cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

ثمره عشق ...♡....

✒رمان تحقق تو... #رمان #تحقق_تو #ثمره_عشق ناشناس تحقق تو #نازدونه https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-646758-a0AnhIC ناشناس ثمره ی عشق #آریشا https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1396500-dhpoUWq

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 005
مشترکین
-1524 ساعت
+1687 روز
+5730 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
#گی #اروتیک #قانون_و_اغوا وسط جلسه تحریکش کرده🔥💦 با پاهام ک.ی*رشو می‌مالیدم گوشاش سرخ شده بود اما وسط جلسه نمیتونست کاری کنه با چشاش خط و نشون می کشید که به هیچ ورم نبود💦🔞💦🔞 محکم فشار دادم چهرش رفت تو هم _چیزی شده جناب سخاوت _جلسه تمامه دوستان با بقیه منم سرخوش میخواستم برم که در بسته شد گیر افتادم _ حالا که بیدارش کردی خودت هم می خوابونیش 🥵🤬 تو بغلش چرخیدم سرخ و عصبی بود خودمو بیشتر چسبوندم بهش _بذارمش تو گهوارش؟🤤😈😈 https://t.me/+lXwDPkH_mIdlZTE0 https://t.me/+lXwDPkH_mIdlZTE0
191Loading...
02
🍆♨️شکارچی ای که شکار یه دوارف میشه و مجبوره هر شب بهش سرویس بده♨️🍆 #تری‌سام🔥 #BDSM⛓ اریک ا#سپنکی به #باسن متیو زد و گازی از گوشش گرفت: -عاشق اینم که با اینکه هر شب #میگ‌امت ولی بازم #تنگی توله. #نیپل متیو رو #نیشگون گرفت و درحالی که محکم تر خودشو تو #سوراخش می کوبید لب زد: -تصمیم گرفتم به #پادشاه_تاریکی معرفیت کنم. #کون خوبی داری، #سرویس_دادنتم که خوبه. قیافه‌تم که جذابه، دهن #تنگی هم داری. کلا فول آپشنی برای #جن‌ده ارباب تاریکی شدن. https://t.me/+-nlmkl4Q5hM5N2Ux https://t.me/+-nlmkl4Q5hM5N2Ux
150Loading...
03
- #سک.س معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒 از شنیدن صدای خش دارش  بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که عصبانی نگاهم کرد و #نازمو تو مشتش گرفت و فشارش داد که ناله ی بلندی کردم -آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن -اینجوری نمیشه خانم معلم این #بهشت خیسی که من حس کردم نیاز به یه چیز #کلفت تر داره........ https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 معلم باکره ای که از رابطه میترسه ولی با دیدن عدنان شاگرد سک.س.یش سر جلسه امتحان خیس میکنه و پسره.......😱🔥👅
271Loading...
04
تا کی منتظر پارتگذاری رمان انلاین باشی؟⁉️🙄🔞 همه‌ی رمانای پولی اینجاست 👅🤩💦 رمان #حامی_تر_از_حامی : 🥵💥 یه پسری به اسم اهورا از سمت خانوادش خیلی تحت فشاره و تو مدرسه هم #آزار_جنسی میبینه تا اینکه... رمان #مسافر: 👅🧸 شاهو پسری ک بخاطر #ترس از اعدام با #ایسو ازدواج میکنه و ایسو اونو مجبور میکنه ک لیتل بویش 🍼 باشه .... 🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞 https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8 https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8
260Loading...
05
#ثمره_عشق #پارت۲۹۸ اروم سمت جعبه رفت و با لبای اویزون در جعبه رو باز کرد و یکی یکی وسایلو از توش بیرون کشید پدل،طناب،دی*لدو،چیستیتی اروم دیل*دو و پدل رو تو دستش گرفت ولی انگار هیچ تصوری از اینکه قرار بود با اون یکیا روش انجام بدم نداشت به هر حال که تا حالا چیس*تیتی رو روش امتحان نکرده بودم اروم سمتش رفتم و از جا بلندش کردم طنابو جلو چشماش تاب دادم و با حوصله موهاشو از رو پیشونیش کنار زدم مهراد:میدونی این واسه چیه؟ خیلی اروم سرشو به نشونه نه تکون داد مهراد:امروز میخوایم یکی از فانتزیاتو انجام بدیم عزیزم میدونستم که به بانداژ علاقه داره ولی خجالت میکشه بیانش کنه پس کارو براش راحت کردم به کمک کامی بانداژش کردیم و از قلاب سقف که فک کنم برای لوستر بود اویزونش کردیم با اینکه جنس طناب جوری نبود که بهش اسیب بزنه ولی بازم دلم اروم نگرفت و با یه پارچه خیلی نرم دور تا دور طناب رو کاور کردم بعد از بانداژ کامی  بعد از اینکه ایلیا رو اماده کرد ، دیل*دو رو واردش کرد و دکمشو زد که شروع کرد به لرزیدن ایلیا:اهه ددی...هووم مهراد:جانم قربون دونه برفم برم که اینقدر حش*ریه،هنوز لذت ببر که قراره حسابی درد بکشی عزیزم اما ایلیا انگار تو این دنیا نبود و ازادانه برا خودش ناله میکرد با راست شدن ال*تش اروم توی دستم گرفتمش و چیست*یتی رو براش بستم که ناله اعتراض امیزش بلند شد مهراد:عزیزم مثل اینکه یادت رفته این یه تنبیه هست و هنوز حرفم تموم نشده بود که پدل روی باسن ایلیا فرود اومد و ایلیا چون شکه شده بود بلند داد زد و کامی که مسببش بود خیلی شیطون خندید به قلم #اریشا
962Loading...
06
#ثمره_عشق #پارت۲۹۷ با این حرکتش کامیار کنترل خودشو از دست داد و مثل یه گرگ گرسنه به لباش حمله ور شد منم همزمان که سعی میکردم به صدای بوسه شون که وحشتناک تحریک امیز بود بی توجه باشم ،شروع کردم به چیدن جعبه ها توی گوشه های مختلف اتاق بعد از اتمام کار برگشتم سمتشون که کامی خیلی اروم ایلیا رو مثل یه شی شکستنی از رو تخت بلند کرد و رو زمین چهار دست و پاش کرد اخ من میمردم واسه این بشر،اخه چجوری میتونه با این حجم از کیوت بودن ددی هم باشه؟! کامی تقریبا هم قد و وزن ایلیا است ولی هر بار با کلی سختی و سعی و تلاش که زور زدنش تاثیری رو میمیک چهرش نداشته باشه ایلیا رو بلند میکرد و بغل میگرفت و به سختی جلوی تاب خوردنش رو میگرفت هر بارم که بهش تذکر میدادم که کمرت میگیره خیلی تخس جواب میداد که بچه ی خودمه دلم میخواد تو بغلم باشه با حس درد توی پایین تنم به خودم اومدم لعنتی حتی فکر کردن بهشم باعث تحریک شدنم میشد با صدای کامیار که خیلی شیطون شده بود بهش نگاه کردم کامی:اوووم میگم ددیش پسریمون خسته شد شروع نکنه؟ بعدم یه نگاه به خشتک شلوارم انداخت و خیلی سکسی لباشو لیسید مهراد:آ...آره، اره شروع کنه و با این حرفم ایلیا شروع کرد به چهاردستو پا راه رفتن تو اتاق و همزمان دستشو به جای جای اتاق میکشید که جعبه هارو پیدا کنه منو کامی هم حواسمون بود که یه وقت به جایی نخوره و بالاخره بعد از کلی فرمون دادن به یه جعبه رسید خوشحال بلندشد و چشم بند و دراورد و بالا پایین پرید ایلیا:ددییییی یکیشو پیدا کردم هورااااا مهراد:آفرین عزیزم،حالا نمیخوای درشو باز کنی ببینی چی توشه؟ انگار تازه یادش افتاد که قراره با محتویات جعبه تنبیهش کنم با ترس و لرز جعبه رو پایین گذاشت و طی یه حرکت ناگهانی سمت در فرار کرد که سریع از کمرش گرفتم مهراد:نینی؟دلت میخواد تنبیه سخت تر شه؟خو چرا به خودم نمیگی عزیزم نا امید از فرار نا موفقش خودشو تو بغلم شل کرد ایلیا:ددییییی لطفنی،این یه بارو تنبیه نکنین قول که پسر خوبی بشم کامی جلو اومد و ایلیا رو تو بغلش کشید و سرشو بوسید کامی:البته که الانم پسر خوبی هستی ولی بعد تنبیه مطمئن میشیم که بهترم شدی حالا خودت برو جعبه رو باز کن وگرنه خودم بازش کنم تنبیهت سخت تر میشه به قلم #اریشا
1002Loading...
07
#ثمره_عشق #پارت۲۹۶ #مهراد با قرار گرفتن دستی روی شونم به عقب برگشتم کامیار بود.... اروم دستشو گرفتم و بوسه ای رو پشت دستش نشوندم کامیار:میگم حالا که خدارو شکر حامی هم به هوش اومده،وقتش نیس یکم به بچمون برسیم؟ و خیلی شیطانی ابروهاشو بالا پایین کرد با خنده از جام بلند شدم مهراد:تا تو شیشه شیرشو اماده کنی منم میرم خودشو آماده میکنم و خیلی با شوق و ذوق به سمت پله ها راه افتادم اتاقمون روبه روی اتاق کوهیار و حامی بود درو باز کردم و داخل اتاق شدم که ایلیا سریع یه چیزی رو شوت کرد زیر تخت و با یه لبخند ضایع خودشو انداخت تو بغلم ایلیا:بابایییییی دلم برات تنگیده بود ولش بعدا میفهمم چی بوده،فعلا این نیم وجبی سک*سی رو بچسب محکم دستامو دورش حلقه کردم و بالا کشیدمش که پاهاشو دورم حلقه کرد اروم سمت تخت بردمش و رو تخت خوابوندمش بوسه ای رو موهاش کاشتم و همزمان که سعی میکردم با پام اون چیزی که زیر تخت انداخته رو بکشم بیرون به حرف اومدم مهراد:خب خب خب...دونه برفم میدونه که چوب خطاش این مدت حسابی پر شده؟که با باباییات قهر میکنی؟کار بدمیکنی و غذا هم که هیچی هوووم؟ مشخص بود که اونم از بازی راه افتاده خوشش اومده بود ولی سریع چشماشو مظلوم کرد ایلیا:خب..... خب بابایی من حالم خوب نبود،داداشم داشت میمرد من نمیتونستم کاری کنم شما....شما باید منو درک میکردین خواستم جوابشو بدم که کامیا همزمان که داشت شیشه شیرو تکون میداد وارد اتاق شد و درو بست کامی:عزیزم درک کردیم که الان صحیح و سالم روی اون باسن کوچولوت نشستی ولی خب حدس بزن امروز قراره چی بشه؟اوووم البته تو نمیتونی حدس بزنی چون یه نینی کوجولوی خنگی ولی خب خودم برات میگم بعد با یه ذوق ادامه داد کامی:قراره یه کاری کنیم تا دوروز رو باسنت نشینی ایلیا با خجالت دستاشو رو صورتش گذاشت ایلیا:ددیییی اینجوری نگو من خجالت میکشم کامی:وا عزیزم مگه تنبیه خجالت داره؟ ایلیا با بهت به دستاشو پایین اورد و بهم نگاه کرد ایلیا:ددی...ددی به خاطر تنبیه رو باسنم نشینم!! کامی:اره دیگه مگه میخواستی چی بشه؟ از این کار خبیثانه ی کامی خندم گرفته بود،ایلیا فکر میکرد که بعد این مدت قراره با هم سک*س داشته باشیم و خب البته درست فکر میکرد ولی خب نمیشد که بدون تنبیه از کارای اخیرش گذشت ما سر سلامتیش با خودش هم شوخی نداشتیم کامی سمت تخت رفت و شروع کرد به دراوردن لباساش و منم شروع کردم به دراوردن وسایل تنبیه مورد نظرم خداروشکر اتاق به قدر کافی بزرگ بود و کارمو خیلی راحت میتونستم انجام بدم سمت کامیاری که داشت را سینه های لخت ایلیا بازی میکرد گفتم مهراد:اون شیشه شیر رو الان بده بخوره نمیخوام وسط تنبیه کم بیاره ایلیا:بابا!! مهراد:جانم پسری... ایلیا:بابای عزیزم اگه میخ ای بکشیم خوب خیلی مستقیم بگووو مهراد:خب من که گفتم دیگه و بعد با پیدا کردن چشم بند رفتم سمتش و رو چشماش بستمش خیلی خوب گوش کن چی میگم،قراره تو این اتاق ۵ تا جعبه بزارم که هر کدوم یه سری وسایل توشه ولی وسایل مختلف.... یکی از جعبه ها پستونک و وسایل بازی توشه و اون ۴ تا جعبه ی دیگه وسایل تنبیه مختلفی توی هر کدومشونه و تو هر کدوم از جعبه هارو برداشتی قراره با همون تنبیه شی ولی خب اگه جعبه ی بازی رو پیدا کردی از تنبیهت میگذرم قبوله؟ خیلی کیوت لباشو جلو داد و بعد با ناامیدی گفت ایلیا:مگه چاره ی دیگه ایم دارم؟ مهراد:خیر به قلم #اریشا
912Loading...
08
دلت #مردونگیه کلفت شاگردتو میخواد خانم معلم؟؟🫦💦🔥 Link تو سالن مدرسه بودم که با شنیدن صدای یکی از شاگرد هام ترسیده برگشتم که عدنانو دیدم نامتعادل سمتم اومد که فهمیدم مسته ترسیده گفتم : -اینجا چه غلطی میکنی عدنان !! الان مدرسه بستست همه ی بچه ها رفتن چنگی به سینه هام زد و قبل از اینکه جیغ بزنم جلوی دهنمو گرفت -جوووون دلم میخواد این #سینه های کوچولوتو انقدر بمالم تا بزرگ بشه شوکه نگاهش کردم که با رفتن دست بزرگش  زیر دامنم.........🔥😈 https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 عدنان پسر کله خر و لات مدرسه که با دیدن خانم معلم جوون مدرسه #حشری میشه و توی کلاس #باکرگیشو ازش میگیره.....😳🔞💦
421Loading...
09
بزرگترین منبع 𝘱𝘥𝘧 رمان نویسنده های قدیمی تلگرام❌ مشهورترین و فعال ترین چنل 𝒑𝒅𝒇𝒌𝒂𝒅𝒆𝒉 رمانای فایل شده 𝘭𝘨𝘣𝘵 و 𝙗𝙙𝙨𝙢⛓🍷 فایل رمان های تمام شده کمیاب ممنوعه... #گی لزبین 🏳‍🌈 #ددی_لیتل مستر اسلیو #عاشقانه تخیلی 🧜‍♂ #امگاورس آمپرگ فایل رمان های ممنوعه و فیلتر شده 🔞🔞 دیگه نیازی نیست رمانای غیراخلاقی رو با سانسور بخونی و مدت طولانی منتظر پارت باشی... میتونی هر رمانی که میخوای رو درخواست کنی تا 𝗽𝗱𝗳 ش رو برات بزارن... https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8 https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8
292Loading...
10
🔞اخخ..ایی نایب درش بیاررر نمیتونم باور کن نمیتونم .. اسپنک محکمی روی ان باسن هوس انگیز کوبید که به سرعت تغییر رنگ داد..🔞 نمیشه نمیتونم نداریم وقتی میگامت باید فقط برام ناله کنی فهمیدی؟ و خودرا به ضرب از ان سوراخ تنگ بیرون اورد و یک ضرب تا دسته واردش شد💦 https://t.me/+1NNjJZlllJoxZjU0 https://t.me/+1NNjJZlllJoxZjU0
531Loading...
11
رمان‌های ددی لیتل گرل : 💦🍼 #مامی_خبیث_من🍭 #عروسک_کوچولو_من🌸 #پرنسس_توت_فرنگی🍷 رمان‌هاش به هیچ وجه برای افراد زیر هیجده سال توصیه نمیشه!🔞🔞🔞 رمان‌های #ارباب‌رعیتی، مافیایی و #جنایی، #درام ، #عاشقانه و #صحنه‌دار، #بزرگسال و #هات و..🫦 💦با پارت اول رمان‌هاش خیس میشی💦 چنلش برای سومین بار فیلتر شده اینم لینک جدیدش🙈👇🏻👇🏻 https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0 https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0
421Loading...
12
🔞پسرایرانی گیر داعشیا میوفته و هرشب باید به رییس اونا سرویس بده چی میشه اگه این رئیس بد اخلاق و بیرحم عاشق پسرک ایرانی قصه بشه؟؟🔞 #گی🔥 #مستر_اسلیوبوی🔥 #زنجیر دور دست و پاهامو بیشتر کشید انقدر محکم که حس میکردم پاهام داره از تنم جدا میشه نگاهی به #التم‌ که اسیر اون شی لعنتی بود انداخت.. _نظرت چیه این #دودول فندوقیت رو بکنیم بندازیم دور؟؟ به هرحال که کاربردی هم برات نداره .. ترسیده سعی کردم خودم #عقب بکشم که بی فایده بود الت بزرگشو در اورد و روی #سوراخم گذاشت.. +توروخدا ..ولم ..کن ..اخخخخ.. خشک و یک #ضرب واردم شد انقدر درد داشتم که حس میکردم دیوارای مقعدم داره #پاره میشه.. _اهه #ناله کن برام بگو خوب توت ضربه میزنم دوست داری نه؟؟ و #تلمبه محکمتری به اون بدن ظریف زد💦💦 https://t.me/+1NNjJZlllJoxZjU0 https://t.me/+1NNjJZlllJoxZjU0
561Loading...
13
رمانی میخوای که با هر پارتش جق بزنی؟!💦🚷 کلی رمان‌های PDF شده 🥺🍓 اگه دنبال رمان صحنه‌دار و #ممنوعه و گی و لزبین و #ددی میگردی کافیه تو چنلش #سرچ کنی🫦🫣 رمان‌هاش مخصوص حشری پسنداس💦😈 با رمان‌هاش #خودارضایی کن💦🍭 رمان‌های معروف #بهشتم‌و‌بخور، #خدمتکار‌هات #بهشت‌خیس‌من و...🍑🍓 وقتایی که حوصله‌ات سر میره و دنبال رمان‌های فول صحنه میگردی جوین شو اینجا : https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0 https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0 رمان‌هاش #ک.ص.ت و آب میندازه🍌💦
391Loading...
14
تو ازمایشگاه اموزشی که پر از بتا و الفا های خلافکاره وارد هیت میشه که ...🫣🔥 نفس هاش تند شدن ، بدنش عرق کرده بود و دست و پاش سست برگشت به پشتش نگاه کرد که دید بقیر از دو مرد هیکلی که دنبالش میکردن یه الفای دیگه هم اضافه شده _ لعنت الان جای #هیت رفتن... حرفش با خوردن به جسمی سخت که حدث میزد ادم باشه قطع شد طولی نکشید تا بوی فرمون #الفا_غالب مشامش رو پر کنه و باعث فرار کردن بتاها و الفا بشه 😬 _ اینجا جای خوبی برای هیت رفتن نیست 🫡🫠 کسی که نجاتش میده میشه بادیگاردش و از همه مهم تر میشه #جفتش 🔞🫦 https://t.me/+gFtQ8BUb8Q04Y2I0 https://t.me/+gFtQ8BUb8Q04Y2I0
552Loading...
15
- میخوریش برام آلما؟ توروخدا با التماس بهش زل زدم و لای ک.صمو بیشتر باز کردم نیشخندی زد و آروم روی تخت اومد. -حشـری شدی کوچولو؟! ولی نه! محکم روی بهشتم کوبید که جیغی زدم. -از این خبرا نیست ، بخور بخور نداریم! به دیـ.لدو و ویبراتو کلفت روی میز اشاره کرد و گفت: -نظرت چیه با اون اسباب بازی ها سوراخاتو پر کنم هوم؟! https://t.me/+iiE1oGa2wpxjYzVh https://t.me/+iiE1oGa2wpxjYzVh #میسترس خشنی که #اسلیو_گرل حـشـریشو تنبیه میکنه🍑💦
440Loading...
16
#اولین_رابطشون_تو_ماه_خونین🌙🩸#خوناشامایی_که_یه_انسانو_به_بردگی_گرفتن⛓🔮 🧛‍♀🩸🧛‍♀🩸🧛‍♀🩸🧛‍♀🩸🧛‍♀🩸🧛‍♀ _بیشتر می‌خوام...لطفا اجازه بدین #زیرتون_جر_بخورم +حتما کوچولو حتما. خودتو آماده کن😏 #انگشت بعدیش رو واردم کرد که #جیغم درومد. #تل_مبه هاشو #تندتر کرد ولی هنوزم برای من کافی نبود با اینکه درد داشتم اما بیشتر میخواستم به علاوه اینا برای #ارض_ا شدنم کافی نبود، دلم #تحقی_ر میخواست دلم میخواست #وحش_یانه تر به جونم بیوفتن⛔️ https://t.me/+4bi94vk8tWZlODA0 https://t.me/+4bi94vk8tWZlODA0
420Loading...
17
-اوووم بخورش هاپو کوچولوم تند تر لیس بزن توله سگ سفیدم بین پاهامو #میلیسید و از لذت به خودم میپیچیدم. -آههه اووممم آیییی ناگهان با کشیده شدن تا آخرین حد پاهام جیغی زدم و با ترس به آلما که با اخم جلوم ایستاده بود چشم دوختم. _داشتی چه گوهی میخوردی توله سگ؟! با هم نوعت خودتو #ارضـا میکردی؟! +ا..ارباب ببخشید غلط کردم.. دوتا از انگشتاشو توی #سوراخ خیسم فرو کرد که ناله‌ام به هوا رفت. _اووییی اخخخخ +جنده‌ی حشری تا صبح انقدر میکنمت تا معنی گوهی که خوردیو بفهمی! با دیدن دیـلـدوی کلفت بسته شده بین پاهاش ....🥺💦 https://t.me/+iiE1oGa2wpxjYzVh https://t.me/+iiE1oGa2wpxjYzVh #میسترس خشنی که #اسلیو_گرل کیوت و حش*ریشو تنبیه جنسی میکنه🔥💦
521Loading...
18
lesbian🔞 bdsm⚠️ #خوناشامی🩸 #تریسام دختره گیر دوتا میس می‌افته که ازش به عنوان میز غذا استفاده میکنن💦☄ #پارت_۱۱۱🔮 ❌❌❌❌ نوک کفشش رو به ساق پای مانیکا #کوبید و تشر زد: _ خم شو بیبی دختر با ناز روی میز خم شد و #باسنش رو به نمایش گذاشت. دایان لبخندی از رضایت زد، لیوان قهوه‌اشو روی کمر مانیکا گذاشت و #ضربه‌ی آرومی به #پلاگ توی #سوراخش زد. صدای تانیا باعث شد سر هردو نفر به عقب بچرخه: _ وقت بازیه دختر کوچولو اینو گفت و #شلاق ظریفش رو محکم فشرد. مونیکا حالا بین دو #میسترس روی میز عصرانه طوری #خم شده بود که هرکسی از توی حیاط میتونست بدن #لختش رو ببینه. تانیا روبه‌روش ایستاد و #سینه‌هاش رو تو مشتش #فشرد و زیر گوشش گفت: _ جن*ده‌ی من https://t.me/+4bi94vk8tWZlODA0 https://t.me/+4bi94vk8tWZlODA0
462Loading...
19
#گی🔥      #مافیایی💦 #رییس💦   #بادیگارد🔥 آروم تر ادامه دادم : واقعا آخرین چیزی که میخام اینه که تو #آسیب ببینی برگشتم و کتم رو تنم کردم به سمت در رفتم و گفتم : خداحافظ اما یهو  دستم توسط دستهاش اسیر شد و توی یه لحظه به سمتش کشیده شدم و بعدش لبهاش بود که لبهامو لمس میکرد دستمو‌ پشت گردنش بردم و بیشتر #لبهاشو به خودم فشردم درسته که شوکه بودم اما مانع این که باهاش همراهی کنم نمیشدم. https://t.me/+FsD7Xd3KwUBiNGU0 https://t.me/+FsD7Xd3KwUBiNGU0
130Loading...
20
جفتش رو که ازش فرار کرده پیدا میکنه و به فاکش میده اما نمیدونه که...‌‌🔥🔥❌🚫 #گرگینه_ای🐺   #امپرگ🫃 #گی_لاو🌈 پوست برنزه اش رو بدون #خون🩸 بود رو میون دندون هام میگرفتم تا اینکه به بالای شکمش و دیک_نیمه_سیخش🍌 رسیدم _این همه وقت چجور بدون من تحمل کردی،توله الفای وحشی؟😈😈 میون پاهاش قرار گرفتم،دیک سفت شده ام رو به سوراخ_تنگ_مقعدش🍆💦 که از شدت #شهوت باز و بسته میشد مالیدم که ملتمس اسمم رو صدا کرد و باعث شد..... سر #دیکم رو به زور داخل #سوراخ_مقعدش🍑💧 که به خاطر نداشتن رابطه #تنگ🚫 شده بود فرو بردم اون دوباره مثل اولین رابطمون با درد خودش رو جابه جا کرد........🔞🔞🔥🔥 -راستین نکن من حامله‌ ام ..🥹🫠 https://t.me/+8O_8_nNaZ945NDI0 https://t.me/+8O_8_nNaZ945NDI0
160Loading...
21
-امشب من نه..‌ قراره دیلدو ارضات کنه... تا میان فرار کنم دست #پاهامو به تخت میبنده و ویبراتورو با واژنم تنظیم میکنه -تا صبح #ارضا میشی... مفهمومه؟؟ جیغ میکشم و تقلا میکنم که سیلی بهم میزنه -صدات در بیاد دهنتم پر میکنم #بیشرف... برو خداتو شکر کن نمیدمت زیر سگام دکمه‌ی ویبراتورو میزنه و با برخوردش به جوچولم آهی میکشم که... https://t.me/+8jIoySllIxkyMGE0 https://t.me/+8jIoySllIxkyMGE0 دختره رو تا صبح، با دستای بسته به ویبراتور میبده تا ارضا بشه، ولی...💦🔞
310Loading...
22
#گی.  #هات🔥💦 محکمتر توی #سوراخ اراد ضربه زد که اراد از درد و لذت ملافه رو چنگ زد و اهی کشیدکه غیاث صورت اراد رد برگردوندسمت خودش و لبشو روی لب اراد گذاشت و تند تر ضربه زد. #سوراخ اراد دور #دیک غیاث تنگ تر شد د غیاث اهی کشید و اراد که نزدیک‌اومدنش بود نفساش تند تر شد و غیاث گردن اراد رو بوسید و ....🔞💦 https://t.me/+lCO2IgPVEgkzZDg0 https://t.me/+lCO2IgPVEgkzZDg0
220Loading...
23
ارسان پسریه که اومده انتقام پدر و مادرشو بگیره اونم از ارغوانی که بی تقصیره اما مظلوم نیست و بلده چی طوری ارسانو به زانو دربیاره🔥💦 دستاشو بسته بودم به تخت هق میزد و التماسم میکرد نیشخندی به حالش زدم و #انگشت فاک*مو توی سوراخش کردم _چقد نازت تنگه میخام تا صبح بکنمت همونطور که مامان جنده ت #لنگاشو واسه بابام داد بالا _تو رو خدا منکه .... با #ضربه ی یهویی تو نازش جیغش بالا میره شروع به تلمبه زدن می کنم التمو می کشم بیرون و با دیدن #خون روش نیشخندی می زنم _پ باکره بودی از این به بعد تو جنده ی منی و زیر خواب منی   پارت واقعیشه بزن روش تا آبت بیاد💦💦 https://t.me/+8jIoySllIxkyMGE0 https://t.me/+8jIoySllIxkyMGE0
330Loading...
24
_یوا....اهههه....اش. غیاث صورت اراد رو برگردوند ولبشو بوسید. _مگه‌میتونم‌اروم‌باشم وقتی بدن سک*سیت رو انداختی بیرون واون عطر لامصب رو زدی،تا خود صبح باید #زیرم پاره شی عزیز دوردونه غیاث. غیاث دوباره کمر زد که‌اراد از درد ملافه تخت رو چنگ زد. _اهههه....اییی..... غیاث همین‌طوری که داشت اراد روبه #فاک میداد، لاله گوشش رو بوسید وباصدای بمی توی گوشش زمزمه وار #جانمی نثارش کرد. _اههه....اراد ...دلم میخواد سوراخ تنگت رو جر بدم وکاری کنم تا صبح ناله کنی و به ناله های قشنگت گوش بدم و بدتر #جرت بدم.🔥 حرفای غیاث بدتر تحریکش کرد و نزدیک اومدنش بود. _اووووومم.....من....من...دارم #میام. اخمای غیاث توی هم شد. سریع دستشو برد سمت دیک‌اراد و دستشو روی سوراخش گذاشت که اراد ناله ای از درد وشهوت سر داد. _حق #نداری بیای نه قبل از من.💦 https://t.me/+lCO2IgPVEgkzZDg0 https://t.me/+lCO2IgPVEgkzZDg0
311Loading...
25
مستر غیرتی توله‌ی شیطون از بس مسترش اسپنکش میکنه تو اتاق قایم میشه🤣🤣🔥 با صدای داد ارباب بیشتر تو اتاق می‌مونم. -توله‌سگ بیا بیرون چرا قایم شدی؟؟ مظلوم لب می‌زنم: -بالاخره شما یه روشی پیدا میکنی تنبیهم کنی. منم خسته شدم کونم کبود شده از بس ارباب. من همینجا میمونم تا صبح که شما بری.🥺🥺 کمربندشو درمیاره و تو هوا تکون میده. -تا سه میشمرم نیای بیرون به این بهونه کبودت میکنم توله.❤️‍🔥🔞💦⛓ https://t.me/+__gKTH7UbKViMGJk https://t.me/+__gKTH7UbKViMGJk
390Loading...
26
Gay Slave maser BDSM مستر غیرتیی که برده‌شو به خاطر لباس باز پوشیدن و دلبری پیش دوستاش تنبیه می‌کنه❤️‍🔥🔞💦🔞 ارباب محکم شلاق رو روی باسنم می‌کوبه. -پس توله‌سگ حشری کونش می‌خاره روش نمیشه به اربابش یگه که تنبیه‌ش کنه؟؟ با التماس به ارباب نگاه می‌کنم. -ارباب غلط کردم گه خوردم می‌خواستم برای شما دلبری کنم. -خیلی بیخود کردی توله‌سگ از این به بعد خارش گرفتی به خودم بگو🔥🔥 https://t.me/+__gKTH7UbKViMGJk https://t.me/+__gKTH7UbKViMGJk
462Loading...
27
رمان خون های عزیز🫠✨ یه چنل فایل معرفی می کنم تک تک رمان هایی که فایلشون رو پیدا نکردی اینجا پیدا می کنی❤️‍🔥🧸 رمان با هر ژانری و هر سلیقه‌ای که شما دارین🌚❤️‍🩹 ژانر های لزبین مامی لیتل گرل ددی لیتل بوی عاشقانه و گی لاو انتقامی جنایی پلیسی💦 ژانرهای ممنوعه✨ صکصی و خشن🔥 تجاوزی پر صحنه💧 فایل رمان چه نویسنده های قدیمی چه جدید اینجاست😍 https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0 https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0
430Loading...
28
امگایی که با وجود داشتن جفت به‌زور زیرخواب یه آلفای دیگه میشه و....🔥💦🏳‍🌈 با گریه گفتم: من جفت داشتم لعنتی! تو می‌دونی اون کیه؟!؟ اون خانوادمو... #لباشو روی لبام گذاشت و مانع از ادامه صحبتام شد. عمیق می‌بوسید... امیرزند هیچ‌وقت اینطوری منو نمی‌بوسید...🔥 لباشو از لبام جدا کرد: هیسس... می‌دونی من کی ام؟؟! من ازت محافظت می‌کنم. نمی‌ذارم کسی آزارت بده پسر کوچولوم! تلخ خندیدم: تو اونو نمی‌شناسی.. خواست چیزی بگه که با شنیدن صدای آشنایی حرفش نیمه تموم موند... https://t.me/+C1RYlyluxywzNTlk https://t.me/+C1RYlyluxywzNTlk #گی‌لاو #امگاورس #انتقامی #عاشقانه🏳‍🌈
540Loading...
29
پی دی اف تموم رمان های گی لاو رو با ژانرهای مهم و عالی پیدا شد😐😂❤️ امپرگ بارداری مردانه🫦 بیناجنس🫀 ورس👅 آلفا و امگای هات🔥 لزبین و مامی ددی لیتل گرل و بوی✨ ژانر اجتماعی و تجاوزی...💧 ارباب برده🌊 ژانرهای خیس کننده شورت و عاشقانه... تموم رمان های چاپی و فروشی اینجا هست🦦🍆🍓 لینک رمان هایی انلاین هم گذاشته میشود💦🌈 هرچی رمان و چنل داشتی ول کن اینجا رو بچسببب❤️‍🩹😈🔥 رمان هایی با قلم قوی و ژانرهایی مورد پسند شوما🥹🫶 https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0 https://t.me/+QQ1zksmNF5QwMDM0
541Loading...
30
پسره رو برای خاتمه دادن به دشمنی دو خاندان به آلفایی میدن که خیلی بد نامه....🔥🏳‍🌈💦 با بغض به #آلت بزرگ آلفا خیره شدم.. -اون خیلی بزرگه! باکره‌ام.. لاقل یه تایم دیگه #سک‌س داشته باشیم🔞 امیر زند بی توجه به ترسم بهم نزدیک شد. پوزخندی زد. با #قیچی شلوارم رو برید تا #پاره بشه. بغضم کامل به #گریه تبدیل شده بود... آخرین التماسمم کردم: خواهش می‌کنم... بی توجه به ضجه‌هام دهنش رو روی #آلتم که حالا #لخت جلوش بود گذاشت.🔥 ترسیده و با شک نگاهش کردم که... https://t.me/+C1RYlyluxywzNTlk https://t.me/+C1RYlyluxywzNTlk برای خاتمه دادن دشمنیمون با آلفاها منو پیشکش کردن... اولش زندگیم جهنم بود! اما همه‌چیز کم کم وقتی اون عاشقم شد تغییر کرد و...🔥🏳‍🌈 #گی‌لاو #امپرگ #انتقامی #اسمات #امگاورس💦
301Loading...
31
#daddy #little_boy #gay 💢🏳‍🌈 +ایی #ددی ببخشید دیگه خرابکاری نمیکنم!🥺🍼 ضربه #اسپنک بعدی رو محکم تر زد که جاش روی #هلوی تپل پسرک موند. 💦🍑 _هنوز مونده بخوای #التماس کنی شب درازی در پیش داریم میخوام فقط صدای ناله هات رو بشنوم 🍷❤️‍🔥 #شاهزاده ای که اسیر میشه و #ژنرال دشمن اون رو تبدیل به لیـ🔥ـتل خودش میکنه‼️ https://t.me/+_H_OA1Kq-gdlNDU0 https://t.me/+_H_OA1Kq-gdlNDU0
271Loading...
32
ارباب زاده ای ک همجنسگرا نیست ،اما عاشق یه پسر نقاش میشه ولی نمیتونه اعتراف کنه ک از یه پسر خوشش امده .😳 پس با کارای عجیب غریب طوری رفتار میکنه ک معشوقه اش فکر میکنه ک ازش متنفره 😢 و از دستش فرار میکنه 🔞 #گی  #مهیج https://t.me/+4AF4jkfh6kE3MjI0 https://t.me/+4AF4jkfh6kE3MjI0
180Loading...
33
ددی که مجبوره وسط جنگل با لیتل بوی ش بخوابه تا از سرما یخ نزنن❌🥶 پارت واقعی رمان👅 #part_15 نیمه های شب بود که هوا سرد تر شد و آتیش کم کم خاموش میشد و #لب های ملوین از سرما میلرزید😬 روی لب های لرزونش رو بوسیدم و گفتم: _باید با هم بخوابیم تا صبح بتونی زنده از این جنگل خارج بشی باشه؟می خوام باهات #بازی کنم!می خوام پاره ات کنم...🩸میخوام این قدر توی #سوراخ تنگ و صورتیت تلم.به بزنم که آبم بریزه داخلت.💦 لباس هاش رو در آوردم و با دیدن بدن سفید و #نیپل های صورتیش؛نفسم سنگین شد!🤤 لباس هام رو سریع از تنم در آوردم و جلوی چشم های ترسیده ی فسقلیم کاملا #لخت شدم. دیـ🍆ــک ش.ق شده ام داشت می ترکید برای حس اون سوراخ #تنگ و داغ!سرمای هوا باعث لرز دستای پنبه ایش شده بود وقتی نگاهش روی #دی_ک نیمه بیدارم نشست، هین بلندی کشید و چشم هاشو بست...🫦‼️ https://t.me/+_H_OA1Kq-gdlNDU0 https://t.me/+_H_OA1Kq-gdlNDU0
330Loading...
34
دستشو لابلای موهام فرو بردو با خشم کشید . درد به مغز سرم هجوم بردو اخی از بین لبهام رها شد .🔥🔞💦🥵 نیشخندی زدو گفت :اگه همین الان برام ناله نکنی خشک خشک میزارم س؟راخت .🫠 دستشو از بین موهام بیرون کشیدو دیک نیمه بیدارمو چنگ زد. با حرص تو چشماش نگاه کردمو لبمو بیشتر گاز گرفتم ک فشار دستش رو دیکم بیشتر شد . دست خودم نبود ،فریاد زدم هر وقت دوست داشته باشم ناله میکنم .😡در ضمن دوره برده داری تموم شده من برده ات نییستم .🔞💦 ارباب زاده ای ک عاشق یه پسر میشه . پسری ک راز های زیادی داره و روز به روز بیشتر دل اربابو میبره . #گی #درام #مهیج https://t.me/+4AF4jkfh6kE3MjI0 https://t.me/+4AF4jkfh6kE3MjI0
240Loading...
35
#قهر‌بامزه‌لیتل‌بوی‌با‌ددیش😍😂🔞 #Gay🔥💦 #ددی_لیتل‌بوی👨‍🍼 -نمیخوام اصلانشم #قهرم.💁‍♂ - برم #بابای یکی دیگه #بشم؟🤥♨️ #بیخیال شونه ای انداختم بالا گذشت زمانی که با اینا #حرص می‌خوردم . - برو منم میرم #پسر یکی دیگه #میشم😂🤦‍♂ - ببخشید چی #فرمودین جناب؟ پر رو جواب دادم: #عرض کردم شما تشریف ببرین #ددی یکی #دیگه بشین منم #پسر یکی...اااایییی گوووشممم!!! زیر گوشم لب زد: هوس #کتک کردی؟🔞⚠️ اره؟ #میخاری بگو خودم #میخاروندم چرا #زحمت میدی به خودت پسرم؟💢 💦 https://t.me/+aDavetpFrR5mZTFk https://t.me/+aDavetpFrR5mZTFk
431Loading...
36
#امـپـرگــ 🫃🏻 #بـيـنـاجـنـســ 🔥 ليتل بوي مظلوم و شكننده اي كه عاشق برادر رفيقش ميشه و حالا خجالت ميكشه بهش بگه بيناجنسه و….😭🔞 لبامو محكم روي لباش كوبيدم و شروع به #مكيدن #لباش كردم انقدر خام و بي تجربه بود كه حتي بلد نبود درست #ببوسه منو!🧸🍼 با اخ ريزي كه گفت دست از لب هاي #سرخش كشيدم و تيشرتشو از توي تنش در اوردم كم كم دستمو بردم سمت شلوار و #شورتش كه مانع م شد _نكن لطفا شايد با چيزي كه ببيتي حالت بد بشه +تو هرچيزي هم باشي بازم #فرشته ي مني:) ساكت شد كه #همزمان شلوار و شورتش كشيدم پايين كه ديدم زير التش #سوراخ ديگه اي هم بود كه متوجه شدم #بيناجنسه😈🔥 +تو زيباترين خلقت خدايي لبخند خجولي زد كه سرمو بردم بين پاهاش و #ليسي به #بهشتش زدم و بعد شروع به مكيدنش كردم كه ناله ي بلندي كرد و پاهاشو دورم سرم #حلقه كرد تند تند مك ميزدم كه #باشدت ار.ضا شد و…🍑💦 https://t.me/+_sSlxjy1lmIyM2Y0 https://t.me/+_sSlxjy1lmIyM2Y0 پارت واقعي رمان نبود لف بده بيبي🍒🍆
380Loading...
37
به پسره تجاوز شده، بدنش پر از کبودی و زخمه 🥲💔 https://t.me/+md0Nnz_RM_1kN2Zk S⃠🩷T⃠🩵O⃠🩶P⃠ پرهام تیشرتش را درآورده و #پشت به آیینه ایستاده بود تا #زخم هایش را نگاه کند . #کبودی های بزرگ و #زخم های درازی روی #بندش نقش بسته بود که منتظر یک حرکت #سنگین از پرهام بودند تا سر #باز کنند و #درد را بیشتر از قبل به وجودش برسانند . 💔 در #پماد در دستش را باز کرد و آرام کمی از آنرا روی #انگشت اشاره اش زد . همانطور که سرش را به عقب چرخانده بود تا بتواند #زخم هایش را ببیند ، سعی کرد دستش را به #پشت برساند که چند #تقه ای روی در خورد. https://t.me/+md0Nnz_RM_1kN2Zk https://t.me/+md0Nnz_RM_1kN2Zk مجموعه گوزن ، پارت واقعی ، گی لاو
591Loading...
38
پسر روانی که از تیمارستان فرار می کنه و به نگهبان خونه پدریش تجاوز می کنه. 😱😱 دستش رو جلوی دهن آمین گذاشت تا صدای فریادش بلند نشه. اسپنکی به باسن برجسته اش زد و زیر گوشش خیس زمزمه کرد. _می خوام جوری به فاکت بدم که تا یه هفته نتونی از جا بلند بشی. اههه، اصلا تا حالا زیر یه مرد به فاک رفتی. تا حالا چیزی توی این سوراخ تنگت رفته؟! انگشتش رو به زور داخل می کنه و ضربه ای به به داخلش می زنه. با بلند شدن آه عمیق ولی خفه ی آمین زیر دستش نیشخندش پررنگ شد. _پس نگهبان خونه ی بابام خودش کونیه که با یه انگشت من تحریک شده. منتظر آلتم باش که قراره کلی زیرش حال کنی. 💦 آمین پسر مظلوم و زبون درازی که نگهبانی خونه ای رو قبول می کنه. قرار بود خونه خالی از سکنه باشه و هیچ کس توش زندگی نکنه ولی با اومدن پسر کوچیک خانواده همه چیز بهم ریخت. پسره روانی سادیسمی که از آزار دیگران از زجرشون تغذیه می کرد و وای از زمانی که چشمش آمین مظلوم رو بگیره و قصد آزارش رو داشته باشه. https://t.me/+zw6Tz5gp36IyZDE0 https://t.me/+zw6Tz5gp36IyZDE0
701Loading...
39
سلاااام عشقای من چطورین❤️❤️❤️❤️ بچه ها من فردا امتحان دارم 😭😭😭برگشتم واستون پارتارو میزارم😍💋
2160Loading...
40
پسری که برای انتقام تبدیل به کابوس برادر‌بزرگترش می‌شه و هرشب به بدترین‌ و عذاب‌آورترین شکل ممکن باهاش سکس می‌کنه و به فاکش می‌ده❌🔞چی می‌شه وقتی می‌فهمه برادرش بی‌گناهه و سال‌هاست مظلومانه و از دور عاشقشه⁉️ "خواهشا اگر دنبال رمان هایی با صحنه های خشن و خیلی باز نیستید وارد نشید‼️" https://t.me/+fX8Ubb7I5KAyODZk https://t.me/+fX8Ubb7I5KAyODZk
650Loading...
00:05
Video unavailable
#گی #اروتیک #قانون_و_اغوا وسط جلسه تحریکش کرده🔥💦 با پاهام ک.ی*رشو می‌مالیدم گوشاش سرخ شده بود اما وسط جلسه نمیتونست کاری کنه با چشاش خط و نشون می کشید که به هیچ ورم نبود💦🔞💦🔞 محکم فشار دادم چهرش رفت تو هم _چیزی شده جناب سخاوت _جلسه تمامه دوستان با بقیه منم سرخوش میخواستم برم که در بسته شد گیر افتادم _ حالا که بیدارش کردی خودت هم می خوابونیش 🥵🤬 تو بغلش چرخیدم سرخ و عصبی بود خودمو بیشتر چسبوندم بهش _بذارمش تو گهوارش؟🤤😈😈 https://t.me/+lXwDPkH_mIdlZTE0 https://t.me/+lXwDPkH_mIdlZTE0
نمایش همه...
animation.gif.mp40.79 KB
00:04
Video unavailable
🍆♨️شکارچی ای که شکار یه دوارف میشه و مجبوره هر شب بهش سرویس بده♨️🍆 #تری‌سام🔥 #BDSM⛓ اریک ا#سپنکی به #باسن متیو زد و گازی از گوشش گرفت: -عاشق اینم که با اینکه هر شب #میگ‌امت ولی بازم #تنگی توله. #نیپل متیو رو #نیشگون گرفت و درحالی که محکم تر خودشو تو #سوراخش می کوبید لب زد: -تصمیم گرفتم به #پادشاه_تاریکی معرفیت کنم. #کون خوبی داری، #سرویس_دادنتم که خوبه. قیافه‌تم که جذابه، دهن #تنگی هم داری. کلا فول آپشنی برای #جن‌ده ارباب تاریکی شدن. https://t.me/+-nlmkl4Q5hM5N2Ux https://t.me/+-nlmkl4Q5hM5N2Ux
نمایش همه...
4.30 KB
- #سک.س معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒 از شنیدن صدای خش دارش  بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که عصبانی نگاهم کرد و #نازمو تو مشتش گرفت و فشارش داد که ناله ی بلندی کردم -آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن -اینجوری نمیشه خانم معلم این #بهشت خیسی که من حس کردم نیاز به یه چیز #کلفت تر داره........ https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 معلم باکره ای که از رابطه میترسه ولی با دیدن عدنان شاگرد سک.س.یش سر جلسه امتحان خیس میکنه و پسره.......😱🔥👅
نمایش همه...
تا کی منتظر پارتگذاری رمان انلاین باشی؟⁉️🙄🔞 همه‌ی رمانای پولی اینجاست 👅🤩💦 رمان #حامی_تر_از_حامی : 🥵💥 یه پسری به اسم اهورا از سمت خانوادش خیلی تحت فشاره و تو مدرسه هم #آزار_جنسی میبینه تا اینکه... رمان #مسافر: 👅🧸 شاهو پسری ک بخاطر #ترس از اعدام با #ایسو ازدواج میکنه و ایسو اونو مجبور میکنه ک لیتل بویش 🍼 باشه .... 🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞 https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8 https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8
نمایش همه...
#ثمره_عشق #پارت۲۹۸ اروم سمت جعبه رفت و با لبای اویزون در جعبه رو باز کرد و یکی یکی وسایلو از توش بیرون کشید پدل،طناب،دی*لدو،چیستیتی اروم دیل*دو و پدل رو تو دستش گرفت ولی انگار هیچ تصوری از اینکه قرار بود با اون یکیا روش انجام بدم نداشت به هر حال که تا حالا چیس*تیتی رو روش امتحان نکرده بودم اروم سمتش رفتم و از جا بلندش کردم طنابو جلو چشماش تاب دادم و با حوصله موهاشو از رو پیشونیش کنار زدم مهراد:میدونی این واسه چیه؟ خیلی اروم سرشو به نشونه نه تکون داد مهراد:امروز میخوایم یکی از فانتزیاتو انجام بدیم عزیزم میدونستم که به بانداژ علاقه داره ولی خجالت میکشه بیانش کنه پس کارو براش راحت کردم به کمک کامی بانداژش کردیم و از قلاب سقف که فک کنم برای لوستر بود اویزونش کردیم با اینکه جنس طناب جوری نبود که بهش اسیب بزنه ولی بازم دلم اروم نگرفت و با یه پارچه خیلی نرم دور تا دور طناب رو کاور کردم بعد از بانداژ کامی  بعد از اینکه ایلیا رو اماده کرد ، دیل*دو رو واردش کرد و دکمشو زد که شروع کرد به لرزیدن ایلیا:اهه ددی...هووم مهراد:جانم قربون دونه برفم برم که اینقدر حش*ریه،هنوز لذت ببر که قراره حسابی درد بکشی عزیزم اما ایلیا انگار تو این دنیا نبود و ازادانه برا خودش ناله میکرد با راست شدن ال*تش اروم توی دستم گرفتمش و چیست*یتی رو براش بستم که ناله اعتراض امیزش بلند شد مهراد:عزیزم مثل اینکه یادت رفته این یه تنبیه هست و هنوز حرفم تموم نشده بود که پدل روی باسن ایلیا فرود اومد و ایلیا چون شکه شده بود بلند داد زد و کامی که مسببش بود خیلی شیطون خندید به قلم #اریشا
نمایش همه...
23👍 3
#ثمره_عشق #پارت۲۹۷ با این حرکتش کامیار کنترل خودشو از دست داد و مثل یه گرگ گرسنه به لباش حمله ور شد منم همزمان که سعی میکردم به صدای بوسه شون که وحشتناک تحریک امیز بود بی توجه باشم ،شروع کردم به چیدن جعبه ها توی گوشه های مختلف اتاق بعد از اتمام کار برگشتم سمتشون که کامی خیلی اروم ایلیا رو مثل یه شی شکستنی از رو تخت بلند کرد و رو زمین چهار دست و پاش کرد اخ من میمردم واسه این بشر،اخه چجوری میتونه با این حجم از کیوت بودن ددی هم باشه؟! کامی تقریبا هم قد و وزن ایلیا است ولی هر بار با کلی سختی و سعی و تلاش که زور زدنش تاثیری رو میمیک چهرش نداشته باشه ایلیا رو بلند میکرد و بغل میگرفت و به سختی جلوی تاب خوردنش رو میگرفت هر بارم که بهش تذکر میدادم که کمرت میگیره خیلی تخس جواب میداد که بچه ی خودمه دلم میخواد تو بغلم باشه با حس درد توی پایین تنم به خودم اومدم لعنتی حتی فکر کردن بهشم باعث تحریک شدنم میشد با صدای کامیار که خیلی شیطون شده بود بهش نگاه کردم کامی:اوووم میگم ددیش پسریمون خسته شد شروع نکنه؟ بعدم یه نگاه به خشتک شلوارم انداخت و خیلی سکسی لباشو لیسید مهراد:آ...آره، اره شروع کنه و با این حرفم ایلیا شروع کرد به چهاردستو پا راه رفتن تو اتاق و همزمان دستشو به جای جای اتاق میکشید که جعبه هارو پیدا کنه منو کامی هم حواسمون بود که یه وقت به جایی نخوره و بالاخره بعد از کلی فرمون دادن به یه جعبه رسید خوشحال بلندشد و چشم بند و دراورد و بالا پایین پرید ایلیا:ددییییی یکیشو پیدا کردم هورااااا مهراد:آفرین عزیزم،حالا نمیخوای درشو باز کنی ببینی چی توشه؟ انگار تازه یادش افتاد که قراره با محتویات جعبه تنبیهش کنم با ترس و لرز جعبه رو پایین گذاشت و طی یه حرکت ناگهانی سمت در فرار کرد که سریع از کمرش گرفتم مهراد:نینی؟دلت میخواد تنبیه سخت تر شه؟خو چرا به خودم نمیگی عزیزم نا امید از فرار نا موفقش خودشو تو بغلم شل کرد ایلیا:ددییییی لطفنی،این یه بارو تنبیه نکنین قول که پسر خوبی بشم کامی جلو اومد و ایلیا رو تو بغلش کشید و سرشو بوسید کامی:البته که الانم پسر خوبی هستی ولی بعد تنبیه مطمئن میشیم که بهترم شدی حالا خودت برو جعبه رو باز کن وگرنه خودم بازش کنم تنبیهت سخت تر میشه به قلم #اریشا
نمایش همه...
21👍 3
#ثمره_عشق #پارت۲۹۶ #مهراد با قرار گرفتن دستی روی شونم به عقب برگشتم کامیار بود.... اروم دستشو گرفتم و بوسه ای رو پشت دستش نشوندم کامیار:میگم حالا که خدارو شکر حامی هم به هوش اومده،وقتش نیس یکم به بچمون برسیم؟ و خیلی شیطانی ابروهاشو بالا پایین کرد با خنده از جام بلند شدم مهراد:تا تو شیشه شیرشو اماده کنی منم میرم خودشو آماده میکنم و خیلی با شوق و ذوق به سمت پله ها راه افتادم اتاقمون روبه روی اتاق کوهیار و حامی بود درو باز کردم و داخل اتاق شدم که ایلیا سریع یه چیزی رو شوت کرد زیر تخت و با یه لبخند ضایع خودشو انداخت تو بغلم ایلیا:بابایییییی دلم برات تنگیده بود ولش بعدا میفهمم چی بوده،فعلا این نیم وجبی سک*سی رو بچسب محکم دستامو دورش حلقه کردم و بالا کشیدمش که پاهاشو دورم حلقه کرد اروم سمت تخت بردمش و رو تخت خوابوندمش بوسه ای رو موهاش کاشتم و همزمان که سعی میکردم با پام اون چیزی که زیر تخت انداخته رو بکشم بیرون به حرف اومدم مهراد:خب خب خب...دونه برفم میدونه که چوب خطاش این مدت حسابی پر شده؟که با باباییات قهر میکنی؟کار بدمیکنی و غذا هم که هیچی هوووم؟ مشخص بود که اونم از بازی راه افتاده خوشش اومده بود ولی سریع چشماشو مظلوم کرد ایلیا:خب..... خب بابایی من حالم خوب نبود،داداشم داشت میمرد من نمیتونستم کاری کنم شما....شما باید منو درک میکردین خواستم جوابشو بدم که کامیا همزمان که داشت شیشه شیرو تکون میداد وارد اتاق شد و درو بست کامی:عزیزم درک کردیم که الان صحیح و سالم روی اون باسن کوچولوت نشستی ولی خب حدس بزن امروز قراره چی بشه؟اوووم البته تو نمیتونی حدس بزنی چون یه نینی کوجولوی خنگی ولی خب خودم برات میگم بعد با یه ذوق ادامه داد کامی:قراره یه کاری کنیم تا دوروز رو باسنت نشینی ایلیا با خجالت دستاشو رو صورتش گذاشت ایلیا:ددیییی اینجوری نگو من خجالت میکشم کامی:وا عزیزم مگه تنبیه خجالت داره؟ ایلیا با بهت به دستاشو پایین اورد و بهم نگاه کرد ایلیا:ددی...ددی به خاطر تنبیه رو باسنم نشینم!! کامی:اره دیگه مگه میخواستی چی بشه؟ از این کار خبیثانه ی کامی خندم گرفته بود،ایلیا فکر میکرد که بعد این مدت قراره با هم سک*س داشته باشیم و خب البته درست فکر میکرد ولی خب نمیشد که بدون تنبیه از کارای اخیرش گذشت ما سر سلامتیش با خودش هم شوخی نداشتیم کامی سمت تخت رفت و شروع کرد به دراوردن لباساش و منم شروع کردم به دراوردن وسایل تنبیه مورد نظرم خداروشکر اتاق به قدر کافی بزرگ بود و کارمو خیلی راحت میتونستم انجام بدم سمت کامیاری که داشت را سینه های لخت ایلیا بازی میکرد گفتم مهراد:اون شیشه شیر رو الان بده بخوره نمیخوام وسط تنبیه کم بیاره ایلیا:بابا!! مهراد:جانم پسری... ایلیا:بابای عزیزم اگه میخ ای بکشیم خوب خیلی مستقیم بگووو مهراد:خب من که گفتم دیگه و بعد با پیدا کردن چشم بند رفتم سمتش و رو چشماش بستمش خیلی خوب گوش کن چی میگم،قراره تو این اتاق ۵ تا جعبه بزارم که هر کدوم یه سری وسایل توشه ولی وسایل مختلف.... یکی از جعبه ها پستونک و وسایل بازی توشه و اون ۴ تا جعبه ی دیگه وسایل تنبیه مختلفی توی هر کدومشونه و تو هر کدوم از جعبه هارو برداشتی قراره با همون تنبیه شی ولی خب اگه جعبه ی بازی رو پیدا کردی از تنبیهت میگذرم قبوله؟ خیلی کیوت لباشو جلو داد و بعد با ناامیدی گفت ایلیا:مگه چاره ی دیگه ایم دارم؟ مهراد:خیر به قلم #اریشا
نمایش همه...
20👍 6
دلت #مردونگیه کلفت شاگردتو میخواد خانم معلم؟؟🫦💦🔥 Link تو سالن مدرسه بودم که با شنیدن صدای یکی از شاگرد هام ترسیده برگشتم که عدنانو دیدم نامتعادل سمتم اومد که فهمیدم مسته ترسیده گفتم : -اینجا چه غلطی میکنی عدنان !! الان مدرسه بستست همه ی بچه ها رفتن چنگی به سینه هام زد و قبل از اینکه جیغ بزنم جلوی دهنمو گرفت -جوووون دلم میخواد این #سینه های کوچولوتو انقدر بمالم تا بزرگ بشه شوکه نگاهش کردم که با رفتن دست بزرگش  زیر دامنم.........🔥😈 https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 https://t.me/+dJsdmXYs0Fg5MTY0 عدنان پسر کله خر و لات مدرسه که با دیدن خانم معلم جوون مدرسه #حشری میشه و توی کلاس #باکرگیشو ازش میگیره.....😳🔞💦
نمایش همه...
Photo unavailable
بزرگترین منبع 𝘱𝘥𝘧 رمان نویسنده های قدیمی تلگرام❌ مشهورترین و فعال ترین چنل 𝒑𝒅𝒇𝒌𝒂𝒅𝒆𝒉 رمانای فایل شده 𝘭𝘨𝘣𝘵 و 𝙗𝙙𝙨𝙢⛓🍷 فایل رمان های تمام شده کمیاب ممنوعه... #گی لزبین 🏳‍🌈 #ددی_لیتل مستر اسلیو #عاشقانه تخیلی 🧜‍♂ #امگاورس آمپرگ فایل رمان های ممنوعه و فیلتر شده 🔞🔞 دیگه نیازی نیست رمانای غیراخلاقی رو با سانسور بخونی و مدت طولانی منتظر پارت باشی... میتونی هر رمانی که میخوای رو درخواست کنی تا 𝗽𝗱𝗳 ش رو برات بزارن... https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8 https://t.me/+sfLKdL5vBw05Yjk8
نمایش همه...
🔞اخخ..ایی نایب درش بیاررر نمیتونم باور کن نمیتونم .. اسپنک محکمی روی ان باسن هوس انگیز کوبید که به سرعت تغییر رنگ داد..🔞 نمیشه نمیتونم نداریم وقتی میگامت باید فقط برام ناله کنی فهمیدی؟ و خودرا به ضرب از ان سوراخ تنگ بیرون اورد و یک ضرب تا دسته واردش شد💦 https://t.me/+1NNjJZlllJoxZjU0 https://t.me/+1NNjJZlllJoxZjU0
نمایش همه...