cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

رویای خیس💦🔞

برای تبلیغات: @tblight_dys

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 157
مشترکین
-324 ساعت
-217 روز
-6630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
نمایش همه...
𝚃𝙷𝙴 𝙸𝙽𝙲𝚁𝙴𝙳𝙸𝙱𝙻𝙴𝚂

↻ DIGI ANTI ⇦ invites you to join this group on Telegram.

بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
نمایش همه...
𝚃𝙷𝙴 𝙸𝙽𝙲𝚁𝙴𝙳𝙸𝙱𝙻𝙴𝚂

↻ DIGI ANTI ⇦ invites you to join this group on Telegram.

نات کوین رو از دست دادی؟ حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.! مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی . استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید. شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
نمایش همه...
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
نمایش همه...
برای خرید vip رمان به ایدی زیر پیام بدید: ⛔️🔞🔥 @Admi_sohveti با تخفیف مناسب تخفیف رو از دست ندید🔥💦☑
نمایش همه...
Repost from N/a
کی*ر س*یخش رو توی کو*نم فرو برد که جیغی کشیدم - اهههه! دارم می گا*مت جن*ده‌ی لجن! چسب روی دهنم بود و صدامو نمی شنید - چه تنگه! ک*صتم تنگه یا گشاده؟ محکم کمر می زد و موهامو از پشت می کشید اسپ.نکی روی ک*ون ژلیه‌ام زد - اههه.... جنده خودمییییی اوممم... یهو چسب رو برداشت و کی*رش رو مالید و گفت جلوت پلمپ باشه زنم میشی هر شب کص*تو میکنم! با چیزی بگم ک*یر کلفت و درازش رو توی کص*م کرد و با پاچیدم...🥹🥹🥰🔥🔥💦💦💦❗️❗️ https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0 https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0 ژانر : #عاشقانه | #بزرگسال | #صحنه_دار😍😛 خلاصه : دختری که درگیر یه مثلث عشقی عذاب آور میشود از طرفی فردی خطر ناک و خلافکار که مستر خشنی هم هست خواهان روابطی bdsm می‌شود در ازای نجات جان خواهر دخترک از دست یک قاچاقچی  و از طرفی پسرخاله دلخسته و عاشق پیشه که در ازای جا و مکان برای زندگی از او قلبش را میخواهد باید دید که در قلب دخترک تقابل خلافکار خطرناک و یک عاشق پیشه چگونه است و دل او برای کدام یک میتپد...
نمایش همه...
روا

برای تبلیغات: @tblight_dys هرروز سه پارت رمان داریم غیر از جمعه🔞⛔️

بعد از نات کوین این رباته خیلی معروف شده حتما شروع کنید بازی کنید باهاش😃🩵 🆔️ @tapswap
نمایش همه...
#part138 گرفتم، دلم میخواست عضلههای تنش رو لمس کنم، دستم رفت سمت تنش که سریع به خودم اومدم و سریع دستم رو انداختم پایین و چشمام رو به هم فشار دادم، آروم زدم توی سرم و »خنگی« هم ار خودم کردم که صداش بلند شد: -خب خدا رو شکر با خودت هم حرف میزنی! لبام رو به هم فشردم و چشمام رو باز کردم، به صورتم خیره شد و همونجور که یه پیراهن سفید رو تنش میکرد گفت: -میری حاضر میشی، لباسات روی تخته، از اینجا تا مهمونی چهار تا پنج ساعت راه داریم و اصال دلم نمیخواد دیر برسیم! با استرس نگاهش کردم که چونم رو بین دوتا انگشتش گرفت و گفت: -بهتره خراب کاری نکنی! وگرنه بدجثری تنبیه میشی!
نمایش همه...
5
#part137 چشم ارباب! از کنارم رد شد و رفت سمت پلهها، با نگاهم دنبالش کردم که روی پلهی دوم ایستاد و گفت: اتاق خودم نه اتاق کارم! چشم آرومی گفتم و رفتم سمت سالن غذا خوری، به صبحانه مفصلی که روی میز چیده شده بود نگاه کردم و چشمام برق زد! عاشق صبحانه بودم اونم انقدر مفصل! سریع نشستم شروع کردم به لقمه گرفتن! بعد از تموم شدن صبحانم سریع از جام بلند شدم و رفتم بیرون، توی آیینه راهرو به خودم نگاه کردم و خودم رو مرتب کردم، راه افتادم سمت اتاقش! تقهای به در زدم که با همون صدای جدیش اجازه داد برم داخل، در رو باز کردم و وارد شدم، نیمه لخت جلوی در گندش ایستاده بود و داشت به لباسه اش نگاه میکرد، آروم رفتم داخل ولی اختیار پشتش قرار
نمایش همه...
5
#part136 و سریع لباس پوشیدم، موهام رو با کلی درگیری و اسپری باز کننده شونه کردم و رفتم بیرون! راهرو رو تی کردم و رسیدم به پلهها، نفس عمیقی کشیدم و چشمام رو بستم، توی دلم دعا دعا میکردم که بهم بابت لباسم گیر نده، ولی خب خودش نگفته بود که چه لباسی بپوشم! پایین که رسیدم چشمم چرخید توی سالن و ارباب رو روی صندلی دیشبش پیدا مردم، آروم به سمتش قدم برداشتم که با صدای پام برگشت سمتم، نگاهی از سر تا پام انداخت و همونجور که از جاش بلند میشد گفت: -یه چیزی ب خور بعد بیا اتاقم! سری تکون دادم که رو به رو ایستاد و گفت: -یه بار دیگه به جای جواب دادن به من سر تکون بده تا عواقبش رو ببینی! آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم:
نمایش همه...
6