♡حــِــیــــران گــَـشـــتــــه♡
﷽ نویسنده: ستایش نوروزی ⛔هرگونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد و پیگرد قانونی دارد⛔ (تعطیلات پارت گذاری انجام نمیشه) پایان خوش...❤ #بنرها_واقعی_هستند🔥⚡
نمایش بیشتر22 364
مشترکین
-3724 ساعت
-2417 روز
+66130 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
-میگن دختره خودش واسهت لخت شده، راست میگن؟
امیرعلی از رک حرف زدن رفیقش گر گرفت و با عصبانیت چرخید.
-باید آمار کردن نکردن زنمو به همهی عالم بدم؟
حسام بی خیال شانه بالا انداخت و به میز تکیه زد.
-کردن تو نه،اونا به دادن دختره کار دارن! از بس هیچ زنی به چشمت نیومد،میگن لئا به میل خودش واسهت لخت شده.
امیرعلی محکم روی میز کوبید و کرواتش را شل کرد.
-تو ناموس نداری که داری راجب زن من حرف میزنی؟
حسام دوستانه کنارش ایستاد و جدی گفت:
-زن تو ناموس منم هست.سی ساله همهی دخترا رو پس زدی،کل شهر فکر میکنن مردونگی نداری!
سکوت امیرعلی مجابش کرد که ادامه دهد.
-حالا یهو هر روز دست دختره رو میگیری میبری خرید و گشت و گذار، فکر میکنن چیز خورت کرده.
-باید به همه ی دنیا بگم اگه تا حالا کسی رو نداشتم دلیلش لئاست؟ من صبر کردم اون بزرگ شه.
-چونهتو کبود کرده! اینو چطور میخوای بپوشونی؟
امیرعلی دست کشید به صورتش.دیده بود کبودی را.
-میگی چیکار کنم، زنم جوونه، دوازده سال از من کوچیک تره!
-کمتر گرمی بخورید برادر من، یه شب در میون رو کاناپه بخواب کل اعتبار و آبروت رفته.
امیرعلی خندهاش را قورت داد و سر پایین انداخت.
-تف به شرفت حسام، گمشو بیرون هر چی از دهنت در میاد میگی.
حسام ضربه ای به شانهی رفیقش کوبید و به سمت در گام برداشت.
-از من گفتن بود داداش،من به جای این کارگرای مجرد و دور از زن، هوا و هوس افتاد به سرم با کبودی های هر روز تو!
جلوی در ایستاد و به سمت امیرعلی برگشت:
-فکر این طفلی ها رو کن، حشری شدن بس که تو هر روز با سر و روی رژ مالی و کبودی اومدی سر کار!
https://t.me/+KgnDvhD7G9VlYzVk
https://t.me/+KgnDvhD7G9VlYzVk
https://t.me/+KgnDvhD7G9VlYzVk
من، دختر نازپروردهی حاج جمال، یه شب از خونهی نامزدم فرار کردم تا توی سکس گروهی با دوستاش،همراهش نشم!
رفتم در خونهی اون! برادر سن و سال دار یدونه دوستم.ازش خواستم کمکم کنه تا از نامزد هرزهم جدا شم.
گفت کمکم میکنه و در ازاش، محرمش شم!
یه بچه براش به دنیا بیارم تا همهی اهل محل نگن عقیمه و مردونگی برای زن گرفتن نداره!
قبول کردم.
صبر نکرد تا عدهم تموم بشه و شب اول عقد کاری کرد که جیغ و فریاد های من از درد،نقل محافل خالهزنک های محل باشه!
https://t.me/+KgnDvhD7G9VlYzVk
https://t.me/+KgnDvhD7G9VlYzVk
زنجیـرِ دلدادگـــی
یا حق نازنین دیناروند خوبِ همخون (در دست ویرایش) زنجیر دلدادگی( در حال تایپ) لینک کانال برای دعوت دوستانتون:
https://t.me/+v7vs2Bi9T1djMmE01 07800
Repost from N/a
شورتشو برداشت و با یه جیغ بلند از تخت پرید پایین و گفت:
_نه نه نمیخوام میترسم سیوان
اگه دوباره خون بیاد چی
نه بخدا دردم میاد هنوز باسنم درد میکنه نمیتونم برم دستشویی
پریدم سمتشو گفتم:
_د بیا اینجا پدر سوخته
یک هفتس دهن منو سرویس کردی
به لای پام اشاره زدم و گفتم:
_نمیبیتی این لامصبو یک هفتس همین طوری گنده مونده روم نمیشه برم در مغازه
بیا بخدا کاریت ندارم یواش میکنم جوجه بیا جون جدت
_نمیام دروغ میگی دردم میاد بخدا
اینو گفتو چپید تو دستشویی
فریاد زدم:
_بالاخره که گیرت میارم همچین میکنمت که ...
حرفم تموم نشده بود که مامان با هول اومد تو اتاق
_چه خبره سیوان چکار میکنی با این دختره هر شب صداش تا هفتا خونه میره
بابا اون جون نداره پسر یکم کنترل کن خودتو
تازه یه هفتس عقدش کردی
بزار یکم بهت عادت کنه
از خجالت و عصانیت داشتم میترکیدم
_لعنت بهت روناک ببین چطوری با آبروی من بازی میکنی
_مامان من کاریش ندارم
_پسرم مراعات کن
کمتر گرمی بخور
میدونم تازه دومادی ولی اونم بچس میترسه مادر
یهو چشم مامان افتاد به بین پام که از رو شلوار باد کردم مشخص بود و گفت
_والا مادر منم باشم میترسم
نمیدونم شما جوونای امروزی چکار میکنید که قدیمیا بلد نبودن
والا مال بابات یه وجبم نبود به زور و گرمی بده بهشو و دلبری کن و ...میشد فوقش یه وجب
خاک به سرم نمیدونم این حرفا چیه من دارم به تو میزنم پسر
دورت بگردم خودت مراعات کن
یهو روناک از تو دستشویی داد زد:
_سیوان به یه شرط اجازه میدم
که خودم بشینم روش اونم خیلی یواش
قبوله؟
مامان در حالی که تو گوشش میزد رفت سمت در و زیر لب گفت:
_چه دور و زمونه ای شده جوونا حیا ندارن میخواد بشینه روش ..
پسرم مراقب خودتون باشید ...
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
_پسردایی #لای پام میسوزه
❌❌❌❌❌🔞🔞🔞
کلافه دستی تو موهام کشیدم و گفتم:
_بس میکنی دختر یا نه
پاشو شورتتو بپوش الان مامانت میرسه
_نمیخوام نمیپوشم
بیا مثه اون شب دسستتو بزار روش
بیا بوسش کن تا خوب بشه اِمممم
_بس میکنی دختر یا نه ما نمیتونیم باهم باشیم
تو با این سن کمت چرا انقد حشری هستی
_تو دایی ناتنیمی
چه اشکالی داره اگه دوباره بوسم کنی از همون بوسا که دوس دارم!!
_اصلا حالا که دوسم نداری میرم با یکی دیگه دکتر بازی میکنم
_تو غلط میکنی توله سگ بیا اینجا ببینم
دوباره با دیدن بینپای تپلش از خود بی خود شدم و....
❌❌❌❌🔞🔞🔞
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
35700
Repost from N/a
- یکی باشه ممه هاشو بزنه تو سوپ ٬ بگه بخور زودتر خوب شی چیه؟ اونم نداریم:(
لیوان آب میوه رو میگیرم سمتش و با خجالت میگم:
- بخور زودتر خوب شی بی ادب.
دماغش رو بالا میکشه و میگه:
- نمیشه ممه هاتو بزنی توش شیر انبه بخورم؟
در حالی که خندهام گرفته لیوان رو میدم دستش و میگم:
- نخیر من شیر ندارم.
یه قلوپ از محتوای لیوان سر میکشه و میگه:
- راست میگی، واسه شیر داشتنش اول باید بریزم توش.
من با گیجی میگم:
- چیو بریزی؟
یه قلوپ دیگه میخوره و ناله میکنه:
- دختر خنگ کجاش جذابه خدا؟ این چیه؟ چرا زرده؟ مزه شاش گربه میده.
اخم میکنم میگم:
- آبمیوه سیب موزه خجالت بکش.
با پشمایِ ریخته به لیوان نگاه میکنه و میپرسه:
- آب موزو و چطوری گرفتی؟
نیشمو شل میکنم میگم:
- ساندیس خریدم ریختمش تو لیوان!
یه نفس عمیق میکشه و یهو داد میزنه:
- خدایا این کیه آفریدی؟ چرا با من اینطوری میکنه؟ ایهالناسسسسسسس من ممه میخوام! من سوپِ ممه میخوامممم... من مریض و ناتوااااانمممممممم باید یه چیزی بخورم جون بگیرم یا نه؟
دست میذارم رو دهنش و میگم:
- هیس ساکت شو، الان عزیز میاد بالا...
دستم رو ورمیداره و میگه:
- بذارررر بیاد یکم نصیحتت کنههه! من و تو مگه عقد نکردیمممم پس چرا نمیذاری دست بزنم به ممه هات بگم بیب بیبببب؟
دیگه داره کفریم میکنه! میخوام داد بزنم، که نیشش رو شل میکنه میگه:
- میتونی با ممه هات خفم کنی صدام دیگه در نمیاد، قول!
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
اسم دوم این رمانو باید گذاشت در جستجوی ممه😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
نه سحر است نه جادو، نه بنر فیک این رمان اومده تموم رمانای طنز تلگرامو دگرگون کنه😂 از پارت اولش می خندین تا فیها خالدوووونش
42800
Repost from N/a
.
-حداقل شب حجله زن اولت و بفرست بره خونهی باباش. گناه داره دختره کوروش.
اسکاچ را با حرص به ظرف های توی سینک میکشید تا اشکش از چشم پایین نیفتد. امشب شب حجله ی شوهرش بود و باید میماند و تماشا میکرد.
-ننه بابا داره مگه؟ یادت رفته بی کس و کاره ؟
ساغر هول هولکی جواب میداد. برای رفتن به آرایشگاه عجله داشت. هرچه که بود عروسی شاخ شمشادش بود و باید برای تنها پسرش سنگ تمام میگذاشت.
-من چه میدونم. خونه ای دوستی رفیقی چیزی ! تو خونه نباشه بهتره .
اصلا شاید ترگل راضی نباشه زنه اول شوهرش شب اول عروسیش تو خونه بپلکه!
-ترگل راضیه . حرف تو دهن این دختره هم نذار . خودش مشکلی نداره !
مشکلی نداشت؟ شب عروسی شوهرش باید به مهمان ها لبخند میزد و تظاهر میکرد که چیزی نیست . عروس تازه قرار بود وارث اسفندیاری ها را به دنیا بیاورد . با سوزش بی مقدمه ی دستش از وسط افکار درهم و برهمش بیرون کشیده شد. لیوان توی دستش شکسته بود.
-آخ !
-چیکار کردی باز دست و پا چلفتی ؟
صدای کوروش بود . آخ که این صدا هنوز تا اعماق قلب و مغزش همزمان رسوخ میکرد. در دلش زمزمه کرد
-نفس عمیق بکش دختر چیزی نیست. امشب قراره از این خونه برای همیشه بری . تنها هم نیستی. یادگار کوروش تو دلته یغما...
-کر شدی یغما؟ با تو دارم حرف میزنم.
با بغض به طرف کوروش چرخید. همان قد بلند چهار شانه ای بود که هنوز و تا همیشه دلش برایش ضعف میرفت. اصلا همه ی اینها به کنار کوروش پدر جنین ۵ هفته ای درون رحمش بود . هرچند خودش خبر نداشت و قرار هم نبود تا آخر دنیا خبر دار شود
-دستم میسوزه!
کوروش نفس کلافه ای کشید و جلو آمد. کت شلوار دامادی اش را نصفه و نیمه پوشیده بود.
-دست و پا چلفتی هستی دیگه . بهتم برمیخوره حرف حساب میشنوی.
نزدیکش که شد سرش گیج رفت. عطرش که زیر بینی اش زد دلش میخواست خودش را در آغوشش رها کند. ویار که این چیزها را نمیفهمید.
-برو خودم میتونم.
کوروش دستش را چسبید و زیر شیر آب برد. خبر نداشت جنین ۵ هفته ایش مادر بیچاره اش را این چنین معتاد تن خود نامردش کرده است.
-بده من ببینم. صدات چرا اینجوریه؟ گریه کردی یغما؟
اگر یک کلمه دیگر حرف میزد بغض درگلو مانده منفجر میشد و از شدت نیاز به آغوشش حتما برگه ی آزمایش مثبت شده را نشانش میداد.
-نه! تو فکرش و نکن. امشب دومادیته.
یک قدم نزدیک ترش ایستاد. دیگر قدرت حبس کردن نفسش را نداشت. سعی کرد سرش را نامحسوس به گردن خوشبوی شوهرش نزدیک کند و هوس جنینش را بخواباند.
-یغما چیزی شده؟
آخ از عطر خمیر دندان نعنایی لعنتی اش...
بی اختیار خودش را در آغوشش رها کرد و دست های کفی و خونی اش را دور پیراهن سفید دامادی شوهرش پیچید.
-یکم بوت کنم بعد برو...
کوروش بی حرکت مانده بود و تنها نفس های عمیق میکشید. باورش نمیشد که زنی که از او گریزان شده بود حالا در آغوشش این طور نفس های عمیق میکشید.
- واسه چی من و بو میکنی لعنتی؟ یغما من و نگاه کن...
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
https://t.me/+KJuUImPv--IwNGVk
#پارت👆
👍 1
1 02800
Repost from N/a
- یکی باشه ممه هاشو بزنه تو سوپ ٬ بگه بخور زودتر خوب شی چیه؟ اونم نداریم:(
لیوان آب میوه رو میگیرم سمتش و با خجالت میگم:
- بخور زودتر خوب شی بی ادب.
دماغش رو بالا میکشه و میگه:
- نمیشه ممه هاتو بزنی توش شیر انبه بخورم؟
در حالی که خندهام گرفته لیوان رو میدم دستش و میگم:
- نخیر من شیر ندارم.
یه قلوپ از محتوای لیوان سر میکشه و میگه:
- راست میگی، واسه شیر داشتنش اول باید بریزم توش.
من با گیجی میگم:
- چیو بریزی؟
یه قلوپ دیگه میخوره و ناله میکنه:
- دختر خنگ کجاش جذابه خدا؟ این چیه؟ چرا زرده؟ مزه شاش گربه میده.
اخم میکنم میگم:
- آبمیوه سیب موزه خجالت بکش.
با پشمایِ ریخته به لیوان نگاه میکنه و میپرسه:
- آب موزو و چطوری گرفتی؟
نیشمو شل میکنم میگم:
- ساندیس خریدم ریختمش تو لیوان!
یه نفس عمیق میکشه و یهو داد میزنه:
- خدایا این کیه آفریدی؟ چرا با من اینطوری میکنه؟ ایهالناسسسسسسس من ممه میخوام! من سوپِ ممه میخوامممم... من مریض و ناتوااااانمممممممم باید یه چیزی بخورم جون بگیرم یا نه؟
دست میذارم رو دهنش و میگم:
- هیس ساکت شو، الان عزیز میاد بالا...
دستم رو ورمیداره و میگه:
- بذارررر بیاد یکم نصیحتت کنههه! من و تو مگه عقد نکردیمممم پس چرا نمیذاری دست بزنم به ممه هات بگم بیب بیبببب؟
دیگه داره کفریم میکنه! میخوام داد بزنم، که نیشش رو شل میکنه میگه:
- میتونی با ممه هات خفم کنی صدام دیگه در نمیاد، قول!
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
اسم دوم این رمانو باید گذاشت در جستجوی ممه😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0
نه سحر است نه جادو، نه بنر فیک این رمان اومده تموم رمانای طنز تلگرامو دگرگون کنه😂 از پارت اولش می خندین تا فیها خالدوووونش
👍 1
48900
Repost from N/a
.
_مهان شورتت و در بیار موم یخ زد زنیکه!
دستش به کنارهی کش شورت نرسیده صدای زنگ تلفن دخترها رو ساکت میکنه. لادن روی گوشی خم میشه.
- صفر نهصد و دوازده صد و بیست و...
مثل دیوونه ها نیم خیز میشم.
-خاک بر سرم. سید امیرحسینه!
لادن چشمکی میزنه و هنوز سر از مفهوم کارش درنیاورده جفت دستام از پشت سر گیر میافته.
-چه غلطی میکنین پتیاره ها! وایسید جواب بدم تا دیوونه نشده!
لادن بی توجه گوشی و دست میگیره .
-اسلام و علیکم حاج آقا .
نمیدونم تو جواب چی تحویل میگیره که خنده از رو لباش قطع میشه.
با یه حرکت دست سارا رو از روی دهنم موقتی کنار میدم و جیغ جیغ میکنم.
-مهمون دارم آقا امیر حسین. خودم تماس میگیرم باهاتون...
چیز بیشتری نگفته سارا محکم تر دهنم و میچسبه و لادن توی گوشی ادامه میده :
-ما دوستای خانومتیم آقا سید. اومدیم خونه دیدنی عروس به خدا که یکمم باهم درس بخونیم. البته خانومت الان دستش بنده!
تقلا میکنم. چیزی از این گندی که دخترا دارن به تنم میزنن به گوش امیر حسین برسه خونم حلاله.
-حال خانومت هم خوبه . الان نمیتونه حرف بزنه . لخته رو تخت.
چشمام سیاهی میره . کارم تمومه . لادن گوشی به دست از اتاق بیرون میره و من بدبخت با فشار دست سارا روی تخت وا میرم.
-بیچاره شدم سارا! طلاقم میده به خدا. این چه شوخیه مسخره ایه شما میکنید.
خنده کنان اون پارچهی چسبندهی دردناک و روی پام میذاره .
- حتما قطع کرده بود شوهرت که لادن جفنگ گفت. انقدرم دیوونه نیست.
صدای لادن هنوز از بیرون اتاق به گوشم میرسه
_داره صاف و صوف میکنه شما خوشت بیاد دیگه!!! شیطون و واسه چی لعنت میکنی! فارسی حرف بزن آقا امیر حسین.
چشمام و بستم و بی اختیار زیر لب گفتم وای !
سارا با آخرین قدرت پد و کشید و در جا پریدم.
_وای ذلیل نمیری دختر آرومتر ! گوشتم و کندی به خدا !
_باز کن لنگات و ببینم دارم چه غلطی میکنم الاغ! یه جور پاهات و کیپ کردی انگار لنگات تا حالا باز نشده.
میخواستم جوابش و بدم که لادن داد زد.
_مهان فکر کنم شوهرت وحشی شد.
دستم و به پیشونیم گرفتم.
_بدبخت شدم سارا ! امیر حسین بفهمه جرم میده.
یه تای ابروش و بالا انداخت.
_واه غلط میکنه ! دارم جون میکنم صاف و صوف کنم آقا خوشش بیاد !
_امیر حسین غیرتیه ! بفهمه پیش تو اینجوری لخت شدم خون به پا میکنه.
با فشار دستش پاهام و باز میکنه.
_ولی عجب چیزی ساختم !
ــــ لال شو سارا.... زود تموم کن این کوفتی رو قبل اینکه امیر حسین بیاد، برید گم شید !
هنوز چیزی نگفته که در اتاق به ضرب باز میشه و لادن از در میاد تو. فوری خودم و جمع میکنم و لادن سوت میزنه.
_جوون! بخورمت جیگر !
اخمام و تو هم میکشم.
_طویله ست مگه سرت و میندازی میای تو ! نمیبینی لختم؟
_بخیل نباش پتیاره ! بذار یه ذره دید بزنم.
بعد جلو میاد و به شونه ی سارا میزنه.
_چه کردی سارا پنجه طلا ! چه سفیدم هست توله !
سارا چشمکی میزنه.
_فقط موند بیکینی! زود شورتت و در بیار ردیفش کنم !
بی توجه از لادن میپرسم.
_امیر حسین چی گفت؟
بی خیال شونه بالا میندازه .
_گفت مهان داره چه غلطی میکنه منم گفتم داره پشماش و صفا میده به فیض شب جمعه نائل شه با شما حاج آقا.
دخترا از خنده ریسه میرن.
_بیچارم کردی لادن!
سارا غر میزنه.
_مهان گفتم شورتت و در بیار دیگه موم یخ زد.
دستم و به کش لباس زیر بند میکنم که صدای باز شدن در خونه به گوشم میرسه.
_چه غلطی داری میکنی تو این خونه مهان!
دخترا جیغ خفه ای میکشن و من از شنیدن لحن عصبی امیر حسین نفسم تو سینه بند میاد.
هول ملحفه رو دور تنم میپیچم که هیکل درشت امیر حسین تو چهارچوب در ظاهر میشه.
_گفتی دوستام دارن میان واسه امتحان فردا درس بخونیم این بود؟
سارا تته پته میکنه.
_من ...من بهش گفتم اپیلاسیون یاد گرفتم....گفتم ...گفتم....
_شما غلط کردید زن من و لخت خوابوندید وایستادید بالا سرش....
_نه ....نه به خدا هنوز شورتش و در نیاورده بود شما اومدید....
لال شده به رگ بیرون زده ی امیر حسین خیره میشم که دندون بهم میسابه
_از خونه ی من برید بیرون !
لادن ناله میکنه.
_هنوز ...هنوز درس نخوندیم.
_مهان از فردا دیگه مدرسه نمیاد ! حالا گمشید بیرون ....
دخترا بدو بدو بیرون میرن و کمی بعد صدای بسته شدن در اتاق به گوشم میرسه. امیر حسین با عصبانیت جلو میاد.
_حالا دیگه لنگات و جلو همه باز میکنی ؟
_برای....برای اپیلاسیون....
ملحفه رو با حرص از روی تنم میکشه.
_الان بقیه شو خودم برات انجام میدم که تا عمر داری درد و سوزش از یادت نره...
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
https://t.me/+sja4Th-kbCQ1MjRk
#پارت👆
👍 2🌚 1
1 23800
Repost from N/a
شورتشو برداشت و با یه جیغ بلند از تخت پرید پایین و گفت:
_نه نه نمیخوام میترسم سیوان
اگه دوباره خون بیاد چی
نه بخدا دردم میاد هنوز باسنم درد میکنه نمیتونم برم دستشویی
پریدم سمتشو گفتم:
_د بیا اینجا پدر سوخته
یک هفتس دهن منو سرویس کردی
به لای پام اشاره زدم و گفتم:
_نمیبیتی این لامصبو یک هفتس همین طوری گنده مونده روم نمیشه برم در مغازه
بیا بخدا کاریت ندارم یواش میکنم جوجه بیا جون جدت
_نمیام دروغ میگی دردم میاد بخدا
اینو گفتو چپید تو دستشویی
فریاد زدم:
_بالاخره که گیرت میارم همچین میکنمت که ...
حرفم تموم نشده بود که مامان با هول اومد تو اتاق
_چه خبره سیوان چکار میکنی با این دختره هر شب صداش تا هفتا خونه میره
بابا اون جون نداره پسر یکم کنترل کن خودتو
تازه یه هفتس عقدش کردی
بزار یکم بهت عادت کنه
از خجالت و عصانیت داشتم میترکیدم
_لعنت بهت روناک ببین چطوری با آبروی من بازی میکنی
_مامان من کاریش ندارم
_پسرم مراعات کن
کمتر گرمی بخور
میدونم تازه دومادی ولی اونم بچس میترسه مادر
یهو چشم مامان افتاد به بین پام که از رو شلوار باد کردم مشخص بود و گفت
_والا مادر منم باشم میترسم
نمیدونم شما جوونای امروزی چکار میکنید که قدیمیا بلد نبودن
والا مال بابات یه وجبم نبود به زور و گرمی بده بهشو و دلبری کن و ...میشد فوقش یه وجب
خاک به سرم نمیدونم این حرفا چیه من دارم به تو میزنم پسر
دورت بگردم خودت مراعات کن
یهو روناک از تو دستشویی داد زد:
_سیوان به یه شرط اجازه میدم
که خودم بشینم روش اونم خیلی یواش
قبوله؟
مامان در حالی که تو گوشش میزد رفت سمت در و زیر لب گفت:
_چه دور و زمونه ای شده جوونا حیا ندارن میخواد بشینه روش ..
پسرم مراقب خودتون باشید ...
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
_پسردایی #لای پام میسوزه
❌❌❌❌❌🔞🔞🔞
کلافه دستی تو موهام کشیدم و گفتم:
_بس میکنی دختر یا نه
پاشو شورتتو بپوش الان مامانت میرسه
_نمیخوام نمیپوشم
بیا مثه اون شب دسستتو بزار روش
بیا بوسش کن تا خوب بشه اِمممم
_بس میکنی دختر یا نه ما نمیتونیم باهم باشیم
تو با این سن کمت چرا انقد حشری هستی
_تو دایی ناتنیمی
چه اشکالی داره اگه دوباره بوسم کنی از همون بوسا که دوس دارم!!
_اصلا حالا که دوسم نداری میرم با یکی دیگه دکتر بازی میکنم
_تو غلط میکنی توله سگ بیا اینجا ببینم
دوباره با دیدن بینپای تپلش از خود بی خود شدم و....
❌❌❌❌🔞🔞🔞
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
https://t.me/+_nUYiMBY0VkzM2Jk
46600
Repost from N/a
-داداش گردنتو زنبور نیش زده؟ سرخ شده!
امیرعلی سر از حساب و کتابش بیرون کشید و متعجب به حسام نگاه کرد.او به گردنش اشاره کرد:
-جای دندونای زن داداش که نیست؟!
امیرعلی شوکه و مبهوت به سمت دستشویی گام برداشت. با دیدن کبودی بزرگ و گرد شده روی گردنش، آه از نهادش برخاست.
-لعنت بهت دخترهی وحشی!
حسام به دنبالش روانه شد و دست به سینه به در تکیه داد.
-کار لئاست چربش کن داداش که آبروتو زده روی چوب حراج کنه!
امیرعلی لثهاش را گزید و دست از روی آن نقطه که شاهد دخترک هات و سکسیاش بود، برنداشت.
-احتمالا همون زنبور بوده!
حسام بلند خندید گامی جلو رفت. دست روی شانهی رفیقش نهاد و لودگی کرد.
-روت نشد بگی خورده به لبهی کابینت؟ جای دندونای زن جوونت روی پوستت مونده و تو جلسه دولتی داری!
امیرعلی هیچ نگفت و حسام با خنده ادامه داد:
-سی و سه سال از زنا فرار کردی،حالا دختری تو خونهته که یا باید با اون بودنو انتخاب کنی یا کارت!
-خفه شو حسام!
-قرارداد امروزمون پریده داداش!همه یقههاشون تا ناموس بستهست،گردن کبود تو وصلهی ناجوره!
-دهنتو میبندی یا نه!
-سود میلیاردیمون پریده،لئا خانوم نیومده زندگیتو به گا داده امیرعلی!
https://t.me/+2bG6QafgJOliNTk0
https://t.me/+2bG6QafgJOliNTk0
من، دختر نازپروردهی حاج جمال، یه شب از خونهی نامزدم فرار کردم تا توی سکس گروهی با دوستاش،همراهش نشم!
رفتم در خونهی اون! برادر سن و سال دار یدونه دوستم.ازش خواستم کمکم کنه تا از نامزد هرزهم جدا شم.
گفت کمکم میکنه و در ازاش، محرمش شم!
یه بچه براش به دنیا بیارم تا همهی اهل محل نگن عقیمه و مردونگی برای زن گرفتن نداره!
قبول کردم.
صبر نکرد تا عدهم تموم بشه و شب اول عقد کاری کرد که جیغ و فریاد های من از درد،نقل محافل خالهزنک های محل باشه!
https://t.me/+2bG6QafgJOliNTk0
https://t.me/+2bG6QafgJOliNTk0
زنجیـرِ دلدادگـــی
یا حق نازنین دیناروند خوبِ همخون (در دست ویرایش) زنجیر دلدادگی( در حال تایپ) لینک کانال برای دعوت دوستانتون:
https://t.me/+v7vs2Bi9T1djMmE0👍 1
1 27900