cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

ࡅ߳ܦ̈ߊ‌صـ داشتـ🔥ـنت

‌﷽ تقاص داشتنت درحال تایپ❤️✒️ روزانه دو پارت بجز جمعه ها 🌿🌼

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
650
مشترکین
+224 ساعت
-37 روز
-2530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
ازدواج اجباری با ارباب روستا گذر زمان و محبت باعث میشه عاشق اون مرد بشه و...🔞🔥 تنها رمانی که توصیه میشه از دست ندی و بخونیش🥹🤤😍 https://t.me/+RkruFd5dNShhY2Y0 -لَعــــنت به این فـرفـریای پدر درارت خب؟ لعنت به این چال روی گونت؟ دلــم ضعف میره از خوشی و لَبــــم و گاز می‌گیرم تا نیشم شل نشه... -الان مثلا داری نــازم می دی؟ چــونه ام اسیـــر دستاش میشه و با حــرص بیشتری می غره: -نــازت نمی دم پدر منو در آوردی، نـازت بدم که تیشــه به ریشه خودم بزنم؟ دلــم می‌لــرزه برای این عاشقونه های قُلــــدر مُوآبانه اش...  پشت چشمی نازک می کنم و میگم..... https://t.me/+RkruFd5dNShhY2Y0 https://t.me/+RkruFd5dNShhY2Y0 8 پاک
نمایش همه...
سلام بچه ها امروز پارت نداریم ولی فردا به جاش 3 یا 4 تا میزارم ❤️
نمایش همه...
👍 3 1
Repost from N/a
00:05
Video unavailable
من آرسامم... پسر کوچیک خانواده‌ی زند که بعد فوت داداشم مجبور شدم بیوه برادرم رو به عقد خودم در بیارم با وجود اینکه عاشق یکی دیگه بودم! اما سرتقی و جذابیت اون دختر باعث شد خیلی زود وا بدم و عاشقش بشممم🔥 https://t.me/+RkruFd5dNShhY2Y0 https://t.me/+RkruFd5dNShhY2Y0 صب بپاک
نمایش همه...
4.41 KB
Repost from N/a
با دوستام رفتیم به روستایی که توی ۲۰۰ سال پیش توقف کردن، همه چی ساکن و ساکت مونده و من اونجا فهمیدم که ی روز ی ماده گرگ بودم و الان، آلفای گرگینه ها هنوزم #عاشقمه، اما این روستا ی رازی داره که هیچ ازدواجی توش سر نمیگیره، پس چطور میتونیم به هم برسیم!؟ اگه میخوای بفهمی زندگی قبلیت کی بودی و راز روستای ایستا چیه🔞🔥 بزن رو لینک محدود🤤🙊 https://t.me/+YmWN68PpMGczMDM0 8پاک
نمایش همه...
#پارت_279 #بهار_ب _آره فرستاده بود ولی شما همون شب خونه مامان عسل دعوت بودید خود منم امتحان داشتم صبحش کلا یادم رفت _آها گفت باز یه مهمونی داره ماهم احتمالا دعوت کنه البته خود‌ش صاحب مجلس نیست ولی خوشحال میشه ما هم بریم _احتمالا با آرش بریم زیاد ازش خوشم نمی یاد _منم همینطور از‌ش انرژی منفی میگیرم _بیخیال کارش که تموم شد میره پی کارش با نگاه کردن به ساعت که 10 رو نشان می‌داد گفتم _من برم وسایل باقی مونده رو جمع کنم بعدشم بخوابم برا فردا ساعت 8 بلیت داریم آرش_به سلامت بری و برگردی ارکان _راستی احتمالا ماهم دو سه هفته ای بریم کویت برا کارای عروسی آرش_ زمستون و ازتون گرفتن میخواین تو تابستون عروسی بگیرین؟؟ _ نه خیر فعلا که امتحان داره یاس تا مرداد تو آخرای مرداد ایران میگیریم کویتم تو شهریور یا مهر
نمایش همه...
6👍 1
Repost from N/a
Photo unavailable
من رهبر گرگینه های رام نشدنی, با قدرتهای خاص, باب دل هر دختری بودم. ولی اون دختری که بهش دل دادم و می‌خوام. با هر ترفندی می خواد ازم فاصله بگیره. به خودم قول میدم، بعد از اتمام جنگ و شکست جِلیوسی که داره تک تک دخترهای  بیگناه  رو از آن خودش می‌کنه، ی روز دست به کار میشم و اون خوی وحشیم رو برای ماده ای که به دست خودم ملکه قلمرو #پادشاهیم میشه، آشکار می کنم! درسته معتقدم با زنها باید مثل برگ گل رز نرم و لطیف برخورد کرد اما، گاهی هم لازمه از روشهای #گرگ_آلفا  هم استفاده کرد! بلاخره، ملکه ی قصر کاووس میشی ماده ی مغرور من... شوخی که نیست، من آلفا #کاووسم! خشم و خونریزی. جنگی بی سابقه در طول تاریخ. گلاویز شدن ماوراییان با هم.🔞🔥 🔴💢#جدیدترین رمان در ژانر تخیلی. https://t.me/+YmWN68PpMGczMDM0 https://t.me/+YmWN68PpMGczMDM0 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
Photo unavailable
♨️نــامــیــــرا دختری که خانواده‌اش توسط خوناشام‌های سرخ قتل‌عام می‌شن و برای انتقام گرفتن ازشون سر از پایگاه خوناشام‌های بلورین در میاره برای اِنتقام گرفتن از خوناشام‌ها هر کاری می‌کنه اَما دست بر قضا میفهمه که بعنوان سوشیانت برگزیده شده و در این حین عاشق و شیفته‌ی رئیس جذابشونم میشه. حالا سوشیانت، بعنوان ناجی تمام دنیا حاضره تا برای زنده موندن عشقش؛ حتی روحش رو به شیاطین بفروشه و...🔞‼️ https://t.me/+VSUleIl8wfU5NWVk 8پاک
نمایش همه...
#پارت_278 #بهار_ب _نه تورو خدا میخواین پیدا کنید دوستایی که تهران و شیرازن همین جوری بین این دوتا شهر در چرخشم دیگه کویتم اضافه شه به به ارکان_رفیق ایرانی ام دارما _فعلا که کار دارم یه چند ماه باید مزون شیرازم شعبه جدیدش رو افتتاح کنم آرش _بعدش بگو تا یکی برات پیدا کنیم اصلا اوفف _تو برو برا خودت یکی و پیدا کن اصلا اوفف _خدا کریمه _صد در صد ولی بنده خدا هم باید بخواد امیریل_ راستی بهار کامران احدی برات کارت دعوت فرستاده بود؟ با شنیدن اسم کامران ابروهام تو هم رفت و نگاهی به چهره در هم آرش کردم نگاهم رو از آرش گرفته و به امیریل دویختم و گفتم : _چطور؟ _امروز صبح اومده بود شرکت برا قرار داد گفت چرا نیومدید
نمایش همه...
7
#پارت_277 #بهار_ب _همین جور که لقممو به سمت دهنم می‌بردم گفتم : _یاس و ارکان بعد به سمت طبقه بالا رفتم تا وسایل نفس رو جمع کنم بعد از جمع کردن وسایل نفس پایین رفتم ارکان_ کجا رفتی؟ _رفتم وسایل نفس و جمع کنم یاس_ مطمعنی بهار؟ یک هفته کجا میخوای بفرستیش _خودم نیستم یه یک هفته ای میخوام بفرستمش بره شیراز پیش مامان و علیسان یکمی پیش دايش باشه بچم امیریل_اون وقت من چیش هستم؟؟ _تو صاحب اختیاری ولی امیر نبودی به علیسان میگفت بابا باید بشناسه یکمی اونو آرش _ جدا وقتشه شوهر کنی نه به خاطر خودت به خاطر نفس _این روزا دارم بهش فکر میکنم ارکان_اگه جدی تا به دوستم بگم؟
نمایش همه...
5
Repost from N/a
پسره یه خوناشام قوی و خشنِ، عاشق یه دخترِ انسان که سرتق و لجبازه میشه. ولی دختره حسابی حرصشو در میاره حالا پسره برای اینکه به دستش بیاره و از خجالتش در بیاد یه شب می‌دزدتش و...😎🔞🔥 https://t.me/+VSUleIl8wfU5NWVk https://t.me/+VSUleIl8wfU5NWVk صب بپاک
نمایش همه...