سیتا | 𝒮𝒾𝓉𝒶
در اندرون منِ خستهدل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست - حافظ🤍 + تولد: 18 . 08 . 1401 🎻 + ~ بٍأ منٍ دًر أینٍ <جّـهًآنٍ> بٍرقصّـ 🌱🫂~
نمایش بیشتر366
مشترکین
-124 ساعت
-97 روز
-3330 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
«پرتگاه»
دیگر راهی نمانده بود؛
او با هر گامی که برمیداشت
از مسیری کم
و به مسیر دیگری میافزود.
او گام برمیداشت!
با تأملی بیش از پیش
با نفسی حبسشده در زندان اسرار
با چشمانِ جهتیافته
غرق در اقیانوسِ سردِ اشکانِ خود، او گام برمیداشت...
نفْسِ زخمخوردهی او
شهریارِ شهرِ افسانهایاش
حال، حامل و خفته بر دوش وجود حقیقی او شده بود.
سرِ برفراز یافته
و حال برافروختهی او
حال، به نیروی دستان و پاهای او افزوده شده بود.
او گام برمیداشت!
میتوانست ببیند و به یاد آورَد...
چگونه برای دوستداشتهشدن
و در پی آن، طردشدنها
تنِ خیمهشببازش
حال، تکهتکه شده بود.
با هر مداوای زخمها اما
درونِ تهی از خودِ حقیقیاش
میان ترکهای خودشکافته آشکار شده بود.
دیگر راهی نمانده بود...
او به پرتگاه زندگیاش رسیده بود.
او با دستان نیرویافته
برای جبران رهاشدنها
آماده برای رهاکردن شده بود.
جریان اشکان بر صورتش
نقطه پایان نداشت!
گویا وجدانِ کودک او
با تمنای مهربانیاش
بهیاد زمینخوردنها
بر زمین، نشسته بود.
اشک مهربانی جاری میشد.
با غمِ به.آغوشکشیده اما
تنِ زخمخوردهاش را بخشید...
زندانیاش را به قصد سقوط، بر لبهی صخره رها کرد.
برگشت؛
آمادهی بازگشت به خانه شده بود.
گام برداشت
در لحظه اما، سایهای بر خود دید!
باز برگشت و دید
در عمق حیرت و شگفتی جهان
روح زخمخوردهی او
حال از سقوط روبه آسمان، پر کشیده بود.
#ستایش_فرزادمهر (سیتا)
❤ 4👍 2⚡ 1🔥 1🏆 1
منتظر نظرات ارزشمند شما هستم😊❤️
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1353324-T51pEXw
🔥 6
بالاخره بعد از دو هفته که دانشگاه بودم، اومدم خونه و به قولمون عمل کردم 🫱🏻🫲🏻
ممنون از انتخابتون❤️❤️
❤ 6
سه تا عکس میفرستم هر کدوم واکنش بیشتری داشته باشه راجع بهش متن مینویسم✨
❤ 7😱 1
از قد بلند فقط مصیبتاش بهم رسیده
یبار شد سوار ماشین شم سرم نخوره به سقف
👍 6😁 3❤ 1🤩 1