دختر دهاتی
به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 خانوم معلم عروس نحس توکا ارباب زاده ماهاراجه رمانای دیگه مون🍓 @Tokam @styllgrafi @khAT00Nam @maharajee 🔵پارت اول https://t.me/c/1879995851/15 رمانای تکمیل شده و انلاین: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk
نمایش بیشتر12 281
مشترکین
+3624 ساعت
+7357 روز
+78430 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
_پاهاتو باز کن و جلوم خود ارضـ.ایی کن!
با تعجب بهم نگاه کرد.
_مگه نگفتی حاضری هر کاری بکنی که ثابت بشه بیشتر از خواهر زادم عاشق منی؟! حالا وقتشه! ثابت کن
با اکراه روی مبل نشست و پاهاشو باز کرد
دوربین گوشیم رو به سمتش گرفتم و روشنش کردم.
با ترس بین پاهاشو پوشدند
_چ..چرا داری فیلم میگیری ازم؟!
_شروع کن و هیچی نگو!
آروم آروم شروع کرد که ناگهان در باز شد و...😱💦
https://t.me/+k8TlJkYrU0U2MDZk
100
- وقتی داشتی التماس میکردی بین پاتو آبیاری کنم یادت نبود شناسنامهت سفیده؟
گریهاش میگیرد و کوروش با بیرحمی تمام گوشتش را چنگ میزند.
- باز کن زرزر نکن...
- تو رو خدا کوروش، دکتر گفته نزدیکی نداشته باشم.
https://t.me/+ny1ltyBfS6YzYTU0
100
مــنّ کــوروش نیکنام ...
صاحب بزرگترین فروشگاه اینترنتی ایران....
دلبـاختهی دختری شدم که برادرش باعث بیآبرویی خواهرم شده بود....
خواستم ازش انتقام بگیرم...
خواستم با شکم حامله و شناسنامهی سفید پاکتش کنم واسه حاج بابای هجره دارش ولی امان از دلم که لرزید واسه اون نگاهش و...
https://t.me/+ny1ltyBfS6YzYTU0
83520
حاج عَبِد بنان،
یه مرد سکسی و هات🥹
یه حاجی که زن گریزه و زندگیش شده دین و ایمونش...
توی محله کلی احترام و عزت داره و چشم دخترای مجرد دنبالشه🙈
اما یک شب، برای جمع کردم گند خواهر زادش، مجبور میشه دختر لوند و قرتی رو گردن بگیره و....🔞🙊
https://t.me/+k8TlJkYrU0U2MDZk
83510
_ سینه رو درست بزار تو دهن!
با چشمای گرد شده به کیان نگاه میکنم
-چی اقا؟!
با جدیت بهم نگاه میکنه
_ چرا بچه رو سر و ته گرفتی دستت داری سیر میدی؟!... من این طوری به تو ک.... نمیدم که تو داری به بچه شیر میدی
خجالت زده سرم رو پایین میندازم
-وای آقا این چه حرفیه که میزنین.....زشته
پوزخندی میزنه
_ چی زشته؟!... آناتومی بدن من؟... وقتی که تو بدنت جلو و عقب میشد که اتفاقا عاشقش بودی حالا زشت شد؟!
ب حالتی بین سکته و تشنج نگاهش میکنم
-وای خدا بخ دور بلا به دور یکی این حرف رو بشنوه فکر میکنه من چیکار میکنم که شما اینطوری حرف میزنین
چشمای کیان از شرورت و شیطنت برق میزنم
_ چیکار میکنی؟!... دیگه میخواستی چیکار کنی؟... چاک سینه میدی بیرون... قرص افزایش میل جنسی میدی به خوردم... شورتت رو خیس میکنی جلوم راه میری
ابرویی بالا میندازه و ادامه میده
_ این آخرین کارتم که کار نبود شاهکار بود یه تنه علم پزشکی رو فرسنگ ها جا به جا کرد تخم سگ
مظلومانه شونه بالا ميندازم
-خب اقا من از کجا باید میدونستم کاندومی که میخواین بزارین سوراخه؟!
ناباور میخنده
_ گرفتی با تیغ سوراخ گردی به خیال خودت که امتحان کنی کیفیتش چطوره بعر یادت رفت بندازی میگی به من چه؟!
ریز ریز میخندم
-خب حواسم نبود
زیر لب زمزمه میکنه
_ شیطونه میگه توله سگ رو همینجا لخت کن بک... انقدر دلبری نکنه
سرفهی نمایشیای میکنه و ادامه میده
-تو حتی بلد نیستی یه ساک درست و حسابی بزنی؟
صورتم سرخ میشه از خجالت
-وای خدا نیاره اون روز رو که من بخوان ساک بزنم... مگه من دزدم که برم ساک بزنم؟
قه قه بلند میشه
_ ساک!... سالار رو میزاری تو دهنت با تف زیاد جلو و عقبش میکنی میشه ساک زدن!
گوشهری لبم رو گاز میگیرم
-ولی شما که گفتین اون آبنبات خوردنه!
سرش رو تند تند به نشونه تایید تکون میده
_ درست گقتم... آب آبنبات هم ترشه آب سالار هم ترشه... فقط اب سالار بعد از قورت دادن یه خورده تلخ میزنه
-وای آقا زشته بخدا الان یکی میادا
نیشخندی میزنه و دستش به سمت شلوارش میره
_پیرزن رو از خونه خالی میترسونی؟!... من الان وجود با یادآوری صورتی بین پای داغ شد پس میخوامت... حتی اگه بیان دست از سرت بر میدارم... مگه نشنیدی که خدا میگه از علم خود به دیگران بی اموز؟!
https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk
https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk
https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk
نفخ شکم باعث شیر افتادن سینش شده😂😂🙂
مدیونه کسی که فکر کنه حاملست😞😞😂
_ شکمم نَفخ کرده
-چی؟!
چشمام رو تو کاسه میچرخونم
_ چاق نشدم ولی چون شکمم نفخ کرده سینم رو بزرگ تر نشون میده
کیان سرش رو بلند میکنه و بهم نگاه میکنه
-ببرمت دکتر؟!
رژ لب رو روی میز میندازم
_ نه فردا که واسه عقب افتادن پریودم میرم دکتر واسه شکمم آزمایش میدم
بهت زده میخنده
-پریودت چند وقته عقب افتاده؟!
خونسردانه شونهای بالا ميندازم
_ بیشتر از یک ماهه
با حالتی بین سکته و تشنج میگه
-یک ماهه پریودت عقب افتاده و سینت داره بزرگ میشه اونوقت تازه میخوای بری دکتر؟!
بیخیال نگاهش میکنم که به موهاش چنگ میزنه
-سینت سنگین هم شده؟!
تند تند سرم رو به نشونه تایید تکون میدم
_ آره تازه وقتی صبح ها بیدار میشم بعضی موقع نوکش از شیر خیسه!
از جاش بلند میشه و نفسش روبیرون میفرسته
-میرم بیبی چک بیارم!
👍 1
63520
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²⁴
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
1 02110
_نکنه خایه هات میخارن؟!
بی نفس به بقیه نگاه کردم سعی کردم با لبخند فیک جمع کنم که پیام بعدی اومد
_بیام بخارونم؟
خوب میخارونم تازه دندونم نمیزنم
_کاربلد ها
با صدای یواش عمو که سرخ شده اینو گفت سریع ایستادم
_من...خب..من....برم.....اتاقم....اصلا با لپ تاپ تماس تصویری بگیریم بهتره
هول کرده به طرف اتاقم رفتم که پیام بعدی ریحانه رسما سکته کردم
_امروز رفتم تو آب انار چنان تنگ شدم که انگشتمم تو نمیره چه برسه به سالارت بیام پیشت؟
آخه دخترم انقدر حشری؟!
سریع شماره اشو گرفتم با حرص تلفن و کنار گوشم گذاشتم
_الــــــو آدریـــن عشقم کجایی
حرصی و تحریک شده از لحن پر نازش غریدم
_سر قبر عمه ام آخه دختر این چه کاری بود کردی..
انگار متوجه احوالم شد که هل کرده پرسید
_بخدا من کاری نکردم
به وسایلت دست نزدم
_ریحان منظورم فضولیات نیست این چه پیامی بود دادی
خایه هات و بخارونم آخه اینم حرفه؟
خجالت نکشیدی؟
تا گوشی رو روشن کردم پیام تو اومد رو صفحه عمو زن عمو بقیه همه دورم جمع بودند خیر سرم میخواستم با مامان بابا تماس تصویری بگیرم بی آبرو شدم....
ریحان وا رفته نالید
_همه خوندن
_بله خانم آبروم رفت
_برا این سرم داد زدی؟
با لحن بغض دارش کلافه دستی به موهام کشیدم
_نباید داد میزدم؟
_معلومه که نه یه خایه ناقابل بود خوبه نخارونمش که اینجوری بر گرفتی
_نه بیا بخارونش
_بیامـــم عزیزم
_ریحانه؟
_خب چیه دلم سکس میخواد اصلا تقصیر من نیست بچه ات ویار باباشو کرده نمیایی پیشم
صدای بغض دارش باعث شد کوتا بیام و دلجویانه بگم
_چرا خانمم بزار عمو اینا برن میام پیشت تو که میدونی نمیتونم بپیچونمشون اگه باد به گوش بابا برسونه پسر خلفش با این سن و سال اسیر یه دختر بچه شده ازش بچه داره و دلش واسه همخوابی با یه دختر کوچولو میره پوستمو میکنن
حین اینکه لپ تاپ و از کاور در میاوردم صدای ریحان زدم رو بلند گو تا گرفتن گوشی مانع کارم نشه
_باشه عشقم زودتر بیا خونه دستهام دارن برای خاروندن اون دوتا گردالو جون میدن
اصلا خاروند خایه هات یه حس دیگه داره
_باشه خانمم نوکر خودت و ویارات هم هستیم بزار برن چشم.....
با خداحافظی ریحان لپ تاپ و برداشتم سمت در رفتم بازش کردم که یهو عمو جلوم ظاهر شد
_نمیخواد لپ تاپ بیاری عمو بلند شو برو پیش زنت بزار خوب برات بخارونه
زن حامله اگر ویارش و بهش نرسونی چشمهای بچه ات لوچ میشه.
ماهم میریم به بابات اینام چیزی نمگیم
_لازم نیست عمو اخه..من..
_من نداره، از اون یاروی که راست شده مشخصه چقدر مشتاقی خانمت اهل خاروندن حق داره بخدا
متعجب به خشتک باد کردم نگاه کردم و........
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
دختره ویارش خاروندن دم و دستگاه شوهرشه
اونم چه خاروندنی.......🔞 💦 🤣😈
73710
- چند سالته بچه؟؟!
+ هیفده
- برو گمشو من بچه باز نیستم چهار روز دیگه شکایت میکنی تموم اعتبارمو خراب میکنی من جای باباتم
به کنار میزم اومد بوی عطرش منو دیوونه کرد نگاهش با چشمای رنگیش دل هر کسی رو میبرد چه برسه به من
+ دو ماه دیگه ۱۸ میشم تا اون موقع باکرگیمو نگه دار ولی کارای دیگه میکنم
آب دهنمو قورت دادم همچین عروسکی رو مگه میشه از دست داد!
- چه کارایی؟!
جلوی صندلیم اومد و خم شد از یقه ش بدنش سفید و چاک سینه هاش رو دیدم دستای کوچیک و ظریفشو روی آلتم از روی شلوار کشید.
لاک های صورتیش و بوی بدنش که انگار عطر بچه به خودش زده منو مست کرد
+ آبنبات ددی رو میخورم
این نوع حرف زدنش طاقتمو تموم کرد اجازه دادم کارشو بکنه غافل از اینکه ۱۵ ۱۶ سال با من اختلاف سنی داره.
کمربندم رو باز کرد و زیپم رو پایین کشید از چند دقیقه قبل کاملا ش.ق بودم.
دستای لطیفش رو دور آلتم گرفت
+ ددی چقدر بزرگه!! توی دستمجا نمیشه
- پس...پس میخوای چیکار کنی
لبخندی زد و لباشو دور آلتم گذاشت و آب دهنش روی آلتمریخت و مشغول خوردن شد من توی این دنیا نبودم تا بحال اینقدر لذت تجربه نکرده بودم
- ددی شورتم خیسه
- کو ببینم
روی پاهاش ایستاد شلوار جینش رو پایین کشید شورت سفیدی پاش بود تا خواستم دستمو به سمت لای پاش ببرم در اتاقم باز شد و ...
ادامه ای پارت👇
https://t.me/+wK0FfscNX8YwOGM0
https://t.me/+wK0FfscNX8YwOGM0
https://t.me/+wK0FfscNX8YwOGM0
https://t.me/+wK0FfscNX8YwOGM0
57810
#گناهمباش
#پارت1
یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم:
_آیــی خیلی گرممه ماهــان!
تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد.
_نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم میکنی بچه!
انگار مستی عقلم و زایل کرده بود!
حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام.
_مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟
به تندی دست پس کشید.
_نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی.
عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم میکنه.
غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم.
_نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام.
نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد.
سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم.
گلوم سوخت و صورتم درهم شد.
تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم.
دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش.
_زُلفا!!
تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم.
_گــرمم بود.
نگاهش روی بالا تنهام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد.
حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم.
کاش این زهرماری و نمیخورم.
بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم
صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید.
_سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟
چه بزرگن!
چشمکِ ریزی زدم و گفتم:
_پسندیدی؟ هشتاد میزنم.
انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و اون پایینی.
با سر به پایین تنم اشاره زدم.
نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم
نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود.
تنم داغ بود و بین پام نبض میزد.
چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم.
نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا.
تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش.
تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد.
هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از ارادهام خارج بود!
کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم.
_چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟
هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد
_نکن زُلفا، داری تحریکم میکنی.
شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش.
_اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟
به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند.
روی تنم خیمه زد و غرید:
_این میشه
لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم.
ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇
https://t.me/+N1s7qmpxb-VhNGRk
https://t.me/+N1s7qmpxb-VhNGRk
https://t.me/+N1s7qmpxb-VhNGRk
زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن.
زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش میفهمه حاملست!
گنــاهــم بــاش
به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...
1 32720