2 157
مشترکین
-324 ساعت
-217 روز
-6630 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
بیایید گپ حرف بزنیم
https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
𝚃𝙷𝙴 𝙸𝙽𝙲𝚁𝙴𝙳𝙸𝙱𝙻𝙴𝚂
↻ DIGI ANTI ⇦ invites you to join this group on Telegram.
13400
بیایید گپ حرف بزنیم
https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
𝚃𝙷𝙴 𝙸𝙽𝙲𝚁𝙴𝙳𝙸𝙱𝙻𝙴𝚂
↻ DIGI ANTI ⇦ invites you to join this group on Telegram.
100
نات کوین رو از دست دادی؟
حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.!
مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی .
استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید.
شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
21200
برای خرید vip رمان به ایدی زیر پیام بدید: ⛔️🔞🔥
@Admi_sohveti
با تخفیف مناسب تخفیف رو از دست ندید🔥💦☑
32400
Repost from N/a
کی*ر س*یخش رو توی کو*نم فرو برد که جیغی کشیدم
- اهههه! دارم می گا*مت جن*دهی لجن!
چسب روی دهنم بود و صدامو نمی شنید
- چه تنگه! ک*صتم تنگه یا گشاده؟
محکم کمر می زد و موهامو از پشت می کشید
اسپ.نکی روی ک*ون ژلیهام زد
- اههه.... جنده خودمییییی اوممم...
یهو چسب رو برداشت و کی*رش رو مالید و گفت
جلوت پلمپ باشه زنم میشی هر شب کص*تو میکنم!
با چیزی بگم ک*یر کلفت و درازش رو توی کص*م کرد و با پاچیدم...🥹🥹🥰❌❌🔥🔥💦💦💦❗️❗️❌
https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0
https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0
ژانر : #عاشقانه | #بزرگسال | #صحنه_دار😍😛
خلاصه :
دختری که درگیر یه مثلث عشقی عذاب آور میشود از طرفی فردی خطر ناک و خلافکار که مستر خشنی هم هست خواهان روابطی bdsm میشود در ازای نجات جان خواهر دخترک از دست یک قاچاقچی و از طرفی پسرخاله دلخسته و عاشق پیشه که در ازای جا و مکان برای زندگی از او قلبش را میخواهد باید دید که در قلب دخترک تقابل خلافکار خطرناک و یک عاشق پیشه چگونه است و دل او برای کدام یک میتپد...
روا
برای تبلیغات: @tblight_dys هرروز سه پارت رمان داریم غیر از جمعه🔞⛔️
10720
بعد از نات کوین این رباته خیلی معروف شده حتما شروع کنید بازی کنید باهاش😃🩵
🆔️ @tapswap
25300
#part138
گرفتم، دلم میخواست عضلههای تنش رو لمس کنم،
دستم رفت سمت تنش که سریع به خودم اومدم و
سریع دستم رو انداختم پایین و چشمام رو به هم فشار
دادم، آروم زدم توی سرم و »خنگی« هم ار خودم
کردم که صداش بلند شد:
-خب خدا رو شکر با خودت هم حرف میزنی!
لبام رو به هم فشردم و چشمام رو باز کردم، به
صورتم خیره شد و همونجور که یه پیراهن سفید رو
تنش میکرد گفت:
-میری حاضر میشی، لباسات روی تخته، از اینجا تا
مهمونی چهار تا پنج ساعت راه داریم و اصال دلم
نمیخواد دیر برسیم!
با استرس نگاهش کردم که چونم رو بین دوتا
انگشتش گرفت و گفت:
-بهتره خراب کاری نکنی! وگرنه بدجثری تنبیه
میشی!
❤ 5
25100
#part137
چشم ارباب!
از کنارم رد شد و رفت سمت پلهها، با نگاهم دنبالش
کردم که روی پلهی دوم ایستاد و گفت:
اتاق خودم نه اتاق کارم!
چشم آرومی گفتم و رفتم سمت سالن غذا خوری، به
صبحانه مفصلی که روی میز چیده شده بود نگاه
کردم و چشمام برق زد! عاشق صبحانه بودم اونم
انقدر مفصل! سریع نشستم شروع کردم به لقمه
گرفتن!
بعد از تموم شدن صبحانم سریع از جام بلند شدم و
رفتم بیرون، توی آیینه راهرو به خودم نگاه کردم و
خودم رو مرتب کردم، راه افتادم سمت اتاقش!
تقهای به در زدم که با همون صدای جدیش اجازه داد
برم داخل، در رو باز کردم و وارد شدم، نیمه لخت
جلوی در گندش ایستاده بود و داشت به لباسه اش
نگاه میکرد، آروم رفتم داخل ولی اختیار پشتش قرار
❤ 5
25010
#part136
و سریع لباس پوشیدم، موهام رو با کلی درگیری و
اسپری باز کننده شونه کردم و رفتم بیرون!
راهرو رو تی کردم و رسیدم به پلهها، نفس عمیقی
کشیدم و چشمام رو بستم، توی دلم دعا دعا میکردم
که بهم بابت لباسم گیر نده، ولی خب خودش نگفته
بود که چه لباسی بپوشم!
پایین که رسیدم چشمم چرخید توی سالن و ارباب رو
روی صندلی دیشبش پیدا مردم، آروم به سمتش قدم
برداشتم که با صدای پام برگشت سمتم، نگاهی از سر
تا پام انداخت و همونجور که از جاش بلند میشد گفت:
-یه چیزی ب خور بعد بیا اتاقم!
سری تکون دادم که رو به رو ایستاد و گفت:
-یه بار دیگه به جای جواب دادن به من سر تکون بده
تا عواقبش رو ببینی!
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم:
❤ 6
25400