شعرنگار🌱
شعر تسکین میدهد غمهای در دل مانده را.. #نگار_حسینی ✨️❣️ ادمین 👇 @Negar_hoseini1023 ✅️دعوتید به میهمانی شعر 📃📜 ✅️قرار ما: ساعتهای رُند .. : ..⏳🕛😍
نمایش بیشتر1 265
مشترکین
-224 ساعت
-247 روز
-81830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
00:11
Video unavailableShow in Telegram
تا همیشه،، مطلع و مضمون اشعارم تویی..
#نگار_حسینی 🌱
❤ 10
از چشمِ قلم، بر تن بیچارهی دفتر..
خون میچکد از بس که ز دنیا گله کردم..
#نگار_حسینی 🌱
❤ 11
ای کاش که میماندی و جانم شده بودی..
سهمِ دل و آرامِ جهانم شده بودی..
ای کاش که صد حنجره آواز تو بودم..
میخواندم و تو ورد زبانم شده بودی..
لبریز غم و حسرت و دلتنگیام ای کاش..
امید بهاران به خزانم شده بودی..
یا لحظهی بیتابی و فریادِ سکوتم..
از لحنِ صدایم، نگرانم شده بودی..
ای کاش همان گمشدهی شهر تو بودم..
تا بر سر هر کوچه نشانم شده بودی..
هر ثانیه پژمرده شدم گوشهی زندان..
صد حیف که کُندیِ زمانم شده بودی..
یک شب دل من از غم دیدار دلت مرد..
دیدم که تو تابوت کِشانم شده بودی..
در خواب تو را دیدم و بوسیدم و گفتم..
ای کاش که میماندی و جانم شده بودی..
#نگار_حسینی🌱
#غزل
❤ 20
سایهات روی سر این دل تنها زیباست..
بوسهی مست تو در عالم رؤیا زیباست..
وقت دلتنگی اگر ساحل جانم بشوی..
موجِ آغوش تو بر شانهی دریا زیباست..
#نگار_حسینی 🌱
❤ 18
جان و جهانم شد و یارم نشد..
نبضِ دلم بود و دچارم نشد..
چشمِ خمارش همه داراییام..
رفت و دگر داروندارم نشد..
نورتر از چشمهی مهتاب بود..
روزنهای در شب تارم نشد..
کاشت به گلدان دلم بذر عشق..
شاخهی سرسبز بهارم نشد..
در سبدِ خالی یلداییام..
سرخی یاقوتِ انارم نشد..
سوختم از آتش دلتنگی اش..
جرعهی آبی به دیارم نشد..
زخم به جانم زد و از من گذشت..
خون به دلم کرد و شکارم نشد..
از نفس افتادم و هرگز ندید..
حیف که آرام و قرارم نشد..
مرگِ دلم را به تماشا نشست..
فاتحهای روی مزارم نشد..
#نگار_حسینی 🌱
#غزل
❤ 21
اگر هم زندگی ما را جدا کرده باشد،،
نمیتواند ساعتهای خوشی را از یادمان ببرد،
که برای ما همواره عزیز خواهند ماند..
🖊#مارسل_پروست
📕 در جستجوی زمان از دست رفته
#معرفی_کتاب 🌱
❤ 17
میخواستم کنارت، تا پای جان بمانم..
حالا ببین کجایی،، من را ببین کجایم..!
پایان داستانم، بی تو چقدر تلخ است..
تنهایی و جدایی، این بود ماجرایم..!
میخواستم که با عشق دورت بگردم و تو..
در کهکشان قلبم، آن آفتاب باشی..
در بسترت بسوزم، از گرمی وجودت..
چشم تو را ببوسم، وقتی که خواب باشی..
دلتنگ مانده بودم، یک شب کنار یادت..
مهتاب هم که آمد، میخواستم بمیرم..
چون چشمهای خیسم، پُل زد به گونهی ماه..
بارید خاطراتت، بر غربتِ کویرم..
من بودم و خیالت، ساعت ترانه میخواند..
با تیکوتاکِ بغضش، بر روی قاب دیوار..
یکباره یاد چشمت، قلب مرا فرو ریخت..
ویران شدم شبیه، یک شهرِ زیر آوار..
حالا چه میتوان کرد، با یک دلِ گرفته..
وقتی بجای چشمت، با غصه روبهرو شد..
دست تو را گرفتن، در ساحلت دویدن..
آغوش و بوسههایت، در قلبم آرزو شد..
سخت است پر بگیری تا اوج آسمانها..
طوفان غم بیاید، سهمت سقوط باشد..
اینکه به شوقِ خورشید، پرواز کرده باشی..
تقدیرِ تیرهی تو، مرگ و هبوط باشد..
مگذار مرغک دل، کنج قفس بماند..
برگرد تا به شوقت، دل بال و پر بگیرد..
بر دفتر سپیدم، عطر غزل بپاش و..
ساز ترانهام باش، تا عشق سر بگیرد..
برگرد تا ببینی، این قلبِ پاره پاره..
هر گوشهی جهانش، رَد و نشانهی توست..
بر سرزمین امنت، برگرد و عاشقی کن..
آغوش گرمِ جانم، همواره خانهی توست..
#نگار_حسینی🌱
#چهارپاره ❣️
❤ 22