🌈bl_roman👨‍❤️‍👨

پدری که عاشق هرزه پسرش شد!🫣 "×هق...آراد...الاانن...میلاد....برمیگرده...آه...هق " "+اون با مریضا امشبش رو سپری میکنه نمیخواد نگران باشی" شدت ضربه هام رو داخل سوراخش سریع تر کردم و در همون حین نالید🥵 "_منم با ..آهههه... پدر مریضش آه ... امشب رو هق ‌...سپری میکنم...به عنوان پرستار"🙈 لبخندی روی لب هام نشست ازش بیرون کشیدم و زیر گوشش زمزمه کردم "+تا جای جای تنت رو تصاحب نکنم امشب ازت دست نمیکشم" https://t.me/+oKMvpIdqSUcyOTg0 https://t.me/+oKMvpIdqSUcyOTg0 https://t.me/+oKMvpIdqSUcyOTg0 ساعت ۱۷ بپاک

🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦 ژانر = تریسام رول = مستر / میسترس / اسلیو‌گرل 👅 یه زوج دامیننت اسلیوشون رو با طناب میبندن و بعد روی زمین میخوابونشش 😈❌ سینه ها و کصش رو گیره میزنن و تحقیرش میکنن 🙊🔥 🔞🔞 دیدن فیلم کامل بالا در ربات 👇 https://t.me/Dark_Film_bot?start=29530de21430b7540ec3f65135f7323c حجم 100MB 👙 🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦

https://t.me/+CHd9XI1umoJlMTIx گپ چت لیتل ها 🎀❌💦

https://t.me/+vAuQ7chobbcwZTlk گپ مخصوص پارتنریابی میسترس و اسلیو ها 👣👅

یه گروه جذآب برای پت ها پر از لیتلای بازیگوش مستر و ددیای هات میسترس های بیوتی BDSM⛓⚔🩸🌊⚰🏰 Link https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Link https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Link https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk اگه سینگلی و ددی میخای بیا تو گروه اگه برده یی و میس میخای بیا بیا ♤لیتل پارتی💖 ممبر میپذیرد Join https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Join https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Join https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk فعالیت=ادمینی🖤🤍 an old bdsm group for all🔱🧜‍♀️🦮😈

روز اول هفته تون بخیر عشقاااا 💋😍 خداروشکر حالم خوب شده و تونستم دوباره سر پا بشم ممنون از تمام عزیزانی که جویای حالم بودن ❤️

یه گروه جذآب برای پت ها پر از لیتلای بازیگوش مستر و ددیای هات میسترس های بیوتی BDSM⛓⚔🩸🌊⚰🏰 Link https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Link https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Link https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk اگه سینگلی و ددی میخای بیا تو گروه اگه برده یی و میس میخای بیا بیا ♤لیتل پارتی💖 ممبر میپذیرد Join https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Join https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk Join https://t.me/+pqL4jwL4nm5kM2Nk فعالیت=ادمینی🖤🤍 an old bdsm group for all🔱🧜‍♀️🦮😈

#part_64 هری من و من کنان جواب داد:خب راستش... پروفسور لوپین لبخندی زد و به کمک هری شتافت:لوسیوس نمرات هری تو اکثر درسا خوبن من خودم خیلی ازش راضیم و در مورد شیطنت اون شبش خب ما هم از این شیطنت ها می کردیم یادت رفته؟من و تو و جیمز... سیروس با یادآوری گذشته لبخندی زد:چه روز هایی بود. هری هم لبخند زد اما با یادآوری صحنه ای از قلدری پدرش و دوستان او نسبت به پروفسور اسنیپ لبخندش آهسته محو شد‌. _سیریوس؟ هری با شنیدن صدای زنی به عقب برگشت و با خانواده ی مالفوی مواجه شد. سیریوس هم متقابلا گفت:نارسیسا؟ نارسیسا پوزخند کوچکی زد:شنیده بودم که از آزکابان بیرون اومدی ولی دیگه انتظار نداشتم که تا این اندازه دل و جرات داشته باشی که بین مردم ظاهر بشی! سیریوس تک خنده ای کرد: آه دخترخاله ی عزیزم فکر نمی کردم بعد از این همه مدت چنین ملاقات گرمی داشته باشیم ؛ به هر حال بی‌گناهی من ثابت شده و دیگه لازم نیست از کسی یا چیزی بترسم و دوری کنم. لوسیوس این بار به جای نارسیسا جواب داد:جدا؟ بی‌گناهیت ثابت شده؟ولی من شنیدم دمنتور ها هنوزم دنبالتن! سیریوس دوباره با خنده و آرامش جواب داد:دقیقا به همین خاطره که اون موجودات نفرت انگیز باید از سیستم دنیای جادوگری حذف بشن ؛ اونا دنبال آدم های بیگناه میوفتن و در مقابل کاری به کار کسایی که حقشونه در آزکابان بپوسن ندارن! و همراه با گفتن جمله ی آخرش با ابرو اشاره ای به لوسیوس کرد. هری که تازه متوجه رابطه ی فامیلی بین سیریوس و خانواده ی مالفوی شده بود با تعجب به مکالمه ی بین آن ها گوش می کرد. لوسیوس خواست دوباره چیزی بگوید اما دراکو سریع موضوع را عوض کرد:راستی ؛ مگه نمی خواستید درسمو از پروفسور لوپین بپرسید؟ لوسیوس با اخم سری تکان داد:مهم نیست دیگه باید بریم ؛ به هر حال بیا دوباره با هم ملاقات داشته باشیم سیریوس بلک! سیریوس با لبخند جواب داد:حتما هروقت که بشه... لوسیوس آهسته گفت: خیلی زود اتفاق میوفته نگران نباش! و برگشت و به سمت خروجی رفت. نارسیسا هم سری تکان داد و باری دیگر دراکو را در آغوش گرفت و پشت سر لوسیوس به راه افتاد. با رفتن آن ها کم کم لبخند ساختگی از روی لب های سیریوس پاک شد و با حرص گفت:هنوزم خیلی رو مخن! لوپین خندید و دستی به شانه ی سیریوس زد:توجهی بهشون نکن سیریوس خوشحالم که دوباره می بینمت رفیق قدیمی. سیروس هم لبخندی زد:منم همین طور... سیریوس نگاهی به هری انداخت:هری منم دیگه باید برم آقای ویزلی لطف می کنه و منو تا خونه می رسونه؛ خوبه که تونستم ببینمت اما لطفا دیگه دردسر درست نکن و مواظب خودت باش باشه؟ هری آهسته سرش را تکان داد:نگران نباشید عمو دیگه کاری نمی کنم که نگران بشید. سیریوس هم لبخندی زد و باری دیگر هری را بغل کرد. بالاخره دیدار به پایان رسید و خانواده ها کم کم مدرسه را ترک کردند. نزدیک های عصر هری از خوابگاه بیرون آمد و به سمت برج سالازار اسلایترین رفت. از قبل با دراکو هماهنگ نکرده بود اما او را داخل نقشه ی غارتگر دنبال کرده بود! آهسته وارد برج شد و همان طور که از قبل هم می دانست دراکو کنار پنجره ایستاده بود و غروب خورشید را تماشا می کرد. هری:دراکو؟ دراکو برگشت و با لبخند ابرویی بالا انداخت:پاتر؟تو اینجا چیکار می کنی؟ هری شانه ای بالا انداخت:حدس زدم اینجا باشی! دراکو: به نظر می رسه کم کم داری منو می شناسی پاتر... هری دیگر این بحث را کش نداد و سر موضوع اصلی رفت:انگار پروفسور اسنیپ چیزی به پدرت نگفته. دراکو :آره خوشبختانه... هری کمی جلوتر رفت و کنار دراکو ایستاد و به منظره ی آسمان در حال غروب نگاه کرد.

#Part_1 -اوممم بخور بابایی نانازمو لیس بزن تند تند آیییی همینطور که پستونکمو توی سوراخ ک...صم جلو عقب میکرد زبونش روی چو..چ.ولم میرقصید آب از بهشت تپلم سرازیر بود و تو اوج لذت بودم دستمو تو موهای بابایی فرو کردم و بیشتر به زبونش چسبیدم تو اوج لذت بودم و سوراخمو اون پستونک گنده پر کرده بود -جونم کوچولوی بابا ، ارضا شو ، آبت بیاد برای بابایی زود با حرفش خودمو شل گرفتم و بعد از چند ثانیه به خودم لرزیدم و ارضا شدم روی بدنم اومد و سینه های کوچیکمو توی دهنش گرفت و... https://t.me/+MXRKX_mnUNgwMzY0 https://t.me/+MXRKX_mnUNgwMzY0 https://t.me/+MXRKX_mnUNgwMzY0 با هر پارتش شورتت خیس میشه👆🏻💦🔞 رمان ممنوعه ددی لیتل گرل 🍓💦 ساعت ۱۳:۳۰ بپاک

https://t.me/+uCUKuefV1TBkZGY0 اینجا نیای لذت دنیای اس ام رو از دست دادی              ♥️بازی♥️           ♥️پارتنریابی♥️       ♥️جرعت حقیقت♥️    ♥️چالش های سکسی♥️ ✨ هات ترین گپ BDSM #فارسی با ممبرایی که همیشه #نود🙊 پین میکنن تو گپ 🔥 https://t.me/+uCUKuefV1TBkZGY0