cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

BIOODY PRINCESS🩸🫀

پارت گذاری : صب ساعت 9 رمان نلای من 1 پارت🫀 شب ساعت 9 رمان پرنسس خونی 2 پارت 🩸 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
22 478
مشترکین
-3524 ساعت
-1227 روز
-1 44430 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

پارت واقعی(vip) #پارت_۳۴۰ ••••••••••••••••••••••••••••••••••• آن روز جهنمی را هرگز فراموش نخواهم کرد..! همان روزی که او و مادرش روبروی هم از زنش..زنی غیر از من سخن گفتن و ساعتی بعد در حضور همه خود او مرا با خاک یکسان کرده بود ..مرا..قلبم را..عشقم را… آن رو ز باور نکردم شنیده ها را پی آنها رفتم .. وقتی مرا دیده بود خیره در چشمان پف کرده زلالم خیره شد..اول نگاهش را دزدید ..زن عمو هم کنارش بود خوب یادم است وقتی به النا نگاه کردم ..رینگی طلایی در انگشت دست چپش بود..رنگ طلایی که برقش مثل خاری در چشمم فرو رفت..اما تا آنجا هم باور نکرده بودم ..! وقتی دوباره نگاه اشکی ام او را نشانه رفت و اخمی کرد..نفسش را با صدا بیرون داد..! -با اجازتون مطلبی و من و سردار جان میخواستیم بگیم البته باید زودتر میگفتیم ولی منتظر بودیم کمی حال چیدا جان بهتر بشه..! بلاخره یه سیب میندازی بالا هزارتا چرخ میخوره تا پایین بیاد ..!قسمتشون نبود..! درست نبود..نه پسرم ..تو میگی .. -تمومش کن مامان .. دستی به صورتش میکشد..! رعایت حال مرا میکردن!؟الان یعنی بعد از یک هفته درستش بود !؟ -سردار و النا با هم نامزد شدن ..یعنی محرمن..یک هفته ای هست..! سالن در سکوت فرو می رود ..! دیدید اشک چشم را..!؟در این لحظه قلب من گریست ..قلبم اشک ریخت ..باور نداشت این بی وفایی را..! دیگر نمی دانم چه شد ..عمه جیغ کشیده خانجون بر صورت خود زده..و آقاجان که روبروی او ایستاده و سیلی در گوشش نواخته ..! https://t.me/+A7q7ge1dkZVlMjdk
نمایش همه...
🦋چیدا🦋

زمان و تاریخ:نه دقیقه مانده به ۱۸/۶/۱۴۰۲ تقدیم با مهر…!

#پارت_۳۳۲ پارت واقعی vip ••••••••••••••••••••••••••••••••••• -بخور دردت بجونم درست میشه همه چی..! راست میگوید شاید درست شود اما بعضی زخم‌ها خوب هم شوند جایشان می ماند..! به عمه میگویم دلم قدم زدن میخواهد اصرار دارد تنها نباشم اما دلم تنهایی میخواهد ! حالا روبروی آپارتمانشم کلید دارم ..اما همراهم نیست ..! سر ظهر شده که به اینجا رسیده ام دستانم یخ زده بویژه سر انگشتانم و نوک بینی ام قرمز..! نگاهی به زنگ میکنم..احساس میکنم غریبه ام !همیشه با شور وارد این خانه میشدم ..! گفته بود آپارتمانمان..! دو دلی را کنار میگذارم با همان انگشتان یخ زده ی دردمند ،زنگ را میفشارم و کمرم را به دیوار میچسبانم توانایی بیش از این ایستادن ندارم .. طول میکشد باز زنگ میزنم ..! باز نمی شود ..قدمی به عقب بر میدارم که صدای باز شدن در باعث می شود بر گردم ..او را با قیافه ای در هم میبینم با دیدن من لحظه ای چهره اش متعجب بعد در هم فرو می‌رود ..شلوارکی کوتاه و پیراهنی مردانه که مشخص است سریع پوشیده شده چون یقه ی آن هنوز رو به داخل است و تمامی دکمه هایش باز ..! دهان باز میکنم تا سلام‌کنم که صدای زنانه جهت نگاهم را عوض میکند..! -کیه سردار جان!؟ چه خودمانی ..شبیه صاحب خانه ها..! هنگامه..همان همکار معروف..! با شلواری چرم مشکی که بوتی جیر تا روی زانویش را پوشانده و نیمتنه ای چرم از همان جنس و رژ قرمزی که بر لب کشیده !حقا که تندیسی زیبا و دلفریبیست..! بر میگردم او را نگاه میکنم دقیق شاید پی چیزی هستم ..یافتمش.. رد رژلبی سرخ بر گونه نزدیک به لبهایش..! نمیدانم حالم چیست..لحظه ای حس میکنم چیزی از سر روی من ریخته شده و تا نوک انگشت ادامه دارد ..اما نمیدانم سرد است و من از سرمایش سوخته ام یا داغ است ! هر چه هست هم جانم هم جسمم را https://t.me/+A7q7ge1dkZVlMjdk
نمایش همه...
🦋چیدا🦋

زمان و تاریخ:نه دقیقه مانده به ۱۸/۶/۱۴۰۲ تقدیم با مهر…!

-گناه داره مادر یتیمه..! -من یتیم خونه باز کردم خان جون !؟..اون موقع عمو بود زورم کرد خجالت کشیدم گفتم دم رفتنشه، روم نشد دم مرگی نا امیدش کنم ،قبول کردم ..! تو و اون میدونستید من عاشق النام ..اما نتونستم اون بیچاره هم. این یک سال و منتظرم مونده..! -گناه داره این بچه ..دل داده بهت زنت الان .. عمو خدا بیامرزتم امیدش و داده دست به خیال اینکه مراقب چیدای چشم بست..! -الان دیگه نیست خان جون..خودت میدونی من از بچگی از این بچه نق نق و بدم می یومد، نشد بگم ..! حالا دیگه میخوام واسه خودم زندگی کنم ..نهایت لطفی کنم طلاقش نمیدم اما بمونه پیشت اینجا....! -حقیقتش من و النا خونه گرفتیم تا آخر هفته هم عقد می‌کنیم خیلی وقته محرمم شدیم .. -بد کردی سردار..خیلی در حق این دختر بد کردی..آهش میگیرت ..پشیمون میشی.. -آره بد کردم زندگیم و گذاشتم یک ساله براش .. -تو اصلا دیدی این بچه رو !؟.. تو ماهی چند روزم نبودی..باز دلش خوش بود اسمت روش.. -ناراحته دیگه اونم نمیزارم باشه..اصلا از آدمای آویزون خوشم نمیاد ..وقتی یه ساله چهار بار باهاش نبودم خودش باید میفهمید.. حرفهای او ی بی رحم را با خان جون میشنیدم ..قلبم تکه تکه شده بود ..با النا خرید رفته بود و خانه گرفته بودن ..پس تمام آن شبهای که چشم به راهش بودم کنار او خوش خرم بود..! باز صدای خان‌ جون است: -پس اگه نمیخوای طلاقش بده ..کم خواهان نداره .. همین شایا هنوزم منتظرشه.. انگار از حرف خان جوت گر می‌گیرد صدای نعره اش بلند میشود.. -غلط میکنه که خاطر خواه داشته باشه..اون موقع که دل عشق من و سوزوند یادش نبود هوا خواه داره ؟..الانم همینجا میمونه و میپوسه.. -نه میمونم نه میپوسم.. هر دو‌به طرف بر میگردن..! -طلاق میخوام ..میدونی چیه ..منم اصلا تو رو نمیخواستم ..بابا شرط گذاشت ..منم ازت متنفر بودم.. قهقهه میزند .. دلم هزار تکه میشود.. -اینم اون یتیمی که گفتی خان‌جون ..دم دراورده..چیه ؟دو تا الدنگ اومدن دورت مثل لاشخور هوا برت داشته..البته ته مونده ی من هم خوردن داره .. از توهین اش بیشتر میشکنم اما خود را نمیبازم..قسم میخورم روزی جواب تک تک توهین ها و تحقیر هایش را بدهم ..! -هر چی و هر کی باشه از توی خائن بهتره .. -خفه شو هرزه ی بی چشم رو .. نمی دانم چه شد که به طرفم هجوم آورد سیلی در گوشم نواخت و با لگد. محکم زیر شکمم کوبید.. جیغم گوش خودم را هم کر کرد مثل مار زخمی در خود میپیچیدم ..خشک شدم وقتی خون از بین پاهایم جاری شد.. -خدا مرگم بده بی وجدان چیکار بچه ام کردی..چیدا مادر این خون چیه!؟ -خان جون ..بچه ام ..بچه ام .. لحظه ی آخر میبینمش که مقابلم زانو میزند : -چیدا..عزیزم ..غلط کردم ..ازت عصبانی بودم ..غلط کردم .. دیگر دیر است .. حرمت‌ها از بین رفت ..دل‌ها شکست و من جنینم را بخاطر او از دست دادم .. https://t.me/+A7q7ge1dkZVlMjdk
نمایش همه...
🦋چیدا🦋

زمان و تاریخ:نه دقیقه مانده به ۱۸/۶/۱۴۰۲ تقدیم با مهر…!

من ترسام! دختر بی پناه و سر به زیری که بعد از مرگ پدر و مادرم مجبور شدم با دوست خانوادگیمون که از برادر به پدرم نزدیک تر بود زندگی کنم! بهش گفتم عمو و پسر جوونش پرهام رو داداش خطاب کردم! پرهام باهام خوب بود، شوخی می کرد و من هم علی رقم خجالتی بودنم باهاش صمیمی بودم و از سر و کولش بالا می رفتم. اما یه شب وقتی عمو و زنش خونه نبودن پرهام به اتاقم میاد و به خشن ترین حالت ممکن بهم تجاوز می کنه و پردم‌و می زنه! حالا من موندم با یه ملافه ی خونی و پرهامی که از تنم سیر نمیشه و هر شب به اتاقم میاد تا..... https://t.me/+vpsQOgYlqkpjYjI0 https://t.me/+vpsQOgYlqkpjYjI0
نمایش همه...
میراث یکتا، یه مولتی میلیاردر باشی و عیاش که به وسیله جذابیت و پولش، هرشب تختش پره در و دافه!🔥 حرصش از زندگی و سر دخترایی که زیرش میان خالی می‌کنه و یه شب متوجه میشه که دختر کوچولویی که به اجبار زیرش خوابیده، باکره بوده🥲 پسرمون داغون میشه و فرداش کلی دنبال دختر کوچولومون میره، اما نیست که نیست!💔 اما وقتی شکمش بالا میاد و می‌فهمه میراث یکتا تو شکمش داره، برمیگرده و...💦🔞❌ https://t.me/+AaNiUFtNgDs1ZjJk https://t.me/+AaNiUFtNgDs1ZjJk
نمایش همه...
کـــژال | "سودا ولی‌نسب"

°| ﷽ |° نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀 کـــــــژال ●آنلاین ● ~کژال‌ومیراث~ ژیــــــان ●به زودی... ● طــــوق ●حق عضویتی ●

برزو جهانگیری! همون مهره‌ی خطرناکِ مافیاست! از تبار و اصالتِ کورد... سرزمین غیرت و تعصب! که به دستور "خان‌آقا" تو بازیِ یه انتقام کهنه و قدیمی می‌افته. بازیِ کثیفیِ که مجبوره دختر بچه رو بی‌پناه کنه تا یک سال تو عمارتِ "خان‌آقا" زندونی و بالغ بشه و هیجده ساله! صیغه‌ی خان‌آقا بشه و شکمش بالا بیاد و بی‌حیثیتی حاج باباش بشه نُقلِ محافل... اما لعنت به اون لحظه‌ای که برزو واقف میشه به علت و سبب این کینه و یه شبه تصمیم می‌گیره علارغم تاهلش، خودش گُلرو رو عقد کنه...! https://t.me/+VsaanzLkxys4MmE0 https://t.me/+VsaanzLkxys4MmE0
نمایش همه...
👍 7 3
من یه دختر خیلی هاتم واسه همین همش دنبال یه رمان بودم که دارای صحنه های کاملا باز باشه و همه چیزو کامل و واضح توضیح داده باشه من می خواستم در مورد شب زفاف هم کلی اطلاعات داده باشه و شب زفاف رو کامل و بدون هیچ سانسوری گفته باشه چون از این شب خیلی میترسم و اطلاعاتم کمه بعد از کلی گشتن این رمانو پیدا کردم وای خیلی معرکس هیچ چیزی رو جا ننداخته و کامل و دقیق همه چیزو حتی شب زفاف رو توضیح داده فقط من لینکشو میدم ولی شدیدا خواهش میکنم این لینک رو پخش نکنید چون صحنه هاش برای زیر هجده سال مناسب نیست و برای من مشکل ساز میشه وای چکار کنم انقدر هیجانیه که نمیتونم منتطر پارتهای بعدیش بمونم https://t.me/+OMyEi1Hjp3VkZDlk https://t.me/+OMyEi1Hjp3VkZDlk
نمایش همه...
9👍 2
#BIOODY_PRINCESS #PART_42 🔮🩸🔮🩸🔮🩸 منظورشو فهمید _ نه خوبم لایلای نگران و‌ دوست داشتنی ویلیام برگشته بود : میدونی که دوست ندارم همچین بلایی سرت بیارم ولی زورم بهشون نمیرسه _ می خوای جبرانش کنی!!؟ لایلا نگاه شفاف شو به مرد آروم رو به روش دوخت : می خوام ویلیام نفس راحتی کشید _ خوبه پس برو کیک تو بخور میدونم دوست داشتی بخوری لایلا لب پایین شو گاز گرفت _ نکن لایلا هیچ وقت لبتو پیش یه مرد گاز نگیر گیج سر تکون داد : چرا؟؟ _ چون وسوسه کننده ای عزیزم دقیقا مثل اون کیک رو میز لایلا اخم کرد : من کیک نیستم ویلیام با شهوت خندید _ اوه البته نیستی تو از اون کیک لعنتی خیلی شیرین تری بهت اطمینان میدم که هستی من خیلی خوب طعمتو چشیدم لایلای شیرینم صورتش مثل رز سرخ شد قلبش با سرعت می کوبید با سرعت نگاه شو دزدید : اگه...اگه اونو بخورم جبران می شه ویلیام عقب رفت و به دیوار تکیه داد عضله هاش از بین آستینای پاره شده لباس حسابی خودنمایی می کردن لایلا دوست داشت لمسش کنه نفسش از فکر بهش تند شد دیوونگی بود 🔮🩸🔮🩸🔮🩸
نمایش همه...
360👍 52🍓 19❤‍🔥 15🥰 8🔥 7🍾 3
عزیزای دلم یه نکته رو بگم❤️‍🩹 من هر شب 6 تا رمانو رایگان براتون آپ می کنم تا حالا تو این چند سال نشده بگم لایک و قلب فلان قدر بشه پارت میزارم در صورتی که همه نویسنده ها این کارو می کنن هر روز با صدتا کپی کار دزد تو تلگرام و واتپد و... سروکله میزنم ولی تاحالا نشده تو کانال بگم چرا؟!؟ چون نمی‌خوام روحیه بقیه رو خراب کنم💔 خیلی وقتا خودتون خبر دادید بهم هفته ای نزدیک 80 پارت رمان می نویسم براتون بدون دیرکرد آپ می کنم تبلغم میزارم هیچ وقت نگفتم جوین شید هرکی دوست داشته باش جوین می شه حالا اینکه من دوتا رمانو میزارم تو رباتو شما تو چندتا کانال جوین می شید دلیل نمی شه هی بیاید بگید فلانه بسانه و منت بزارید بعد خوندن رمان می تونید از کانال اسپانسر لفت بدید اگه جوین شدن تو یه کانال انقد براتون سخته رمانای منو نخونید از کانالامم لفت بدید اصلا اشکالی نداره قرار نیست با زور نگهتون دارم🫶 تا حالا چندبار فایل کامل رمانامو دزدیدن چرا!؟ چون خیلی راحت تو چنلا آپ شدن با این حجم از دزدی می تونستم خیلی وقت پیش قید نوشتن رو بزنم و دیگه ادامه ندم اینجوری پارتی ام نبود که بخواید بخاطرش هی تو پی وی غر بزنید🚬 خلاصه اگه سخت تونه لفت بدید این رمانارو واسه لذت بردن تون می نویسم قرار نیست اینجا زجر بکشید🙂❤️‍🩹 #رزی🥀
نمایش همه...
391👍 37😘 16🍓 10❤‍🔥 8😍 6🕊 1
Photo unavailable
#MY_NELA خلاصه رمان 🥃 پارت اول رمان 🔞 خرید VIP رمان 🎇
ژانر : اروتیک.درام.خشن.بزرگسالانه🔞🔥
لینک پارت : #PART_193 لینک بات @ROSALINAMBOT
نمایش همه...
210👍 11😍 5❤‍🔥 4🔥 2🍓 2