cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

♡گـٰٖـۘۘـــٍٰـوزنـٰٖـۘۘـــٍٰـ

مجموعه گوزن ♡ به قلم : فریال & مبین ♡ شروع چنل : 22 /1400/11♡ چنل زاپاس : @mfnovels لینک ناشناس نویسنده ها ♡ https://t.me/c/1685633290/24291

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
4 797
مشترکین
-1224 ساعت
-937 روز
-10130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#چوب_گردو445 _ تو بزار درتو کم زر بزن سمیه به سرعت گفت / نازنین. از ایفون صداش کن بگو بیاد.. تکلیفمون مشخص میشه انقدر به پسر من نمیگه دزد دزد دختری که مقابل تلوزیون بود، سمت ایفون قدم برداشت و به دستش گرفت‌ & خوشگلههه... سپس رو کرد به سمت خدایار و پرسید & اسمش چی بود؟ _ پرهام & پرهام... خوشگله منو نگاه پرهام با شنیدن نامش، سرش را به اطراف چرخاند تا بتواند تشخیص دهد این صدا از کجا میاید و کی صدایش کرد. & اینجام... پشت سرت سر پرهام به عقب چرخید & از ایفون حرف میزنم... بیا بالا خدایار کارت داره.. سپس دکمه را فشرد و در باز شد. پرهام با بی اعتمادی به ایفونی که صحبت میکرد چشم دوخت. اگر خدایار کارش داشت زنگ میزد، یا حداقل خودش میامد و صدایش میکرد. خواست بی اهمیت باشد اما افکارش اجازه نمیداد. اگر خدایار در خطر باشد چه؟ دلش نمیامد تنها رهایش کند. لب پایینی اش را به دندان گرفت و همانطور به آیفون چشم دوخت. سایه ترس روی سرش نشسته بود و ناخواسته یاد روزی افتاد که روحش کشته شد. اگر میرفت و آنجا نیز همان اتفاق تکرار میشد چه؟ نازنین دستش را روی آیفون گذاشت تا صدایش بیرون نرود. & این چرا انقدر کصخله؟ واسه چی زل زده ولی تکون نمیخوره؟ خدایار نزدیک شد و از سر دختر هولی داد _ میخوای دهنتو پاره کنم یه زر دیگه بزن... پرهام بیا بالا کارت دارم پرهام با شنیدن نام خدایار از جا برخاست. اگر خدایار آنجا باشد میتوانست اعتماد کند. _ ماشینو قفل کن بیا لحظه ای با خودش فکر کرد که میتواند به خداییار اعتماد کند؟ او هنوز هم از بابت خدایار احساس میکرد که مورد سو استفاده قرار گرفته است. سرش را به دو طرف تکان داد و ماشین را قفل کرد. خودش باعث این کار خدایار بود و نمیتوانست شکایتی داشته باشد. به سمت خانه قدم برداشت و وارد شد. & عروس خانم اومد... خدایار با حرص سیلی روی صورت دختر کاشت که صدای ( هین) دختران در خانه پیچید. _ یه چیز دیگه بگو بدترشو بزنم. / بیا اینور ببینم... تو امروز اومده بچه های منو بکشیی؟ _ ایده بدی هم نیست پرهام در را باز کرد و وارد خانه شد. چشمش در خانه چرخید و بعضی از دختران را در لباس و بعضی دیگر را در لباس های نیمه باز دید. همینکه جشمش به خدایار افتاد، زمزمه کرد + کار داشتی؟ € ایناها خودشههه.. دزد خودشه سینا نزدیک پرهام شد و انگشت اشاره اش را به سمت پرهام گرفت € این وسایلتو دزدیده پرهاپ دست سینا را از مقابل چهره اش هول داد و با تعجب پرسید + چی؟ خدایار نزدیک شد و خواست چیزی بگوید که پرهام به سرعت گفت + چه خبره اینجا؟
نمایش همه...
6
#چوب_گردو446 € تو اونروز جلو چشم من وسایل خدایارو دزدیدی الان افتاده گردن من... ارهه دزددد دوباره انگشت اشاره اش را جلوی پرهام تکان تکان داد که دست پرهام با حرص انگشتش را گرفت و پیچاند € آییی آیی دستمم.. سمیههه + بیار پایین انگشتتو... کدوم وسایل چی میگی؟ هیجوقت در زندگی اش نه دستش کج رفته نه نگاهش. اجازه نمیداد آبرویش با صحبت های یک فاحشه به همین سادگی روی زمین جاری شود. € اونروز خونه خدایار اومدی وسایلو از تو دراور برداشتی گذاشتی تو شرتت بعدش هم یه دست لباس برداشتی... اره فکر کردی به همین راحتیه وسایل بقیه رو بدزدی؟ + حرف دهنتو بفهم انقدر نگو دزد دزد سینا رو کرد به خدایار و پایش را زمین کوبید € خودشههه باور کن خودش دزدیدههه... ببین چجوری ترسیده ابرو های طلایی پرهام درون هم گره خورده بود و از حرص صورتش به رنگ سرخ دیده میشد. + من دروغ میگم یا تو؟ من اصلا یه دقیقه هم تو اون بودم؟ € دزدی مگه کار یه ساعته؟ خدایار با اطمینان از شانه سینا گرفت و به عقب هولش داد. _ صبر کنین... صبر کنین. نگاه پرهام با حرص روی خدایار نشست + تو فکر میکنی من دزدم؟ خدایار هیچ پاسخی به سوال پرهام نداد. قد چشمانش به این پسر اطمینان داشت و تنها میخواست دست سینا را رو کند. _ سینا تو بگو... پرهام اومد لباسو از کجا برداشت؟ سینا با اطمینان انگشت اشاره اش را سمت پرهام گرفت € از تو دراور... اول چندتا وسایل برداشت چپوند تو شرتش بعد به دست لباس برداشت... خودم با چشماب خود.... دست خدایار به گلویش چند زد و با حرص زمزمه گرد _ خب پس بهم ثابت شد دزد خودتی. حالا وسایلمو رد کن بیاد پرهام با حرص و عصبانیت پرسید + خدایار نمیخوای بگی چه خبره اینجا؟ صدای ترسیده سینا جای خدایار پاسخ داد € از کجا میدونییی؟ دارم میگم اون دزدیده من با چشمای خودم دیدممم _ اخه ابله.. من تو دراورم اصلا لباس نزاشتم که پرهام بخواد بره از اونجا هم وسایلمو برداره هپ لباس.. بعدشم تویی که متخصص زبان بدنی ... باید خیلی راحت از واکنشش میفهمیدی دزد تویی نه اون. بده وسایلمو سینا با ترس به لکنت افتاد € ددست من نیست. من دیدم این پسره برداشت وسایلتو _ اگه پرهام بود الان میترسید. و اگه هم میترسید لکنت میگرفت ولی تنها کسی که اینجا به تته پته افتاده تویی نه پرهام سینا که دستش را کامل رو شده میدید، بغض کرد و با ترس زمزمه کرد € دست من نیست + خدایار؟ خدایار مشت محکمی روی صورت سینا کوبید و تنش را زمین زد. بار دیگر همهمه دختران بالا گرفت. صدای جیغ و داد سینا بالا رفت € باشههه باشههه گوه خوردممم.. میدمشون نزنن _ کجاست وسایلمم؟ € تو خونمه ولی بخدا بهت میدم نزننن همان مشت اول آنقدری برای سینا درد داشت که به سرعت لب به اعتراف گشود و به دزدی کردنش معترف شد. خدایار به سمت سمیه برگشت و با حرص گفت _ که نون کونشو میخوره اره؟ / حالا ایندفعه نون دستشو خورده چه فرقی داره؟ پاشو از روش بچه رو لت و پار کردی _ کجاست وسایلم / بهم فرصت بده برشون میگردونم _ کجاستتت / خونمه _ بریم برداریم / الان که نمیشه خدایار مشتش را اماده برای ضربه زدن کرد که سینا بار دیگر دستش را از ترس جلوی چهره اش گرفت € باشه باشهه نزنن... بخدا پسشون میدم جمعه خودم پیارم خونت تحویلشون میدمم _ وسایل منو کدوم گوری گم کردی که تا جمعه وقت میخوای؟
نمایش همه...
👍 6
00:10
Video unavailable
سوراخ باکره پسره رو توی آزمایشگاه جر میده
https://t.me/+TAqzuxr2DcA5OTk0
هلوی قلمبه ش رو چنگ میزنم و سیلی بهشمیزنم تا خوب قرمز بشه و به رنگ دلخواهم در بیاد _از همه زیردستام سکـ.ـسی تری.کو.ـن قلبمه ت داره التماس میکنه کیـ.ـرمو بکنم توش🔞 تفی روی سوراخ صورتی و تنگش میزنم و انگشتامو واردش میکنم کمرشو قوس میده که انگشتامو بیشتر داخلش فشار میدم و خشتکمو به کو.ـنش میمالم _واسه جر دادنت شـ.ـق درد گرفتم پسر سک.سی.اگه ازت راضی باشم که هیچ اگه نباشم باید زیر دکتر آزمایشگاه هم جر بخوری شلوارمو پایین میکشم و سر مردونگی مو به سوراخش فشار میدم و چندتا ضربه باهاش روی سوراخش میزنم با باز و بسته شدن سوراخش کلاهک آلتمو واردش میکنم و بعد چند ثانیه کل حجممو یکضرب....🍆👅 https://t.me/+TAqzuxr2DcA5OTk0 https://t.me/+TAqzuxr2DcA5OTk0 امیر شاهان مردی که به زیر دستش که یه پسره تجاوز میکنه و سعی میکنه براش رحم بزاره و...
نمایش همه...
10.04 KB
00:04
Video unavailable
#مامی👠   #بیبی_بوی🍼   #لیتل_بوی👶🏻   #پارت_واقعی با #چکی که توی صورتم خورد، تعادلمو از دست دادمو روی زمین افتادم. + رفته بودی #پارتی چه #گحی بخوری اونجااا؟؟؟    هاااااان؟؟؟😡 - #مامی...ب..بخشیید..🥺 + خوشت میاد #هرز بپری؟؟ هوووم؟؟⁉ - غ..غلط ک..کردم ب..بخشید.😓 + ولت کردم که #هرز‌ شدی واسه #خودت، ولی #اشکال نداره من از #تربیت #توله هایی مث تو #لذت میبرم...🫦🔞 تا خواستم از جام بلند شم، #چشم‌بندی رو چشمام قرار گرفت و #دستام #بسته شد...⛓ لیتله بدون اجازه ی مامیش رفته پارتی ، و وقتی اخر شب مست میرسه خونه، مامیش میفهمه و ....⁉🤬 https://t.me/+4sxca3LbJL9iODg0 https://t.me/+4sxca3LbJL9iODg0
نمایش همه...
4.36 KB
Repost from N/a
00:04
Video unavailable
تو شرکت باهم رابطه دارن!🔞💦 https://t.me/+uMvDixrOQQkyNzdk #انگشتم رو روی دکمه‌های #پیراهنم کشیدم و موهام رو پشت گوشم زدم. درحالی که با #انگشت‌هام #بازی می‌کردم زیر چشمی نگاهم کرد و گفت: -دختر کوچولوم‌ #شیطون شده؟🍓 لبم رو گاز گرفتم و با #خنده دکمه‌ی اول لباسم و باز کردم و پوست #سفیدم تو دیدش قرار گرفت‌ و بی‌قرار #نزدیکم شد و #خم شد تو #صورتم و گفت: -کوچولو تو شرکتیم‌ #حواست هست؟! خندیدم و روی میز #خمم کرد و..💦 https://t.me/+uMvDixrOQQkyNzdk ۸ صبح پاک شه 🌞
نمایش همه...
IMG_9806.MP41.67 KB
Repost from N/a
00:02
Video unavailable
#گی 🏳‍🌈 #امگاورس ❄️ #BDSM 🌚 #پسری که هر شب زیر خواب کلی آدم میشه و از یکیشون.... #پارت_واقعی 🚩❤️‍🔥♨️🔞 نگاهی به سو/راخم کرد ، خشونت وار شروع به دراوردن لباساش کرد و کمرم رو گرفت کشید بالا محکم دی/کشو به سو/راخم میکوبید همون لحظه دی/ک ینفر جلوی صورتم گرفته شد بزور تا ته حل/قم فر/و کرد، #عقی زدم ولی بیشتر فشار داد +اوففف س/وراخش با اینکه اینهمه دی/ک توش رفته بازم #تنگه! بی توجه به حرفم #نیپلامو گیره سنگین #آهنی زد که یهو...... ادامه این رمان هات و فوق س/کسی 👇🏻✨♨️ https://t.me/+JPgE3HoQUhQ3YzRk ۸ صبح پاک شه 🌞
نمایش همه...
kiss-mannerofdeath.mp40.74 KB
با فرو رفتن آلتِ کیا تو بهشتم‌ آه عمیقی کشیدم و زیرش به خودم لرزیدم که شوهره‌ سمانه از جلو سینه هامو تو دستش چلوند و نیشخندی به صورت سرخم‌ زد _امشب اونقدر میک*نمتون‌ که بفهمین‌ مرده‌ واقعی کیه بکش بیرون خودتو کیا با نفس نفس زود خودشو بیرون کشید که با آرامش پشتم اومد و خودشو باهام تنظیم کرد با فرو رفتن حجم کلف*تش‌ داخلم با درد آخی گفتم که با حرص اسپنک محکمی روم زد _خم شو توهم ببینمت.. کیا هم مثل من کنارم خم شد و حالت گرفت که با تحقیر دستی رو باسنش کشید _ببینم امشب سوراخ کدومتون‌ راضیم میکنه از این حجم تحقیر با فشار اومدم که بدون توجه بهم سراغ کیا رفت .. https://t.me/+yJDTRPVNHpliZmE0 https://t.me/+yJDTRPVNHpliZmE0 کیا و تینا زن و شوهری که برده ی مردی میشن و هر شب مجبورن ....💦🔥
نمایش همه...
00:02
Video unavailable
پسری که مخفیانه پناه میبره به مردی مافیا تا از دست دختر بزرگترین قاچاقچی فرار کنه اما نمیدونه تمایلات اون مرد قراره گرایششو به بازی بگیره #گی_مافیایی🔞🔥 _لخت شو برو زیر میز _آقا لطفا ببخشید.. تکرار نمیشه لباسامو دراوردم و رفتم زیر میز که گفت: بچرخ جوری خودتو تنظیم کن کو*نت روبروی ک*یرم باشه. باید بخاطر کسری های لیست حسابرسی تنبیه بشی.‌..زود باش _آقا لطفا... تو کنفرانس همه هستن _اگه صدات در نیاد کسی نمیفهمه زیر میز داری گ*اییده میشی... https://t.me/+DUXaEotGdAliNDA0 https://t.me/+DUXaEotGdAliNDA0 پسری که گیر یه مافیای روانی میفته و به هر بهونه ای تنبیه میشه💦💦💦
نمایش همه...
animation.gif.mp40.33 KB
Repost from N/a
پادشاه خشنی که دل به یه فرشته میبنده و برای نگه داشتنش، حامله اش میکنه و بچه اش رو ازش میگیره🥺 https://t.me/+iEIerwLqyfVkMjY0 با بغض گفتم +خواهش میکنم، بزار بچه ام رو ببینم.🥺 پوزخندی زد و ک..iرش رو نشونم داد. بهم با خباثت گفت -اول بابای بچه رو سیر کن، بعد اگر کارت رو خوب انجام دادی، میزارم بچه رو هم ببینی😱 https://t.me/+iEIerwLqyfVkMjY0 ۱۲ شب پاک شه 🌞
نمایش همه...
پیویتو چک کن
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.