cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

هـلـــو آبـدار ⛓🔥

مخصوص بزرگسال🔞💦

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
15 248
مشترکین
-5724 ساعت
+207 روز
+68830 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
-چه ک..ص صورتی و تمیزیه موفرفری...! دخترک تابی به خودش داد و خمار نگاش کرد: -دوست داری؟! مرد بدتر از دختر سرش رو پایین برد و لیس..ی به ک..صش زد. -اونقدر دوست دارم که جرش بدم ولی چه آبی راه انداخته لامصب...؟! افسون ک..یر کلفت مرد رو توی دستش گرفت. -برای این اب انداخته پس معطل چی هستی، فرو کن دیگه....! مرد خودش رو تنظیم کرد و یه ضرب توش...🔞♨️ https://t.me/+arkxob2sbE01NTU8 https://t.me/+arkxob2sbE01NTU8
1960Loading...
02
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²⁹ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
7160Loading...
03
اگر آدمی رو پیدا کردین که کنارش حالتون خوبه برای کار و شغل و کیفیتِ زندگی هر دو به یک اندازه تلاش میکنید، به یک اندازه برای همدیگه وقت و توجه صرف میکنید، هدفِ هردوتون یکیه و خساست، شک. بددهنی و پرخاش تو رابطه تون بی معناست؛ دنبال آدم بهتر نگردید.. این بیرون خبری نیست همه باهم در تکاپو و بحث و فروپاشی روانی به سر میبرن! بچسبید به همون آدم خودتون. مرسی! ‌‌‌|کنجد|
4530Loading...
04
+ برو توی اون اتاق لباساتو دربیار کامل لخت شو تا بیام + لباسامو دربیارم؟؟؟ لخت شم؟؟؟ بدن منو تا حالا کسی ندیده چجوری لخت شم؟؟؟ + من برده هامو قبل رابطه معاینه میکنم من هنوز شالمم از سرم برنداشته بودم چه برسه لخت شم دستام منجمد شد کنار شالمو از سرم برداشتم مانتو و تاپ و شلوارمو هم دراوردم حالا فقط شورت و سوتین برام باقی مونده بود با کلنجار درونی زیاد سوتین و شورتمم دراوردم حالا کاملا لخت بودم دقیقا همون چیزی که گفته بود دستامو جلوی سینه و ک.صم گذاشتم اصلا باورم نمیشد جلوی مردی که برای اولین بار دیدمش کاملا لختم + قبلا سکس داشتی؟ + نه به سمتم اومد انگشتاشو روی بدنم کشید سر انگشت شصتشو دور نوک سینم چرخوند پوستم دون دون شد با لمس بدنم انگار آتیشی لای پام روشن شد آرزو کردم دستشو به پایین نبره. کف دستشو روی شکمم گذاشت و از نافم به سمت لای پام برد چشامو بستم و دندونامو بهم فشار دادم. با ضربه به بغل رونم بهم فهموند که پامو باز کنم منم مثل یه ربات گوش به فرمان شدم. انگشتشو لای ک.صم کشید و به بالا آورد با باز کردن انگشتاش جلوی چشمام پرده ای از آب ک.صم بین انگشتاش ایجاد شد + اسلیوی که توی جلسه اول اینجوری خیس میشه رو میدونی بهش چی میگن؟ + نمیدونم + هرزه دستکش پزشکی به دست و نگاه اخم آلودی به من کرد + روی میز خم شو با.س.ن.تو با دستات باز کن یه دستگاه از کنار صورتم برداشت و دسته شو چرخوند و هی باز و باز تر شد و دوباره جمعش کرد سر دستگاه رو به سوراخ با.س.ن.م فشار داد و... ادامه پارت👇 https://t.me/+AFgUrTaYjUVkMzU0 https://t.me/+AFgUrTaYjUVkMzU0 ❌ بر اساس یک داستان واقعی ❌ هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌
2390Loading...
05
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
2640Loading...
06
#part1 _اوفففف پسر نگاه کن چ ک.ونی میده لعنتی عقب جلوشو یکی کردن..!! https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 متعجب دست رو دهنم گذاشتم دوست حسین چ حرف بدی زد حسین انگار حالش یه جوری شده بود نفس تندی کشید _کارشون اینه مادر ج. نده ها اوف لعنتی یارو دورش پر ک ص بعد دور ما پر پشمه ریدم ب این شانس مات زل زدم بهشون حرفای زشتی میزدن دست دوست حسین رو رون پاش نشست و گفت _میگم ما که #ک._ص دورمون نیست... بیا از هم استفاده کنیم و چشمکی حواله حسین کرد حسین مثل من متعجب شکه به دوستش زل زد و با عجز گفت _چی میگی ک.ونی نبودیم ک میخوای ک.ونیم کنی مرتیکه دوستش از ری اکشن حسین منصرف نشد بلکه بیشتر مشتاق شد بجاش دستش رو خشتک حسین نشست و از روی شلوار حسین دستشو بالا و پایین می‌کرد _بیخیال بابا ش.ق درد گرفتم بیا فقط بمالیم لعنتی انگاری حسین با دیدن اون فیلم مثبت 18 حسابی داغ کرده بود که بی طاقت ناله ای کرد _لعنت بهت در بیار لنتی هردو چیزای از شلوارشو درآوردن شبیه #مار ولی #گوشتی مال همو می‌مالیدن دوست حسین سرشو خم کرد و زبونی به مار حسین زد که صدای آه بلند حسین فضار و پر کرد کارشون باعث تعجبم شده بود قدمی ب عقب برداشتم ک در صدای بدی داد با دیدن نگاه دوست حسین عرق سردی رو کمرم نشست https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 _حسین فکر کنم دیگه نیازی ب مالیدن نداریم ی ک ص جیگر کوچولو گوش وایساده بود
3440Loading...
07
_ طلا رو آوردم سقط کنه ولی الان از صداسیما زنگ زدن میگن مصاحبه افتاده جلو میتونی بیای پیشش؟ صدای اروند گرفته بود جاوید بهت زده جواب داد _ شوخی میکنی مگه نه اروند؟ تو اینقدرم بی غیرت نشدی اروند پوزخند زد _ آدرسو واست فرستادم. کسیو نداره وگرنه به تو رو نمینداختم _ دِ پفیوز اگر بی کس شده بخاطر کیه؟ بخاطر تو که مثل دستمال کاغذی ازش استفاده کردی و حالا که سیر شدی و شکمش اومده بالا میخوای بکشیش اروند تماس رو قطع کرد صدای گریه های طلا از توی اتاقک محقر می اومد وارد که شد صدای زن رو شنید _ باز نگه دار پاهاتو دخترجون ، تا میخوام سر میله رو وارد کنم خودتو عقب می‌کشی مگه من مسخرتم؟ ای بابا اروند با اخم وارد شد و تشر زد _ بیرون باش زن نچی کرد و ایستاد _ ببین پسرجون ، بخوای معطل کنی ماهم یاد داریم! فک کردی نفهمیدم آدم حسابی و معروفی؟! صبح تا شب عکست تو روزنامه‌ها و تلویزیونه اذیت کنی اذیت میکنم اروند عصبی غرید _ گمشو بیرون تا خبرت کنم. همین مونده توئه دوزاری تهدید کنی زن زیرلب ناسزایی گفت و از اتاق خارج شد طلا با پاهای برهنه از ترس میلرزید و اشک می‌ریخت اروند روی صندلی چوبی کهنه نشست و کلافه پچ زد _ پنج سال پیش اومدی چی گفتی دخترعمو؟ طلا در سکوت هق زد .میدونست منظورش چیه _ گفتی عاشقمی! بهت چی گفتم؟ گفتم تازه اول راهم ، که تازه اولین قرارداد خارجیمو امضا کردم گفتم تا دو سه سال دیگه عکسم میره رو بیلبوردا گفتم زن و زندگی فقط مانعمه. تو چی گفتی؟ طلا بغض کرده پچ زد _ من که اعتراضی نکردم _ گفتی باکره نیستی ، گفتی فقط یه شب ولی بعدش چی؟ باکره بودی... باکره بودی و من با شرط نگهت داشتم طلا سرشو روی زانوهاش گذاشت و زار زد خسته شده بود اروند نمی‌فهمید چرا صدای گریه های دخترک تا این اندازه براش زجرآوره سعی کرد بی تفاوت باشه _ من دوساعت دیگه باید تهران باشم طلا وقت مصاحبه دارم. بخواب تمومش کنه طلا التماس کرد _ بذار برم... بخدا بچمو برمیدارم میرم تو یه روستای دور افتاده. هیچ وقت دیگه مزاحمت نمی‌شم _ داری اون روی سگمو بالا میاری _ پنج ماهشه ، حس داره دردو میفهمه قلب اروند تیر کشید اما کوتاه نیومد _ بخاطر حماقت و خفه خون گرفتنِ جنابعالی پنج ماهش شده. وگرنه تو همون ماه اول با قرص کلکش کنده بود طلا بی صدا زار زد و اروند سعی کرد محکم باشه . ایستاد و سمت بدن نحیف دخترک اومد. شونه هاشو فشرد دخترک روی تخت کهنه دراز شد _ فقط چنددقیقه ریلکس باش و به سقف نگاه کن خب؟ درد نداره. زود تموم می‌شه... هردو میدونستن دروغ می‌گه اروند زن رو صدا زد و خودش از اتاق بیرون اومد پاهاش می‌لرزید نمیدونست این حسِ لعنتی از کجا اومده پیامِ مدیر برنامه هاش رسید "کجایی اروند؟ باید گریم بشی بالاخره قراره مونتیگوئه معروف بره شبکه سه. دیر نکن" هم زمان صدای جیغِ دخترک دیوارها رو لرزوند موبایل از دستش افتاد و دندوناشو روی هم فشرد اشتباه کرده بود؟ طلا با هق هق جیغ کشید _ آی خدایا مردم از درد اروند موهاشو چنگ زد. به خودش تشر زد (احمق نشو ...کل عمرت برای امروز زحمت کشیدی طلا میبخشه ... دوباره بچه دار میشید) طلا با هق هق جیغ کشید _ آی بسه ... اروند توروخدا بیا از در بیرون زد هم زمان ماشین جاوید رو دید که وارد کوچه شد به خودش دلداری داد (تا الان باید دردش تموم شده باشه ... از دلش در میاری) خواست سوار اتومبیل بشه که جاوید سمتش دوید _ بی غیرت! داری تنهاش میذاری؟ گرفته زمزمه کرد _مراقبش باش جاوید با خشم روی شونش کوبید _من چیکارشم بی ناموس؟. تو شوهرشی نه من. از شانس گند عاشق توئه نه من بهت زده با خشم به جاوید خیره شد جاوید عصبی خندید _ چیه؟ چرا نمیزنی تو دهنم؟ میترسی دک و پزت بهم بخوره و تو تلویزیون خوب ظاهر نشی؟ ستاره‌ی فوتبال ایران ، مونتیگو! _خفه شو میدونم اینقدر بی ناموس نیستی جاوید عصبی عقب عقب رفت _راست میگی بی‌ناموس نیستم که به ناموسِ داداشم چشم داشته باشم. مثل خواهرمه ولی به همون حکم برادریم قسم از دست تو نجاتش میدم اروند پوزخند زد _طلا بدون من نمیتونه نفس بکشه _ حتی از بی نفسی خفه بشه نمیذارم برگرده دیگه رنگشو نمی‌بینی . خودتو جرم بدی پیداش نمی‌کنی .مونتیگو میشی ولی بدون طلا! اروند عصبی سوار شد و پاشو روی گاز فشرد از خشم می‌لرزید با حرص روی فرمون کوبید و زیرلب پچ زد _فقط گوه خوردی تا منو عصبی کنی جاوید چراغ قرمزو رد کرد چشماش از خشم سرخ شده بود _ طلا واسه من جون میده هرکاری هم باهاش بکنم باز شب تو بغل خودم میخوابه! پوزخند زد اما نمیدونست غم وقتی به استخون برسه چطور آدم رو آتیش می‌زنه خبر نداشت غمِ دخترک به استخون رسیده بود که قراره بسوزه و از خاکسترش ققنوس وار زنده شه و برگرده اما اینبار نه به عنوان طلای مونتیگو بلکه به عنوانِ سهامدار اصلی باشگاهِ تیم! https://t.me/+ZeQbfEl1RgNhZDRk https://t.me/+ZeQbfEl1RgNhZDRk https://t.me/+ZeQbfEl1RgNhZDRk
6590Loading...
08
#پارت315 کلافه گفتم: -اتفاقا پاشو بیا به اینا بفهمونیم ما هیچ حسی بهم نداریم و دست از این قرار مدار هاشون که فقط به فکر سود خودشونن بردارن. رامتین باشه ای گفت و قرارمون این شد که قبل از اینکه به خونه بره من رو ببینه و باهم صحبت کنیم. بعد تموم کردن تماسم چشمم به شماره ارمین افتاد. ناخواسته انگشتم رو روی اسمش زدم و تماس گرفتم. بعد چند بوق جواب داد و صدای خسته اش تو گوشم پیچید. سلام دادم و جوابم رو همونطور خشک و خالی داد که گفتم: -چخبر؟ چیکار میکنی من نیستم خونه خوش میگذره؟ -یه روزم نیست رفتی چرا حس میکنی جات خالیه؟! با اینکه خیلی تو ذوقم زد با حرفش ولی باز مثل بچه پرو ها گفتم: -مگه من گفتم جام پیشت خالیه؟ اخه من وقتی نمیبینمت خیلی حالم بهتره گفتم شاید این حس دو طرفه باشه.. -خیالت راحت دو طرفه است. خداروشکر گفتم و با یه خداحافظی خشک و خالی تماس رو قطع کردم. مرتیکه الدنگ فکر کرده کی هست. نمیدونم این حس لعنتی که بهش داشتم چی بود ولی میدونستم یه حس پوچ و الکی نیست که بخوام نادیده بگیرم. با شنیدن اسم خودم از دهن بابا دقیقا پشت سرم از فکر بیرون اومدم و سمتش برگشتم. _ آخ چاووش محکم نکوب، واژنم ورم کرد. انگشتش رو روی #بهشتم گذاشت و محکم لرزوند. _ هیشش، زود #ار.ضا شو ...میخوام بکشم بیرون. دست روی دهنم گذاشتم و با جلو عقب شدن کلفتیش، لرزشی به جونم افتاد و که بی اختیار جیغ زدم: _ آخ ...تند تر ...آه ...دارم میام ...! سینه هام رو عصبی فشار داد و محکم تر ضربه زد: _ هیشش کل محله فهمیدن دارم زنمو میکنم!🔥💦 https://t.me/+gpEdaXa3HDBkMWM0 https://t.me/+gpEdaXa3HDBkMWM0
7490Loading...
09
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ²⁸ or 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
1 6520Loading...
10
#رویای_صورتی  #ددی_لیتل #شهوانی ❌پارت واقعی❌ #پارت333 "بلیسش!"   با ناباوری به او خیره شدم. "آب خودته که از ک*صت چکیده و روی حوله ریخته میخوام آبتو بلیسی" شوخی اش گرفته؟ "داری...واقعا میگی؟من نمیتونم اینکارو بکنم..." صورتش مانند یخ سرد،جدی و خشن بود. نه...قطعا شوخی نمیکرد! "کاری که بهت میگمو انجام بده...همین الان!مگه اینکه بخوای جوری تنبیهت کنم که نتونی روی باسنت بشینی" سرم فورا با ترس پایین رفت،زبانم بیرون آمد و بعد خیسی حوله را لیسیدم. در چنین زمان هایی از او میترسیدم. درواقع همیشه از او میترسیدم. با صدای سردی گفت: "در حالی که میلسی به صورت من نگاه کن و پاهاتو یکم بیشتر باز کن تا بتونم از آینه تماشا کنم که بازم از ک*ص صورتیت آب میچکه!" https://t.me/+lYgqHSAaeaI1MGM0 https://t.me/+lYgqHSAaeaI1MGM0 https://t.me/+lYgqHSAaeaI1MGM0 قرار نبود به اون دختر کوچولو دست بزنم...برای من بیش از حد کوچیک بود...این فقط یه معامله بود برای یک سال ولی...
7100Loading...
11
#داداش‌بسیجیم #part1 از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود نمیدونم چه سودی داشت صبح تا شب قرآن میخوند؟ بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود مامان و بابا گرم حرف زدن بودن و داشتن از مهرداد تعریف میکردن،مهرداد که هنوزم گرم قرآن خوندن بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد. تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم نگاهم زوم شلوارش بود داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت‌ میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت ک.. یر توی اون شلوارش خوابیده! _داداش! با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم _خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟ https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk سرچ کن پارت واقعی نبود بلفت🔞💦 با داداش ناتنیش س‌کس میکنه💧
8611Loading...
12
‌چهار نفری سوراخام و پر کرده بودن و محکم داخلم ضربه میزدن. یکیشون منو کشوند روی تنش و آلت کلفتش و به زور داخل باسنم جا داد. یکی دیگشم اومد روی تنم و عضوش و داخل بهشتم فرو کرد. حس می کردم دارم زیرشون جون میدم _آخ لعنتیا میسوزه آ... با فرو رفتن آلت کلفت یکی دیگشون توی دهنم، صدام و خفه کردن. با چشمای اشکی به آراج نگاه میکنم. کثافت با لذت داشت عضوش و می‌مالید و نگاهمون میکرد. _آوین حسابی داری حال میکنیا، تو عمرت سه تا ک...ی...ر بزرگ دیده بودی؟ جرش بدین بچه ها اینو میگه و میاد سمتم و عضوش و به زور داخل بهشتم جا میده و کمر میزنه چون آلت یکیشون تو دهنم بود نمی تونستم جیغ پر دردی بزنم فقط با چشمای گشاد شده از درد به سقف خیره بودم و از چشمام اشک سرازیر بود. _اه چه گوشتی و برامون تور کردی آراج! _اخ خیلی سوراخش تنگه دارم جر میخورم اووف حسابی داشتن داخل سوراخام تلمبه میزدن و حرفای رکیک میزدن. آراج: خب حالا بریم پوزیشن بعدی قد مچ دست سوراخاش و گشاد کنیم. برمگردوندن به پشت و... https://t.me/+OohbR8ca_iU0ZDhk https://t.me/+OohbR8ca_iU0ZDhk https://t.me/+OohbR8ca_iU0ZDhk دختره به نامزدش خیانت می‌کنه اونم واسه انتقام با دوستاش چهار نفری میریزن سرش عقب و جلوی دختره رو جر میدن😱🔞 #تریسام💦 https://t.me/+OohbR8ca_iU0ZDhk https://t.me/+OohbR8ca_iU0ZDhk
7260Loading...
13
حسم به این بهار، شبیه حال آدمیه که بهش گفتن «اگه اومدنی شدم خبر میدم» شبیهِ وقتی گوشی زنگ میخوره و یهو بیخودی بعدچندسال تو دلت میگی «کاش فلانی دلش واسه ما تنگ شده باشه» شبیه وقتی منتظر هستی ببینی توی لحظه‌ی آخر، قبل از گم شدنش توی پیچ خیابون، برمیگرده نگاهت کنه یا نه…شبیه حال عمران صلاحی توی اون شعرش که با بادبادک دردودل میکنه. همونقدر غمگین ولی امیدوار… حمید باقرلو
9890Loading...
14
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣🔞 ••••••••••••••••••• #Part_1 سوتینی که پوشیده بودم نوک سینه درشت و خوش فرممو به نمایش میذاشت. شورت لامبادای مرواردی رو پام کردم و نگاهی به خودم تو آینه انداختم. تو آینه نگاهی به لای پاهام انداختم. بیکینیم سفید بود و شیار ک.صم صورتیِ صورتی موهای بلوندم به چشمای آبی رنگم خیلی میومد. روی لبای قلوه‌ایم رژ صورتی ماتی کشیدم و برق لبی برای درخشش لبای شهوت انگیزم روی لبم کشیدم. با شبنم هر چند وقت یه بار میرفتیم تو نخ یه مرد مایه دار و اسکلش میکردیم. این بار پیشنهاد من عمو پارسا بود. عمو دوست قدیمی بابام بود و باهم رفیقای گرمابه و گلستان هم بودن. خیلی جذاب و سکسی بود و با دیدنش آب از دهن هر دختری روونه میشد و به خاطر همین کرمم گرفته بود تا یه خورده اذیتش کنم. شبنم توی یکی از اتاقا داشت خودشو آرایش میکرد که صدای زنگ در اومد دویدم و در خونه رو باز کردم. با رسیدن عمو پارسا لبخند پر عشوه ای زدم و گوشه‌ی لبمو گاز گرفتم. -خوش اومدی عمو جوننن درحالی که از سر و وضعم جا خورده بود اخم خفیفی کرد و گفت: -بابات کجاست؟! دستمو دور گردنش حلقه کردم و بهش چسبیدم. از کارم متعجب شد. با عشوه دم گوشش و مماس با لاله‌ی گوشش لب زدم: -بابا خونه نیست عمو جووون + یعنی چی؟! مگه بهت زنگ نزدم گفتم کارش دارم گفتی خونه است! با شیطنت ابرو بالا انداختم: - دروغ گفتم! متعجب نگاهم کرد: +چرا؟! اهمیتی ندادم و خودم رو بالا تر کشیدم و گفتم: عمو این لباس بهم میاد؟ - نه اصلا برو درش بیار... - عمو راستش یه چند وقته میخواستم یه چیزی بهت بگم... نفس هاش کش دار شده بود و میخواست به عقب هولم بده اما من بیشتر بهش چسبیدم. - عمو نمی‌دونم چرا چند وقته هر وقت می بینمت وسط پاهام داغ میشه اونجام نبض می‌زنه و خیس میشه... تو می‌دونی چرا این طور میشم؟ ادامه رمان👇🏻🔞💦 https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk نگین دادخواه دختر ۱۷ ساله‌ی شر و شیطونی که هرشب مزاحم یکی از مردای کله درشت اطرافش میشه و اونا رو اغوا میکنه اما باهاشون رابطه برقرار نمیکنه ، اما شبی که نوبت به پارسا رفیق پدر نگین میرسه پارسا نگین رو..🔞🙈 رابطه با مرد سن بالا🔞 #هات❤️‍🔥 #سکسی💦
1 3066Loading...
15
#پارت_۹🔥 وارد اتاق شدم مهسا نیمه جون رو تخت بود طبق روال همیشه اشکان زیرش بود و از #م.مه و #ک.ص سفیدش لذت می‌برد و من از #کو.ن تنگش پشتش جا گرفتم و شروع کردیم انگار مسابقه گذاشته بودیم هرکی زودتر به او. ج برسه برنده است این بین دو باری مهسا به اوج رسید ولی این کافی نبود بود؟ جامون و عوض کردیم این سری من زیر بودم‌ و توی #کو.ن مهسا تلمبه میزدم و اشکان روش بود با فشاری که اشکان داد #نا.له کردم و محکم تر د.اخل مهسا تلم. به زدم🥵❤️ اشکان هم خودشو محکم تر و سریع تر داخلش حرکت میداد. صدای #تخ. م هامون و بدن های عرق کردمون که روی هم سر می‌خورد تو اتاق پیچیده بود و فضا رو س.کسی تر می‌کرد اشکان با ی نعره مردونه خودشو رو شکم مهسا خالی کرد ولی من هنوز نیاز داشتم و ...🥵 🖤🍑🔞🔞🔞🔞🔞 https://t.me/+y5aJ-zYxRu01MmI0 https://t.me/+y5aJ-zYxRu01MmI0 #گروووووووپ🔞 #تریسام🔞
1 6543Loading...
16
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²⁸ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
2 4430Loading...
17
بی سرو سامان تو شد شانه‌ی سر خورده‌ی من ..
9762Loading...
18
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت ک****ص دختره رو میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 #درخواستی♨️ #محــــدودیت_ســــنی 💦
9800Loading...
19
هیچ وقت فکر نمیکردی یه فلج بتونه بکارتت رو ازت بگیره نه؟؟ سرم رو نوسان وار به چپ و راست تکون دادم: -رادمان نه تو نباید این کارو با من بکنی! پوزخندی زد و از لای دندون های به هم کلید شده اش غرید: -آخی ناناز مامانی،فکر کردی وارد خانواده ی ثروتمندی شدی،حالا یه پرستار میشی و قال قضیه کنده میشه هوم؟؟ لبم بخاطر فشار سختی که روم بود خشک شده،و با زبون خیس کردم: -بهم نزدیک نشو...دستت بهم بخوره انقدر جیغ میزنم که کل در و همسایه بریزن تو سرت فهمیدی؟؟ لبخند مضحکی جوابم شد: -جدا؟؟میخوای جیغ بزنی؟خب امتحان کن عزیزِ من،امتحان که ضرر نداره،اما بعید میدونم اون صدای ضعیف و تی تیش مامانیت،از این در وپنجره های قطور بیرون بره!! حالا اینارو ول کن،چشمات یکم پایین رو هم ببینه بد نیست،اندازش خوبه؟؟خوشت میاد؟؟ یا اینکه میخوای تاخیری بزنم و .....عام..یعنی اگه تاخیری بزنم سر و تهت یکی میشه کوچولو،اینجوری دلم نمیاد... تنم مثل بید میلرزید،جیغ زدم: -گمشو کثیف‌..تو چطور سرپاشدی ها؟؟من اگه میدونستم...اگه میدونستم قلم پام رو میشکستم پا توی خونه ی تو نمیزاشتم لعنتی... حالام برو کنار...برو کنار میخوام برم! تو این حق رو نداری به پرستارت تجاوز کنی...حق نداری... با همون تن برهنه اش،گاماس گاماس به سمتم قدم برداشت... باعث شد من چند قدم به عقب بردارم و لب باز کرد: -بزار ببینم این تو نبودی که دلت هواییِ *کی....ر...م شده بود؟؟این تو نبودی که پشت تلفن به یکی میگفتی آرزومه بغلش کنم؟؟ ساکت شده و با بهت بهش خیره بودم که داد زد: -دِ بنال دختره ی پتیاره... حالاهم مثل آدم برام لخت میشی...مثل آدم اون پاهای توپرت رو برام بالا میدی...میخوام تا ته #بکنم،داخل کلوچه ات... گرچه هنوز ندیده میفهمم چه هلوی واسم اون زیر پنهون شده... زود باش بیرون بکش اون شلوار لعنتیت رو... برای فرار به سمت در دویدم،اما با سرعت نور بهم رسید و با گرفتن سینه هام تو چنگش،فشار محکمی بهشون وارد کرد: -کجا؟؟هوم؟؟میخوای فرار کنی؟؟ آروم آروم دستاش رو به سمت#نازم سوق داد و شروع به مالیدنش با انگشت کرد: -نوچ نوچ...مگه اسمم رادمان نباشه نکرده بزارم از این در بیرون بری به هرحال صیغمی...اوووف....داغ هم که شدی توله سگ..... با فرو شدن انگشتش به داخلم،آه سنگینی سر دادم و..... https://t.me/+IVlKO33USKpkYjk0 اینجا همه چی فول سکسیه!! اگه این روزا سراغ همچین رمانی میگردی،تبریک میگم پیداش کردی😁🔥 زود جووین بده لینکش نپره❌
1 0601Loading...
20
برای رییسش ساک می زنه😉😉😉😉😉😉😉😋😋😋😋 https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk پارت واقعی واقعیه😏😏😏😏😏 سرچ کن ، نبود لفت بده😜🙊 #part72 دستش رو بی قرار سمت پایین تنه ساواش برد و با حس #برآمدگی حجیم زیر دستش، با #ولع فشاری بهش وارد کرد. از روی #شلوار کمی برآمدگی رو مالش داد و لحظه ای نگذشت که چیزی عمیق تر از یه لمس ساده از روی شلوار خواست. دستش رو سمت کش شلوار ساواش برد تا پایین بیاردش که دست ساواش مانعش شد. همون لمس اول و فشار کوچکش کافی بود تا هوش و حواس رفته ی ساواش سر جاش برگرده و درک درستی از کارش داشته باشه. آب دهنش رو صدا دار قورت داده و شکه از عملش خودش رو‌از فرهود فاصله داد و بریده بریده لب زد. _ن، ن، نکن. فرهود اما توجهی نکرده و دست ساواش رو پس زد و لمسش رو از سر گرفت و با صدایی که از سر شهوت گرفته و‌دو رگه شده بود، زیر گوش ساواش لب زد. _می خوام ک...ر ات رو برات بخورم. حرفش هم #آلت سیخ شده اش رو سیخ تر می کرد چه برسه به عملش، ولی اشتباه بود و این رو عقلش هر دم بهش نهیب می زد و دستور فاصله می داد. اون مشروب کوفتی که هنوز نمی دونست دقیقا چی بود توی سرش بود و مانع اجرای دستور عقلش می شد. با حرکت دست فرهود و پایین کشیده شدن لباسش هول شده کمی فرهود رو هل داد تا ازش فاصله بگیره. چشمای تاب دارش رو بست تا شاهد دیدن بدن لختش بدون هیچ حفاظی مقابل فرهود نباشه. دست های سست و بی جونش رو سمت کش شلوارش برد تا #حجم #تحریک شده اش رو بپوشونه، همزمان با کارش لب زد. _#نکن #فرهود، #نکن تو #حال...، #اه، #آخ #خیسی و #داغی #زبون #فرهود رو که دور #آلتش حس کرد زبونش بند اومدو صدایی #آه مانند ناخوداگاه از گلوش بیرون زد. دست های ناتوانش بی جون از حرکت ایستادن و چند ثانیه بعد از دور کش شلوار ول شدن و کنار بدنش جا گرفتن. #زبون #فرهود #نسبتا #ماهرانه #جسمش رو به بازی گرفته بود و لباش حرکت منظمی رو از بالا به پایین روش پیاده می کرد. از لذت عمیقی که به همه ی وجودش نشسته بود بدنش سست شد و زانو هاش بی اختیار خم شد. به دیوار تکیه داد و جرئت کرد وچشماش رو باز کرد. حتی نفهمید کی جابه جا شده و از روی تخت کنار رفته بودن. نگاه تاب دارش رو به فرهود که روی دو زانو نشسته و #آلتش رو به #دهن گرفته و با #ولع می خورد دوخت و آخ عمیقی از لذت کشید. تصویر مقابلش برعکس انتظارش دلنشین و کاملا #شهوتناک بود. صدای خوردن آلتش شیرین تر از تمام تجربه های قبلیش به گوشش می رسید. https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk نمی دونست که از اثر مشروبه یا فرهود خیلی خوب کارش رو انجام می ده. عقلش هنوز هم داشت با تمام قدرت ته مانده اش زور می زد تا مانع پیشروی اتفاق پیش افتاده بشه و از اون جا دورش کنه. با حرکت سریع و تاندول وار دهن فرهود روی حس کرد داره به اوج می رسه و عجیب این اوج متناسب با اسمش بوده و به اون بالا بالا ها رسوندش. با تموم‌ وجود برگشتن چشماش از شدت لذت رو حس کرد و نعره ای نسبتا بلندی همزمان با خروج مایع بدنش از دهانش خارج شد. با ریختن اون مایع سفید رنگ تموم وجودش فرو ریخت و ناتوان روی زمین نشست. چشماش روی هم افتاد و ذهنش درگیر شد. توی این سی و‌چند سال عمرش اولین بار بود همچین لذت و اوجی رو تجربه می کرد. https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk #رابطه ی ممنوعه #دو‌پسر #گی #آروتیک https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
1 4022Loading...
21
#پارت57 #خانزاده‌ی‌دلربا _دخترکوچولو #خیص کردی؟! با خجالت سرشو پایین انداخت _ببخشید خانزاده من کاره اشتباهی نکردم! خندیدم : کی گفته تو کار اشتباهی کردی؟! چیزی نگفتم دستمو رو بهشت کوچولوش کشیدم دستم پر از اب شد _اووف دخترجون چقدر تو #خیصی! اب دهنشو پرصدا قورت داد _نترس ، میدونی الان باید چه کاری انجام بدیم؟! _خانوم بزرگ گفت باید زنتون شم! _خب میدونی چطور باید زنم شی؟! سرشو تکون داد : نه اقا نمیدونم خندید و دستمو رو بهشتت کشیدم _ اینجایی که خیص شده رو میخورم و #میکنم و زنم میشی متعجب نگاهم کرد که جلوش زانو زدم و اروم تپلیشو بررسی کردم کوچولو بود و خیص... اب از دهن ادم راه مینداخت نتونستم طاقت بیارم و اروم زبونمو رو تپلیش کشیدم اهی کشید و من بیشتر زبونمو رو تپلیش چرخوندم که یهو...🔞💦 https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0 #کورشم‌اگه‌دروغ‌بگم‌شب‌زفافو‌کامل‌توضیح‌داده❌ #دختر‌بچه‌چه‌‌خیص‌شده‌واسه‌خانزاده😳
1 6383Loading...
22
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ²⁷ or 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
2 9720Loading...
23
من اینجوری تورو میخوام ..
9442Loading...
24
رمان سکسیِ الهه‌ی شهوت🔞 سینه هاش به نظر خیلی سنگین میومدن با دستم کمی فشارشون دادم که از نوکش شیر سرازیر شد و آخش هوا رفت. - چند وقته زایمان کردی؟ - دو ماهه خانم. - خوبه... نترس قرار نیست سینه درد بگیری شیر سینه هات تخلیه میشه. به سمت ک.صش رفتم، خیسِ آب بود. طبیعی بود چون خیلی وقته سکس نداشته. رز دستمال مرطوبی رو بهم داد تا پاکش کنم. - خانم ها این که خیس باشید اصلا بد نیست اما دلم میخواد در طول آموزشات خودداری رو هم یاد بگیرید. تقریبا همشون تحریک شده بودن. بعضی ها با خجالت و شرم، بعضی ها هم با تحقیر نگاه میکردن. - خب همونطور که میبینید واژنش رنگ خوبی داره، اما به دلیل زایمانی که داشته به شدت قیافه بدی گرفته که خب قابل تغییره! کمی با چ.وچ.ولش بازی کردم تا دوباره خیس بشه و بعد انگشتمو وارد سوراخش کردم ولی به شدت گشاد بود طوری که در لحظه ی اول چهار انگشتم کاملا وارد می‌شد. _سوراخ واژنش هم بدجور گشاد شده باید تنگ بشه! دخترا داشتن با دقت یاداشت میکردن. خیسی واژنشو کمی به سمت پایین سوق دادم و انگشتمو دورانی روی سوراخ پشتش کشیدم که دوباره تقلاهاش شروع شد. - تورو خدا خانم التماس میکنم نه... باهام این کارو نکنید... آبروم رفت! دست دیگه‌مو رو چ.وچ.ولش گذاشتم و محکم فشار دادم که ساکت شد. انگشتمو با فشار وارد سوراخ باسنش کردم. اونقدر تنگ بود که سریعا جیغ زن دراومد. کمی ک.صش رو مالش دادم تا دردش رو فراموش کنه و بعد شروع کردم به حرکت دادن انگشتم. معلوم بود که تا حالا از این سوراخ به کسی نداده! - دقت کنید که وظیفه شما آماده نگه داشتن تمام نقاط بدنتونه! من شما رو با تک تک نقاط لذت بدنتون آشنا میکنم و شما به هیچ وجه نباید از این لذت غافل بشید! زن داشت به ارگاسم میرسید که دست از کار کشیدم... https://t.me/+gL1TLBsBzK8yMzdh https://t.me/+gL1TLBsBzK8yMzdh https://t.me/+gL1TLBsBzK8yMzdh https://t.me/+gL1TLBsBzK8yMzdh مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
7482Loading...
25
#پارت‌‌گروهی‌ممنوعه💦🔞 سک*س دبیرستانی🔞💦👇🏼 _یالا جمع بشید خانم معلم میخواد #ک*صشو نشون بده پسرا آهه صدای حش‍*‍ری و دست به ج.ق عدنان #ک*صمو خیس کرد.. پسرا با شهوت #ک*یراشونو دراورده بودن و خیره به #پستون های لخت و گنده ام ج.ق میزدن.. _آههه اومم عدنان بیا جلو و با #ک*یر کلفتت توی #ک*ص خانم معلم حشریت تلمبه بزن اومم آهه همه معترض داد زدن که محکم زدم روی میز و شورت قرمزمو کندم که #ک*ص تپل و صورتیمو دیدن و آب دهنشون ریخت.. عدنان سریع #ک*یرشو از پشت وارد #ک*صم کرد که یهو در باز شد و با دیدن مدیر... https://t.me/+kik7EDgipLhmMDU0 https://t.me/+kik7EDgipLhmMDU0 https://t.me/+kik7EDgipLhmMDU0 دانش آموزای معلم حشری با دیدن #ک*ص تپل معلمشون شق میکنن و..🤤🔞💦🍆
6620Loading...
26
‍ ‌کوله پشتیمو یه سمت دوشم انداختم و آدامس بادکردمو ترکوندمو نگاه پر #اخمی به کافی شاپ رو به روم دادم پوزخندی گوشه لبم نشست و سمت آسمون نگاه کردم ــ حکمتتو شکر اوس کریم مردم کجاها که قرار نمیزارن بی توجه به نگاه جمع شده و عجیب نگهبان وارد کافه شدم.. سکوت عجیب فضای داخل کافه باعث شد کمی #خجالت بکشم. اما من ازون دخترای لوس و تیتیش مامانی نبودم که با چهار تا نگاه ناراحت بشم و چیزی نگم #صدامو انداختم پس سرمو رو بهشون داد زدم ــ چیه آدم ندیدین یا فکر میکنین از فضا اومدم بینـامـ... ــ اینجا چخبره؟ با صدای #عصبی کسی حرفمو قطع کردم و سرمو برگردوندمو بهش توپیدم: ــ یعنی چی چخبره؟ مگه کوری نمیبینی؟ اصن اینجا مگه صاحاب نداره توی یه لاقبا اومدی واس من تریپ رییس جمهور برداشتی یه لحظه #حس کردم دودی که از سرش بلند شده.. مثل رم کرده ها سمتم خیز برداشت که با صدای سرد و خشداری وایستاد ــ با منه مسیح، #خانومو #راهنماییش کن به اتاق مدیریت بدون حرفی پشتشو کرد و سمت راه روی #باریکی رفت. با ابروهای بالا رفته به شونه های پهن و مردونش که هر لحظه دور تر میشد نگاه کردم بی اهمیت به صدای #حرصی همون آقا مسیح سمت اتاقی که همون مرد واردش شد رفتیم.. درو باز کرد و پر کینه گفت: ــ گمشو داخل بعدا #حسابتو میرسم #دختره‌ی #سلیطه شونه ای بالا انداختم و با خنده نمکی که فیهاخالدونشو بسوزونه از کنارش رد شدمو درو #محکم تو روش کوبیدم.. سرخوش برگشتم که محکم تو سینه سفت و سختی فرو رفتم و دستی دور #کمرم مانع افتادنم شد. بهت زده سرمو بلند کردم و میخ چشمای عسلیش شدم. پس ذهنم خاطرات پشت سرهم شکل گرفتنو منو یاد گذشته ی دور افتاده ای انداخت با #فشاری روی کمرم از فکر بیرون اومدم بی توجه به اینکه این آدم چکاری با من داره شروع کردم به #تقلا کردن. خواستم با آرنجم تو شکمش بزنم که انگار فهمیدو پشت پام زد. دوتایی پخش زمین شدیم من از فرصت استفاده کردم و با زانو #بین پاش زدم. از درد دادی کشید و سنگینیشو کامل روم انداخت. جیغ زدم: ــ اعه لهم کردی از روم بلند شو پفیوز عوضی ولــممممم کننن میخوام بــرممم بی هوا دست گرمشو روی دهنم گزاشت و #نیشگونی از رونم گرفت. زیر لب غرید: ــ آروم بگیر سلدا دهنتو ببند تا همین الان خودم خفت نکردم. حتی یه ذره هم به حرفش اهمیت ندادم و زیر تن #داغ و سنگینش شروع به تقلا و جیغ زدن کردم. کسی هول زده وارد شد و بعد صدای منحوسش باز به گوشم رسید ــ داری چه غلطی میکنی سام صدای داد هوارتون کافَرو برداشته پس چرا هنوز #بهوشه؟ چی؟ بهوش؟ مگه قراره بیهوشم کنن؟ #وحشت زده به چشمای به خون نشستش که خیره نگام میکرد، نگاه کردم گنگ تکونی خوردم که چیزی توی #بازوم فرو رفت. سرمو برگردوندم و به مسیح اخمو نگاه کردم که داشت زیر لب با سام حرف میزدو مایع #سوزنو خالی میکرد. اما سام بی توجه سرشو نزدیک گوشم آورد. ناله ای کردم که دستی روی سرم کشید و موهای #خیس از عرقمو کنار کشید و آروم زیر گوشم نجوا کرد ــ ششش چیزی نیست کوچولوی موطلایی من دیدی پیدات کردم؟ بالاخره #مال خودم شدی دختره سرتق خودم آدمت میکنم زمزمه های شیرینش کم کم منو تو #خلسه شیرینی برد و دیدم هر لحظه تار و تار تر شد تا جایی که..... https://t.me/+pSgWLWt4QHJkZjI0 https://t.me/+pSgWLWt4QHJkZjI0 ❌🔥خلاصـــه:سام مرصاد یاغی، بی رحم،خشن رئیس باند مافیای نفت بعداز چندسال برمیگرده به ایران تا گروه تحت رهبری پدرش رو هدایت بکنه.... تو مدت زمانی که ایران هست تصمیم میگیره سلدا دختری که از بچگی باهاش بزرگ شده رو هرجور شده پیدا بکنه اما بعداز جست و جوی زیاد وقتی سلدارو پیدا میکنه متوجه میشه سلدا دیگه اون دختر معصوم نیست و یه فاحشه تمام عیار که کارش تیغ زدن مردهاست با این حال سام دست از اون برنمیداره تا وقتی که....😱🔥 پــارتاش فوق #خشن و #تنبیه که با #صحنه هایی که داره مناسب #بزرگسالانه❌🔞
1 2011Loading...
27
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²⁷ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
3 3420Loading...
28
تو که نیستی تا ببینی گریه های هر شب من :)
1 3500Loading...
29
#خلبان_هات و مهماندار حشری💦🍑 🔞ک^صم و تو دهن هووم تکون دادم و به سینه های گرد و عملیش چنگ زدم: -اوووف...ک^ص خیسم و بخور جنده... پس اینجوری ک^ص میدی که هر شب صدای ناله هات میاد؟ زیرم که‌ ناله کرد شوهرم کلاهک ک^یرش و توی بهشت خیسش فرو کرد و صدای شالاپ شلوپش خیسم کرد +مهماندار کوچولوی هات جیغش کل اتاق وبرداشته بود دستمو بردم سمت سوراخش و سه تا انگشتمو واردش کردم +اییییی جرخوردمم اخخخ اوفف نکن من لزبین نیستم چنگی به هلوی خیسش زدم و زبونشو روی چ.وچ.ولم کشید که تنم لرزید. +نکن .اخ الان رو زبونت ارضا میشم الناز چو^چولم و مک زد و ایزد تند تند توش تلمبه گفت: -تند تر بکنم ...اههه...عاشق همین ک.یر کلفتت شدم که زنت شدم... -اوف...اگه میدونستم کردن ۲ تا زنم با هم اینجوری حال میده هر شب گروپ میزدم نوک سینه‌مو لیسید - جوون اماده شو می خوام #جرت بدم زن جنده‌م! https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk ایزد خلبان هاتی که بعد از ازدواج عاشق مهماندار سکسیش میشه و ... با هووش به شوهرش ک^ص میده و واسه شوهرش جندگی میکنه💦🤤 #تریسام...🍆 #لزبین💦
1 6584Loading...
30
-حاج امیر دلت میخواد ک.ص پرستار سکسی زنتو جر بدی؟😈👅 https://t.me/+LWwcTC7g_40xOWE8 -لا اله الا الله نصف شبی زده به سرت دختر جون لخت و پتی وسط سالن چه غلطی میکنی!! میدونستم به این راحتی ها وا نمیده ولی من میخواستمش از وقتی وظیفم شده بود مراقبت از زن مریضش چشمم اون مردونگی کلفت رو گرفته بود و دلم میخواست پردمو بزنه و شبانه روز رو ک.یرش سواری کنم از افکارم آهی کشیدم که زیر لب استغفار کرد و سرشو بیشتر پایین انداخت . نزدیکش شدم و دستشو سریع چنگ زدم و زیر دامنم بردم و روی ک.ص خیسم گذاشتم که شوکه تکون محکمی خورد و خواست دستشو پس بکشه که پاهامو بهم فشار دادم و دستش زیر بهشت خیسم گیر کرد ناله ای کردم و خودمو تو بغلش پرت کردم که نوک پستون هام به سینه ی عضلانیش فشرده شد - ک.صم برات خیس کرده حاجی اگر ارضا نشم امشب خوابم نمیبره دادی سرم کشید و با شدت پسم زد که روی زمین افتادم و از درد آخی گفتم -دختره ی هرزه جل و پلاستو جمع میکنی گورتو از این خونه گم میکنی میری سمت پله ها رفت که داد زدم - حالا که خودت نمیتونی ارضام کنی مطمئنا خدمتکار های عمارتت که میتونن حاجی جون سمت در رفتم که از پشت کمرمو چنگ زد و روی نزدیک ترین مبل پرتم کرد بلافاصله روم خیمه زد -حالا کارت به جایی رسیده که میخوای به نوچه های من سرویس بدی ؟؟ کمرمو قوس دادم و دستمو توی شلوارش فرو بردم،ک.یرشو بین دستام گرفتم و مالشش دادم که ناله ی توگلویی کرد -آهه....من زیر ک.یر هیشکی الا خودت نمیخوابم حاجی جون زودباش منو بکن ...ک.یر کلفتتو تو سوراخ تنگم عقب جلو کن بی معطلی شلوارشو پایین کشید و ک.یرشو دم سوراخم گذاشت -جوری جرت بدم و شکمتو پر آب کنم که تا ۹ ماه هوس جندگی به سرت نزنه .... حرفش تموم نشده بود که یهو حجم بزرگ آلتشو یه مرتبه توم فرو کرد و...... https://t.me/+WwiBtwxuZMJhMDNk https://t.me/+WwiBtwxuZMJhMDNk https://t.me/+WwiBtwxuZMJhMDNk https://t.me/+WwiBtwxuZMJhMDNk امیر اعطا صارمی،حاجی بازاری متاهلی که ک.یرش برای پرستار لوند زنش سیخ میشه و بعد از حامله کردن کرشمه اونو صیغه میکنه.....😱🔞💦
1 3352Loading...
31
#ک.یر مصنوعیشو به به*شت خیسم مالید که با شه.وت آهی کشیدم _ آه خانوم منو بکن لطفا خم می شه و نوک سینمو توی دهنش می کنه و می مکه _ اومممم مزه ی هلو میدی #بیبی گرل با شستش کلیتوریسم رو می ماله که آب از #ک*صم سرازیر می شه _ #آبت اومد، مگه نگفتم تا وقتی دستور ندادم #ارضا نمیشی؟ با مظلومیت می گم: _ببخشید خانوم _برگرد قمبل کن، تا صبح باید این ک.یرو تحمل کنی، صدای ناله هات نباید در بیاد #داگی می شم و ک.یرشو بدون چرب کردن واردم می کنه که ناله ای کردم و جیغ کشیدم + هیش خفه شو دختر کوچولو جنده و #دیلدو محکم تو ک.صم فشار داد و درآورد و اینبار تو کو.نم فشار داد و همزمان داخل هردوتاش #تلمبه میزد و خودش بهم میکوبید رمان #لزبین معروف🔞🔥 رابطه دوتا #دختر با دیلدو #بکارتش میزنه 😨😰 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8
1 5583Loading...
32
#خانوم_روانشناس👩‍⚕🔞 #پارت1♨️ موهاش رو گرفتم و سرش رو به کی.رم فشردم که صدای عقش بلند شد. لبم رو به دندون گرفتم و رها کردم. نمیتونستم ارضا شم داشتم به جنون می رسیدم. محکم پرتش کردم روی تخت اسپنک محکمی به باسنش زدم و خودم رو با فشار واردش کردم که صدای جیغش بلند شد. موهاش رو تو چنگم فشردم و شروع به تلمبه زدن کردم. اینقدر تند تند توش تلمبه می زدم که صدای بهم خوردن بدن هامون بلند شده بود و همراه ناله هاش قاطی شده بود. عصبی کی.رم رو از تو ک.صش در آوردم و وارد کو.نش کردم که جیغش بلند شد. _ قرارمون این نبود آقا اردلان! عصبی غریدم: _ خفه شو جن.ده پولتو دادم ...! چند تا ضربه ی محکم دیگه ای به باسنش زدم؛ اما هنوز راضی نشده بودم ...😈🍑 https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk اردلان مردی خشن و سرد که بیماری روانی داره و به زور روانشناسش رو وارد امارتش میکنه و باهاش سکس میکنه تا اینکه ...🔞💦 ورود افراد زیر 20 سال به شدت ممنوع❌💯
1 1802Loading...
33
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ²⁶ or 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
3 3570Loading...
34
#پارت۱🔞🔥 انگشتم رو روی شیار #ک.ص‌ خیسش کشیدم که آهی کشید و ملافه رو توی مشتش فشار داد، روی تخت چرخوندمش و اسپنک محکی روی با.سن سفیدش کوبیدم، جیغی کشید و نالید: - دردم میاد غیاث، آروم... روی تنش خوابیدم و نفس داغمو کنار گوشش پخش کردم - گفته بودم که وقتی عصبیم ح.شریم نکن #خاله‌کوچولو تازه اولشه، هنوز کاری نکردم که دردت بیاد... دست انداختم زیر کمرش و با.سنشو بالا کشیدم، سوراخ #کو.ن‌ شو با آب لزج و داغ بهشتش خیس کردم، بریده بریده نالید: - میخوای چیکار کنی غیا... قبل از اینکه حرفش تموم بشه، دستمو گذاشتم روی دهنش و تموم حجم #مردونگیم رو یجا وارد سوراخ تنگ ک.ون‌ش کردم، صدای جیغش توی دستم خفه شد، محکم خودمو بهش کوبیدم که جیغ دیگه‌ای کشید، - هیییییس، آروم باش توله، نمیخوای که کل در و همسایه ها رو بفهمونی غیاث داره خاله‌کوچیکشو میگ.اد....❌🍓 اشکاش روی دستم چکید، دستمو از روی دهنش برداشتم و کنار گوشش پچ زدم: - شل کن یاس! خودشو بیشتر منقبض کرد و هق زد: - غیاث دارم میمیرم، درش بیار، درش بیار، دارم جر میخورم، - اگه درش بیارم که بدتر #جر میخوری کوچولو... - اییییی غیاث تکون نخور، همینجور بذار بمونه، ایییییی میسوزهههههه توی گلو خندیدم - من که از خدامه همیشه همینجور توت بمونه، اینقدر بمونه تا جا باز کنه، اما... دستمو به #چو.چو.ل‌ش رسوندم و مشغول مالیدنش شدم - الان تو هم لذت میبری... حرکات دستمو تندتر کردم که صدای آه و ناله‌اش بالا رفت و خودش شروع کرد به جلو عقب کردن باسنش، گازی از گردنش گرفتم و نوک سینشو نشگونی گرفتم - توله ح.شری ببین چجوری خودش سواری میکنه....😈🤤 https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk ک*ص تنگ #خاله‌ناتنیش رو خشن جر میده💦💦💦💦🔞🔞🔞🔞🍑🔥
8860Loading...
35
من دلم بی‌تابت شده ..
1 0732Loading...
36
#part2 _اهههههههه اهیییی اره حامد بکن منو کو.س و ک.ونم ماله توعه اهههه ک..یرت خیلی کلفته قربون ک.یرت برم اههه از لای در مشغول دید زدن س.کس مامانم با دوست پسر جدیدش بودم اینقد حشری شده بودم دستمو از شورت لامبادام رد کرده بودم و چهار انگشتمو توی ک..صم فرو کرده بودم _اهههه اهیییی ک...صم پاره شدددد وایی خیلییی کلفتههه.. وحشیانه ک..ص و ک..ون مامانم رو میگایید دیگه نتونستم طاقت بیارم و درنیمه بازو باز کردمو با لحن ح.شریی گفتم: _منم میخوام ، حامد منم بکن لای ک.سمو باز کردم و روی تخت رفتم حامد هم از خدا خواسته ک.یرشو از تو ک.س مامان دراورد و روی ک.س پر آب من گذاشت _جووون ، مثل ک.س مامانت آبدار و صورتیه ک.یرشو با ک.س خیسم خیس کرد ک توی سوراخ ک.سم هول داد _آهییی اوممم خیلی خوبه حامد خیلی کلفته اخخ تند تند بکن منو اومممم مامان نوک سینه هامو تو دهنش فرو کرد و مشغول مالیدن ک.س خودش شد سینه هام از شدت ضربه های حامد توی ک.سم میلرزید که مامان... 👇👅💦 https://t.me/+FaOsPM7Yd_thZjFk https://t.me/+FaOsPM7Yd_thZjFk https://t.me/+FaOsPM7Yd_thZjFk https://t.me/+FaOsPM7Yd_thZjFk https://t.me/+FaOsPM7Yd_thZjFk https://t.me/+FaOsPM7Yd_thZjFk دوس پسر مامانش دوتاشونو حامله میکنه💦🔞👅
9393Loading...
37
- کدومش به سوراخت میخوره؟ + حق انتخاب دارم ارباب؟ - آره + پلاگ بزرگتر - چرا بزرگتر؟ + موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه - بیارش پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید. پشتش رو به من و سرش رو پایین برد ک.ونش به بالا اومد با دو دستش ک.ون خودش رو باز کرد. پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب ک.صش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد. سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در ک.ونش قرار گرفت. باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای ک.صش کشیدم - هنوزم زبون بازی میکنی؟ - من غلط بکنم ارباب قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست - میخوایم یه بازی بکنیم سرشو کج کرد و گوش به حرف شد - یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی ک.ونت باید کل خونه رو تمیز کنی چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد... ادامه پارت👇 https://t.me/+WNBiE9jqWIphYWU0 https://t.me/+WNBiE9jqWIphYWU0 #پارت_واقعی_رمان🔞 هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ #براساس_واقعیت_زندگی_نویسنده🔞
1 2321Loading...
38
زبونم رو روی #واژن پر از آبش محکم کشیدم و شروع به لیس زدن خیسی ک🍓ص ش کردم. -اوووممم...آاخخ...هامون...آای هامونی..اووممم... - اوووووف همخونه‌ی کوچولوی من عجب ک*ص تپلی داره زبونم داخل #واژنش بردم و تکونش میدادم و عمیق میمکیدم که صدای ناله اش بلند شد -آاییی...دلم میخواد با کلفتت جرم بدی... لبام چسبوندم به واژنش و محکم و عمیق مکیدم یهو توی دهنم ار💦ضا شد و دهنم پر از آب شد. با لذت آبش رو لیس زدم سربلند کردم ک***یر سیخ و کلفت شده ام رو توی دستم گرفتم ، چندبار #کلاهکش رو روی واژنش کوبیدم و صدای لزج بهم خوردن آبش به سالارم لذتش رو بیشتر و بیشتر کرد . خیمه زدم روی تنش و با چنگ زدن سینه اش تمام حجم ک***یرم رو به یکباره واردش کردم که صدای جیغش با کام گرفتن لباش خفه شد.. خشن شروع به #تلمبه زدن کردم. سینه های بزرگ و خوشمزه اش زیر تنم بالا و پایین میشدن و منو جری تری میکرد. هردو غرق شهوت بودیم که همین لحظه...🔞😱 https://t.me/+Yugg7oTZdyw3NTg0 https://t.me/+Yugg7oTZdyw3NTg0 یه مرد داغ و شهوتی که هرشب ک*ص دخترعموی ریزه میزشو که #همخونه اش شده رو با ک*یر سیخش #میگاد... اما یه شب وسط س*ک*س عموش میاد و...❌😈
1 4003Loading...
39
•| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_41 موهام رو به چنگ کشیده بود و همچنان حالت داگی بودیم که گفتم: از کجا بلدی انقد خوب بکنی... فکر میکردم به جای سوراخ کو.نم بکنی تو سوراخ گوشم... با نفس نفس گفت: تو این موقعیت چرا یادت افتاده اینو بپرسی...؟ - اخه مثلا بچه مثبتی اما یه طوری میکنی که اون همه دوست پسرم با روابط متعدد نمی کردن. از کجا بلدی...نکنه زیر ابی می رفتی مثل الان؟ - خب ما هم یه جاهایی زیر ابی می ریم. - پس همه اش خدا و پیغمبر میکنید واسه ما خودتون تپه نریده نذاشتید هان. برم گردوند و کرد تو ک.صم. - تو که نمی‌خواستی بدون کاندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم. پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.کس کنم و...💦🔞🫣🔥 https://t.me/+XyNCn8_9Onc2NmJk
1 6452Loading...
40
گاهی بدون هیچ بهانه ای کسی را دوست داری اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی یکی را دوست داشته باشی! #آنا_گاوالدا
3 88916Loading...
-چه ک..ص صورتی و تمیزیه موفرفری...! دخترک تابی به خودش داد و خمار نگاش کرد: -دوست داری؟! مرد بدتر از دختر سرش رو پایین برد و لیس..ی به ک..صش زد. -اونقدر دوست دارم که جرش بدم ولی چه آبی راه انداخته لامصب...؟! افسون ک..یر کلفت مرد رو توی دستش گرفت. -برای این اب انداخته پس معطل چی هستی، فرو کن دیگه....! مرد خودش رو تنظیم کرد و یه ضرب توش...🔞♨️ https://t.me/+arkxob2sbE01NTU8 https://t.me/+arkxob2sbE01NTU8
نمایش همه...
01:00
Video unavailable
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²⁹ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
اگر آدمی رو پیدا کردین که کنارش حالتون خوبه برای کار و شغل و کیفیتِ زندگی هر دو به یک اندازه تلاش میکنید، به یک اندازه برای همدیگه وقت و توجه صرف میکنید، هدفِ هردوتون یکیه و خساست، شک. بددهنی و پرخاش تو رابطه تون بی معناست؛ دنبال آدم بهتر نگردید.. این بیرون خبری نیست همه باهم در تکاپو و بحث و فروپاشی روانی به سر میبرن! بچسبید به همون آدم خودتون. مرسی! ‌‌‌|کنجد|
نمایش همه...
+ برو توی اون اتاق لباساتو دربیار کامل لخت شو تا بیام + لباسامو دربیارم؟؟؟ لخت شم؟؟؟ بدن منو تا حالا کسی ندیده چجوری لخت شم؟؟؟ + من برده هامو قبل رابطه معاینه میکنم من هنوز شالمم از سرم برنداشته بودم چه برسه لخت شم دستام منجمد شد کنار شالمو از سرم برداشتم مانتو و تاپ و شلوارمو هم دراوردم حالا فقط شورت و سوتین برام باقی مونده بود با کلنجار درونی زیاد سوتین و شورتمم دراوردم حالا کاملا لخت بودم دقیقا همون چیزی که گفته بود دستامو جلوی سینه و ک.صم گذاشتم اصلا باورم نمیشد جلوی مردی که برای اولین بار دیدمش کاملا لختم + قبلا سکس داشتی؟ + نه به سمتم اومد انگشتاشو روی بدنم کشید سر انگشت شصتشو دور نوک سینم چرخوند پوستم دون دون شد با لمس بدنم انگار آتیشی لای پام روشن شد آرزو کردم دستشو به پایین نبره. کف دستشو روی شکمم گذاشت و از نافم به سمت لای پام برد چشامو بستم و دندونامو بهم فشار دادم. با ضربه به بغل رونم بهم فهموند که پامو باز کنم منم مثل یه ربات گوش به فرمان شدم. انگشتشو لای ک.صم کشید و به بالا آورد با باز کردن انگشتاش جلوی چشمام پرده ای از آب ک.صم بین انگشتاش ایجاد شد + اسلیوی که توی جلسه اول اینجوری خیس میشه رو میدونی بهش چی میگن؟ + نمیدونم + هرزه دستکش پزشکی به دست و نگاه اخم آلودی به من کرد + روی میز خم شو با.س.ن.تو با دستات باز کن یه دستگاه از کنار صورتم برداشت و دسته شو چرخوند و هی باز و باز تر شد و دوباره جمعش کرد سر دستگاه رو به سوراخ با.س.ن.م فشار داد و... ادامه پارت👇 https://t.me/+AFgUrTaYjUVkMzU0 https://t.me/+AFgUrTaYjUVkMzU0 ❌ بر اساس یک داستان واقعی ❌ هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌
نمایش همه...
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
نمایش همه...
گنــاهــم بــاش

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

#part1 _اوفففف پسر نگاه کن چ ک.ونی میده لعنتی عقب جلوشو یکی کردن..!! https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 متعجب دست رو دهنم گذاشتم دوست حسین چ حرف بدی زد حسین انگار حالش یه جوری شده بود نفس تندی کشید _کارشون اینه مادر ج. نده ها اوف لعنتی یارو دورش پر ک ص بعد دور ما پر پشمه ریدم ب این شانس مات زل زدم بهشون حرفای زشتی میزدن دست دوست حسین رو رون پاش نشست و گفت _میگم ما که #ک._ص دورمون نیست... بیا از هم استفاده کنیم و چشمکی حواله حسین کرد حسین مثل من متعجب شکه به دوستش زل زد و با عجز گفت _چی میگی ک.ونی نبودیم ک میخوای ک.ونیم کنی مرتیکه دوستش از ری اکشن حسین منصرف نشد بلکه بیشتر مشتاق شد بجاش دستش رو خشتک حسین نشست و از روی شلوار حسین دستشو بالا و پایین می‌کرد _بیخیال بابا ش.ق درد گرفتم بیا فقط بمالیم لعنتی انگاری حسین با دیدن اون فیلم مثبت 18 حسابی داغ کرده بود که بی طاقت ناله ای کرد _لعنت بهت در بیار لنتی هردو چیزای از شلوارشو درآوردن شبیه #مار ولی #گوشتی مال همو می‌مالیدن دوست حسین سرشو خم کرد و زبونی به مار حسین زد که صدای آه بلند حسین فضار و پر کرد کارشون باعث تعجبم شده بود قدمی ب عقب برداشتم ک در صدای بدی داد با دیدن نگاه دوست حسین عرق سردی رو کمرم نشست https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 _حسین فکر کنم دیگه نیازی ب مالیدن نداریم ی ک ص جیگر کوچولو گوش وایساده بود
نمایش همه...
{هرزه ی پاک}

رمان هات 🔥شهوت انتقام هرزه ی پاک 🔥

_ طلا رو آوردم سقط کنه ولی الان از صداسیما زنگ زدن میگن مصاحبه افتاده جلو میتونی بیای پیشش؟ صدای اروند گرفته بود جاوید بهت زده جواب داد _ شوخی میکنی مگه نه اروند؟ تو اینقدرم بی غیرت نشدی اروند پوزخند زد _ آدرسو واست فرستادم. کسیو نداره وگرنه به تو رو نمینداختم _ دِ پفیوز اگر بی کس شده بخاطر کیه؟ بخاطر تو که مثل دستمال کاغذی ازش استفاده کردی و حالا که سیر شدی و شکمش اومده بالا میخوای بکشیش اروند تماس رو قطع کرد صدای گریه های طلا از توی اتاقک محقر می اومد وارد که شد صدای زن رو شنید _ باز نگه دار پاهاتو دخترجون ، تا میخوام سر میله رو وارد کنم خودتو عقب می‌کشی مگه من مسخرتم؟ ای بابا اروند با اخم وارد شد و تشر زد _ بیرون باش زن نچی کرد و ایستاد _ ببین پسرجون ، بخوای معطل کنی ماهم یاد داریم! فک کردی نفهمیدم آدم حسابی و معروفی؟! صبح تا شب عکست تو روزنامه‌ها و تلویزیونه اذیت کنی اذیت میکنم اروند عصبی غرید _ گمشو بیرون تا خبرت کنم. همین مونده توئه دوزاری تهدید کنی زن زیرلب ناسزایی گفت و از اتاق خارج شد طلا با پاهای برهنه از ترس میلرزید و اشک می‌ریخت اروند روی صندلی چوبی کهنه نشست و کلافه پچ زد _ پنج سال پیش اومدی چی گفتی دخترعمو؟ طلا در سکوت هق زد .میدونست منظورش چیه _ گفتی عاشقمی! بهت چی گفتم؟ گفتم تازه اول راهم ، که تازه اولین قرارداد خارجیمو امضا کردم گفتم تا دو سه سال دیگه عکسم میره رو بیلبوردا گفتم زن و زندگی فقط مانعمه. تو چی گفتی؟ طلا بغض کرده پچ زد _ من که اعتراضی نکردم _ گفتی باکره نیستی ، گفتی فقط یه شب ولی بعدش چی؟ باکره بودی... باکره بودی و من با شرط نگهت داشتم طلا سرشو روی زانوهاش گذاشت و زار زد خسته شده بود اروند نمی‌فهمید چرا صدای گریه های دخترک تا این اندازه براش زجرآوره سعی کرد بی تفاوت باشه _ من دوساعت دیگه باید تهران باشم طلا وقت مصاحبه دارم. بخواب تمومش کنه طلا التماس کرد _ بذار برم... بخدا بچمو برمیدارم میرم تو یه روستای دور افتاده. هیچ وقت دیگه مزاحمت نمی‌شم _ داری اون روی سگمو بالا میاری _ پنج ماهشه ، حس داره دردو میفهمه قلب اروند تیر کشید اما کوتاه نیومد _ بخاطر حماقت و خفه خون گرفتنِ جنابعالی پنج ماهش شده. وگرنه تو همون ماه اول با قرص کلکش کنده بود طلا بی صدا زار زد و اروند سعی کرد محکم باشه . ایستاد و سمت بدن نحیف دخترک اومد. شونه هاشو فشرد دخترک روی تخت کهنه دراز شد _ فقط چنددقیقه ریلکس باش و به سقف نگاه کن خب؟ درد نداره. زود تموم می‌شه... هردو میدونستن دروغ می‌گه اروند زن رو صدا زد و خودش از اتاق بیرون اومد پاهاش می‌لرزید نمیدونست این حسِ لعنتی از کجا اومده پیامِ مدیر برنامه هاش رسید "کجایی اروند؟ باید گریم بشی بالاخره قراره مونتیگوئه معروف بره شبکه سه. دیر نکن" هم زمان صدای جیغِ دخترک دیوارها رو لرزوند موبایل از دستش افتاد و دندوناشو روی هم فشرد اشتباه کرده بود؟ طلا با هق هق جیغ کشید _ آی خدایا مردم از درد اروند موهاشو چنگ زد. به خودش تشر زد (احمق نشو ...کل عمرت برای امروز زحمت کشیدی طلا میبخشه ... دوباره بچه دار میشید) طلا با هق هق جیغ کشید _ آی بسه ... اروند توروخدا بیا از در بیرون زد هم زمان ماشین جاوید رو دید که وارد کوچه شد به خودش دلداری داد (تا الان باید دردش تموم شده باشه ... از دلش در میاری) خواست سوار اتومبیل بشه که جاوید سمتش دوید _ بی غیرت! داری تنهاش میذاری؟ گرفته زمزمه کرد _مراقبش باش جاوید با خشم روی شونش کوبید _من چیکارشم بی ناموس؟. تو شوهرشی نه من. از شانس گند عاشق توئه نه من بهت زده با خشم به جاوید خیره شد جاوید عصبی خندید _ چیه؟ چرا نمیزنی تو دهنم؟ میترسی دک و پزت بهم بخوره و تو تلویزیون خوب ظاهر نشی؟ ستاره‌ی فوتبال ایران ، مونتیگو! _خفه شو میدونم اینقدر بی ناموس نیستی جاوید عصبی عقب عقب رفت _راست میگی بی‌ناموس نیستم که به ناموسِ داداشم چشم داشته باشم. مثل خواهرمه ولی به همون حکم برادریم قسم از دست تو نجاتش میدم اروند پوزخند زد _طلا بدون من نمیتونه نفس بکشه _ حتی از بی نفسی خفه بشه نمیذارم برگرده دیگه رنگشو نمی‌بینی . خودتو جرم بدی پیداش نمی‌کنی .مونتیگو میشی ولی بدون طلا! اروند عصبی سوار شد و پاشو روی گاز فشرد از خشم می‌لرزید با حرص روی فرمون کوبید و زیرلب پچ زد _فقط گوه خوردی تا منو عصبی کنی جاوید چراغ قرمزو رد کرد چشماش از خشم سرخ شده بود _ طلا واسه من جون میده هرکاری هم باهاش بکنم باز شب تو بغل خودم میخوابه! پوزخند زد اما نمیدونست غم وقتی به استخون برسه چطور آدم رو آتیش می‌زنه خبر نداشت غمِ دخترک به استخون رسیده بود که قراره بسوزه و از خاکسترش ققنوس وار زنده شه و برگرده اما اینبار نه به عنوان طلای مونتیگو بلکه به عنوانِ سهامدار اصلی باشگاهِ تیم! https://t.me/+ZeQbfEl1RgNhZDRk https://t.me/+ZeQbfEl1RgNhZDRk https://t.me/+ZeQbfEl1RgNhZDRk
نمایش همه...
#پارت315 کلافه گفتم: -اتفاقا پاشو بیا به اینا بفهمونیم ما هیچ حسی بهم نداریم و دست از این قرار مدار هاشون که فقط به فکر سود خودشونن بردارن. رامتین باشه ای گفت و قرارمون این شد که قبل از اینکه به خونه بره من رو ببینه و باهم صحبت کنیم. بعد تموم کردن تماسم چشمم به شماره ارمین افتاد. ناخواسته انگشتم رو روی اسمش زدم و تماس گرفتم. بعد چند بوق جواب داد و صدای خسته اش تو گوشم پیچید. سلام دادم و جوابم رو همونطور خشک و خالی داد که گفتم: -چخبر؟ چیکار میکنی من نیستم خونه خوش میگذره؟ -یه روزم نیست رفتی چرا حس میکنی جات خالیه؟! با اینکه خیلی تو ذوقم زد با حرفش ولی باز مثل بچه پرو ها گفتم: -مگه من گفتم جام پیشت خالیه؟ اخه من وقتی نمیبینمت خیلی حالم بهتره گفتم شاید این حس دو طرفه باشه.. -خیالت راحت دو طرفه است. خداروشکر گفتم و با یه خداحافظی خشک و خالی تماس رو قطع کردم. مرتیکه الدنگ فکر کرده کی هست. نمیدونم این حس لعنتی که بهش داشتم چی بود ولی میدونستم یه حس پوچ و الکی نیست که بخوام نادیده بگیرم. با شنیدن اسم خودم از دهن بابا دقیقا پشت سرم از فکر بیرون اومدم و سمتش برگشتم. _ آخ چاووش محکم نکوب، واژنم ورم کرد. انگشتش رو روی #بهشتم گذاشت و محکم لرزوند. _ هیشش، زود #ار.ضا شو ...میخوام بکشم بیرون. دست روی دهنم گذاشتم و با جلو عقب شدن کلفتیش، لرزشی به جونم افتاد و که بی اختیار جیغ زدم: _ آخ ...تند تر ...آه ...دارم میام ...! سینه هام رو عصبی فشار داد و محکم تر ضربه زد: _ هیشش کل محله فهمیدن دارم زنمو میکنم!🔥💦 https://t.me/+gpEdaXa3HDBkMWM0 https://t.me/+gpEdaXa3HDBkMWM0
نمایش همه...
01:00
Video unavailable
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ²⁸ or 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
00:06
Video unavailable
#رویای_صورتی  #ددی_لیتل #شهوانی ❌پارت واقعی❌ #پارت333 "بلیسش!"   با ناباوری به او خیره شدم. "آب خودته که از ک*صت چکیده و روی حوله ریخته میخوام آبتو بلیسی" شوخی اش گرفته؟ "داری...واقعا میگی؟من نمیتونم اینکارو بکنم..." صورتش مانند یخ سرد،جدی و خشن بود. نه...قطعا شوخی نمیکرد! "کاری که بهت میگمو انجام بده...همین الان!مگه اینکه بخوای جوری تنبیهت کنم که نتونی روی باسنت بشینی" سرم فورا با ترس پایین رفت،زبانم بیرون آمد و بعد خیسی حوله را لیسیدم. در چنین زمان هایی از او میترسیدم. درواقع همیشه از او میترسیدم. با صدای سردی گفت: "در حالی که میلسی به صورت من نگاه کن و پاهاتو یکم بیشتر باز کن تا بتونم از آینه تماشا کنم که بازم از ک*ص صورتیت آب میچکه!" https://t.me/+lYgqHSAaeaI1MGM0 https://t.me/+lYgqHSAaeaI1MGM0 https://t.me/+lYgqHSAaeaI1MGM0 قرار نبود به اون دختر کوچولو دست بزنم...برای من بیش از حد کوچیک بود...این فقط یه معامله بود برای یک سال ولی...
نمایش همه...