cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

ثـَـــــ✞ـمَر

🖋 •|﷽|• 🖋 رمان های نویسنده : روژ‌کـــــا پسر استــــانبول     خطردلــــبری ثــــمر آخــــار فصل اول آخــــار فصل دوم 🌿 تبلیغات 🌿 @Admisamar پایان خوش 🌟 •کپی حتی با ذکرِ نام نویسنده حرام می‌باشد•

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
13 062
مشترکین
+1024 ساعت
+1 5317 روز
+3 37530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

چشمای زمردیش هرکسی رو جادو میکرد؛ واسه همین طرد شده بود اما توی دام صدرا میفته و میشه "موش آزمایشگاهیش"....https://t.me/+RjGDiXzRzks3NGI0
نمایش همه...
کلی پارت جلوتر و کلییی اتفاق که حتی فکرشم نمی‌کنید 😍😭👇 عضویت در vip مبلغ 45تا 35تومان💸 [ بسته به شرایط مالی خودتون] 💳5892101418853921 ( اسدپور) @Admisamar پاسخگویی فورا و بدون معطلی 🏖
نمایش همه...
چشمای زمردیش هرکسی رو جادو میکرد؛ واسه همین طرد شده بود اما توی دام صدرا میفته و میشه "موش آزمایشگاهیش"....https://t.me/+RjGDiXzRzks3NGI0
نمایش همه...
کلی پارت جلوتر و کلییی اتفاق که حتی فکرشم نمی‌کنید 😍😭👇 عضویت در vip مبلغ 45تا 35تومان💸 [ بسته به شرایط مالی خودتون] 💳5892101418853921 ( اسدپور) @Admisamar پاسخگویی فورا و بدون معطلی 🏖
نمایش همه...
اون دختر معصوم با چشمای زمردی انگار همونی بود که تمام عمر دنبالش میگشتم!❤️‍🔥 یه دختر زیبا و بی صاحب که بتونه یه مدت بساط تفریح و عیش و نوش منو فراهم کنه و بعد.... حذف بشه❗️ جوری که انگار هرگز وجود نداشته با داروی ممنوعه حافظه‌اش رو پاک کردم و ازش چیزی رو ساختم که باب دلم بودم؛ یه عروسک مطیع و لوند..... ❌🔞 https://t.me/+RjGDiXzRzks3NGI0
نمایش همه...
sticker.webp0.20 KB
من رشیدم... کفترباز بد دهن محل که هیچ دختری از تیکه های من در امان نیست‌. تا این که دختر تخس و نیم وجبی حاجی محل از خشتکم آویزون شد و گفت الا و بلا باید عقدش کنم وگرنه کفترامو به گا میده...😂😂😂 به زور عقدش کردم ولی نمیدونستم این سلیطه قراره واسم کمر و آبرو نذاره تازه جا خودم اونم کفتر باز شده...💦🤣🤣🤣 https://t.me/+GDmz8oaBtVpkNjY0 https://t.me/+GDmz8oaBtVpkNjY0 #محدودیت_سنی این رشیده قراره با دختره سکس سرپایی کنن اونم کجا تو کفتردونی.... 😂🤣 - سینه های من یا کفترات؟ با اخم به سینه های دختر نگاه کرد. - بپوشون و برو بیرون دختره بی‌حیا! اما دخترک با پررویی جلوتر رفت. - خب انتخاب کن. اما بگم اگه سینه های سفید من و نخوای، منم همینطوری میرم بیرون جلو پنجره تا... حرفش رشید و دیوونه کرد و کمر دختر و چسبید. - سیاه و کبودش میکنم کار دستت بیاد! با مک اولش، دخترک آه کشید و... https://t.me/+GDmz8oaBtVpkNjY0 دختر پولداری که زن یه پسر کفترباز شده و برای ح..شری کردنش...🙊💦🔞 باورتون میشه تو لونه کفترا و...😂🫢❌
نمایش همه...
صدای زنگ خونه به گوشم خورد و طبق معمول که فکر کردم مامانمه، درو باز کردم و بدون این که منتظر شم رفتم دوباره تو‌ تختم بخوابم! همه چیز عادی بود تا این که مثل همیشه مامانم چراغارو روشن نکرد، منم صدا نکرد که پاشو چقدر می‌خوابی. دو به شک پتو رو زدم کنار و از جام بلند شدم و چراغارو روشن کردم اما هیچ کس تو‌ خونه نبود ترس داشت تو بدنم می‌پیچید که صدای مردونه ای از پشت سر باعث شد زهرم بترکه و جیغ فرا بنفشی بزنم: - داد و قال کنی مردی! برگشته بودم و خیره بودم به مرد قد بلندی چشم ابرو مشکی که لباسش با خون یکی بود و ناخواسته پاهام شل شد و روی زمین افتادم چون تو دستش اسلحه داشت! - تو... تو کی دیگه نفس نفس می‌زد و به پنجره خونه خیره شد و گفت: - پاشو برو دم پنجره ببین ماشین مشکی شاسی بلنده هنوز هست... یالا کاری که بود کردم و لب زدم: - کسی نیست. خیره بهم گفت: - فقط تویی اینجا؟ سری به تأیید تکون دادم که بی حال روی مبل نشست و نفس نفس می‌زد و ناخواسته جلو رفتم به زخمش خیره شدم، جای چاقو بود! خواستم بهش دست بزنم که مچ دستمو محکم گرفت. تو چشمای درشتش خیره شدم و لب زدم: - خونریزیت زیاده باید بری بیمارستان. متعجب نگاهم کرد: - دکتری؟ - پرستارم تفنگ و گرفت روی سرم و به زخمش اشاره کرد: - پس خودت حل و فسخش کن وگرنه من نفسای آخرمو بکشم توام می‌کشی... فهمیدی؟ ترسیده نگاهش کردم و سر تفنگ و با دست پایین آوردم و همون لحظه نگاهم به ساعت مارکدار خدا تومنیش خورد و لب زدم: - من نمیتونم این باید بره بیمارستان من... تفنگ و باز رو سرم گذاشت و حرصی گفت: - یه کاریش بکن که من فقط به فردا برسم - باشه الکل توی کابینت، سوزن و نخ بخیه هم... باید برم اونارو بیارم. با شک نگاهم کرد و می‌دونستم نا نداره بلند شه و آروم لب زد: - ببین من کم آدمی نیستم، من زنده نمونم جنازم تو خونه ی شما پیدا شه یه ایل آدم دنبالت میفتن که توام بمیری. یا حتی اگه لو برم یه غلط اضافه کنی بازم یه خاندان دنبالتن که جبران کنن برات. بدون ذره ای شوخی حرف می‌زد. سرفه کرد و به سختی ادامه داد:- حالا فکر کن، من از این جا زنده بیرون برم چی میشه، لطفت و هیچ وقت فراموش نمیکنم چون یه جون و زندگی بهت بدهکار میشم. منم از بدهی بدم میاد خانوم پرستار... میگیری که چی میگم؟ تند سری به تایید تکون دادم ناخواسته دوست داشتم کمکش کنم، حسم می‌گفت آدم بدی نیست و من هیچ وقت حسم بهم دروغ نگفته بود و این شروع داستان زندگی عاشقانه و شاید مهیج من بود... https://t.me/+oGPk6MbzVwIwMDBk https://t.me/+oGPk6MbzVwIwMDBk (دو ماه بعد) صدای زنگ خونه باعث شد سمت در برم و این بار از چشمی نگاه کردم هیچ کس نبود فقط سبد گل بزرگی جلوی خونه بود! درو متعجب باز کردم خیره به سبد بزرگ گل رز شدم و با دیدن پاکت نامه ای برداشتمش که روش نوشته بود: ( وقت این رسیده که بدهیمو صاف کنم خانوم پرستار... شنبه شب جلو بیمارستان بعد شیفت کاریت منتظرتم! ماشینم یه فراری مشکی! یه مانتو آبی داری، اونو بپوش!) با چشمای گرد شده چند بار پلک زدم. آدرس بیمارستان و شیفت کاری منو از کجا می‌دونست... https://t.me/+oGPk6MbzVwIwMDBk https://t.me/+oGPk6MbzVwIwMDBk https://t.me/+oGPk6MbzVwIwMDBk
نمایش همه...
- اون طفلکم کنکور داره مادر تو که داری خواهرتو میبری پناه رو هم برسون از گفته مادرش ثریا ابرو درهم کشید - تاکسی‌ام مگه من؟ بگو باباش برسونه... ثریا دل سوزاند - ماشین باباش خراب شده دورت بگردم ... او اما زهرخندی زد - منظورت از ماشین همون گاریه دیگه؟ - نگو مادر خدا رو خوش نمیاد اینجوری حرف بزنی ، گناه دارن... بی تفاوت در حالی که دکمه های پیراهنش را یکی یکی می بست گفت - ما هر چی میکشیم از این دلسوزی شماست مادر من ، اگر همین کارا رو نمیکردی آقاجون دست این جماعت گدا گشنه رو نمیگرفت بیاره اینجا و گند بزنه تو این عمارت ... آستین های پیراهنش را بالا زد و با لحنی عصبی ادامه داد - به لطف این دختر و ننه بابای احمقش اینجا شده کثافت دونی مرغ و خروس ...آدم حالش بهم میخوره پاشو تو این خونه بذاره ... ثریا همچنان دفاع کرد -  این چه حرفیه میزنی پسرم این بنده خداها که کاری به ما ندارن ، خونه پشت باغ اصلا ربطی به اینجا نداره که تو... میان گفته های ثریا صدای جیغ صنم از حیاط می آید و مهراب است که پیش از او سراسیمه از خانه بیرون می رود. در حیاط عمارت خواهرش با سر و وضعی آشفته روبروی پناه ایستاده بود و جیغ میکشید - کارت ورود به جلسه ام رو چیکار کردی؟ پناه بغض کرده و ترسیده از حضور مردی که داشت سمتشان می آمد جواب میدهد -  به جون بابام من دست نزدم...اصلا ندیدمشون قبل از آنکه صنم سمت آن دختر حمله ور شود مهراب بازوی او را میگیرد و عصبی می غرد - چی شده؟ صنم است که به گریه می افتد - کارت ورود به جلسه و وسایلم رو روی پله ها گذاشته بودم رفتم دستشویی اومدم دیدم هیچ کدوم نیستن ... به دخترکی که از ترس میلرزید اشاره میزند - این اشغال از حسادت برشون داشته که من نتونم کنکور بدم ، مطمئنم ، خودش اون روز بهم میگفت خوش بحالت که پول داری میتونی کلاس بری من نمیتونم ... ثریا بین صحبتش میپرد - خجالت بکش دختر ، من اینجوری تربیتت کردم؟ صنم به هق هق می افتد - از چی خجالت بکشم؟ اگه این کثافت برشون نداشته کی برداشته تو این ده دقیقه؟ پیش از ادامه پیدا کردن بحث مهراب است که رو میکند سمت دخترکی که عین بید به خود می لرزید و میپرسد - تو برداشتی؟ از سوال مرد چانه اش جمع میشود و با صدایی ضعیف جواب میدهد - نه آقا مهراب بخدا من ...من..برنداشتم .. از داخل جیب مانتویی که به تنش زار میزد کارت ورود به جلسه‌اش ، مداد ، تراش و پاک کنی که با  خود داشت را بیرون میکشد و سمت مردی که با اخم تماشایش میکرد میگیرد - هیچی جز وسایل خودم دستم نیست ... نگاه مهراب از آن دو تیله عسلی رنگ برداشته میشود ، کارت ورود به جلسه دخترک را از دستش میگیرد و نگاهی به آن می اندازد . خیال کرده بود گول مظلوم نمایی اش را میخورد؟ او هم همانند صنم حتم داشت که همه چیز زیر سر این دختر است. با لحنی جدی در حالی که کارت ورود به جلسه میان دستش را تا میزد می گوید - واسه دومین بار میپرسم ، اینبار راستشو بگو ، من نه ثریام که حوصله اراجیفت رو داشته باشم نه صنم که فقط سرت داد و بیداد الکی کنم ، یک کلام بگو تو برداشتی یا نه؟ نفس داشت بند می آمد چرا این مرد باورش نمیکرد؟ -  من برنداشتم ... همزمان با گفتنش مهراب است که آن کارت ورود به جلسه در دستش را از وسط پاره میکند ثریا وحشت کرده صدایش میزند و او بی اهمیت تکه های ریز شده کاغذ را در صورت پناهی که حیران مانده سر جا خشکش زده بود پرت میکند - حالا میتونیم باور کنیم که تو برنداشتی... همزمان با چکیدن قطره اشک روی گونه های دخترکی که نگاهش به تکه های کاغذ روی زمین بود در حیاط را باز میشود و پروا خواهر بزرگتر صنم و مهراب حین داخل آمدن غر میزند - دوساعته کجایین شماها؟ مگه تو کنکور نداری صنم؟ صنم زیر گریه میزند - کارت ورود به جلسه ام ... هنوز جمله اش را تکمیل نکرده است که پروا می گوید - دست منه ، وسایلت رو تو پله ها گذاشته بودی بردم تو ماشین ، یالا بیاین دیگه ... با حرفش خون در رگ و پی مردی که مات مانده سر جا خشکش زده بود از حرکت می ایستد. اینبار پروا بود که خطاب به پناه میپرسد - پناه توام کنکور داری اره؟ بیا با ما مهراب میرسونتت... https://t.me/+lKAKS2LeBEUwMTZk https://t.me/+lKAKS2LeBEUwMTZk https://t.me/+lKAKS2LeBEUwMTZk https://t.me/+lKAKS2LeBEUwMTZk https://t.me/+lKAKS2LeBEUwMTZk
نمایش همه...
👍 2🤯 1
- تو توی غذای مهمونی سی نفره پودر افزایش میل جنسی ریختی الهی درد بگیری امیر! ای خدا حتی بابای‌ منم‌ که پروستات داره و من از مامانم شنیدم مدت‌هاست مشکل عدم نعوظ داره نمی‌تونست از جاش پاشه چه رسیده به بقیه!  من خرم من خرم که به توی گاو اعتماد کردم و زنت شدم. امیر قهقهه زد و گفت: - خدایی راست می‌گی که برا باباتم بلند شده بود؟! - خفه شو آشغال! بیست و شیش سالته چرا کارای بچه‌های سه ساله رو می‌کنی؟! - برو بابا بچه‌ی سه ساله چه می‌دونه پودر افزایش میل جنسی چیه؟! - امیر خفه شو فقط دهنتو ببند گند زدی به زندگیم. - خودت خفه شو یادت نرفته که کی از کی خواستگاری کرد! - من غلط کردم امیر بیا زودتر جدا شیم من هیچ‌جا آبرو ندارم دیگه! - من فعلا طلاق نمی‌دم توام کم سسشر تفت بده بیا بوس شب بخیرمو بده میمون مال مردم خور. - دیگه از بوس شب بخیر خبری نیست. - گناه دارم. - برو بمیر، بوس نمی‌دم. - آخه اسکای جونم‌ بوسای تو فقط بوس نیست که کارو به جاهای باریک می‌رسونه. - برو گمشو با اون جاهای باریکت. - اژدر خودکفا می‌شه‌ها! - برو با اژدر و صابونات خوش باش. نالید: - آسمون اذیتم نکن اژدر باز نصفه شب بیدار می‌شه اون‌وقت من می‌مونم و حوضم! یعنی من و وان حمومم و صابونم. - به درک، از اولشم تو قول و قرار ما سکس نبود. - حاجی من ریدم تو اون قول و قرار! خب خودمونم از اون غذایی که توش پودر بود کوفت کردیم بیا بریم اتاق این لامصب نمی‌خوابه!🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 - الهی من کفن شم ولی اژدر چیزیش نشه. - اسکل وقتی تو کفن بشی اژدرتم می‌میره. با بغض گفت: - نمی‌شه بعد از مرگم با من خاکش نکنید؟ بِبُریدش بذارید به عنوان نماد صبر و استقامت و استواری و ایستادگی ازم به جا بمونه. آسمان جیغ زد: - خفه شو کم مزخرف بگو امیر، بخواب! اشاره به پایین تنه‌اش کرد و با درد و گریه گفت: - با یه اژدر مریض و گچ گرفته بخوابم؟ مگه چندنفر خصوصیشون می‌شکنه که من یکی از عن شانس‌ترینا بودم؟! - امیر سرم درد میکنه دو روزه داری ناله می‌کنی. - اگه اژدر همیشه بیدار نبود اگه تو اون شب داده بودی، این نماد ایستادگی نصفه شب که پاشدم برم آب بخورم نمی‌رفت تو دیوار و بشکنه! خدا منو بکشه اگه دیگه راست نشه چی؟! آسمان زیر خنده زد و گفت: - آشغال حتی همین الانم راسته دهنتو ببند! دست آسمان را چنگ زد و نالید: - انگار دارم می‌زاام آسمون آی درد دارم! - چی شدی امیر؟! - اژدر دیگه کوشته شد🥹😂 پسره‌ی کثافت ب دم و دستگاش میگه اژدر😂 خیلی نمکن این کاپل😍😂 https://t.me/+a1h4ohKO8Hk1NjM8 https://t.me/+a1h4ohKO8Hk1NjM8 https://t.me/+a1h4ohKO8Hk1NjM8
نمایش همه...
کرانه‌های آسمان. مریم عباسقلی

﷽ #یغما چاپ شده📚 (انتشارات علی) #سراب‌راگفت📚 #به‌گناه‌آمده‌ام؟📚 #آرتیست📚 #وسوسه‌ام‌کن📚 #لیلیان📚 #قرارمان‌کناررازقی‌ها✍️ #کرانه‌های‌آسمان✍️ #آناشید✍️

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.