کانال دبیر
این کانال صرفا جنبه آموزشی تفریحی ،سرگرمی و اجتماعی دارد و کاملا شخصی هست
نمایش بیشتر810
مشترکین
+1024 ساعت
+587 روز
+14430 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃
🍃
⚜
🍃
⚜
ه꧂ ᪣ #به_جرم_دختر_بودن ᪣ ꧁ه
🪶قسمت هجدهم
علی گفت:هر کاری داشتید به من بگید تا براتون انجام بدم.فقط تشکر کردم و دوباره سکوت.علی خداحافظی کرد و بعد از اینکه چند قدم رفت برگشت و گفت:راستی نگران هزینه ی بیمارستان نباشید..علی که رفت گوشی رو برداشتم و شماره ی عمو رو تا اونجایی که توی ذهنم بود روگرفتم.چند بار اشتباه شد اما بالاخره با جابجایی اعداد عمو گوشی رو برداشت……
با بغض به عمو سلام کردم. عمو اولش منو نشناخت اما وقتی خودمو معرفی کردم با ذوق گفت:کجایی دختر؟؟؟چه عجب یاد ما کردی؟؟؟از وقتی ازدواج کردی حاجی حاجی مکه….خیلی بی معرفتی…گفتم:من بی معرفتم یا شما که توی این ۶-۷ ماه اصلا سراغی از من نگرفتید،،؟؟؟
چند دقیقه حرف زدیم و بالاخره فهمید تصادف کردم اسم بیمارستان رو پرسید و اومد پیشم.عمو وقتی منو توی اون حال و وضعیت دید شوکه شد و گفت؛کی برگشتی که به این حال و روز افتادی؟؟؟با تعجب گفتم:از کجا؟؟؟عمو گفت:از کانادا دیگه….چند بار زنگ زدم به نوید تا دعوتتون کنم خونمون هر بار بهانه آورد و گفت که مسافرت خارج از کشورید….شماره ی تو هم همش اشغال میزد انگار که مسدود شده باشم.به نوید گفتم تا بهت بگه که با من تماس بگیری نوید گفت هر چقدر میگیم با عموت تماس بگیر قبول نمیکنه و میگه نمیخواهم با هیچ کدوم در ارتباط باشم چون اونا حسودند و نمیخواهند خوشبختی منو ببینند…..نویدآخرش گفت که پاییز رو فرستادم اونور خودم هم دارم کارامو میکنم تا برم……
با حرفهای عمو تازه متوجه شدم که چرا اقوام و خانواده ام باهام تماس نمیگرفتند .انگار نوید تمام مخاطب های گوشی منو بلاک یا مسدود کرده بود.گفتم:عمو تمام حرفهایی که از طرف من زده دروغه….عمو گفت:من نمیدونستم برای همین به مامانی گفتم که اصلا کاری به کار تو نداشته باشه و مزاحم زندگیت نشه.اون بنده خدا هم گفت همین که خوشبخته و شوهر خیلی خوبی داره برای من کافیه…با گریه گفتم:همش دروغه….(خلاصه ایی از زندگیمو برای عمو تعریف کردم).نوید از اینکه بابا ازم سراغی نمیگرفت متوجه شد که چقدر تنها و بی کسی هستم برای همین منو از هر نظر اذیت کرد،عمو گفت:تمام این حرفهارو به بابات هم گفته بود.با هق هق گفتم:بابا نباید قبول میکرد و تنهام میزاشت..باید به خونه و زندگیم سرکشی میکرد و از راست و دروغ حرفهای نوید مطمئن میشد.عمو گفت:راستش محمد میگفت رویا نمیزاره بابا سراغ آبجی بره و همش میگه وقتی اون تورو نمیخواهد و جواب تلفنهاتو نمیده حق نداری بری سراغش……
به عمو گفتم :عمو….الان بابا و بچه ها کجا هستند؟؟؟؟؟عمو گفت:بخاطر بلند پروازهای رویا همه چی رو فروخت و رفت اونور…..البته یه دهنه مغازه رو به من وکالت داده تا بزنم بنام تو…..من اگه تلاش میکردم با تو تماس بگیرم فقط بخاطر این مغازه بود…..کلی با عمو حرف زدم و قرار شد یه وکیل خوب پیدا کنه تا بتونم از نوید طلاق بگیرم…..با مشاوره های خانم دکتر حال روحیم هم خیلی خوب شد و بالاخره مرخص شدم
….اون روز عمو اومد دنبالم و منو برد خونشون…..دو هفته گذشت و گچ دستمو باز کردم و با عمو رفتیم برای درخواست طلاق…… اول یه وکیل کار بلد گرفتیم و خیلی سریع افتاد دنبال کارام و برای نوید احضاریه فرستاد……از طریق علی متوجه شدیم که نوید برگشته و خیلی هم کلافه است و مدام به گوشی من زنگ میزنه ولی از اونجایی که گوشیمو خاموش کرده بودم حسابی بهم ریخته……با خودم گفتم:هر چقدر کلافه بشه و دیوونه بازی در بیار برام مهم نیست چون اصلا ازش نمیترسم آخه وقتی قرار نیست بمیرم پس از چی بترس؟؟؟فوقش میخواهد منو بکشه که مردن خواسته ی درونی منه و به آرزوم میرسم……
🪶ادامه دارد...
✫داستان های آموزنده در کانال دبیر
لینک پیوستن به کانال دبیر:
https://t.me/dabir4
کانال دبیر
این کانال صرفا جنبه آموزشی تفریحی ،سرگرمی و اجتماعی دارد و کاملا شخصی هست
👍 3
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده
به دستان پدرت
به جارو کردن مادرت
به راننده ی چاق اتوبوس
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد
به راننده ی آژانسی که چرت می زند
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان
نخند که دنیا ارزشش را ندارد
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند
بار می برند.
بی خوابی می کشند.
کهنه می پوشند
جارو می زنند.
سرما و گرما را تحمل می کنند.
و گاهی خجالت هم می کشند
خیلی ساده
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خدا"ست، 🌺🌺🌺🌸🌸🌸
لینک پیوستن به کانال دبیر:
https://t.me/dabir4
کانال دبیر
این کانال صرفا جنبه آموزشی تفریحی ،سرگرمی و اجتماعی دارد و کاملا شخصی هست
👏 1
معلمی شغل نیست
هنر است ، ذوق است ، ایثار است
عشق است و فداکاری❤️
روز معلم بر همه معلمان عزیز مخصوصا اساتید گرامی کانالمون گرامی و مبارک باد💐
💎 سلام صبح بخیر
╔═🌺🍃═══╗
@radiomerc
╚═══🍃🌼═
خوب است
همین که عشق♥️
در تو فصل نمیشناسد
خوب است همین که میشود
در هر زمان و هر فصلی
آن را از نگاه تو چید و بوسید
و روی چشم گذاشت...🍃
💖Join👇
🌸🍃 @sobhbey 🌸🍃
کُردها وقتی میخوان یکی رو خیلی دوست دارن و توی قلبشون ابدیه بهش میگن «مانرِم» یعنی: «ماندگارِ من»
خیلیی قشنگه بنظرم ..♥️
💖Join👇
🌸🍃 @sobhbey 🌸🍃
👍 1
زندگیتون پراز خوشی های
تمام نشدنی ...🍃
لحظه هاتون ناااب
💖Join👇
🌸🍃 @sobhbey 🌸🍃
منم آن 🌸
مست و پریشان نگاهٺ
که دلم تو و احساس تـو را
می خواهد...🍃
💖Join👇
🌸🍃 @sobhbey 🌸🍃
هیچ کس نه انقدر که میگه بدبخته
و نه هیچکس انقدر که وانمود میکنه خوشبخته. 🌸
آدمها پشت نقابهاشون پنهون شدن. هیچ کس از دل دیگری خبری نداره حتی نزدیکترین آدم زندگیت.
باطن زندگی خودتون رو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید.
در هر شرایط خدا رو شاکر باشید خدا بزرگتر از غصهها و مشکلات ماست ..🍃
💖Join👇
🌸🍃 @sobhbey 🌸🍃
👍 1