت🫀 شب ساعت 9 رمان پرنسس خونی 2 پارت 🩸 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk
نمایش بیشتر25 207
مشترکین
-11524 ساعت
-7007 روز
+2 73430 روز
توزیع زمان ارسال
در حال بارگیری داده...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تجزیه و تحلیل انتشار
پست ها | بازدید ها | به اشتراک گذاشته شده | ديناميک بازديد ها |
01 کوروش بزرگمهر...
مرد جذاب و بشدت هاتِ متاهلی که به اصرار زنش، دختربچه ای رو صیغه میکنه تا براش بچه بیاره ولی با دیدن زیبایی دختره و بدن سکسیش هوش از سرش میپره و...🤤💦🔥
با وجود متاهل بودنش، عاشق دختربچه ای میشه که بچه اش رو حامله هستش و...🔞💯❌
https://t.me/+3BLTV4ucpAsxYWJk
https://t.me/+3BLTV4ucpAsxYWJk | 705 | 0 | Loading... |
02 عزیزای دل کارتم محدود شده کسایی كه نتونستن از این کارت استفاده کنن 🥃🔥
6037998218203544
احمدلی | 1 029 | 0 | Loading... |
03 _زن دسته گُـلِتو به خاطر اون دخترهی بی حیا میخوای طلاق بدی نــه؟!
زندگیت حیفه نامور...پشیمون میشی!
صدای قاطع و مطمعنش همچون خنجری در قلبم فرو میرود:
_مطمعن باش پشیمون نمیشم!
این لقمه رو تو برای من گرفتی مامان...صد بار گفتم دوسِش ندارم ،
نمیتونم همسفرش بشم!
با هزار و یک خط و نشون کاری کردی از رَستا جدا بشم و آفاقو بگیرم...دیگه نمیکشم!
مرا میگفت لقمه؟!
منی که سه سال بود همسرش بودم و تمام تلاشم را برای خوب شدن زندگیامان کردم؟!
زندگی با من آنقدر سخت بود؟!
لابد بود دیگر...که شوهرم اینگونه رنج کشیده و منزجر از سالهایی که با هم زندگی کرده بودیم حرف میزد.
لبخندم تلخ و غمگین روی لبم آمد.
چقدر شنیدن حرفهایش درد داشت.
بعد از سه سال زندگی مشترک ، اینهمه بی انصافی کمرم را شکست!
_نامرد شدی نامور...این دختر اینهمه سال همه کار کردی جیکش در نیومد...نباید اینطوری جوابشو میدادی!
https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0 | 3 555 | 0 | Loading... |
04 بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم.
مرد مذهبیای که ازم ۱۳ سال بزرگتره!
کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره!
حتی بهم نگاه هم نمیکرد ولی با دلبریام یه شب هورمونهای مردونهاش رو به بازی گرفتم و…
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 | 4 079 | 0 | Loading... |
05 خب خب رزی اومده با تخفیفای تابستونییییییی🥂🎇😍
شنیدم امتحانا تموم شدن پس وقت خوندن رمانه😎
رمان رز خونی ( فایل کامل )🥂
قیمت 35 تومن
با تخفیف 30 تومن🫶
رمان شکارچی تاریک من VIP ❤️🔥
قیمت 39 تومن
با تخفیف 33 تومن🫦
رمان بالرین سرخ من VIP 🎧
قیمت 36 تومن
با تخفیف 32 تومن❤️🩹
رمان فرشته کوچولوی من VIP 🎇
جلد اول توش تموم شده و جلد دوم به زودی شروع می شه
قیمت 38 تومن
با تخفیف 33 تومن
رمان اقیانوس VIP ?
?
قیمت 38 تومن
با تخفیف 32 تومن
رمان نلای من VIP
🪷
قیمت 37 تومن
با تخفیف 34 تومن
پکیج کامل آموزش نویسندگی رزالین
شامل ( آموزش نویسندگی.کسب درآمد.بنر زدن. تبلیغ. بالا بردن کانال و...
. )
قیمت 600 تومن
با تخفیف 450 تومن😈🥃
🔥تخفیف فقط واسه دو نفر🔥
فرصت عالی واسه اینکه تبدیل به یه نویسنده با قلم عالی بشید
خودم تموم مدت پشتیبانی تونو می کنم
قراره نویسنده بگیرم و اولویت هم با نویسنده های خودمه🔥🌼
اگه بیشتر از یه رمانو بخواید تو تخفیف تهیه کنید:
3 رمان انتخابی تون می شن 89 تومن
4 رمان انتخابی تون می شن 99 تومن
5 رمان انتخابی تون می شن 109 تومن
جهت خرید مبلغ مورد نظرو به کارت زیر واریز کنید و عکس فیشو برای ما بفرستید
حتما حتما بگید واسه کدوم رمانه وگرنه بیشتر از 12 ساعت طول می کشه لینکو بگیرید
5894631110265196
فرشاد
@Bloody_Rosee | 4 495 | 0 | Loading... |
06 #BIOODY_PRINCESS
#PART_65
🔮🩸🔮🩸🔮🩸
صدای بلند زنونه لایلا رو پروند
: باورم نمی شه این همه آدمیزادو اینجا جمع کرده
این کارا ازش بعید بود
وحشت زده سعی کرد بلند شه
: ویلیام یکی داره میاد باید بریم
ویلیام مثل گرگ زخمی به در آشپزخونه سلطنتی خیره شد
آروم زمزمه کرد
_ گورتو گم کن آرورا
گفته بودم کسی نیاد اینجا
صدای قدما با سرعت دور شد
لایلا خنده ضعیفی شنید و همه جا ساکت شد
فشار دست ویلیام تقلاهاشو قطع کرد
_ چیزی نیست رفتن
انقد محو عطر تن لایلا شد صدای اومدن شو نشنید
خواهر کوچیک ترش مثل همیشه سرو گوشش می جنبید
حدس اینکه مرد جدید شکار کرده آسون بود
می تونست از این فاصله بوی خون شو حس کنه
احمقی زیر لب گفتو نرم سینه لایلارو نوازش کرد
_ آروم
خیلی تند می کوبه استرس نداشته باش
خیس عرق سرشو به سینه گرم ویلیام تکیه داد
: چطور آروم باشم!؟
کم مونده بود مچ مونو بگیرن
بیا از اینجا بریم کارمون درست نیست
شاید دوست نداشته باشن شیرینی هاشونو بخوریم
_ عزیزم بهت اطمینان میدم دوست دارن تو همه اینارو بخوری
: نمی خوام باید برگردیم
بازم یکم دیگه تموم می شه
اگه نباشم دنبالم می گردن
_ نمی گردن انقد سرشون گرم مارتینه که یاد تو نمیوفتن
گیج و سوالی نگاش کرد
: مارتین!؟
_ آره مارتین
همون حرومزاده رو مخی
🔮🩸🔮🩸🔮🩸 | 4 382 | 0 | Loading... |
07 #MY_NELA
خلاصه رمان 🥃
پارت اول رمان 🔞
خرید VIP رمان 🎇
ژانر : اروتیک.درام.خشن.بزرگسالانه🔞🔥
لینک پارت :
#PART_217
لینک بات
@ROSALINAMBOT | 4 720 | 0 | Loading... |
08 بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم.
مرد مذهبیای که ازم ۱۳ سال بزرگتره!
کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره!
حتی بهم نگاه هم نمیکرد ولی با دلبریام یه شب هورمونهای مردونهاش رو به بازی گرفتم و…
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 | 2 596 | 0 | Loading... |
09 اون یه پسر سکسی و خفنه💦
پسری که هربار با دیدنش داغ میکنم و وقتی ازم خواست صوری زنش بشم تا به ارثش برسه، برام مثل رویا بود!🥹
زنش شدم و بعدش با زرنگی از خانوادهش خواستم بهونه بچه بیارن، اما وقتی شب اول زیرش جر خوردم....🥲💦🔞
#سکسی #داغوممنوعه 🔥
https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8
https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8 | 3 687 | 0 | Loading... |
10 _میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟
با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم.
_کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست.
شاهرخ دستی زیر چونهام گذاشت.
_منو یادت رفته مهرا!؟
یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!!
الان میگی من اون ادم نیستم!!
خندیدم.
_هوم...
من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم.
داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه.
دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره.
شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد
_اعصاب منو بهم نریز مهرا...
ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟
_دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی
دستت رو بکش..
از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم.
_پس سک*س اروم میخوای...
منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید
مورمورم شد .
مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید
بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینههای گرد خوشگلم نمایان شد
قری بهشون دادم.
نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد
چشم هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم
_بخور پسر کوچولوم بخور....
همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه
با یه حرکت همینطور که داشت سینهام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت
منو انداخت روی تخت
روی پایین تنهام نشست...
زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شدهاش نمایان شد..
زیادی متورم بود.
پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم
_جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش میپیچه.
محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم.
عین وحشی.ها ضربه میزد.
_که رمانتیک میخواستی اره...
درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم.
حدود ده دقیقه بیوقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد
_توم خالی نکن احمق حامله میشم
نیشخندی زد
_منم همین رو میخوام.
میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی.
برم گردوند.
_دیگه نه شاهرخ ولم کن...
_نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست
باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد.
_لااقل چربش ک...
با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم
مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 | 5 637 | 0 | Loading... |
11 - لای سینه هات بوی فلفل میده.
دستمو روی سینه هام گذاشتم.
- من؟ نمیدونم اقا.
اخماشو توی هم کشید.
- میخوای دهن منو بسوزونی پدر سگ؟
ترسیده نگاهش کردم که رونمو چنگ زد و دم گوشم غرید.
- یه سوزوندنی نشونت بدم.
دستش لای پام رفت و...
❌💦رابطه هات فرمانده جنگ و دختر فلفل فروش👅
https://t.me/+VM8AicWRKKY3OTA0
https://t.me/+VM8AicWRKKY3OTA0 | 4 064 | 0 | Loading... |
12 حاج میرحسین عمادی یه مرد معتقد و غیرتیه…
کسی که عاشقش بوده بهش خیانت کرده و از تمام زنا متنفره.
ولی دلش برای بیوهی برادرزادهاش میلرزه و این تازه شروع ماجراس…
رازک که از حاجی ۱۳ سال کوچیکتره به خاطر زنده موندن مجبور به ازدواج با حاجی میشه ولی بعد اتفاقی میافته که آرزو میکرد کاش مرده بود…
🔥🤤
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 | 5 244 | 0 | Loading... |
13 #BIOODY_PRINCESS
#PART_64
🔮🩸🔮🩸🔮🩸
سرخ شد
کم مونده بود صورت شو تو کاپ کیک دفن کنه
: دوباره شروع نکن
ویلیام کنجکاو چونه شو رو شونه لایلا گذاشت
نفس داغ شو تو گردنش خالی کرد
منقبض شدن شو حس کرد
بوی وسوسه کننده لایلا دوباره داشت دیوونش می کرد
_ بچه دوست داری؟؟
با سختی آخرین تیکه رو قورت داد
: اوهوم
_ اوهوم ینی آره!؟
تخس و شیرین نفس شو فوت کرد
: آره
_ خوبه چندتا دوس داری!؟
تو سکوت عمیق بهش فک کرد
بی اراده لب زد
: سه تا دختر می خوام
_ هوم!؟ پسر دوست نداری!؟
غمگین خندید
: دارم پسرم خیلی دوست دارم
ولی می ترسم شبیه پدرم یا برادرم شن
دختر خوبه
اگه من خواهر داشتم هیچ وقت انقد تنها نمی شدم
نمی خوام اکه یروز بچه دار شدم اونم مثل من تنها شه
ویلیام با درد شونه لخت شو بوسید
_ شبیه من شه چی!؟
برق چشماشو دید
محو خندید
لایلا اروم زمزمه کرد
: فک کنم اونجوری دخترا واسش صف بکشن
ویلیام صورت شو تو گردن لایلا مخفی کرد
_ بخاطر خدا انقد شیرین نباش
دیوونم می کنی
هنوز کامل خوب نشدی نمی تونم کاریت کنم
اینجوری پیش بره نه ماه دیگه یکی شو بغل می کنیم
🔮🩸🔮🩸🔮🩸 | 7 114 | 0 | Loading... |
14 اینم بگذره راحت شیم😭🫡 | 6 926 | 0 | Loading... |
15 #MY_NELA
#PART_216
🌌🔮🌌🔮🌌🔮
به قدری سریع پایین اومده بود که هیچ کدوم متوجه نشدن
موریس وحشت زده افتاد
انقد ترسیده بود که حتی نتونست از قدرتش استفاده کنه
چرخید و با سرعت داخل جنگل محو شد
نلا اشکاشو پاک کرد
خواست بلند شه که همون لحظه یخ صدای بدی داد
وحشت زده تو همون حالت موند
صدای موریس تو سرش پیچید
جریان آب قوی بود کسی نمی تونست نجاتش بده
قطعا شنا کردن واسه به اژدها ممکن نبود
ینی دراگون می تونست نجاتش بده؟!؟؟
اژدها بدن تیکه پاره هیولارو دور انداخت
متوجه ترک یخ نشده بود
لاشه محکم رو یخ خورد و داخل اب افتاد
ترکا تو یه ثانیه چند برابر شدن
دراگون تبدیل شد و همون لحظه یخ زیر پای نلا شکست
کل یخ رو دریاچه یه دست تیکه تیکه شد
وحشت زده دستو پا زد ولی تاثیری نداشت
اب انقد سرد بود تو چند ثانیه اول بدن شو بی حس کرد
ریه هاش پر از آب یخ شدن
فرو رفتن خار هارو تو مچش حس کرد
سرعت آب خیلی زیاد بود
مثل اینکه حق با موریس بود
نمی شد از همچین چیزی جون سالم به در برد
🌌🔮🌌🔮🌌🔮 | 7 031 | 0 | Loading... |
16 دختر روستایی و معصومی که بهش تجاوز شده اما پسر دیگه ای گردنش میگیره!
یه پسر همه چیز تمام و جذاب🥲🔥
پسری که از اول نمیخوادش اما وقتی لوندی هاش و میبینه وا میده و...🙊💦
https://t.me/+FIK6avL2gThlYWM8
https://t.me/+FIK6avL2gThlYWM8
دارای صحنه های بزرگسالان 🍑 | 3 506 | 0 | Loading... |
17 _ ابتدا باید اسپرم های مرد را اماده کنید .
متعجب به پیام های داخل کانال های جنسی نگاه میکنم .
این مزخرفات دیگر چه بود ؟!
_ قبل از رابطه ، به او آب پرتقال بدهید تا احتمال حامله شدن خود را افزایش دهید .
سریع از کانال خارج میشوم .
باید راه دیگری را امتحان میکردم
او زرنگ بود ... میفهمید که به چه منظوری برایش آب پرتقال برده ام .
کلاه پسرانه ام را روی سرم میگذارم و سمت بیمارستان راه می افتم .
پشت در اتاقش که میرسم ، دمی عمیق از هوا میگیرم و تقه ای به در میزنم
+ بفرمایید
در را باز میکنم و نیم نگاهی به داخل می اندازم
+ وقت قبلی داشتید شما ؟
نشناخته بود مرا
خوب ظاهر سازی کرده بودم
میخواستم بفهمم تمایلاتش را
جلو که میروم ....👇👇👇👇
https://t.me/+0183wIzwTO05Y2Jk
https://t.me/+0183wIzwTO05Y2Jk
https://t.me/+0183wIzwTO05Y2Jk | 4 010 | 0 | Loading... |
18 -فکر نمیکردم دختر نجیب و سر به زیری که مامانم پیدا کرده همون زیرخواب کوچولوی خودم باشه!
ابروهام به هم نزدیک و حرصی گفتم : بهتره تمومش کنی امیرحسین. دست از سر من بردار؛ میفهمی؟؟
بی پروا جلو اومد و چادرمو کنار زد. دستشو لای پام کشید و زیر گوشم گفت
-یعنی میگی امشب تو خونهی حاج بابات یه حالی به این توت فرنگی ندم کوچولو؟ قول میدم یه کاری کنم ۹ ماه دیگه همه زاییدنتو تبریک بگن!
دستشو پس زدم و غریدم : من به این خواستگاری جواب مثبت نمیدم عوضی
هولم داد سمت دیوار و یقهی لباسمو پاره کرد
-هم بله میگی؛ هم خوب سرویس میدی! حالا ببین
https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk
https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk
https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk | 3 619 | 0 | Loading... |
19 مربی بدنساز باشی با اون هیبت و هیکل درشت!! اونوقت دلت لرزیده باشه واسه فنچ کوچولوی محله اما...🥹💯🔞
پسره متعصب و مذهبی ومربی بدنسازی که دلداده دخترحاجی محلشون میشه و واسه اینکه بدستش بیاره پا میذاره رو عقایدش و دختره رو میدزده و...😳🔥🔞
دختره رو #حامله میکنه تا دادگاه اونو به عقد خودش دربیاره و...🙊💯💦🔥🤤
https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk
https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk | 561 | 0 | Loading... |
20 _میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟
با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم.
_کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست.
شاهرخ دستی زیر چونهام گذاشت.
_منو یادت رفته مهرا!؟
یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!!
الان میگی من اون ادم نیستم!!
خندیدم.
_هوم...
من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم.
داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه.
دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره.
شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد
_اعصاب منو بهم نریز مهرا...
ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟
_دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی
دستت رو بکش..
از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم.
_پس سک*س اروم میخوای...
منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید
مورمورم شد .
مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید
بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینههای گرد خوشگلم نمایان شد
قری بهشون دادم.
نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد
چشم هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم
_بخور پسر کوچولوم بخور....
همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه
با یه حرکت همینطور که داشت سینهام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت
منو انداخت روی تخت
روی پایین تنهام نشست...
زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شدهاش نمایان شد..
زیادی متورم بود.
پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم
_جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش میپیچه.
محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم.
عین وحشی.ها ضربه میزد.
_که رمانتیک میخواستی اره...
درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم.
حدود ده دقیقه بیوقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد
_توم خالی نکن احمق حامله میشم
نیشخندی زد
_منم همین رو میخوام.
میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی.
برم گردوند.
_دیگه نه شاهرخ ولم کن...
_نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست
باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد.
_لااقل چربش ک...
با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم
مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 | 6 290 | 0 | Loading... |
21 نمیدونم بچه دوس داره یا بچه سازیو😎🤣🫶 | 7 918 | 0 | Loading... |
22 #BIOODY_PRINCESS
#PART_63
🔮🩸🔮🩸🔮🩸
لایلا بی اراده بلند خندید
ویلیام با لذت به خندش خیره شد
_ خوبه همیشه همینجوری بخند
لب شو گاز گرفت
: یجور میگی انسان معمولی انگار فحشه
_ هوم کمتر از اونم نیست
انسان های فانی و....
ساکت شد
: مردنی؟؟
ویلیام کاپ کیک موزی رو برداشت
_ باید مواظب زبونم باشم کنار تو نمی تونم مثل همیشه مار باشم
لایلا دوباره خندید
: پس بقیه رو راحت نیش میزنی!؟
خبیث سر تکون داد
_ نیش نه عزیزم گردن شونو خرد می کنم
چشماش گرد شدن
: چی؟؟
آروم سرفه کرد
_ شوخی کردم
یکم از این بخور
نمیدونم موزی دوست داری یا نه
احمقا همه چیو با موز درست کردن
لایلا کاپ کیکو گرفت
: دوست دارم ولی توت فرنگیو بیشتر دوس دارم
قبلا حساسیت شدید داشتم
اصلا نمی شد بخورم
ولی جدیدا بهتر شدم
فک کنم تا یه مدت دیگه راحت بتونم همه چی بخورم
معدم مثل قبل اذیت نمی کنه
دست گرم ویلیام رو شکمش نشست
نرم نوازشش کرد
_ زود خوب می شی عزیزم نگران نباش
شکمت باید حسابی جا باز کنه
لایلا گازی به کاپ کیک زد
: فک نکنم واسه غذا خیلی جا بخواد
سکسی خندید
_ اوه عزیزم غذا نه منظورم بچه هامونه
کوچولوهای من جا زیاد می گیرن
🔮🩸🔮🩸🔮🩸 | 8 043 | 0 | Loading... |
23 #MY_NELA
خلاصه رمان 🥃
پارت اول رمان 🔞
خرید VIP رمان 🎇
ژانر : اروتیک.درام.خشن.بزرگسالانه🔞🔥
لینک پارت :
#PART_215
لینک بات
@ROSALINAMBOT | 7 871 | 0 | Loading... |
24 نیلرام بیوه است و با بچهش به پسری جذاب و باغیرت پناه میبره...🔥
عقدش میشه اما پسره بهش نزدیک نمیشه! دخترکش که خیلی وزه است از پسره میخواد سینه مادرش که سوخته رو بوس کنه و همین بهونه میشه این دوتا....😂🔥😍
https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk
https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk | 903 | 0 | Loading... |
25 _میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟
با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم.
_کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست.
شاهرخ دستی زیر چونهام گذاشت.
_منو یادت رفته مهرا!؟
یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!!
الان میگی من اون ادم نیستم!!
خندیدم.
_هوم...
من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم.
داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه.
دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره.
شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد
_اعصاب منو بهم نریز مهرا...
ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟
_دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی
دستت رو بکش..
از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم.
_پس سک*س اروم میخوای...
منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید
مورمورم شد .
مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید
بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینههای گرد خوشگلم نمایان شد
قری بهشون دادم.
نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد
چشم هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم
_بخور پسر کوچولوم بخور....
همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه
با یه حرکت همینطور که داشت سینهام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت
منو انداخت روی تخت
روی پایین تنهام نشست...
زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شدهاش نمایان شد..
زیادی متورم بود.
پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم
_جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش میپیچه.
محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم.
عین وحشی.ها ضربه میزد.
_که رمانتیک میخواستی اره...
درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم.
حدود ده دقیقه بیوقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد
_توم خالی نکن احمق حامله میشم
نیشخندی زد
_منم همین رو میخوام.
میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی.
برم گردوند.
_دیگه نه شاهرخ ولم کن...
_نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست
باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد.
_لااقل چربش ک...
با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم
مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 | 2 303 | 0 | Loading... |
26 #پیام_ناشناس📬
ببخشید یه رمان بود که زن بزرگسال ، دختر بچه ی سن پایین صیغه ای از دست یه مرد هوسباز نجات میده ولی به شرطی که برده ی خودش باشه و نیازای جنسی خودش هر شب برطرف کنه باهاش و مثل یه اسباب بازی جنسی باهاش رفتار کنه ، لینکش داری بفرستی؟ گمش کردم 🥹⁉️
رمانش چون صحنه های جنسی زیاد و بازی داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 | 3 469 | 0 | Loading... |
27 یه پسر کردتبارِ چش ابرو مشکی و سکسی🔥
یه کوه غیرت و تعصب🥹
پسری که در نگاه اول دلداده یه بیوهی لوند میشه که از قضا توی شهرشون غریبه!
اون زن و عقد میکنه و میشه پناه براش، اما میتونه دلش و آروم کنه و سمتش نره؟🥲
میتونه به لوند بودناش بیتوجهی کنه یا...🙊💦🔞
https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk
https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk | 3 501 | 0 | Loading... |
28 - میگه نوک سینه هات سکسی نیستن آقای قاضی!
قاضی با وحشت و برگ ریخته بهم نگاه کرد و زیرلب گفت:
- حرمت جلسه رو رعایت کن خانم.
شهلا خانم کنار دستم نشسته بود و میخندید. من ولی عصبی بودم، اصلا نمیفهمیدم چی دارم میگم! از جام بلند شدم و تقریبا داد زدم:
- من اعتراض دارم آقای قاضی! این آقا فکر کرده خودش خیلی سکسی و جذابه؟ نگاه به قد بلندش نکن آقای قاضی! اونی که باید بزرگ باشه، کوچیکه!
قاضی زیرلب گفت:
- الله و اکبر.
اروند با اخم های در هم نگاهم میکزد و میدونستم از در که برم بیرون بهم رحم نمیکنه. منم که داشتم مثل سگ دروغ میگفتم و شهلا خانم با آرنج زد تو پهلوم و با خنده گفت:
- دروغ نگو، ما همه تو جشن ختنه سورون اروند بودیم! دیدیم جریان چیه و چه قدریه خاله جون! اروند همسن بابای من بود که ختنه اش کردیم.
کارد می زدی خون اروند در نمیومد. حالا بقیه هم داشتن میخندیدن که قاضی با چکشش رو میز کوبید و تشر زد:
- بشین خانم! این حرفا رو تموم کنید وگرنه بیرونتون میکنم.
من نشستم سر جام و منتظر واکنش دیار موندم! مثلِ سگ داشتم میترسیدم که یه وقت از همون جا خیز ور نداره و پاره ام نکنه که یهو گفت:
- من زنمو طلاق نمیدم! زن حامله رو چطور باید طلاق داد؟
پشمام ریختاااا! این مرتیکه چی میگفت من اصلا حامله نبودممم!
اروند عینکِ سکسیش رو رویِ بینیش جا به جا کرد و گفت:
- با اینکع اصلا دوست ندارم مسائل شخصیم رو بازگو کنم اما هفتهی پیش رابطه مراقبت نشده داشتیم! خانم قرص اورژانسی هم مصرف نکردن! بهتر نیست منتظر نتیجه بمونیم؟
از جام بلند شدمو داد زدم:
- چی میگی تو؟ آقا داره دروغ میگه، این اقا اصلا عقیمه، خودش قبل عروسی گفت، حامله چیه؟
اروند لبخند زد و گفت:
- دروغ گفتم! مثل خودت که گفتی هشتاد و پنجه و هفتاد تحویل دادی!
یعنی از وقاحتش جامه داشتم می دریدم که خاله خشتک شلوارمو گرفت و گفت بچه بیا پایین سرمون درد گرفت!
حامله شدن چی بود اصلا این وسط؟! این مردک به من گفت اسپرماش مریض و افسرده ان که! داشتم تو هپروت بدبختی خودم غلط میزدم که قاضی گفت:
- جلسه رو به تعویق می اندازیم و اما در خصوص شکایت عدم تمکین آقا از خانم...
بعد یهو چشماش گرد شد و با تعجب دوباره متن رو خوند و سوال پرسید:
- خانم شما از آقا شکایت عدم تمکین داشتین؟
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
با نیش باز گفتم بله و اروند با چشم غره گفت:
- من آماده ام واسهی جبران آقای قاضی!
قاضی سر تکون داد و گفت:
- دادگاه رو موکول میکنیم به وقتی که از نتیجهی آزمایش بارداری خانم مطلع بشیم!
من
بدبخت
شدممممممم
اروند منو میکشهههه😂😂😂
خب خب خب آماده باشید که قراره حسابی بخندییییین😂🤌❤️
https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk
https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk
https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk
https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk
https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk | 3 715 | 0 | Loading... |
29 - یکی باشه ممه هاشو بزنه تو سوپ ٬ بگه بخور زودتر خوب شی چیه؟ اونم نداریم:(
لیوان آب میوه رو میگیرم سمتش و با خجالت میگم:
- بخور زودتر خوب شی بی ادب.
دماغش رو بالا میکشه و میگه:
- نمیشه ممه هاتو بزنی توش شیر انبه بخورم؟
در حالی که خندهام گرفته لیوان رو میدم دستش و میگم:
- نخیر من شیر ندارم.
یه قلوپ از محتوای لیوان سر میکشه و میگه:
- راست میگی، واسه شیر داشتنش اول باید بریزم توش.
من با گیجی میگم:
- چیو بریزی؟
یه قلوپ دیگه میخوره و ناله میکنه:
- دختر خنگ کجاش جذابه خدا؟ این چیه؟ چرا زرده؟ مزه شاش گربه میده.
اخم میکنم میگم:
- آبمیوه سیب موزه خجالت بکش.
با پشمایِ ریخته به لیوان نگاه میکنه و میپرسه:
- آب موزو و چطوری گرفتی؟
نیشمو شل میکنم میگم:
- ساندیس خریدم ریختمش تو لیوان!
یه نفس عمیق میکشه و یهو داد میزنه:
- خدایا این کیه آفریدی؟ چرا با من اینطوری میکنه؟ ایهالناسسسسسسس من ممه میخوام! من سوپِ ممه میخوامممم... من مریض و ناتوااااانمممممممم باید یه چیزی بخورم جون بگیرم یا نه؟
دست میذارم رو دهنش و میگم:
- هیس ساکت شو، الان عزیز میاد بالا...
دستم رو ورمیداره و میگه:
- بذارررر بیاد یکم نصیحتت کنههه! من و تو مگه عقد نکردیمممم پس چرا نمیذاری دست بزنم به ممه هات بگم بیب بیبببب؟
دیگه داره کفریم میکنه! میخوام داد بزنم، که نیشش رو شل میکنه میگه:
- میتونی با ممه هات خفم کنی صدام دیگه در نمیاد، قول!
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
اسم دوم این رمانو باید گذاشت در جستجوی ممه😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
نه سحر است نه جادو، نه بنر فیک این رمان اومده تموم رمانای طنز تلگرامو دگرگون کنه😂 از پارت اولش می خندین تا فیها خالدوووونش | 3 286 | 0 | Loading... |
30 #پیام_ناشناس 📬
سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲
رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 | 3 824 | 0 | Loading... |
31 _مثلا بگن دایی و خواهر زاده تو یه روز بدنیا اومدن چی میشه مهرا!؟
با حرص گفتم : غلط اضافه نکن شاهرخ
من مامانم رو بخاطر خراب بازی به عقد داداشت در اوردم چون حامله بود
بعد الان خودم حامله شدم واقعا شما داداشا چرا این همه لاشی هستین!!
شاهرخ اومد سمتم.
منو برگردوند و بعد دستی وسط پام کشید.
_از من میپرسی!؟
بعد ما داداشا چیه وقتی دوتا از ابدارا خورده به تورمون.
با یه تلمبه حامله میشین جریان چیه!؟
راز خانوداگیتون اینه.
چشم غرهای براش رفتم.
_چرت نگو شاهرخ بگو چکار کنم
پردم رو زدی میشد دوختش این شکم وامونده رو کاریش نمیشه کرد
میاد بالا.
شاهرخ اخم ریزی کرد
_ناراحتی از من حاملهای!؟
کاری که داداشم و مامانت کردن میکنیم
ازدواج میکنیم!؟
_قبل ازدواج حامله باشم نه این دیگه
برای بار دوم زیادیه...
هنوز نگاه خانوادهات رو سر عقد مادرم یادمه.
شاید مادرم بتونه تحمل کنه من نه.
بهم نزدیک شد دوباره.
منو کشید توی بغلش و عمیق به خودش فشار داد.
_تو نگران اون نباش من نمیگم ازم حاملهای...
اوووف چه بوی خوبی میدی پدرسوخته برگرد ببینم.
منو برگردوند.
باچشمهای شیطونش گفت : بریم دوباره مراحل رو از سر بگیریم ولی این دفعه تو حموم.
_نه تورو خدا حوصله ندارم
_تو حامله شدی پس دیگه ترسی نداری
تازه سکس تو حاملگی اونم تو حموم زیر شیر اب یه چیز دیگهاس..
تا به خودم بیام منو رو دستاش بلند کرد
جیغی زدم
_شاهرخ داری چکار میکنی بذارم زمین..
_هیس تا سبکی از این فرصت استفاده کن.
شکمت بیاد بالا دیگه نمیشه بلندت کرد
و از این فانتزیا رفت
بعد اینو گفت و رفت سمت حموم و...
😂😂😂😂😂
پسره یه مافیای بزرگه که عاشق دختر زن برادرش شده...
قبل ازدواج داداشش مادر دختره رو حامله کرد بعد الان خودش دختره رو....
🔞🔞🔞🔞🔞🔞
❌نخونی از دستش دادی فول صحنه و طنز ❌
برای خوندن کلیک کن 👇👇👇
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 | 5 382 | 0 | Loading... |
32 به استادش نود از سینه های تپلش میده و استاده هم به وسیله همون تهدیدش میکنه و توی خونه خالی جرششش میده💦🔞😱
#صحنه_دار #داغ 🔥 | 797 | 0 | Loading... |
33 _میدونی چرا فاحشه میارم خونهام؟
با اینکه مشروب خورده بود اما بهوش بود!
_چون زنم بهم خیانت کرد! بعد از اون وارد هیچ رابطه ی جدی ای نشدم!
ستاره روی مبل در خودش جمع شده بود و به حرف های مرد گوش میداد...
_لخت شو دختر جون! مگه شهرام تورو نفرستاده؟
شهرام او را فرستاده بود!
اما این بار فرق داشت...
ستاره فاحشه نبود!
عاشق بود...
_لخت شو میخوام سینههات رو ببینم!
صدای پر تحکم مرد را که شنید، دستش روی مانتویش نشست...
این لحظه را اینگونه تصور نکرده بود...
همیشه در رویاهایش شهاب آریا او را با عشق لخت می کرد!
اما حالا رو به رویش بود... به عنوان یک فاحشه...
عاشق بود!
عاشق بودن گناه نبود!
صدای شهاب جدی و سرد بود!
_زیر چند نفر خوابیدی دختر؟ کسی تو زندگیت هست؟
از جا بلند شد، جام شراب را روی میز گذاشت و خودش را روی مبل، کنار ستاره انداخت.
_اگه کسی تو زندگیته از این کارا نکن؛ اون پسر بفهمه دیوونه میشه!
دستش روی گونه ی ستاره نشست.
_هنوز لخت نشدی! زود باش...
ستاره اما دستش نمی رفت که دکمه ها را باز کند، زمزمه کرد.
_تو لختم کن!
شهاب هومی کشید و ابرو بالا داد.
_پس میگی رمانتیک دوست داری؟ بهت نگفتن من مثل سگ وحشیم؟
یکی از دوستانش شهرام را معرفی کرده بود... گفته بود هر جمعه شب برای شهاب آریا فاحشه می فرستد!
عاشق بود...
عاشق بود که خودش را در حد یک فاحشه پایین آورده بود...
دست شهاب روی اولین دکمه ی او نشست.
_میدونی؟ امشب سالگرد ازدواجمونه... با همون زنی که خیانت کرد! هر شب دیگه ای بود یه جوری میکردمت که صبح نتونی راه بری...
دکمه ی او را باز کرد و لب زد.
_ولی امشب میخوام ملایم باشم! من چشم میبندم... ملایم میشم... تو هم نقش زنم رو بازی میکنی؛ زنی که عاشقمه... فهمیدی؟
قطره اشک شوری از چشم هایش پایین ریخت، شهاب اشک را پاک کرد و لب زد.
_بهت نمیاد فاحشه باشی...
انگشت شست مرد روی لب های ستاره نشست، شستش را آرام وارد دهان او کرد و لب زد.
_انگار این لبا تا حالا به هیچ دم و دستگاهی نخورده!
شهابِ آریا!
نخبه ی ریاضی فیزیک...
مردی که جایزه ی نوبل را دریافت کرده بود!
برای ستاره اسطوره بود این مرد...
اما حالا که نزدیک او بود
حالا که عجز و بیچارگیاش را میدید...
میخواست او را در آغوش بگیرد و عشقش را اعتراف کند!
_اما بهتره کار بلد باشی دخترجون، من دست به دختر باکره نمیزنم... دردسر میشید!
دستش دو طرف یقه ی لباس ستاره نشست و دکمه ها را جر داد!
پیرهنش را از تنش درآورد و لباس خواب سفیدی که زیرش پوشیده بود نمایان شد...
اولین بار بود جلوی کسی لخت می شد!
خجالت می کشید؟
نه!
با همه ی وجود می خواست این مرد را درون خودش احساس کند!
لبش را به گوش شهاب نزدیک کرد، چشم بست و اشک ریخت و لب زد.
_یه جوری باهام معاشقه کن انگار همسر قبلیتم!
جمله اش که تمام شد، شهاب کمر او را به مبل کوبید! دستش سینه ی حجیم او را فشرد و پایین تنهاش را به دخترک چسباند...
_آه و ناله کن واسم!
نیازی به گفتن نبود...
دخترک آنقدر بی تجربه بود که وقتی دست شهاب بین پایش نشست، صدای ناله اش بلند شد...
انگشت شهاب بین پایش بازی می کرد و دست دیگرش بالا تنه ی او را می فشرد...
ستاره نالید
_تمومش کن! میخوام حست کنم!
مرد زیپ شلوارش را پایین کشید و با صدایی که خمار شده بود غرید.
_عجول نباش...
پایین تنهاش را بیرون کشید و ضربه ی اول را که زد... خون از بین پاهای ستاره جاری شد!
با تعجب به مبلی که رنگ سرخ گرفته بود نگاه کرد و رو به ستاره غرید:
_باکره بودی؟؟؟
از جا بلند شد و فریاد کشید.
_دختر عوضی میگم باکره بودی؟
ستاره ملحفه را دور خودش پیچید و زمزمه کرد.
_آره!
سیلی محکمی به گونه ی او کوبید!
بازویش را گرفت و او را بلند کرد.
_گه خوردی که باکره ای میای زیر من! عوضی... میخوای دردسر درست کنی؟ گمشو از خونه ی من بیرون!
بازوی ستاره را فشرد، کیف او را از روی مبل چنگ زد و دخترک را پشت خودش کشید...
در خانه را باز کرد، ستاره را جلوی در پرت کرد و کیفش را در صورتش کوبید.
_من شما هرزه ها رو میشناسم! به قیمت باکره بودن میاین با زندگی ما بازی میکنین! عوضی دیگه اینورا پیدات نشه...
در را کوبید و باد سرد بدن لخت ستاره را لرزاند!
او را لخت در کوچه انداخته بود....
صدای هق هق دخترک بلند شد و زیر لب زمزمه کرد
_خدا لعنتم کنه.... خدا لعنتم کنه چه غلطی بود من کردم؟؟؟
ناباور فریاد کشید.
_منو لخت انداخت تو کوچهههه!
ملحفه را به بدن عریانش کشید و غرید.
_منو لخت انداخت تو کوچه... میکشمت عوضی... میکشمت.
آسمان غرید و اولین قطره ی باران روی سرش کوبید.
_به همین برکت قسم میخورم! برمیگردم و زندگیتو جهنم میکنم شهاب آریا!
https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 | 2 066 | 0 | Loading... |
34 شهاب اریا نخبه ای که یه شب تو مستی به دانش اموزش تجاوز میکنه و...😳💯♨️
https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
دختره بخاطر تجاوز مجبور میشه صیغه اش بشه اما وقتی میبینه هنوز تو فکر عشق سابقشه یه شب مست میکنن و باهم میخوابن ولی از اون شب به بعد پسره عوض میشه و...🔞💦💯
#نخبهکشوریوتجاوزبهشاگردممتازش💯🔞 | 1 952 | 0 | Loading... |
35 شهاب آریا...
یه استاد دانشگاه جذاب و سکسی 🔥
اون یه استاد نابغه است که دخترای دانشگاه براش جون میدن، اما اون نگاهش فقط به یک نفره... یه دانشجوی ریزه میزهی لوند!🥹
ستاره، دختری معصوم که به بهانه کلاس خصوصی استاد شهاب اون و به خونهی خودش میبره و..🙊💦❌
https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
#صحنه_دار💦🤤 | 2 652 | 0 | Loading... |
36 شهاب اریا نخبه ای که یه شب تو مستی به دانش اموزش تجاوز میکنه و...😳💯♨️
https://t.me/+RYa1p4Jcea1jOTQ0
دختره بخاطر تجاوز مجبور میشه صیغه اش بشه اما وقتی میبینه هنوز تو فکر عشق سابقشه یه شب مست میکنن و باهم میخوابن ولی از اون شب به بعد پسره عوض میشه و...🔞💦💯
#نخبهکشوریوتجاوزبهشاگردممتازش💯🔞 | 2 016 | 0 | Loading... |
37 من قباد کاشفی... مردی متعصب و اسم و رسم دار...
صاحب یکی از شرکت های ساختمان سازی عظیم توی کشور هستم!
زنم و خیلی دوس دارم، اما اون باردار نمیشه...
زنم بخاطر فشارهای خانواده برام زن دوم میاره! زنی که من نمیخوامش..
اما وقتی زن اولم حامله میشه و....🔞❌😱
https://t.me/+yeRU1hvCgZAwMzc0
https://t.me/+yeRU1hvCgZAwMzc0
فول هات و ممنوعه🫦 | 4 218 | 0 | Loading... |
38 #پیام_ناشناس📬
ببخشید یه رمان بود که زن بزرگسال ، دختر بچه ی سن پایین صیغه ای از دست یه مرد هوسباز نجات میده ولی به شرطی که برده ی خودش باشه و نیازای جنسی خودش هر شب برطرف کنه باهاش و مثل یه اسباب بازی جنسی باهاش رفتار کنه ، لینکش داری بفرستی؟ گمش کردم 🥹⁉️
رمانش چون صحنه های جنسی زیاد و بازی داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 | 4 353 | 0 | Loading... |
39 من هرمزم!
مرد خشن و سنگدلی که ارباب روستاست. اما چشمم دختر مظلوم و آرومی رو میگیره و که برادرش قاتله خواهرمه..
به عنوان خون بس میارمش عمارت
با خشونت بهش تجاوز میکنم اما نمیدونستم که چشمای سبزش دل و دینم رو میبره اما وقتی که خیلی دیر شده بود...
https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0
https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0 | 3 605 | 0 | Loading... |
40 #پیام_ناشناس 📬
سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲
رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 | 3 899 | 0 | Loading... |
کوروش بزرگمهر...
مرد جذاب و بشدت هاتِ متاهلی که به اصرار زنش، دختربچه ای رو صیغه میکنه تا براش بچه بیاره ولی با دیدن زیبایی دختره و بدن سکسیش هوش از سرش میپره و...🤤💦🔥
با وجود متاهل بودنش، عاشق دختربچه ای میشه که بچه اش رو حامله هستش و...🔞💯❌
https://t.me/+3BLTV4ucpAsxYWJk
https://t.me/+3BLTV4ucpAsxYWJk
70500
عزیزای دل کارتم محدود شده کسایی كه نتونستن از این کارت استفاده کنن 🥃🔥
6037998218203544
احمدلی
👍 2
1 02900
_زن دسته گُـلِتو به خاطر اون دخترهی بی حیا میخوای طلاق بدی نــه؟!
زندگیت حیفه نامور...پشیمون میشی!
صدای قاطع و مطمعنش همچون خنجری در قلبم فرو میرود:
_مطمعن باش پشیمون نمیشم!
این لقمه رو تو برای من گرفتی مامان...صد بار گفتم دوسِش ندارم ،
نمیتونم همسفرش بشم!
با هزار و یک خط و نشون کاری کردی از رَستا جدا بشم و آفاقو بگیرم...دیگه نمیکشم!
مرا میگفت لقمه؟!
منی که سه سال بود همسرش بودم و تمام تلاشم را برای خوب شدن زندگیامان کردم؟!
زندگی با من آنقدر سخت بود؟!
لابد بود دیگر...که شوهرم اینگونه رنج کشیده و منزجر از سالهایی که با هم زندگی کرده بودیم حرف میزد.
لبخندم تلخ و غمگین روی لبم آمد.
چقدر شنیدن حرفهایش درد داشت.
بعد از سه سال زندگی مشترک ، اینهمه بی انصافی کمرم را شکست!
_نامرد شدی نامور...این دختر اینهمه سال همه کار کردی جیکش در نیومد...نباید اینطوری جوابشو میدادی!
https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
👍 5❤ 2
3 55500
00:03
Video unavailable
بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم.
مرد مذهبیای که ازم ۱۳ سال بزرگتره!
کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره!
حتی بهم نگاه هم نمیکرد ولی با دلبریام یه شب هورمونهای مردونهاش رو به بازی گرفتم و…
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
animation.gif.mp40.36 KB
👍 1
4 07900
خب خب رزی اومده با تخفیفای تابستونییییییی🥂🎇😍
شنیدم امتحانا تموم شدن پس وقت خوندن رمانه😎
رمان رز خونی ( فایل کامل )🥂قیمت 35 تومن با تخفیف 30 تومن🫶
رمان شکارچی تاریک من VIP ❤️🔥قیمت 39 تومن با تخفیف 33 تومن🫦
رمان بالرین سرخ من VIP 🎧قیمت 36 تومن با تخفیف 32 تومن❤️🩹
رمان فرشته کوچولوی من VIP 🎇 جلد اول توش تموم شده و جلد دوم به زودی شروع می شهقیمت 38 تومن با تخفیف 33 تومن
رمان اقیانوس VIP ?? قیمت 38 تومن با تخفیف 32 تومن
رمان نلای من VIP🪷 قیمت 37 تومن با تخفیف 34 تومن
پکیج کامل آموزش نویسندگی رزالین شامل ( آموزش نویسندگی.کسب درآمد.بنر زدن. تبلیغ. بالا بردن کانال و.... ) قیمت 600 تومن با تخفیف 450 تومن😈🥃 🔥تخفیف فقط واسه دو نفر🔥 فرصت عالی واسه اینکه تبدیل به یه نویسنده با قلم عالی بشید خودم تموم مدت پشتیبانی تونو می کنم قراره نویسنده بگیرم و اولویت هم با نویسنده های خودمه🔥🌼 اگه بیشتر از یه رمانو بخواید تو تخفیف تهیه کنید: 3 رمان انتخابی تون می شن 89 تومن 4 رمان انتخابی تون می شن 99 تومن 5 رمان انتخابی تون می شن 109 تومن جهت خرید مبلغ مورد نظرو به کارت زیر واریز کنید و عکس فیشو برای ما بفرستید حتما حتما بگید واسه کدوم رمانه وگرنه بیشتر از 12 ساعت طول می کشه لینکو بگیرید 5894631110265196 فرشاد @Bloody_Rosee
👍 14❤ 5😘 1
4 49500
#BIOODY_PRINCESS
#PART_65
🔮🩸🔮🩸🔮🩸
صدای بلند زنونه لایلا رو پروند
: باورم نمی شه این همه آدمیزادو اینجا جمع کرده
این کارا ازش بعید بود
وحشت زده سعی کرد بلند شه
: ویلیام یکی داره میاد باید بریم
ویلیام مثل گرگ زخمی به در آشپزخونه سلطنتی خیره شد
آروم زمزمه کرد
_ گورتو گم کن آرورا
گفته بودم کسی نیاد اینجا
صدای قدما با سرعت دور شد
لایلا خنده ضعیفی شنید و همه جا ساکت شد
فشار دست ویلیام تقلاهاشو قطع کرد
_ چیزی نیست رفتن
انقد محو عطر تن لایلا شد صدای اومدن شو نشنید
خواهر کوچیک ترش مثل همیشه سرو گوشش می جنبید
حدس اینکه مرد جدید شکار کرده آسون بود
می تونست از این فاصله بوی خون شو حس کنه
احمقی زیر لب گفتو نرم سینه لایلارو نوازش کرد
_ آروم
خیلی تند می کوبه استرس نداشته باش
خیس عرق سرشو به سینه گرم ویلیام تکیه داد
: چطور آروم باشم!؟
کم مونده بود مچ مونو بگیرن
بیا از اینجا بریم کارمون درست نیست
شاید دوست نداشته باشن شیرینی هاشونو بخوریم
_ عزیزم بهت اطمینان میدم دوست دارن تو همه اینارو بخوری
: نمی خوام باید برگردیم
بازم یکم دیگه تموم می شه
اگه نباشم دنبالم می گردن
_ نمی گردن انقد سرشون گرم مارتینه که یاد تو نمیوفتن
گیج و سوالی نگاش کرد
: مارتین!؟
_ آره مارتین
همون حرومزاده رو مخی
🔮🩸🔮🩸🔮🩸
👍 293❤ 99🔥 17🥰 14🍓 12❤🔥 4😈 3😍 1😘 1
4 38200
Photo unavailable
#MY_NELA
خلاصه رمان 🥃
پارت اول رمان 🔞
خرید VIP رمان 🎇
ژانر : اروتیک.درام.خشن.بزرگسالانه🔞🔥لینک پارت : #PART_217 لینک بات @ROSALINAMBOT
❤ 112👍 8😍 8❤🔥 3🔥 3🍓 2😈 2
4 72000
بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم.
مرد مذهبیای که ازم ۱۳ سال بزرگتره!
کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره!
حتی بهم نگاه هم نمیکرد ولی با دلبریام یه شب هورمونهای مردونهاش رو به بازی گرفتم و…
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
2 59600
اون یه پسر سکسی و خفنه💦
پسری که هربار با دیدنش داغ میکنم و وقتی ازم خواست صوری زنش بشم تا به ارثش برسه، برام مثل رویا بود!🥹
زنش شدم و بعدش با زرنگی از خانوادهش خواستم بهونه بچه بیارن، اما وقتی شب اول زیرش جر خوردم....🥲💦🔞
#سکسی #داغوممنوعه 🔥
https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8
https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8
پرورشگاهسک🔞س💦
از پشت سرش دستاتو برسونی به شورتش و از رو براش بمالی🤤💦🔞
👍 3
3 68700
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟
با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم.
_کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست.
شاهرخ دستی زیر چونهام گذاشت.
_منو یادت رفته مهرا!؟
یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!!
الان میگی من اون ادم نیستم!!
خندیدم.
_هوم...
من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم.
داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه.
دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره.
شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد
_اعصاب منو بهم نریز مهرا...
ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟
_دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی
دستت رو بکش..
از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم.
_پس سک*س اروم میخوای...
منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید
مورمورم شد .
مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید
بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینههای گرد خوشگلم نمایان شد
قری بهشون دادم.
نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد
چشم هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم
_بخور پسر کوچولوم بخور....
همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه
با یه حرکت همینطور که داشت سینهام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت
منو انداخت روی تخت
روی پایین تنهام نشست...
زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شدهاش نمایان شد..
زیادی متورم بود.
پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم
_جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش میپیچه.
محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم.
عین وحشی.ها ضربه میزد.
_که رمانتیک میخواستی اره...
درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم.
حدود ده دقیقه بیوقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد
_توم خالی نکن احمق حامله میشم
نیشخندی زد
_منم همین رو میخوام.
میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی.
برم گردوند.
_دیگه نه شاهرخ ولم کن...
_نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست
باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد.
_لااقل چربش ک...
با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم
مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
👍 11❤ 3❤🔥 1
5 63700