cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

رمان زخم عمیق

ارتباط با ادمین: @jihoparem روزهای پست گذاری: شنبه،دوشنبه و چهار شنبه هرگونه توهین=حذف از کانال

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
417
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-37 روز
-930 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

💫زخم عمیق💫 #زخم_عمیق #پارت260 وقتی به میز رسید ، جیهون رو روی میز ودرست کنار کیک نشوند و درحالی که می بوسیدش ، شروع کرد به باز کردن یکی یکی دکمه های لباسش ، کارش که تموم شد ،دوتا لبه های لباس رو میون انگشتاش گرفت وازهم فاصله داد با دیدن صحنه ی زیبای روبه روش لبخندی از سر لذت زد ، دستش رو بالا آورد و نوازشگرانه روی قفسه سینه ی برهنه ی جیهون کشیدکه باعث شد معشوقه ی عزیزش کمی توی خودش جمع بشه و لب بالاییش  رو از لذت به دندون بکشه ، نگاهش رو با هیزی روی بدن جیهونش می کشید که چشمش به کیک روی میز افتاد و نیشخندی روی لباش نقش بست - چشمهات رو ببند جیهونم برعکس قیافه اش که نیمه  آروم به نظر می رسید ، قلبش با هیجان خودش رو به دیواره قفسه سینه اش می کوبید و از لمس های سوبین غرق لذت بود که جمله اش رو واضح نشنید  ، پس چینی به پیشونیش دادوباصدایی که از هیجان می لرزید پرسید -چی گفتی؟ - می گم چشمهات رو ببند عزیزم جیهون سری به نشونه مثبت تکون دادوبه تبعیت از حرف سوبین ، پلک هاش رو آروم روی هم فشرد تا اون راحت هر کاری که میخواد رو با بدنش انجام بده با دیدن چشمهای بسته جیهون ،نیشخند روی لبش بزرگترشد ، لباس اون روکامل از تنش درآورد و روی زمین انداخت بعد هم با فشار آرومی که به قفسه سینه جیهون آورد با احتیاط کامل کمکش کرد که روی میز درازبکشه ، خودش هم روی بدن اون خیمه زد و نیپل صورتی رنگش رو توی دهن خودش فرو برد و بالذت زبون زد با حس خیسی زبون سوبین روی نوک سینه اش،بی اختیار با شدت بیش تری  دندوناش رو توی گوشت لبش فروکرد و ناله ی آرومی که داشت از توی دهنش خارج می شد رو توگلوش خفه کرد ،  این رو طی این پونزده سال  خوب فهمیده بود که اگه خودش هم بخواد دیگه نمی تونه مثل آدم های معمولی احساساتش رو بروز بده ویکی از مثال های این حالتش ، حالا بود که درونش از حس شهوت ولذت در مرز انفجار بود واون برعکس ناله های بلند و پرهیجان سوبین حتی نمی تونست به راحتی آخ آرومی رو از میون لباش خارج کنه تنها کاری که بالاخره تونست برای تخلیه ی این احساس لذت انجام بده ,این بود که دستش رو بالا آورد وتوی موهای سوبین فرو کرد و آروم اونها روکشید اما هنوز ده ثانیه نگذشته بود که سوبین ، انگشتهاش رو لابه لای فاصله ی انگشتهای اون جا داد ودست جیهون رو از روی موهاش برداشت و به همراه دست خودش آروم ،بالای سر جیهون و روی میز کوبید - متاسفم عزیزم ،ولی امشب قراره فقط لمس بشی نه اینکه لمس کنی جمله اش رو که تموم کرد بدون اینکه منتظر موافقت یا حتی اعتراض جیهون بمونه دست دیگه ی اون رو هم بالای سرش با احتیاط روی میز کوبید و مچ هردو دست جیهون رو با یه دستش محکم گرفت و همونجا اسیر کرد تا  سلطه بیش تری روی بدن اون داشته باشه و بهتر قلمروی خودش رو که تن جیهونش بود، علامت گذاری کنه دوباره نگاهی به اون کیک رنگین کمونی که حالا کمی حالت مایع به خودش گرفته بود انداخت و با دراز کردن دست آزادش دوتا  انگشت اشاره وکناریش  رو داخل قسمت خامه ای کیک فرو کرد  و وقتی خوب خامه ای شدن، انگشت هایش رو از توی کیک درآورد ودرحالی که لبخند موزیانه روی لبش هر لحظه بزرگتر ازثانیه ییش می شد  اونا رو روی نوک سینه چپش فرود آورد و با این کارش ، باعث شدبدن داغ جیهون از سرمای اون خامه لرز خفیفی بگیره و همزمان با مشت کردن دست هاش ،قفسه سینه اش رو از میز فاصله بده و به سمت بالا بکشونه با دیدن ، دست های مشت شده و تقلاهای بی اراده بدن جیهون ، لبخند شیطانی روی لبش بزرگ ترشد - بهت گفته بودم که این دلبریات  عاقبت خوبی برات نداره عزیزم با همون لبخند روی لبش، بدون اینکه نوک انگشتاش رو از روی سینه جیهون برداره،  یک  خط فرضی با خامه ی روی انگشتاش مابین دوتا نیپلش کشید ونوک سینه دیگه اش رو هم خامه ای کرد وبعد هم بارضایت به شاهکارش چشم دو خت جیهون مرتب بدنش رو به سمت بالاوپایین می کشوند و برای رهایی از دستش تقلا می کرد و همین کافی بود تا سوبین رو بیش تر از قبل برای شروع رابطه اشون تحریک کنه حسی که از وجود اون خامه ی سرد روی قفسه سینه برهنه اش بهش دست می داد به اندازه کافی دیوونه کننده بود که با کشیده شدن زبون سوبین در امتداد سینه هاش ، احساس کرد چیزی نمونده تا قلبش از شدت هیجان وضربان منفجر شه خوب که اون خامه رو لیسید واز روی سینه اش پاک کرد ، لباش رو به سمت پایین وروی شکمش کشید و بوسه ها ی عاشقونه اش رو رو جای جای مسیر لباش روی تن جی هون کاشت
نمایش همه...
39👍 3
💫زخم عمیق 💫 #زخم_عمیق #پارت258 چشمهای سوبین همین طور بسته بود که فکرشیطانی به سرش زد ،  این اولین باری بود که هوس شیطنت کرده بود ومی خواست کمی سر به سر سوبین بذاره واذیتش کنه منتظر بوسه ی جیهون بود که باحس خیسی روی نوک بینش چشمهاش رو باز کرد و با تعجب به انگشت خامه ای اون دوخت و بعد هم نگاهش رو آروم از روی دست جیهون به روی صورتش لغزوند وبا دیدن  لب های کج شده اش و شراره های شرارت توی  نگاه معصومش ، ازشوک دراومدومتوجه اصل موضوع شد کم کم لبخند شیطانی روی لباش شکل گرفت و نگاه اون هم مثل جیهون پراز شیطنت شد - خوب انگار این آقای کم حرف وساکت روبه روم همچین که نشون میده مظلوم نیست - صد در صد اگه خودت هم بودی همین کار رو انجام میدادی - خوبه پس اونقدری که به نظر می رسید کم حرف نیستی جیهون انگشت خامه ایش رو توی دهنش فرو کرد و  اون رو زبون زد ،بعد هم بی توجه به نگاه هیز سوبین روی بدنش ، انگشت خیس  شده اش رو درآورد و با بالا رفتن یکی از ابروهاش با شیطنت جواب داد: کم حرف نیستم ولی نیازی نمی دیدم زیاد باهات صحبت کنم  آقای رئیس سوبین نگاهش رو با حسرت از انگشت خیس جیهون گرفت وهمزمان با چشم چرونی روی بدن اون ، برشی از کیک جدا کرد و با برداشتن اون تیکه کیک از روی میز  یک قدم به جلو برداشت - خوبه ، آفرین  همینجورادامه بده با دیدن کیک توی دست سوبین ،دستاش رو با احتیاط بالا آورد ، آب دهنش رو با استرس قورت داد ویک قدم به عقب رفت - چرا اون تیکه  کیک رو توی دستت گرفتی نیشخند شیطانی سوبین بزرگ تر شد ویک قدم دیگه برداشت -  چون باید تلافی خرابکاری یکی رو بدم نگاه لرزونش  به اون تیکه نسبتا بزرگه کیک بود که بعد از چند ثانیه ، چشم از کیک توی دست سوبین گرفت و مردمک های هراسونش رو به صورت اون دوخت - این عادلانه نیست من فقط یه ذره خامه روی بینیت مالیدم ولی تو یه تیکه بزرگ کیک دستته - هیچ چیزی توی این دنیا عادلانه نیست عزیزم همینطور با هر قدم سوبین ، یک قدم به عقب برمی داشت که با فهمیدن اینکه  نمی تونه اون رو از قصد پلیدش منصرف کنه ،به فکر فرار افتاد و خواست از اون دور شه که سوبین زودتر متوجه نیتش شد و سریع با دراز کردن وحلقه کردن دست آزادش  دور کمر جیهون اون رو محکم به طرف خودش کشید و در آغوش گرفت با فرو رفتن توی اون آغوش گرم وامن فراموش کرد که چرا می خواست از دستش فرار کنه وچشمهاش با حس لذتی که از آغوش سوبین می گرفت بسته شدن و خودش رو بیشتر به بدن عشقش چسبوند با دیدن چشمهای بسته ی جیهون ، بی خیال انتقام گرفتن شد وکیک توی دستش رو روی زمین انداخت و با گذاشتن دستش روی فاصله بین دوشونه اش ، قفسه ی سینه اون رو بیشتر به خودش فشرد و محکم  لباش رو روی لبای جیهون کوبید و اون تیکه گوشت های صورتی وشیرین رو به دندون کشید چند ثانیه که گذشت  لبای جیهونم تکونی خوردن و سوبین رو توی اون بوسه همراهی کرد ، کم کم بوسه اشون عمیق وعمیق ترشد وجفتشون ،وحشیانه به جون لبای اون یکی افتادن وقتی که قفسه سینه اشون برای ادامه ی این بوسه پرحرارت به معنای واقعی به تقلا افتاد با نفس نفس لبای خیسشون رو از هم جدا کردن وصورتاشون رو از هم فاصله دادن با نفس نفس نگاه سوالیش رو به چشمهای جیهون دوخت که اون منظورش رو فهمید و با تکون دادن سرش اجازه ی پیشروی بیشتر رو به سوبین که  به اندازه اولین رابطه اشون تشنه یکی شدن با جیهونش بود رو داد دو طرف رون های جیهون رو گرفت و بافشاری که بهشون آورد ،اون رومجبورکرد که پاهاش رو دور کمرش حلقه کنه و همون طور  که به طرف میز وسط هال حرکت می کرد دوباره لباش رو روی لبای جیهون گذاشت ومثل قبل با عشق شروع کرد به بوسیدنش
نمایش همه...
30👍 3🔥 1
آماده این برای دوتا پست جدید؟
نمایش همه...
👍 24🔥 4
💫زخم عمیق💫 #زخم_عمیق #پارت258 نگاه خیره اش  به اون دوتا زنجیر ظریف نقره ای رنگ بودکه با شنیدن صدای سوبین ، چشماش رو به سمت بالا سوق داد و به قیافه ی منتظر اون نگاه کرد - درش بیار تا بتونی بهتر ببینیش ،یه تیکه مهم توش داره دست آزادش رو بالا آورد تا کاری که سوبین ازش خواسته بود انجام بده آروم یکی از اون زنجیرها رو  رو با انگشتاش گرفت واز داخل اون جعبه مخملی درآورد که تازه متوجه حلقه وسط زنجیر شد ،بخاطر ابر وسط جعبه که حلقه توی شیاراون قرار داشت جیهون قبلا متوجهش نشده بود نگاه پرشک وتردیدش به اون حلقه بود که سوبین زنجیر دیگه رو  که اون هم مثل زنجیر توی دست جیهون  وسطش حلقه داشت رو از توی جعبه درآورد ونگاه دقیقی به  داخل حلقه ی توی زنجیر انداخت وبعداز چند ثانیه لبخند قشنگی روی لباش نقش بست ، سوبین با همون لبخند روی لبش وبی حرف، دوقدم به جلو برداشت و دقیقا  پشت سر جیهون ایستاد با دیدن حرکت سوبین دستش رو به همراه زنجیر توی مشتش پایین آورد ومنتظر موند تا ببینه اون می خواد چیکار کنه که بعد از چند ثانیه با حس لغزش  چیز سردی روی  پوست گردنش متوجه شد سوبین اون زنجیر رو دور گردنش انداخته قفل اون گردنبند رو که بست ، آروم سرش روخم  کرد و تلاقی خط شونه ی چپ جیهون با گردنش رو بوسید و چونه اش رو دقیقا همونجا گذاشت ، دست راستش رو هم از روی شونه اش ردکردوبا گذاشتن ساعدش روی سینه ی اون ،حلقه ی توی زنجیر رو با انگشتاش گرفت و بالا آورد و دقیقا جلوی چشمهای جیهون نگه داشت -داخل هر کدوم از این حلقه ها اسم یکیمون حک شده ، توی این حلقه ایم  که دور گردنت انداختم،اسم من نوشته چشمهاش رو ریز کرد تا بتونه نوشته داخل حلقه روببینه وبعداز چند ثانیه تونست اسم سوبین روکه بارنگ طلایی درست وسط اون حلقه حکاکی شده بود رو تشخیص بده نگاهش هنوز به حروف وسط حلقه بود که سوبین اون حلقه رو رها کرد ودستش روعقب کشید تکونی به پاهاش دادودوباره سرجای قبلیش و درست روبه روی جیهون ایستاد ونگاه دقیقی به چهره ی جیهونی انداخت  که با  حالت خاصی بهش خیره شده بود ، حس توی چشمهای اون بیش از حد برای سوبین نا آشنا به نظر می رسید واین باعث شد برای گفتن  حرفای توی ذهنش به جیهون کمی استرس بیداکنه ، پس  دستای لرزونش رو توی هم گره کرد ، سرش رو پایین انداخت و نگاهش رو به دست هاش دوخت - این حلقه ها رو دقیقا دوهفته پیش وبدون اینکه بخوام توی روز تولدت بهت هدیه بدم آماده کردم ، اولش می خواستم با این حلقه ازت بخوام بقیه ی عمرم روکنارم باشی اما بعدش تصمیم گرفتم به خودمون یه فرصت بدم با حس سنگینی توی قفسه سینه اش ،نفس عمیقی کشید و ادامه داد: هم من وهم تو نیاز داریم از گذشته هامون دور بشیم ، گذشته ای که جفتمون رو توی خودش اسیر کرده برای گفتن جمله های بعدی نیاز داشت قیافه ی جیهون وواکنشش رو ببینه پس سرش رو بلند کرد و خیره ی اون تیله های مشکی لرزون ،کلماتش رو اداکرد: پس هروقت حس کردی من رو بخشیدی و گذشته ها رو فراموش کردی اون حلقه رو از گردنت دربیار و توی انگشت بنداز ، اینم یادت بمونه اگه تا ابدهم طول بکشه باز هم من منتظر اون روزیم که اون حلقه رو توی انگشتت ببینم نه گردنت با شنیدن حرف های سوبین ، درست همون تیکه ایی از قفسه سینه اش که اون حلقه با وجود  مرزی که لباس بینشون ایجاد کرده بود ،قرارداشت گرم شدو حتی این گرما به قلبش هم نفوذ کرد  - اما این درست نیست جمله ی جیهون  برای سوبینی که منتظر به حرف اومدن اون ،نگاهش رو بهش دوخته بود ،حکم یه طناب محکم دور گلوش رو داشت که  باعث شد راه تنفسش تنگ و بازدمش توی سینه اش حبس بشه که با شنیدن ادامه ی جمله ی جیهون انگار کسی اون طناب رو از دور گردنش باز کرد و بهش اجازه نفس کشیدن دوباره داد -تو برام هدیه گرفتی اما من هیچی برات نخریدم با این که منتظر بود تا جیهون چیزی در جواب حرف هاش بگه اما شنیدن این جمله ، باعث شد ، به آینده دوتاییشون بیشتر امیدوار بشه و تکونی به لبهای خشک شده از استرسش بده وطرح لبخندی روی اونها بنشونه -خوب اون که مشکلی نداره تو همین الانش هم می تونی یه هدیه ی بهتر بهم بدی با تعجب ابروهایش رو بهم نزدیک کرد ولب زد: مثلا چی؟ _ من آدم پر توقعی نیستم هدیه ات می تونه مثلا به این جای جمله اش که رسید چشمکی حواله قیافه ی کیوت جیهون  کرد وبعد از مکث خیلی کوتاهی ادامه داد: مثلا یه بوسه ی کوچولو وپرحرارت باشه با تموم شدن حرفاش کمی سرش رو به طرف صورت جیهون خم کرد وچشمهاش روبست
نمایش همه...
46👍 5🔥 3
دوستان اگه می خواین چنل رو گم نکنید ،می تونید پیج اینستام که یه رمان خوب دیگه داره توش آپ میشه رو دنبال کنید ،احتمال زیاددوباره رمان رو اونجا بزارم❤️ @novel_bl_his
نمایش همه...
ممنون از پیام های قشنگ تون عزیزای دلم 😍😍
نمایش همه...
20
سلام دوستان متاسفانه من یه مدته با یه بیماری سر و کله زدم و تازه فهمیدم یه سرطان خیلی خوش خیمه ،البته نگران نباشین خیلی خوش خیمه و نصف راه درمانش رو رفتم و فعلا تو مرحله ایه که خطر جانی آنچنانی نداره ولی متاسفانه هنوز دوره ی درمانش تموم نشده بخاطر همین نمی تونم رمان رو فعلا ادامه بدم اما توی پیج اینستاگرامم یکی از دوستام یه رمان خوب و خیلی بهتر از این رمان رو به اشتراک می‌ذاره ،اگه دوست داشتین می تونید عضو بشید و خیلی متاسفم بابت موضوعی که پیش اومد
نمایش همه...
50😢 16👍 2
💫زخم عمیق💫 #زخم_عمیق #پارت256 همون طور که انتظارش رو داشت جیهون یادیدن اون کیک با تعجب یکی از ابروهاش رو بالا برد ، صد درصد انتظار چنین سلیقه ای رو از سوبین نداشت ، سعی کرد جلوی خنده ای که از دیدن قیافه ی بامزه جیهون داشت  لباش روکش می داد روبگیره وبه همون لبخند ملیح روی اونا بسنده کنه - خب اینم از کیکمون ، حالا وقت فوت کردنه شمعه سوبین کیک رو روی میز گذاشت و با گذاشتن دوتا شمعی که اوناهم توی یخچال بودن ، روی کیک به صورت عددبیست وپنج  با کبریت ، اونا رو روشن کرد ، توی تمام این مدت جیهون داشت به کاراش با ذوق نگاه می کرد ، درست بود که نمی تونست مثل سوبین لبخند بزنه اما اون حس خوبی که از کارای اون داشت  رو توی چشمهاش ریخته بود وبا عشق داشت حرکات دستاش رو دنبال می کرد -حالا نوبت  آرزو کردن وفوت کردن شمع هاست جیهونم اگه یک هفته پیش سوبین بهش می گفت یه آرزو کنه حتما باچشم های سرد وبی روح بهش نگاه می کردوبه اون می گفت هیچ آرزویی نداره اما امروز باشنیدن حرف های اون ، حتی ناراحتی که از دیدن اون پسر غریبه بهش دست داده بود رو فراموش کرده بود وفقط می خواست از این جشن دونفره اشون لذت ببره ، پس لباش رو به یک طرف کج کرد تا حداقل بتونه یه طرح پر إشکال از یک لبخند رو به نمایش بگذاره و حس خوبی که داشت رو به سوبین نشون بده - امروز تولد توهم هست ، نمی خوای آرزو کنی؟ نگاه عاشقونه اش رو به پسری که تمام فکروذکرش رو به خودش مشغول کرده وهمه ی دنیاش شده بود ؛ دوخت ، نیازی نداشت آرزو کنه چون اون همین  الانش هم تنها چیزی که می خواست رو به دست آورده بود ، اونم درست زمانی که جیهون به دوست داشتنش اعتراف کرد - من نیازی بهش ندارم چون الانم به آرزوم رسیدم خیلی کنجکاو بود بفهمه آرزویی که سوبین گفته بود بهش رسیده چیه اما مثل همیشه ذره ای از حس کنجکاویش رو توی صورتش نشون نداد وبه جاش بعد از تکرار آرزوش توی سرش ،لپهاش رو بادکرد وباخم شدن به سمت کیک ،خواست شمعهای روی اون  روفوت کنه اما سوبین سریع با دستش ،جلوی لباش رو پوشوند واجازه ی خاموش کردن شمع ها رو بهش نداد سوالی نگاهش رو به سوبین دوخت که صدای متعجبش ،توی گوش اون پیچید - نمی خوای آرزوکنی؟؟ - من ، آرزو کردم که - کی؟چرامن متوجه نشدم - همین چند ثانیه پیش لبخند روی لباش کمی تلخ شد ، چه انتظاری از جیهونی  داشت که معلوم نبود آخرین جشن تولدش روبه یاد داره یا نه - اینجوری که آرزو نمی کنن ، باید دست هات روجلوی لبات گره کنی وباچشمهای بسته آرزوت رو توی دلت بگی تا برآورده شه بعداز تموم شدن حرفش اون حالتی که گفته بود روگرفت تا به جیهون نشون بده چیکار باید بکنه - اینجوری جیهون به تقلید از اون دستاش رو بهم قلاب کرد وبا چشمهای بسته ، توی دلش آرزو کرد ،بعداز چندثانیه هم چشمهای بسته اش رو باز کرد و شمع های روی کیک روفوت کرد بی حرف  نگاهش رو به سوبین دوخت که اون کیک رو ببره اما  با دیدن سوبینی که با یه لبخند زیبا بهش خیره بود لباش روازهم بازکرد و پرسید: حالا که من شمع ها رو فوت کردم تو کیک روببر ،هرچی نباشه امروز تولدتوهم هست از ته دلش می خواست بفهمه  که جیهون چه آرزویی کرده پس بدون اینکه کاری که اون ازش خواسته بود رو انجام بده ،خودش روکمی به جلو کشید وبا هیجان پرسید: حالا آرزوت چی بود؟ - این که مادرم حالش خوب شه حرف جیهون بدجوری توی ذوقش زد ولبخند روی لباش ماسید، فکر می کرد آرزوی جیهون درمورد خودشه  و این که حالا می فهمید  جایی توی آرزوی تولدش نداشته بدجوری حالش روگرفته بود - چیزی شده ؟ لبخندی زد تا حس بدی که بهش دست داده بود رو زیر اون پنهون کنه - نه بابا چیزی نشده ، فقط به نظرم قبل از این که کیک روببریم بهتره کادوی تولدت روبهت بدم کادو؟؟؟سوبین داشت هر لحظه بیش تر اون رو غافلگیر می کرد وبیش تر از قبل اون رو سر  ذوق میاورد نگاهش به سوبین بود که اون دستش روخم کرد و از توی جیب شلوارش ، جعبه ی  مخمل قرمز رنگ خیلی کوچیکی درأورد ودرحالی که اون روکف دوتا دستش گرفته بود روبه روی صورت جیهون نگه داشت - تقدیم با عشق دستش رودراز کردو درحالی که قلبش از هیجان تند تند به طپش دراومده بود ،جعبه رو از توی دست سوبین گرفت و بعدازچندثانیه مکث بازش کرد
نمایش همه...
80👍 10🔥 2😍 1
💫زخم عمیق💫 #زخم_عمیق #پارت255 دستش رو دوباره دقیقا مثل کل امروز دوباره توی دستش گرفت واون روبه سمت میز بزرگ وسط هال کشوند و روی صندلی که توی راس میز بود نشوند -شما اینجا باش تا من کیک رو بیارم باتعجب نگاهش رو به اون دوخت ، سوبین کل روز رو خونه بود کی وقت پیداکرده بودکیک بخره که اون متوجه نشده بود -کیک؟؟؟ - آره دیگه کیک ، مگه تولد بدون کیک هم میشه؟ با دوتا انگشتش ضربه ای روی بینی جیهون زد و به سمت آشپزخونه حرکت کرد تا کیک رو از یخچال در بیاره دستش رو دوباره دقیقا مثل کل امروز دوباره توی دستش گرفت واون روبه سمت میز بزرگ وسط هال کشوند و روی صندلی که توی راس میز بود نشوند --شما اینجا باش تا من کیک رو بیارم باتعجب نگاهش رو به اون دوخت ، سوبین کل روز رو خونه بود کی وقت پیداکرده بودکیک بخره که اون متوجه نشده بود -کیک؟؟؟ - آره دیگه کیک ، مگه تولد بدون کیک هم میشه؟ قبل رفتن با دوتا انگشتش ضربه ای روی بینی جیهون زد و به سمت آشپزخونه حرکت کرد تا کیک رو از یخچال در بیاره همین که روبه روی یخچال ایستاد،چشمش به یادداشتی که با آهنربای مغناطیسی  خیلی کوچیکی به دریخچال وصل شده بود افتاد وبا کنارزدن اون آهنربای کوچیک یادداشت رو از روی در برداشت وخوند: اول از همه تولدتون رو تبریک می گم ،دوما بعدا باید حسابی از زحماتی که برات کشیدم تقدیر و تشکر کنی ، و اینکه یادت باشه تمام پولی که خرج کردم رو یادداشت کردم بعلاوه هزینه حمالی هایی که انجام دادم حتما ازت می گیرم ،سوما یه جعبه کنار کانترآشپزخونه  ،هدیه تولد جیهون از طرف منه ، حتما بهش بده ، ودرآخر این روبدون که این شب خوب رومدیون منی  با خوندن یادداشت یوجین لبخند روی لباش غلیظ ترشد وباچشم دنبال کادوی تولدی  که یوجین راجع بهش نوشته بود گشت که با دیدن کارتن قهوه ای رنگی که با پاپیون صورتی رنگی تزئین شده بود ، به سمتش رفت وکنارش روی زمین زانوزد از اونجایی که این هدیه رو یه آدم منحرفی مثل یوجین آماده کرده بود حتما باید خودش یک بار تنهایی چکش می کرد تا  می دید آیا می تونه به جیهون بدتش یا نه ؟!!! درحالی که داشت گره ی پاپیون صورتی روباز می کرد سری از تاسف برای یوجین تکون داد ،اصلا از قیافه وهیکلش گرفته تا سلیقه اش ،هیچ چیزی توی این بشر وجود نداشت که نشون بده اون یک مرد بالغ ۲۹ساله است ؛ بالاخره ازشر اون پاپیون صورتی خلاص شد ودر اون جعبه روباز کرد ،اما به محض اینکه وسایل توی اون جعبه رو دید ،ازشدت خجالت صورتش قرمز شد و سریع مثل قبل درش روبست  واون رو به عقب هل داد و همین طور نشسته کمی ازش فاصله گرفت واقعا از این که تصمیم گرفته بود محتویات اون جعبه روقبل از هدیه دادن به جیهون چک کنه راضی بود وگرنه معلوم نبود وقتی که جیهون اینا رو میدید چقدر معذب می شد و اون حسابی خجالت زده می شد که چنین دوستی داره چندتا نفس عمیق کشید تا خودش روبه حالت قبلی برگردونه وبدون نگاه کردن به اون جعبه ازجاش بلندشد و روبه روی یخچال ایستاد ودرش رو باز کرد   این دفعه با دیدن اون کیک رنگی رنگی که  هفت رنگ رنگین کمون رو داشت و یه فوندانت رنگین کمون کوچولوهم روش بود ،تعجب نکرد چون صد درصد باتوجه به شخصیت یوجین انتظار هم چین چیز عجیب و غریبی هم از اون داشت ، درواقعیت از ایده ی کیک رنگین کمونی واقعا خوشش اومده بود پس بالبخند بزرگی کیک رو از توی یخچال برداشت واز آشپزخونه بیرون رفت
نمایش همه...
64👍 7🔥 4
💫زخم عمیق💫 #زخم_عمیق #پارت254 به خوبی می تونست حس کنه که برخلاف دفعه های پیش دیگه اون حس بد رو از اینجا اومدن نداره وتنها احساسی که وجودش رو گرفته بود استرسه که به لطف سوبینی که امروز سعی کرده بود تا حدامکان دستش رو رهانکنه وهنوز انگشتهای کشیده اش رو رومحکم مابین انگشتای اون قلاب کرده بود از شدتش لحظه به لحظه کمتر می شد بارسیدن به در اون آپارتمان که تازگی‌ها شده بود محل گذروندن لحظات تلخ وشیرین دونفره اشون ،ضربان قلبش بیشترشد که سوبین با گذاشتن کارتی روی قسمت شناسایی هوشمند قفل در ، اون روباز کرد و با گذاشتن دستش روی کمر جیهون ، فشارآرومی بهش آورد و اون رو زودتر از خودش به داخل خونه کشوند خونه توی تاریکی مطلق فرورفته بود که بعداز شنیدن صدای تقی که به احتمال زیاد بخاطر فشردن دکمه ی لوستر توسط سوبین ایجاد شده بود فضای تاریک اونجا توی یک لحظه غرق نور شد و اون تونست بادکنک و کاغذهای رنگی مختلفی که سرتاسر فضای روبه روش رو تزئین کرده بودن رو ببینه وباتعجب نگاهش رومابین تک تک وسایل تزئینی اونجا بچرخونه نگاهی به اون کاغذها وبادکنک های رنگی رنگی انداخت واز این که آماده کردن خونه رو به یوجین سپرده بود احساس رضایت کرد ، اون فضای بی روح با این همه رنگ روشن ، شاد به نظر می رسید واین همون چیزی بود که می خواست و فقط امیدوار بود جیهونم ، مثل اون از نتیجه ی کاریوجین خوشش بیاد آروم پشت سر جیهون ایستاد وبدنش رو از پشت در آغوش کشید وبا گذاشتن چونه اش روی شونه ی اون ، گونه اش روبه گونه ی جیهون چسبوند - تولدت مبارک زندگیم نمی دونست بخاطر هیجان ناشی از غافلگیریش بابت این جشن تولد سوپرایزکننده اشه یا بخاطر حس فوق العاده خوبی که از شنیدن کلمه ی «زندگیم» از میون لبای سوبین بود که کف دستاش عرق کرد و تعدادضربان های قلبش عددصد روهم رد کرد - اینجا چه خبره؟ - هیچی فقط اومدیم جشن تولد تو - جشن تولدمن؟ سوال جیهون که با لحن معصومانه ای ازش پرسیده بود باعث شد قلبش درد بگیره،اما اجازه نداد ناراحتیش به صورتش منتقل بشه و به جاش لبخندی زد واون رو به طرف خودش برگردوند وخیره به اون چشمهایی که هنوز هیجان زده به نظر می رسیدند جواب داد: آره یه تولد دوتایی ،خواستم برای اولین بارمهمون دعوت نکنم‌وخودمون تنها باشیم چشمهاش رو ریزکرد و بعد از مکث خیلی کوتاهی پرسید: توکه مشکلی با مهمون دعوت نکردنم نداری نه؟؟؟ - نه نه ،چه مشکلی به نظرم این جوری بهتره با شنیدن لحن دستپاچه اش وچشمهایی که از ترس برداشت بد اون دو دو می زد ،هوس کرد کمی اذیتش کنه - چه جوری ؟ متعجب نگاه سوالیش رو به سوبین دوخت - منظورت چیه؟؟؟ لبخندشیطونی روی لباش نشوند و گفت: پرسیدم منظورت از این که این جوری بهتره چیه؟!! - هان!!! اون رو می گی ، منظورم همین که مهمون نداریم وفقط خودمون دوتاییم لبخند شیطانیش بزرگتر شد ، از این که جیهون رو به حرف می گرفت واون این طور صادقانه جواب سوال های منظور دارش رو می داد، احساس خوبی پیدا می کرد - باشه پس اگه توهم راضی ای بیا به تولد مون برسیم جیهون موافقتش رو با تکون دادن سرش اعلام کرد ، هرچی بیشتر با هاش وقت می گذروند بیش تر می فهمید که بخشی از وجود جیهونم درست مثل اون توی هشت سالگیش جامونده واون هم گاهی وقت ها میشه همون پسربچه ی ساکتی که شده بود بهترین دوستش ، دقیقا به همون اندازه معصوم و پاک
نمایش همه...
68👍 4🔥 3
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.