رمان برده کوچک من

چنل زاپاسمون توش رمان صکصی جدید گذاشتم💦🔞 https://t.me/+lhygVPFeBYI5NGJk

پارت جدیدمون 💦

پارت جدیدمون 💦

https://t.me/hamSter_kombat_bot/start?startapp=kentId6033806494 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium

#پارت63 بلند زد زیرخنده و گفت: _ به اونجاشم میرسیم _ نیشت رو ببند بی حیا، چه با ذوقم میگه! ابروهاش رو بالا انداخت و گفت: _ همینه که هست _ تعریف کن _ هیچی بابا یکم با هم صحبت کردیم بعد پیشنهاد رقص داد و منم اول یکم ناز کردم اما بعد قبول کردم... حرفش رو قطع کردم و با خنده گفتم: _ غلط کردی که ناز کردی! اگه تو بوده باشی که تا گفته بیا برقصیم پریدی وسط _ نخیر _ برو مهدیس، من تو رو نشناسم که باید بمیرم پقی زد زیر خنده و گفت: _ کوفت _ والا _ خب باشه ناز نکردم ولی بالاخره اون پیشنهاد رقص رو داد! یکم نگاهش کردم که چشماش رو درشت کرد و گفت: _ بخدا فقط بگو فکر میکنی من پیشنهاد رقص رو دادم تا با پشت دست بزنم تو دهنت بلند زدم زیرخنده که بالشت رو به سمتم پرت کرد و گفت: _ خفه شو! بالشت رو بغل کردم و گفتم: _ خب تعریف کن _ نمیگم _ بابا عن نشو بگو دیگه _ مسخره میکنی! _ نمیکنم، بگو یکم چپ چپ نگاهم کرد و گفت: _ دیگه وسط حرفم نپریا _ باشه بنال _ آره خلاصه پیشنهاد رقص داد ک رفتیم وسط، اول یکم عادی رقصیدیم تا اینکه یه آهنگ آروم گذاشتن به اینجای حرفش که رسید انگشتاش رو با ذوق تو هم فرو کرد و گفت: _ خدا خیر بده اونی رو که آهنگ رو عوض کرد آروم خندیدم اما چیزی نگفتم، اونم با قیافه ی ذوق زده اش ادامه داد: _ دیگه اهنگ که آروم شد، فاصله ی مام هی کمتر شد و... _ و تهشم رفتید تو هم!

https://t.me/hamSter_kombat_bot/start?startapp=kentId6033806494 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium

چنل زاپاسمون توش رمان صکصی جدید گذاشتم💦🔞 https://t.me/+lhygVPFeBYI5NGJk

پارت جدیدمون 💦

#پارت62 در خونه رو باز کردم و همینطور که کفشام رو درمیاوردم چراغهارو روشن کردم. مهدیس هم کفشاش رو درآورد و گفت: _ دارم از تشنگی میمیرم _ برو آب بخور خب به سمت آشپزخونه رفت و مشغول آب خوردن شد، منم روی یکی از مبلها ولو شدم و گفتم: _ یاید یجوری دهن این سامان رو سرویس کنم مهدیس چشمکی زد و با خنده گفت: _ نامزدتون که حسابش رو رسید _ زهرمار _ والا، زد صورت یارو رو ترکوند _ دمش گرم خدایی لیوان آبش رو روی اُپن گذاشت، از آشپزخونه بیرون اومد و گفت: _ یه چیزی بگم؟ _ بگو _ پاچه نمیگیری؟ _ نه، بنال _ من حس میکنم نیما از تو خوشش میاد دستم رو تو هوا تکون دادم و گفتم: _ برو بابا _ جدی میگم _ چرت نگو، ما دو روزه همدیگه رو میشناسیم _ چه ربطی داره؟ _ کی دو روزه عاشق میشه روی مبل روبروم نشست و گفت: _ من نگفتم عاشقته، گفتم خوشش میاد ازت _ نه بابا _ والا منم روز اولی که رضا رو دیدم ازش خوشم اومد با اینکه خودمم این حس رو داشتم اما نمیخواستم قبولش کنم پس در برابر حرفای مهدیس مقاومت کردم و گفتم: _ خیال بافی نکن مهدیس _ شرط میبندی؟ _ نه _ خیلی خری _ باشه، رضا رو تعریف کن با شنیدن اسم رضا دوباره چشماش پر از ذوق شد و صورتش قرمز! _ یجوری سرخ شدی انگار دارم میگم شب حجله تون رو تعریف کن، یه رقص عادی بوده ها، آروم باش خواهرِ من

بزن رو لینک با فیلترشکن برو فقد تو استارت کن بسه👇 https://t.me/TimeFarmCryptoBot?start=Z722zvOiD8CF1E1Z اینجوری میاد بعد بزن رو این ک خط کشیدم استارت کن هر 4 ساعت دلار بگیر استارت کن همین بچه ها انجام بدین الکی نیس کاریم نداره