❤️کانال ستارگان قدیمی خوش آمدید ❤️

آمدم با غزلے سادہ ولے تڪراری لطف دارے تو اگر دل بہ دلم بسپاری من همہ دردِ خودم را بہ تو گفتم جانا اینڪہ درمان بڪنے یا نڪنے مُختاری... ُ#محمدعلی_بهمنی

مرا گویی که رایی من چه دانم چنین مجنون چرایی من چه دانم مرا گویی بدین زاری که هستی به عشقم چون برآیی من چه دانم منم در موج دریاهای عشقت مرا گویی کجایی من چه دانم مرا گویی به قربانگاه جان‌ها نمی‌ترسی که آیی من چه دانم مرا گویی اگر کشته خدایی چه داری از خدایی من چه دانم مرا گویی چه می جویی دگر تو ورای روشنایی من چه دانم مرا گویی تو را با این قفس چیست اگر مرغ هوایی من چه دانم مرا راه صوابی بود گم شد ار آن ترک ختایی من چه دانم بلا را از خوشی نشناسم ایرا به غایت خوش بلایی من چه دانم شبی بربود ناگه شمس تبریز ز من یکتا دو تایی من چه دانم مولانا ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

پشیمان است هرڪس عشق را پنهان نگہ دارد پشیمان تر ڪسے ڪہ عشق خود را برملا ڪرده مگو با هیچ ڪس راز دلت را... زود مے میرد گل سرخے ڪہ مشتش را براے خلق وا ڪرده.. #طیبہ _عباسی

ڪولہ بارے بستہ ام از جامہ هاے آرزو بغض سنگین گلو را بے صدا باید ڪشید من ڪہ مست از بادهٔ جامِ نگاهت گشتہ ام درد اگر از یار باشد بے دوا باید ڪشید. #فریبا_قربان_ڪریمی

در بندِ تو باشم دلِ من بندتر است چشمانِ تو با شراب مانندتر است اغراق نمی‌ڪنم بگویمْ گُلِ من! لبخند بہ لب‌هاے تو لبخندتر است #مهدی_خدایی

اشڪم ڪہ روان گشتہ و تا چانہ رسیده در ڪاسه‌ ے دستِ تو بہ پیمانہ رسیده از چاهِ زِنَخدان تو تا چشمِ تو از اشڪ راهی‌ ست ڪہ برعڪس، بہ میخانہ رسیده #مهدی_رحیمی

کوه غم🩵برای تو تنگه دلم آخه مگه سنگه دلم Naghmehaye Zendegie Lalezar

درد عشقی کشیده ام نگارا، درمان من باش بیمار توام ، جان ببخش و  جانان  من باش دیوان  شعر  و غزلم ، تفصیل عشق توست به  کوره  راه  زندگانی ام ،  پایان من  باش تیغ  بران  ابروانت ، قلبم  را مجروح  کرده چایی تلخ  صبح را، قند و قندان  من باش عمری  را  گریان ، چشم  به  راهت  بوده ام پروانگی  کن  صنمااااا ، چشمان  من   باش # امیر صبحت دلبرانه نگاراااا ❤️

. من تو را ، با جان و دل می خواهمت آی هارای این ناز،پایان میدهد عشق مرا گر مه رُخی چون تو بُوَد مهتاب من... الأمان پایان دهداین چشمِ توعمر مرا #شهاب_شهابی