کافه ی عشق
بزرگترین حسرتت خواهم شد ●━━━━━━─ ⇆ ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻
نمایش بیشتر719
مشترکین
+124 ساعت
-117 روز
+7930 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
.
خاطرشو میخواستم، خیلی!
دلم میرفت برای همهچیزش...
برای دیوونه بازیاش، برای بیحوصلگیاش، برای خستگیاش، برای همهی چیزایی که به اون ربط داشت!
حتی حرف زدنِ عادیشم هوش و حواسمو میبُرد!
گفتم حرف زدنش؟ آخ از حرف زدنش! یکجور با مزهای بود،
وقتی عجله داشت یه چیزیو تعریف کنه، وقتی هول هولکی حرف میزد و کلماتو پس و پیش میگفت و جملههایی میساخت که فقط خودم و خودش سردرمیآوردیم ازشون، وقتی که با ذوق و شوق اتفاقای روزمرهی روزگارشو جوری برام تعریف میکرد که حس میکردم خودم اونجا بودم و وقتی که صداشو صاف میکرد که برام شاملو بخونه و فروغ...
عاشقش بودم!
یه وقتایی که خیلی خسته میشد و حالش خوب نبود، یا وقتایی که از عالم و آدم دلگیر میشد، میگفت من دیگه مُرده شدم و من میمُردم برای همین مُرده شدم گفتناش حتی!
خوب یادمه هنوز! هربار از سر دیوونگی ازش میپرسیدم اگه یه روز من برم چی؟ اگه نباشم چی؟ و اونم چشماش مثلا از تعجب گرد میشد و بی اینکه مکث کنه میگفت:
مُرده میشم خب!
و منِ اون موقعا باور داشتم که حقیقته، که بی من نمیتونه، که بی اون نمیتونم...
گذشت و یه روزیم با من نتونست و رفت؛
خیالی نیست! نه من بی اون مُردم، نه اون بی من زنده نموند اما این روزا، گاهی وقتا که یادش میفتم، با چشمایی که بیاجازه ابری میشن و بارونی،
رو به جای خالیش میگم:
تو بی من خوبی اما من...
دارم کم کم مُرده میشم بیتو!
#طاهره_اباذری_هریس
👏 1😢 1🕊 1
.
اصلا بگذار اين ترانه
همين حوالیِ بوسه تمام شود!
من خستهام
میخواهم به عطرِ تشنه ی گيسو و گريه نزديکتر شوم
کاری اگر نداری برو!
ورنه نزديکتر بيا
میخواهم ببوسمت ......
#سیدعلی_صالحی
#شبتون_ماه 🌙🌙
👏 2👎 1😢 1
دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر دارد
که هر کس در هوس گردد مراد دل هدر دارد
درا در کوی دلداری که گردی محرم دلها
دلی کو گرد او گردد همه در و گهر دارد
اگر درد دلی داری مگو در مسمع هر کس
ره او رو سوی او رو که در هر کو دری دارد
هوای وصل او داری اگر در سر، سحرگه رو
که هر کس وصل او را در دعاهای سحر دارد
#فاضل_جمی
👏 2👎 1👌 1
چه میشود کرد؟ گاهی چنگی به سینهام میزنم و میخواهم همهچیز را کنار بگذارم و بروم. میهنی یابم که هرگوشهاش رد خون و بر تنِ شهـر رد بمب و موشک نباشد. خستهام، انگار که برای طلوع دوباره خورشید در سرزمینِ زیتون عمر نوح و صبر ایـوب لازم است.
مینویسم و کاغذ نامه را با اشکهایم میشویَم؛ نمیتوانم ننویسم و واژهها را خفه کنم، با این حال بغضی به سنگینیِ بمبها در سینه دارم که نـایِ نوشتن را از من میگیرد.
اینجا هر مادر دوبار فرزند خود را به دوش میکشد، یکبار زمان آبستن و یکبار هنگام شهادت.
دیگر کسی نمانده، حالا فقط میشود غمهایت را به آسمانِ اَبری و سرد غزه بگویی.
— #صفحهیدومروزنامه،
- #آباندخت.
جانِ جهان! دوش کجا بودهای؟
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کِرا بودهای!
رَشک بَرَم کاش قَبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زَهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟! »
یار سبک روح! به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بودهای
بیتو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بنده بلا بودهای
رنگ تو داری، که ز رنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
#مولانا
👎 1👏 1👌 1🕊 1
رازی است در آن چشم سیاهت، بنمایش
شعری نسرودهست نگاهت، بسرایش
خوش میچرد آهوی لبت، غافل ازین لب
-این لب که پلنگانه کمین کرده برایش-
سیبی است زنخدان بهشتیت که ناچار
پرهیز مرا میشکند وسوسههایش
گستردگی سینهات آفاق فلقهاست
مرغی است لبم، پر زده اکنون به هوایش
آغوش تو ای دوست! در باغ بهشت است
یک شب بدر آی از خود و بر من بگشایش
هردیده که بینم بهتو میسنجم و زشت است
چشمی که تو را دید، جزین نیست سزایش
دل بیمش ازین نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی ازین بند رهایش
وصلِتو خود جانو همه جان جوان است
غم نیست اگر جان بستانی به بهایش
بانوی من! اندیشه مکن، عشق نمردهست
در شعر من اینسان که بلند است صدایش
حسین منزوی
ظهر چقدر گرم بود.
از هوای خشک متنفرم.
از تابستون هم خوشم نمیاد.
با آدمی که وقتی لازمش داری نیست هم،
هیچوقت کنار نیومدم و نمیآم.
با اونی که مدام ادعا میکنه
و ورور میکنه و اما عملش
یکچی دیگست هم همینطور.
دربارهی مغزِ کلها هم هیچی نمیگم.
هر روز، هر لحظه، هر ثانیه،
احساسِ عدمِ امنیت، اضطراب
و توهمهایِ تاریکِ ذهنی،
مثلِ تیکههایِ پازلی آشفته،
روایتی از بیثباتی و جنون میسازه.
انگار زندگی همراهِ بیخوابی
آدمو راسکولْنیکف میکنه
و مکافاتِ این جنایت،
سختتر از حدِ معموله.
آقایِ داستایوفسکی،
چارهای بیاندیش.
-
👏 1
بو گئجه چالدیقین سازین
گورسن نیه گلمیر سسی
نبیلم بلکیده بو میضرابین
منیم قولاغما دَیمیر سسی؟!
گَل بیر قوناق اُول بیرجه گئجه بیزه
سئوگیی ماهنسی چالینسین اوریمیزه
سون قویاق، آرامیزداکی آجی مُوحیبته
سایاق دان اولدوزلاری بیرب بیرصبحجه
اَلین اَلیمدن گور، نَ واختی آلمیر حیسی
آز قالیر قولاغیم دا اونوتا بو سنین سسی
گل بیر قوناق اول، جووشه گلسین طبی
من چالیم سنده چک آوازا سئوگی سوزلری
قوی گزمه سین سازین اوزگه اِئللری
یاییدرماسین شانه ده اوزگه تِللری
دولانماسین بو نغمَن باشقا دیللری
اویاندرماسین، بختی یاتان اورهلری
دِمه غم بوغور دِمه غَم یاشییر ایچیمده
دمه بوکور بئلمی دمه غم اَل چکمیر نیه!
دِمه اومودم اوزولوب بودویغو چکیلمیر نیه
دِمه تک باشیما غم یوکو یاغیر گئجلر نیه!
گَل باریشاق سون قویاق بو هیجرانا
سئودالاشاق آند ایچاق المیزدکی قورانا
چالاق سازی یاشییاق دونیانین دوز یولوندا
آرازیدا، شاهید توتاق بو ساز سوز میدانین دا
#آراز_تورڪ
😢 1
بگذار سر به سینهی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را،
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را.
بگذار سر به سینهی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست.
بگذار تا بگویمت این مرغ خستهجان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست.
دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت،
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت.
تو آسمان آبی آرام و روشنی،
من چون کبوتری که پَرَم در هوای تو.
یک شب ستارههای تو را دانهچین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو.
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح،
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب.
بیمار خنده های توام بیشتر بخند،
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب.
#فریدون_مشیری
👏 1
─━•⊰🔹⊱•━─
خدایا چه میشود
دستانت را سپر کنی وگویی
اینجا من از شهادتین میخوانم اماتو در استخوان های بیجان در گرمای زلال عاشورا به عطر لاله های صحرای کربلا در خاک باران خورده سر ورویت را به کویر آقای من نظر کنی
خدایا خیمه های آقای من پر از ترس وتنهایی و اضطراب شده است بیم آن دارم مبادا کودکان تشنه به سر وروی هم بکوبند آقای من چه میشود این جا صدای بغض وپرواز کبوترهای سرخ جان است
ای امان ،امان ازاین خاکروبه های سرخ
برناله های
زن های بیرقِ آقای من
اینجا صدای آواز خنجرها به گوش میرسد
وتنها سکوتِ شب است که نینوا را خونین جگر میکند
ای وای بر ما آتش چه میکند
سکوتِ کشندهی صحرا
بر تن عباس پاره پاره ی من
چه شایستگی میکند
دشمن به چادر خیمه ها حمله میکند
اما صدا نمی رسد
رقیه بابا چه میگوید
بابا ، صدای ناله ات نیست
یک ناله وآه بابا چرا نیست
ما از لبانِ یکدیگر نوشیدیم
خنجر به سر ،تن بی بدن،
مادر این حس بی بابا چه میکند
دار وندارم لرزه بر جانا چه آدم فرو کند
ما بابا یمان حسین را بوییدیم
اما خدا کفراست
شب های کربلا بی بابا چه میکند
اکبر زگنج خون دل تن پاره پاره سرد میشود
بابا بدون دخترش نیزه بدست آمده ست
اصغر ندارد نائی
چون طفلی آب را تقاضای جان میکند
نائی نمانده ست صحرای کربلا را
بی من غرور مادرم زینب چه میشود
سرها همه برخنجر وقرآن سودا میکند
اینجا ببین لاله ی زهرا چه میشود
#امیرعلی_کشاورزیان
#تیرماه_هزار_چهار_سه
#عاشورا
🎙اجرای هنرمنـــد عزیز:مهربانو سمانه
attach 📎
🔥 1👏 1😢 1🕊 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.