cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

culprit

من هر انجایم که درد انجاست. https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1007511-hODOCQZ

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
165
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-1130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

00:24
Video unavailableShow in Telegram
پارت اخر💔
نمایش همه...
6.81 MB
از مغزی که تویش از سم پر شده، جز سم چه قرار است تراوش کند؟ ته زورمان را هم که بزنیم، تهِ تهش، قرار است نهایتن غم را بگیریم و خشم پس بدهیم. خاک باغچه نیستیم که پهن گاو را بگیریم و اقاقیا تحویل بدهیم. آدمیم. تا خرخره پر شده‌ییم از کثافت. همه‌ی ظرافت و لطافتمان لگدمال شده. حیثیتمان درد می‌کند. لکه‌ی ننگ دیگر شوخی‌ست؛ شده‌ییم ننگ دوپا و از نفس کشیدنمان هم شرم داریم. چار تا فحش کمتر و بیشتر توفیری ندارد. رفقایمان را کشتند و ما در صف نان بودیم. چون آدمیزاد لاکردار میان‌تهی‌ست. کاش ما را هم با چیز دیگری پر کرده بودند. مثلن کاه، مثلن گلوله، مثل همین گلوله هایِ زنگ زده یِ اسلحه یِ زیر میزم.
نمایش همه...
غلط کردم واسه همین موقع هاست؟ 🥲
نمایش همه...
خب، عملا امروز قرارگاهو تحویل گرفتم! این یعنی بگایی، حالا علاوه بر کارهای زیاد خودم مدیریت کل سربازای هنگ هم با منه اووووپس نمیدونم چی تو مغز پوکم گذشت که این مسئولیتو تحویل گرفتم، چی تو مغز اونا گذشت که گفتن تنها کسی که میتونه این مسئولیتو بگیره تویی🤨فاک. خیلخب من بعد رِئیس صدام کنین، دوست دارم😌😂
نمایش همه...
‏قیمت هودی با احترام ۱.۹۰۰؟ احترام اسم مادرته؟
نمایش همه...
"سبزترین جوانه، در اوجِ اندوه‌ست." خیال‌اش راحت بود. پاهایش را مانندِ یک رقص، با آرامشِ خاطر بر روی زمین جابه‌جا می‌کرد و شکوفه‌ای در اعماقِ نفس‌هایش به او می‌گفت که حتی اگر قبل از قدمِ بعدی بمیرد، از زندگی‌ای که داشته، نهایتِ استفاده را کرده. نهایتِ غم و نیستی را چشیده و تاجایی که می‌توانسته، به شاخه‌های پوسیده‌ی زندگی چنگ زده. انگشت‌هایش را چنان‌که معشوقه‌ی بادست تکان می‌داد و لب‌هایش را انگار که کهنه شرابی‌ست می‌چشید. چشم‌هایش را به ریزبینانه‌ترین حالتِ ممکن به زندگی می‌دوخت، آنقدر که ثانیه‌ها را از مرگ می‌دزدید. شیفته‌ی ظرافت بود و تشنه‌ی هرآنچه که طبیعت و عشق را در خود می‌پروراند. می‌دانست که هرچه بیش‌تر عاشق باشد بیش‌تر رنج می‌کشد، اما به نقطه‌ای رسیده بود که احساس می‌کرد با بیش از صدوهشتاد سال سن، حیف‌ست که زندگی را پس بزند. پس چنان در آغوش‌اش می‌گرفت که پوست‌هایشان با یکدیگر یکی شوند و حتی مرگ، آن‌ها را به‌هم نزدیک‌تر کند. "مثل سکوت‌های میان کلام‌های محبت، عریان‌ام. و زخم‌های من همه از آن است."
نمایش همه...
Eli Wilson - I Always Fall.mp36.17 MB
این که فردیت خود را به یک انسان عضو اجتماع تقلیل بدهم، حالم را به هم می‌زند. شما تنها در صورتی برابر اجتماع مسئولید که انتخاب کرده باشید عضو آن باشید و اجتماع هم وظایفش در قبال شما را به نحو احسن انجام داده باشد. در غیر این صورت، شما موظفید خودتان باشید و برای خودتان بودن، بجنگید. و جنگیدن برای آزادی گاهی از ایجاد آشوب‌ در همان اجتماع شروع می‌شود. ضد این اجتماع باشید. ما برای آن‌ها ارزشی نداریم و موظفیم برای آزادی خود بجنگیم. معنای دیگری برای زندگی سراغ ندارم.
نمایش همه...
همیشه ازت یادگرفتم تو این مسیر که چطور میشه بدون دریغ از آدم ها حمایت کرد، هواشون رو داشت بدون این که ذره ای توقع جبران داشته باشی. عشق بورزی بدون اینکه منتظر جواب باشی. تولدت مبارک مامان 🌱🤍
نمایش همه...
این دفعه بخوابم دیگه راست سه ماه بازداشتگاهم😕😂
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.