cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🌍جغرافیای کردستان🌏

مشاهده و بررسی مناطق مختلف کره زمین در دنیای مجازی. ارتباط با ادمین: @ShahbakhtiRostami

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
282
مشترکین
+124 ساعت
-27 روز
-730 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

02:45
Video unavailableShow in Telegram
🌎 نقشه‌های جدید برای قاره‌ها: ذوب شدن یخ‌های قطبی چه سرنوشتی برای خشکی‌ها رقم خواهد زد؟ 🔥 ذوب شدن یخ‌های قطبی، فاجعه‌ای هولناک با پیامدهای ناگوار برای زمین و ساکنان آن است. افزایش سطح آب دریاها در بلندمدت نقشه قاره‌ها را تغییر خواهد داد. با ذوب شدن یخ‌ها، حجم عظیمی از آب به اقیانوس‌ها سرازیر می‌شود و مناطق ساحلی، از جمله شهرهای پرجمعیت، زمین‌های کشاورزی و زیرساخت‌های حیاتی، به تدریج غرق خواهند شد. 🌎کشورهای جزیره‌ای و مناطق ساحلی کم‌ارتفاع اولین قربانیان این فاجعه خواهند بود. نفوذ آب شور به آب‌های شیرین، منابع آب آشامیدنی را آلوده می‌کند و کشاورزی را با چالش جدی روبرو می‌کند. میلیون‌ها نفر مجبور به ترک خانه‌های خود و مهاجرت به مناطق مرتفع‌تر خواهند شد، که این امر بحران پناهندگان و تنش‌های اجتماعی و اقتصادی را به همراه خواهد داشت. 🔰به مابپیوندید🔰 🌍کانال جغرافیدانان ایران🌍 👇👇👇 🆔 @Geographers_Iranian 🆔 @Geographers_Iranian
نمایش همه...
📝📝عقل که نباشد! ✍️عباس عبدی، اعتماد ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ ♈️آیا برای اصلاح جامعه وجود انگیزه خیرخواهانه نزد مسئولین کافی است؟ شاید متوجه شده‌اید که در جوامع توسعه نیافته؛ انگیزه‌های مدیران و سیاست‌گذاران خیلی مهم تلقی می‌شود و وجود انگیزه‌های خیرخواهانه و صادقانه را شرط لازم و حتی کافی برای سیاست‌گذاری یا قانون‌گذاری خوب و موثر و کارآمد می‌دانند. ♈️ولی واقعیت چیز دیگری است، سیاست‌گذاری بسیار پیچیده است و انگیزه صادقانه و خیرخواهانه به تنهایی برای سیاست‌گذاری و تحقق اهداف خوب کافی نیست، چه بسا بر اثر ناآگاهی آثار و عوارض سیاست‌گذاری ساده‌لوحانه بسیار سنگین باشد. انگیزه خوب ناآگاهی را می‌پوشاند. برای اثبات این ایده ساده مثال‌های فراوانی می‌توان ارایه کرد هم از کشورهای دیگر و هم به نسبت بیش‌تری از کشور خودمان. ♈️مورد مشهور آن ممنوعیت مشروبات الکلی در آمریکا در اوائل قرن بیستم است که با هدف حفظ اخلاق عمومی، متمم ممنوعیت خرید و فروش و تولید الکل به قانون اساسی اضافه شد. فقط ۱۳ سال وقت لازم بود که متمم جدیدی به قانون اساسی اضافه و قبلی را نقض کردند. نه به این علت که مردم از فلسفه اولیه حفظ اخلاق عمومی عدول کردند و یا خواهان رواج بی‌اخلاقی شدند، بلکه دیدند این منع، موجب افزایش شدید قانون‌شکنی، گسترش روزافزون قاچاق، شکل‌گیری سازمان‌های حرفه‌ای و مافیا در امر قاچاق و فروش الکل و سایر اقلام ممنوعه، افزایش سایر جرایم، بویژه از نوع سازمان‌یافته و جنایتکارانه و... شده است. ♈️متوجه شدند که حداقل در این مورد، جرم‌انگاری الکل راه‌حل نیست. اهمیت آن مردم در این بود که فهمیدند این نامطلوبیت را نمی‌توان از طریق قانون‌گذاری و جرم‌انگاری حل کرد، چه بسا نتایج بدتری هم داشته باشد. ♈️مورد جالبی که به تجربه شخصی خودم مربوط است، ممنوعیت چاپ برخی کتاب‌ها پیش از انقلاب است. کتاب‌هایی که اجازه چاپ نداشت برای جوانان قداست و حقانیت خاصی پیدا می‌کرد. کتاب‌هایی که امروز حتی ارزش نگاه کردن هم ندارند ولی ممنوعیت آنها در آن رژیم توهم حقانیت را برای مفاد آن بوجود می‌آورد و اتفاقاً یکی از علل سقوط آن رژیم همین سیاست سانسور بود که موجب شد جوانان آن کتاب‌ها را با ولع بخوردند بجای آنکه بخوانند و تأمل نمایند! ♈️این مسأله برای فضای مجازی کنونی ایران هم هست که مسدود شدن آن مردم را به سوی فیلترشکن سوق داده و این عوارض اخلاقی و سیاسی مهمی دارد. همچنین سیاست سانسور ویرانگر است. اخیراً سخنان مدیر انتشاراتی ققنوس را می‌دیدم که توضیح می‌داد که در دوره احمدی‌نژاد و با لغو مجوز کتاب‌های آنان از جمله کتاب‌های عباس معروفی که پیش‌تر منتشر می‌شد، بازار زیر زمینی کتاب در کشور راه افتاد که همه این کتاب‌ها را چاپ می‌کردند و با قیمت مناسب می‌فروختند و ناشران هم به آنان اعتراض نمی‌کردند. ♈️ولی نکته جالب این است که همین ممنوعیت‌های سلیقه‌ای موجب شد که تشکیلات و بازار سیاه غیر قانونی شکل بگیرد و در ادامه خود را محدود به کتاب‌های مذکور نکرد، هر کتاب دیگری را هم که مشتری داشت، منتشر می‌کرد. کتاب‌هایی که در شرایط عادی هیچ ناشری حاضر به انتشار آنها نبود. ♈️به یاد دارم هنگامی که کتاب آقای عباس میلانی در باره شاه به انگلیسی منتشر شد، تصور می‌رفت که مجوز انتشار در داخل را نخواهد گرفت. پس کسانی پیدا شدند که با نرم‌افزار کامپیوتری آن را ترجمه کردند و به قیمت حدود ۳۰ هزار تومان در بازار فروختند، که رقم بالایی بود، و شنیدم که بیش از ۴۰ هزار نسخه از آن چاپ و فروخته شد. در واقع دولت سانسورکننده هم چوب را می‌خورد و هم پیاز را. ♈️مسأله حجاب در ایران نیز دچار همین وضع سیاستگذاری شده است. این نحوه مقابله با زنان نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه اعتبار و حرمت حجاب و چادر را هم نزد دیگران از میان می‌برد. چند روز پیش خانمی چادری توییتی به این مضمون زده بود که؛ به چه دلیل هزینه این نوع برخورد را ما چادری ها باید بدهیم که مورد نفرت و متلک گویی دیگران قرار گیریم؟ جالب نظرات زیر توییت بود که اغلب انان این رفتار را محصول سیاست‌های رسمی می‌دانستند در نتیجه استفاده از چادر در حال کاهش است. ♈️قانون فرزندآوری نیز از همین نوع است و در عمل به نتیجه عکس منجرخواهدشد. مگر ساختار موجود از کودکان به دنیا آمده درسه دهه اخیر چه خیری برای خود دیده است که چشم امیدش به کودکان دهه ۱۴۰۰ است؟ اتفاقاً هر چه جوان‌تر و کم سن وسال‌تر هستند رویکردهای منفی‌تری نسبت به ساختار دارند. ضمن اینکه در همین دوسال اخیر روند فرزندآوری منفی‌تر شده به جای آنکه مثبت گردد. ♈️پیشنهاد مشخص این است که حکومت از دخالت دراین مسأله دست برداردکه مشکل را بیش‌تر می‌کند. مسأله فرزندکمتر زندگی بهتر دهه پنجاه راهم فراموش نکنید که اثر معکوس داشت. در این موردبه تجربه فاجعه‌بار رومانی نیز اشاره خواهد شد. @KurdistanGraphy
نمایش همه...
‏ایشون «بالبیر سینگ سیچوال» هست که معروفه به «بابا اِکو» و زندگی عبرت‌آموزی داره. سال 1981 از کالج انصراف داد و لباس نارنجی پوشید... (لباس مبلغین مذهبی). بالبیر سینگ از نظر بسیاری از کسانی که میشناختنش، تفکر مثبت و پاکی داشت. بخاطر همین طرفدارانی توی روستاشون پیدا کرد.‏بالبیر ساکن یه روستای دور افتاده در 400کیلومتری دهلی و 40کیلومتری جالندر هست. اون وقتی مشقتی که به مردم برای طی کردن این مسیر تا شهر رو میدید، خودش آستین بالا زد و با هزینه شخصی از بین تپه‌ها گذرگاهی باز کرد تا مردم بتونن راحت رفت و آمد کنن و با موفقیت این کارو به سرانجام رسوند!‏این حرکت محبوبیت زیادی براش به همراه داشت و لقب «بابا» رو به ارمغان آورد (بابا به معنای کسی که ید بیضا و دستان توانمند داره). چند سال بعد اون به جلسه‌ای تو روستاشون دعوت شد که راجع به آلودگی فاجعه بار رودخانه‌ی 160کیلومتری مجاور صحبت کنن. شش شهر و روستاهای مجاور تموم زباله‌ی‏خودشون رو می‌ریختن توی رودخانه‌ی «کالی بین». از اونجایی که بحث بالا گرفت و همکاری‌ای از طرف مسولین ندید... سال 2000, بالبیر سینگ که حالا به اسم بابا میشناختنش همراه عده‌ی کمی از مریدانش، با لباس نارنجی مقدسش، رفتن تو رودخونه‌ی آلوده‌ی کالی بین که پاکسازیش کنن.‏همونایی که نسبت به همین فاجعه بی‌تفاوت بودن با تراکتور و ادوات صنعتی و کشاورزی مجهز به کمکش رفتن. بابا خودش با تراکتور زمین رو صاف کرد و گروهش از هیچ تلاشی فروگذار نبودن.‏با انتشار خبر اراده‌ی محکم بابا، مردم یکی یکی به بابا و گروه کوچیکش پیوستن.‏ظرف مدت 16 سال... نه تنها رودخانه رو تمیز کردن، بلکه دیوار ساحلی برای هدایت رودخانه ساختن و با کاشت درختان میوه و تزیینی یه اثر ماندگار و خارق‌العاده بوجود آوردن. اما مشکل اصلی فاضلاب بود.هنوز روستاها و شهرهای مسیر رودخانه فاضلابشون رو میریختن تو آب.یواش یواش با فشار افکار عمومی‏بستن مسیر سر ریز فاضلاب به رودخانه سر زبانها افتاد. بابا یه بار دیگه پیشقدم شد و از مهندسین و کارشناسان مریدش خواست یه سیستم طراحی کنن و این رو به نتیجه برسونن. اونا هم با تلاش خالصانه، اقدام به نصب لوله‌های زیر زمینی انتقال فاضلاب و تسویه‌ی طبیعی آب از طریق لایه‌ی ترانشه کردن.‏از آب تسویه شده برای آبیاری مزارع هم استفاده میشد، این سیستم بقدری خوب جواب داد که بعنوان مدل تسویه‌ی «سیچال» نامگذاری شد.این سیستم روی تمام مرکز سرریز فاضلاب به روستا به رودخانه و حتی روستاهایی که نزدیک رودخانه نبودن هم پیاده سازی شد.‏سال 2008 که هنوز درحال کار روی رودخانه بودن، تایمز نوشت: رودخانه‌ی کالی در حال حاضر تبدیل به یه مکان برای تفریح عموم مردم و حمام برای اعیاد مذهبی شده. بابا اکو (بابا اکو یعنی محافظ طبیعت) همچنان مجرد مونده و کل وقتش رو با انجام کارهای یدی عام‌المنفعه پر می‌کنه.‌‏اون ایستگاه راه آهن «سلطانپور لودی» رو پاکسازی کرده. تو ایستگاه با کاشت درخت فضای سبز زیبایی پدید آورد و سوله‌های انتظار مسافران در برابر آفتاب و بارون رو تعمیر کرد. همچین با ساخت توالت که جزو نیازهای اساسی این مکان بود، بهداشت عمومی این ایستگاه رو چند پله ترقی داد.تعمیر اونهم ۳ سال طول کشید و تا قبل از اون یه مکان ناامن و بشدت کثیف بود که فاضلاب آلوده و بوی نامطبوع همه جاش عیان بود. بابا همچنین یه کالج رو اداره می‌کنه و تو یه مدرسه‌ به آموزش کودکان زاغه نشین مشغوله. ضمنا «پادما شری»چهارمین جایزه‌ی عالی غیر نظامی رو از رییس جمهور هند گرفته‏فقط کافیه گوگل رو باز کنین و اسم ایشون رو سرچ کنین... اینترنت پر از عکسهای بابا و کارهایی هست که کرده. ولی آیا تابحال اسمشو هم شنیده بودیم؟ -نه! چون تمام اخبار به سیاستمدارهایی می‌پردازه که بدرد هیچ کاری نمیخورن! #تحلیل_زمانه 🌍 @TahlilZamane
نمایش همه...

2
✍️ سیدهادی طباطبایی کتاب‌خوانان؛ قدرتمندانِ زمانهٔ ما 🔹هنگامهٔ پر آشوبی است. مشغله‌ها فراوان است. فعالیتی به پایان نرسیده، نوبت به دیگری می‌رسد. یکی پس از دیگری در می‌رسد. تمامی هم ندارد. و این وردِ زبانِ همگان که: «هر چه می‌دوی نمی‌رسی». 🔹اگر سابقاً هم اینچنین بود، اما در زمانهٔ حاضر افزون شده است. فضای مجازی بر شدتِ آن افزوده است. حال باید در دو فضا به فعالیت پرداخت. فضایی رقیب هم به میدان آمده است. دنیایی مجازی که گاه بیش از واقعیت، فرصت و مجالی می‌طلبد. 🔹مشغله‌های جسمی به کنار، دغدغه‌های فکری شدت یافته است. مگر می‌توانی از آشوبِ ذهنی مانع شوی؟ مگر می‌توانی پَرش‌های فکری را در حصاری آوری؟ تمامِ توانت را به خود مشغول می‌کند. چونان «شیرِ نرِ خونخواره ای» بر تو تسلط می‌یابد و «غیر تسلیم و رضا» چاره‌ای در مقابل نیست. باید که او را راهی دهی و ذهن و ضمیر را به آن مشغول داری. این متاعِ رایجِ زمانه است. 🔹حال دیگر «وقت نداشتن»، خود یک ارزش محسوب می‌شود. اگر پاسخِ دوستی را ندهی، اگر از خویشان احوالی نگیری، نشان از مشغله‌های افزونِ توست. و تو به این طریق، کسبِ وجهه می‌کنی. گویی هر چه مجالِ اندکی داشته باشی، سنگی بر بنای اعتبارِ خود افزوده‌ای. 🔹در این میانه در گوشه‌ای نشستن، ذهن را متمرکز کردن، کتابی به دست گرفتن، تورق و تأملی کردن، نشان از بی خیالی است. نشان از انفعال است. مورد طعن و کنایه قرار می‌گیری. گاهی به تخفیف بر احوالِ تو می‌نگرند. گاهی به طنزی حواله‌ات می‌دهند. 🔹این اما یک سوی ماجراست. سوی دیگر، احوالِ توست. احوالِ آن کسی است که مجالی یافته، کتابی به دست گرفته، ذهن را متمرکز کرده و عبارات را از نظر می‌گذراند. چنین کسی آیا منفعل است؟ آیا او بی خیالی پیشه کرده است؟ 🔹آنکه در این دنیا، دل به بادهای هر جایی نمی‌دهد، آنکه اسیرِ آشوبِ زمانه نمی‌شود، ذهن و جسم و دغدغه‌های خود را به قربانگاه نمی‌فرستد، نمی‌تواند منفعل لقب گیرد. او چونان کوهی است در میانه نشسته و به هیچ باد و طوفانی سر خم نمی‌کند. به سمتِ بازیهای زمانه مایل نمی‌شود. اوست که فعال است. اوست که از انفعال خارج شده و فعالانه با زمانه مواجه می‌شود. اگر بادی بوزد و تو را به سمتی مایل کند، این تویی که منفعلانه اثر پذیرفته‌ای. اما آنکه به طوفانی هم کمر خم نکند، آنکه هر لحظه به سمتی مایل نشود، اوست که مقتدر است. اوست که فعال است. 🔹کتاب خواندن، خود یک مراقبه است. تمرین سکوت است. هر کتابی لاجرم اطلاعاتی به مخاطبش عرضه می‌کند. اما فارغ از این، لحظهٔ نشستن در سکوت، لحظهٔ تمرکز کردن، خود فی نفسه اثربخش است. آدمی پس از این سکوتِ چند دقیقه‌ای و یا چند ساعته، سکینه‌ای به همراه می‌آورد. قدرتِ روحش افزون می‌شود. و شاید سکوت، تمامِ عرفان باشد. «مایستر اکهارت» می‌گفت: «شبیه‌ترین چیز به خداوند سکوت است». و چه نیکو می‌گفت. و «کی یرکگور» به این نتیجه رسیده بود که هر چه نیایش‌های درونی‌اش بیشتر می‌شد، می‌دانست چیز کمتری برای گفتن دارد. تا جایی که گفت سکوت را آغاز می‌کنم. در فرهنگِ خودمان هم از این سکوت سخن بسیار رفته است. آن ابیاتِ مولانا را به خاطر آورید که: «من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو….». هیچ مگو. دعوت به سکوت. در جایی می‌گوید: «ای نشسته تو در این خانهٔ پر نقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو». 🔹این «خانهٔ پر نقش و خیال» اینک زمانهٔ ماست. دغدغه‌های هر روزهٔ ماست. اگر در این خانه توانِ سکوت را بیابی، آنگاه است که گوهرِ مقصود را نصیب برده‌ای. تمرکز کردن در این آشوب، کار ساده‌ای نیست. قدرتی فراوان می‌خواهد. در میدانِ پر از جنجال نشستن و دم بر نیاوردن، مگر کار آسانی است؟ نیلوفری است در مرداب. اقتدارِ تام و تمام می‌طلبد. این اقتدار به راحتی به دست نمی‌آید. ممارست‌های مکرر می‌طلبد. از پسِ این تمرین‌ها اما رفته‌رفته اقتداری نصیب می‌شود. 🔹هر آنکه مقتدر است، اسیر آشوبِ روزگار نمی‌شود. قدرتمندانه با آن مواجه می‌گردد. آنکه در خلوتی می‌نشیند، کتابی را تورق می‌کند، تمرکزی کرده و تأملی می‌کند، می‌تواند به قدرتی نائل آید. اوست که به هر بادی خود را به آشوب نمی‌افکند. کتابخوانان مقتدرانه و فعالانه با پریشان احوالیِ روزگار مواجه می‌شوند. سکوت را تمرین می‌کنند. آنان قدرتمندانِ زمانهٔ پر آشوبند. @KurdistanGraphy
نمایش همه...
👍 3👎 1
03:29
Video unavailableShow in Telegram
این خانم معلم رو واقعا حیفه نبینید ‏آموزش شاهنامه در ۳ دقیقه ‏خودش یک عبدالحسین زرین کوب و سیاوش کسرایی و شاهرخ مسکوبه...!!
نمایش همه...
👍 5
00:20
Video unavailableShow in Telegram
#اینجا_ایران_است روستای دولاب جاده سنندج کامیاران
نمایش همه...
4
پیام شما با موفقیت ارسال شد! 🖊دکتر فردین علیخواه ■به یاد دارم که چند سال قبل متنی می‌خواندم که برگرفته از یک رساله دکتری در رشته علوم سیاسی در آمریکا بود. نویسنده قصد داشت در آمریکا موضوع «فرهنگ دموکراتیک» را بررسی کند که یکی از پایه‌های اساسی آن «پاسخگویی به شهروندان» است. این پژوهشگر اقدام شاید ساده‌ای انجام داده بود. ده‌ها نامه در خصوص موضوعات مختلفی که در حیطۀ وظایف یک سازمان مشخص دولتی است تهیه کرده و به‌عنوان یک شهروند آنها را به سازمان‌ها پست کرده بود و بعد منتظر مانده بود تا پاسخی دریافت کند. در زمان تحقیق وی، هنوز نامه مهم‌ترین وسیله ارتباطی محسوب می‌شد. پرسش آن بود که چند، و کدام سازمان‌ها، پس از چقدر انتظار به او پاسخ می‌دهند، و کیفیت پاسخ‌ها به چه شکلی خواهد بود؟ پژوهش جالبی بود. □این روزها تقریباً همه سازمان‌های دولتی در ایران سایت دارند. وقتی به سایت این سازمان‌ها مراجعه می‌کنید علاوه بر دیدن شماره‌های تلفن برای تماس، قسمتی نیز برای ارسال پیام نوشتاری دارند که هر فرد می‌تواند پیام خود را در مستطیل طراحی‌شده بنویسد و دگمۀ ارسال را فشار دهد و بعد پیام دل‌خوش‌کنندة سبزرنگی نیز دریافت کند: «پیام شما با موفقیت ارسال شد». نکته جالب آنکه این پیام سبزرنگ سریع می‌آید و می‌رود. ماندگار نیست! به جز این، شناسه‌های شبکه‌های مختلف اجتماعی (مجاز) هم در صفحه این سازمان‌ها درج شده است، یعنی این سازمان‌ها در این شبکه‌ها نیز صفحه ایجاد کرده‌اند. ظاهر موضوع بسیار شیک و شهروندپسند است. آدم با دیدن تنوع مجاری ارتباطی و امکان ارسال پیام و درج درخواست خوشحال می‌شود و با خودش می‌گوید «آفرین!». ●و البته، این فقط ظاهر موضوع است. در گام بعدی تصمیم بگیرید و مانند آن دانشجوی دکتری علوم سیاسی پیامی به این سازمان‌ها ارسال کنید. البته قبل از آن، ابتدا از طریق تلفن تماس بگیرید. من در این‌خصوص تجارب منزجرکننده و یأس‌آوری داشته‌ام. فرقی نمی‌کند. چه بخواهید با یک دانشگاه تماس بگیرید یا شهرداری یا ثبت‌احوال یا هر جای دیگری. خوش‌شانس‌ترین شهروند ایرانی کسی است که وقتی با این سازمان‌ها تماس تلفنی می‌گیرد کسی آن طرف ارتباط، تلفن را بردارد. همین! فقط کسی باشد که گوشی تلفن را بردارد و «الویی» بگوید. من در بسیاری از مواقع در همین حد هم خوشحال می‌شوم و احساس می‌کنم خوشبختی مرا در برگرفته است که البته نادر پیش می‌آید که کسی تلفن را بردارد. وقتی شرایط اولیه این‌گونه است آیا منطقی است به سراغ آن مستطیل ارسال پیام مکتوب بروم؟ گاهی از سر استیصال پیامم را در آن مستطیل‌ها می‌نویسم و ارسال می‌کنم. هنگام فشاردادن دگمه ارسال خندۀ عصبی تلخی در صورتم دیده می‌شود. ○ما در «ماکت‌سازی» وضع مناسبی داریم. ما تقریباً ماکتی تر و تمیز از آنچه در جهان هست داریم. در سازمان‌هایمان تلفن‌خانه داریم، سایت داریم، در بالای صفحه سایت عبارت «تماس با ما» داریم، در پایین صفحه سایت شناسه شبکه‌های اجتماعی رنگارنگ را داریم. ما همه چیز داریم. البسۀ فرهنگ دموکراتیک را داریم؛ ولی دریغ و درد از دریافت یک پاسخ ابتدایی ساده. موهایمان به رنگ برف زمستانی سفید می‌شود؛ ولی همچنان به انتظار پاسخ نشسته‌ایم. ماه‌ها قبل دگمۀ ارسال را فشار داده‌ایم؛ ولی هیچ فرد با وجدانی در آن طرف نیست تا به ما حرمت بگذارد. در نهایت به این نتیجه می‌رسیم که از جایمان بلند شویم و حضوری برویم به آن سازمان و شوربختانه همیشه هم با واکنش عاقل اندر سفیه آنها مواجه می‌شویم که «ما که سایت طراحی کرده‌ایم، چرا حضوری مراجعه می‌کنید؟» و «نمی‌شود» تلخ. ■چند روز قبل از جایی غذا سفارش دادیم. یک روز بعد از رستوران تماس گرفتند و با صدایی شاداب درباره کیفیت غذا پرسیدند. هر چند مشخص بود که آنچه می‌گوییم چندان اهمیتی ندارد و فقط قرار است این‌گونه وانمود شود که «رضایت ما برای آنها اهمیت دارد» ولی با این‌وجود احساس خوبی داشتیم. ما در همین حد هم خوشحال شدیم. □من به‌عنوان یک شهروند در حسرت چنین احترام‌هایی از سازمان‌های دولتی هستم. این روزها کلماتی مانند «تکریم» حالم را واقعا بد می‌کند. همیشه گفته و نوشته‌ام. آرزوی دیرینۀ «حس محترم بودن» در این سرزمین را دارم. @KurdistanGraphy
نمایش همه...
👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
Photo from Saman Heydari-Guran
نمایش همه...
1
فایل صوتی؛ خلاصه کتاب «دوباره فکر کن»   آدام  گرانت @KurdistanGraphy
نمایش همه...