It's about mas.
و چشمانت با من گفتند که فردا؛ روز دیگریست. "ملجا" سابق. گاها مینویسم و چیزهایی که میخونم رو میذارم.
نمایش بیشتر321
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
[ غم همه ی حالم را توی سینه ی من جا داده بودند. به جای هوا انگار سرب می بلعیدم، گفتم: نمی دانم چرا یکهو دلم گرفت. و مگر نمی شود آدم در کودکی یاد سال های بعد بیفتد؟ ]
_عباس معروفی.
[ دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه ی تاریخ است؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی می کنند و من در یاد هیچ کس نیستم؟ ]
_عباس معروفی.
[ _ خندیدم و گفتم: تا به حال کجا بودید؟
+ دنبال شما میگشتم، گمتان کردم.
خدا نکند آدم چیزب یا کسی را گم کند، مثل سوزن میشود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی پیداش نمیکنی، فرش را وجب به وجب دست میمالی، امّا نیست. ]
_عباس معروفی.
[ ماشاالله آهنگر گفت: آقای دکتر، تمام عمرم روی اهن پتک کوبیدم؛ اما هیچوقت مثل امروز خسته نشده بودم. ]
_عباس معروفی.
میرفتم بیرون که بارون اومد. بارونِ زیاد. موزیک پپرونی-بمرانی پلی شد و مامانم گفت چه موزیک مناسبی! باهم با پپرونی خوندیم تا رسیدیم به مقصد.
Photo unavailableShow in Telegram
امشب، شبِ تبدیل غمهای بزرگ به کروسانهای کوچیک بود. 🥐
خستهام. اصلا انرژی و حال ادامه دادن فعالیتهای روزانهمو ندارم. وضعیت اضطرابم در سطح خیلی داغونیه. لهام و فقط دلیل پیدا میکنم برای وصل شدن به زندگی. دارم فرو میرم دوباره، دوباره.
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.