-مَـهْلَکِهْ-
~ماییموقلموآوازگلشفتالو... 🌱 ~ #ابهام رو"بدوننامنویسنده"منتشر نکنین. - @ebhamin_bot -https://t.me/harfmybot?start=967341039 @archivemahlakeh. آرچایوچنل صدای زیبای شما: @ebhampadcast
نمایش بیشتر366
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
+107 روز
+3530 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
نمایش همه...
¬درختِپرتقال🍊
زیرِ گنبدِ کبود🪁. جایی برای اندیشههای مبهم. جاحرفی:
https://t.me/harfmybot?start=967341039حالا دوباره ورقههای فرتوتم را بالا و پایین میکنم.
هنوز هم به نظر من عشق نهایت هرچیزیست، اما عشق به آدمها نمیتواند آن نهایت باشد، ابدا نمیتواند!
میخواستم بگویم، نوشتن در این باره همواره سخت خواهد بود، همچنان بر این عقیده خود استوارم.
حالا فقط میخواستم بگویم، گاهی برای دوباره ذوق کردن برای شکلهای کج و معوج ابرهای آسمان، یک بیت شعر ناب، یک فنجان چای قند پهلو، برای بوییدن برگههای کتاب نو، ذوق قاچ هندوانه و نگارگریهای هزار رنگ، فقط باید چمدانت را ببندی و از زیر سقف مسکوت و آجری که خودت را در آن حبس کردهای بیرون بیایی، سخت، دلآزار، پرحسرت، اما رها.
_چکامه/نیمهشبغریب.
_ #ابهام
❤ 1
«فقط یک واژه روی دفترم نوشتهام و حالا ساعتهاست بروبر به همان دو حرف هزارداستان زل زدهام.
«دل! »
شرح هزار داستان رعب انگیز و هزار عاشقانهی غمگین و چند عددی هم وصال»
این آغازِ پایانی نزدیک بود، همان کلماتی که ابتدای ابتدا از قلمم جسته بودند و حالا خودشان را به کوچهی علیچپ میزنند، من میدانم، واژگان هم نیز به نیکی آموختهاند بر کدام مرکب بنشینند و افسار کدام اسب چموش را یله کنند، بگذار انکار کنند. حقیقت یا کذب بودن حرفهای ایشان، نمیتواند منکر بهارِ فیالحال بشود.
_جاماندهازآغازِپایان.
_#ابهام
❤ 3
Repost from «قبیلهیخورشیدِنیمهشب.»
— این پیام رو فوروارد کنید، ماه چنلتون رو فور بزنم.🌚🐚
میخواستم واژههایم را از سینهام بيرون بیندازم. مانند سنگریزههای کوچک به سمت حنجرهام پرتشان کنم تا بغضِ شیشهای گیر کرده در گلویم بشکند و در آغوشت فروبریزم.
اما نتوانستم، مانند ابر بیحاصلِ ماتمگرفته، گوشهای ایستادم.
مگر نه اینکه بر سر در تمامی نامههایم، برایت نوشته بودم: «من واژهای لبریز شدهام. در آغوشم بکش تا خلیج ترقوههایت را احیا کنم»
پس چرا حالا دستانم به کویر لوت میماند و شریانهایم به زاینده رود غریب؟
مناشکهایم را برای تو نگهداشته بودم.
همهشان را. نمیدانم کدامین سیل مهیب آنها را برد و میان کاغذهای مطرود و مچالهشدهام انداخت.
تو در تمام اینسالها مانند باران بهاری نرم و آرام از جوهر سرخ قلمم چکیده بودی و من، نمیدانستم آنچه که مینگارم خونیست که نام تو را فریاد می زند.
به قلم : ابهام
green
@Be_yourself_babay
اشکها @mahlakeh610.mp31.80 MB
❤ 2
Repost from "سبزخواهمشد.
نمایش همه...یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.