472مشترکین
+524 ساعت
+1257 روز
+15530 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
الان تو ساییده و سریده و لغزنده و خوردشده و ریخته و پاشیده و رنده شده ترین حال ممکن قرار دارم، جدی دیگه حوصله ی هیچیو ندارم
(زمانی این پیام به دستتون میرسه که من گوشیم خاموشه و دسترسی به هیچ فضایی ندارم)
چندروزیه معده درد امان از کف بریده و از استرس نمیتونم به امور خودم رسیدگی کنم..
آرزوی موفقیت برای همتون چیلدرن کنکوری من که فردا و پس فردا کنکور دارین..
خیلی میفهممتون و واقعا تا مغز و استخون سختیِ کارو حس میکنم.. تنها نیستین
مرسی از چنل نویسای خوشگلی که اسممو تو چنلشون دیدم و به یادم بودین، موقع خوندنشون لبخند بزرگی روی لبام نقش بست.
حتی اگر اندک، انرژی ها و حس و حال خوبتونو برام بفرستید❤️به امید روزهای خوب.
رفقا بیاین کتابایی که خوندین و خیلی خاص بودن هم معرفی کنید در تابستان گرم طهران نیازمند لیست خوبی از کتاب های فرخنده هستم.
به عنوان آخرینِ ناشناس این هفته
بفرمایید: چه رفتارایی رو توی خودتون تغییر میدادین، به چه علت؛
وقتی صحبت از شخصیتِ خانمِ اصفهانی میشه کلاهشو میندازه پس سرش معرکه به پا میکنه، من از تجربه ی بزرگترها و خوشبختی داشتن خواهر و برادر بزرگتر ته صف بودم ، از داشتن تلپاتی های سرکلاس خفن ترین استادا و دبیرای مختلف هم گوشه نشستن رو ترجیح دادم، معدل الف که چه عرض کنم، از نوشتن شعرهای در لحظه خوب و حتی گریه هام پشت در بسته ام ناامیدم کرد، تو نمیتونی سرمای زمستونِ چارصد و یک رو تو برف و بوران و منتظر موندن ساعت۹شب برای اتوبوس های برگشت رو تصورکنی، چشمای از اشک یخ بسته و نشستن کف بی آرتی پیش زنی مسنی که رژ لبشو تمدید میکرد، شارژ گوشی دو درصد و نگرانم نشو تو راهم، له و لورده شدن تو ایستگاه مهدیه ی مترو تهران، خروار خروار خستگی و گردن درد برای تحویل سفارشِ هنرجوها
بغض از نشدن های زندگی زیر دوش آب گرم حمام، مصاحبه ی سنگینِ نمایشگاه هنر، از استرس دستام خیس شده و روزی اِن ساعت براش وقت گذاشتم، حرص و جوش خوردن برای آدمای اشتباهی زندگیمُ گور باباشون
پاک کردن اشکای رو گونه ام وقتی شرایط خیلی خوبه و اتفاقای خوب افتاده، تاابد تو نمیتونی مسئولیت های سنگینی که من تو زندگیم داشتم رو حس کمی و بدونی که از چه رنجی حرف میزنم وگرنه سریعتر به این زندگی میبازی.