cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🍃💜 دلبرانه 💜🍃

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
200
مشترکین
-124 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

🍁 گلایه کردن از دنیا هنر نیست خدا از حال آدم بی خبر نیست به حکمت بسته او درهای رحمت که می داند درختش بی ثمر نیست دلا از ثروت اندوزی حذر کن که خوشبختی به مال و سیم و زر نیست قناعت پیشه کن تقوا بیاموز که حرص و آزِمندی بی خطر نیست نشستن گوشه دنجی به طاعت به از سیر و سیاحت یا سفر نیست به شعرم گوشه ی چشمی نظر کن اگر چه شعر من پر بار و سر نیست ندارم میل چندانی به هر کس که بیتی از غزل هایم زبر نیست #گ 💜🍃
نمایش همه...
{پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر } بیچارگیِ زینب و خون، حنجر و اصغر #مهتاب #پ💜🍃
نمایش همه...
بعد من قافله‌سالار تویی خواهر من . . .
نمایش همه...
4_5918154854429101647.mp34.40 MB
خبر آمد؛ سری بر نیزه ای قرآن تلاوت كرد كسی جز آل پیغمبر ندارد این هنر ها را #سید_علی_اصغرصالحی
نمایش همه...
00:07
Video unavailableShow in Telegram
💜🍃خــــدایـــا ... در یازدهمین روز محرم 💜🍃به فکرمان منطق به قلبمان آرامش 💜🍃به روحمان پاکی به وجودمان آزادی 💜🍃به دست هایمان قدرت به چشمهایمان زلالی 💜🍃به زندگیمان عشق به دوستی هایمان تعهد و به تعهدمان صداقت عطا کن الـــهــــی آمـــیـــن 💜🍃
نمایش همه...
photo_20180919_032957.mp42.90 MB
عصر عاشورا کنار خیمه‌ های سوخته ذوالجناحی ماند با یاد رها ی سوخته کاروان می‌رفت و می‌بلعید دشت دیر سال کودکان تشنه را با دست و پای سوخته در کجا دیدید یا خوانید روی نیزه‌ای ... آسمان قرآن بخواند با صدا ی سوخته چهارده قرن آسمان بارید و می‌بارد هنوز ... چشم زینب را به خاک کربلا ی سوخته #محمود اکرامی فر 🏴عصر عاشورایی تون در پناه حضرت زینب ( س ) 🏴 💜🍃
نمایش همه...
👍 1
🏴به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر🏴 فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.» همان سری که "یحب الجمال" محوش بود جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک، همه بودن سروران را سر زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر همان که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود، پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر میان خاک، کلام خدا مقطعه شد میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ي اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است جدا شده است و نیفتاده است از پا سر صدای آیه کهف الرقیم می‌آید بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟ به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر دلم هوای حرم کرده است می‌دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر... #حمیدرضا_برقعی 💜🍃
نمایش همه...
👍 1
🏴 السلام و علیک یا ابا عبدالله 🏴 گر نخیزی تو زجا ، کار ِحسین سخت تر است نگران حرمم ، آبرویم در خطر است       قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید: بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است       داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است       دست از جنگ کشیدند و به من میخندند تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است       نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است       پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است       علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس ، بگو مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است       به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است       اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است       تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم دستت افتاده ز تن ، فرق تو شق القمر است       وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است #سعید_خرازی 💜🍃
نمایش همه...
👍 1
💜🍃 حسين را به ياد می‌آورم از كودكی. با بوی گلاب و اسفند و نذری آميخته با صدای زنجيرها در دل خانواده‌ام كه تا بيخ و بن در مذهب، ريشه داشته و شاخ و برگ دوانده بودند. و آن دهه‌های سوگوار محرم كه در خانواده‌ی ما چنان ماتم و عزايی بر پا ميشد كه گويی هرروزمان عاشوراست و آن خانه هم همان سرزمينی كه تا ساعتی ديگر خون‌های بيشماری بر آن ريخته خواهد شد. من آنوقتها نه ساله بودم و همذات پنداری‌ام با دختر كوچك امام، ميتوانست مرا در سفری بر دوش زمان به هزار و چهارصد سال قبل برده و وادار كند كه آن روايت را بال و پر داده و به شيوه‌ی خود روايت كنم. برای همين حسين در آن‌روزها برای من يك بهانه بود. بهانه‌ای نه تنها برای گريستن‌ها، نعره‌ها و در يك كلام ارضای هيجانات عمومی يك روح جمعی. بلكه بيش از آن برای گسترش تخيلات كودكانه‌ام. تصويری سورءال در ميانه‌ی واقعيت و تخيل تا بشود دليل كارناوالها و دسته‌های عريض و طويل سينه زنی كه هر ده شب محرم از روبروی شاهچراغ شيراز می‌گذشتند. حسين واقعی اما برای من با يك كتاب آغاز شد. درست در آستانه‌ی چهارده سالگی‌ام بود كه كتاب "حسين وارث آدم" شريعتی را از لابلای كتابخانه‌ی پدرم يافتم و پس از آن بود كه حسين از امری برای تزيين و تماشا و نمايش، بدل به اسطوره‌ای انقلابی شد. بعدها حتی وقتی در جريان بلوغ معرفتی‌ام، نقاب لفاظی‌های اديبانه‌ی شريعتی برايم كنار رفت و شاخ ايدءولوژيكی كتابهايش بيرون زد و تشت‌ش برايم از پشت‌بام افتاد، باز هم حسين برايم همان حسين باقی ماند. پس از آن نيز، خواندن چند باره‌ی "حماسه‌ی حسينی" مطهری در شانزده سالگی بود كه نگاه عرفی و رمانتيك مرا از حسين به چالش كشيد و نخستين عصيانهای مرا در برابر اصرار مادرم برای شركت در مراسم عزاداری محرم رقم زد. حتی وقتی كه بسياری از عقايدم در گذر زمان مشمول تحولات و دگرگونی‌های بنيادين گشت، هرگز به معنابخشي مردی شك نكردم كه ميشد او را اسطوره‌ی آزادگی يك ملت ناميد كه هركسی فارغ از تعلق يا عدم تعلق‌اش به گفتمانهای مذهبی، نميتواند منكر باشكوه‌ترين جمله‌ای شود كه ميتوان از دهان يك پيشوای مذهبی شنيد: اگر دين نداری لاااقل آزاده باش. می‌بايست زمان زيادی بگذرد تا دريابم كه اسطوره‌ی ذهنی نوجوانی‌ام، به طرز عامدانه‌ای هرروز واژگونه‌تر می‌گردد. ترجمه‌ای معكوس از عاشورا، از علل و معلول‌های آن و حتی از روايت‌های رخ داده در آن در اكثر مجالس مذهبی و تكيه‌ها جريان داشت تا او را به همان تخيلی پيوند زند كه در دوران كودكی‌ام تجربه كرده بودم و می‌دانستم چه ميزان از واقعيت به دور است. گويی اراده‌ای معين در كار بوده تا طی روندی سيستماتيك، سمبل آزادگی يك مذهب را از محتوای اصيل خود تهی كند مردی كه قرارست در انبوه نذریها، شيون‌ها و ذكر مصيبت‌های اغراق شده گم شود تا بتواند تبديل به شبحی تاريخی گردد كه صرفا برای گريستن و تخليه‌ی روانی يك ملت خرج ميشود. بارها به مداحی‌های عاری از معنا گوش سپرده‌ام. به صدای طبل‌ها، سنج‌ها، فريادهای از ته جگرو نوحه‌های فاقد فرم و محتوا. در واقع پروژه‌ی عقيم سازی اسطوره‌ها، چنان موفق بوده است كه ما را به نقطه‌ای رسانده كه نه فقط حسين، بلكه زينب را نيز در كام خويش گرفته است. تا بتواند شكوه زنی را كه زيباترين خطابه‌ی تاريخ مذهبی شيعه را از لابلای زنجيرهايی بر دست و پا، به نام خود ثبت كرده را با شيون‌های عاجزانه و سينه كوبيدن‌های آغشته به ناله و آه و نفرين، سخيف و حقير كند و او را نه به عنوان زنی كه در برابر قدرت مستقر، باوقار و باشكوه می‌ايستد و پنجه بر صورت نمی‌خراشد، بلكه به عنوان "زينب غصه كش و ستم كش" روايت كند. زنی كه ستم را ميكشد اما نمی‌خشكاند. چه ستمی بيش از اين را ميتوان در حق زنی يافت كه رنج را زيباشناسی ميكند تا روايت خود را بازنمايی و تثبيت كند، آنگاه كه با همه‌ی غرور خود فرياد ميزند: لارايت الا جميلا. والله كه جز زيبايي چيزی نديدم. از خواندن آن كتابها كه ديگر به سختی ميتوان آنها را در كتابفروشی‌های اين جامعه‌ی عاشورايی يافت، سالها گذشته است. از بقايای آن نوجوان چهارده ساله‌ی شورمند نيز در من چيزی نمانده است اما حسين به عنوان اسطوره‌ای غريب، با آن جمله‌ی تكان دهنده‌اش در ذهن و روح من مانده است وقتی صدايش در گوشهای زمان می‌پيچد و فرياد ميزند "اگر دين نداری لااقل آزاده باش..." "اگر دين نداری لااقل آزاده باش..." "اگر دين نداری لااقل آزاده باش..." #فرنوش_تنگستانی💜🍃
نمایش همه...
گفت شیطان صدایم میکند وای این طرف زینب دعایم میکند #گ💜🍃
نمایش همه...
👍 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.