یک سر و هزار سودا
218
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-230 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Photo unavailableShow in Telegram
جن زیر تختم، ساعت ۳ نصف شب وقتی صدای گریههامو میشنوه:
انگار که آسمانی گرفتهم که نمیبارد
اشکی که روی گونه نمیچکد
کتابی که تمام نمیشود
قصه ای که به سر نمیشود
زخمی که خوب نمیشود
غذایی که از گلو پایین نمیرود
خوابی که شب ها نمیبرد
دردی که کسی نمیخرد
حرفی که کسی نمیزند
شبی که صبح نمیشود
دری که باز نمیشود
سرزمینی که شاد نمیشود
لبی که به خنده باز نمیشود
بغضی که از بین برده نمیشود
بینِ راه چیزی درست نمیشود
در انتها هم چیزی درست نمیشود
آنطور که باید هیچوقت نمیشود
دلم به چیزی خوش نمیشود
در دلم هیچ چیز نمیشود
تنها"نمیشود" است که میشود.
م ل ی ک ا/
انگار که آسمانی گرفتهم که نمیبارد
اشکی که روی گونه نمیچکد
کتابی که تمام نمیشود
قصه ای که به سر نمیشود
زخمی که خوب نمیشود
غذایی که از گلو پایین نمیرود
خوابی که شب ها نمیبرد
دردی که کسی نمیخرد
حرفی که کسی نمیزند
شبی که صبح نمیشود
دری که باز نمیشود
سرزمینی که شاد نمیشود
لبی که به خنده باز نمیشود
بغضی که از بین برده نمیشود
در نامه ها چیزی جز دروغ جا به جا نمیشود
بینِ راه چیزی درست نمیشود
در انتها هم چیزی درست نمیشود
آنطور که باید هیچوقت نمیشود
دلم به چیزی خوش نمیشود
در دلم هیچ چیز نمیشود
تنها"نمیشود" است که میشود.
م ل ی ک ا/
انگار که آسمانی گرفتهم که نمیبارد
اشکی که روی گونه نمیچکد
کتابی که تمام نمیشود
قصه ای که به سر نمیشود
زخمی که خوب نمیشود
غذایی که از گلو پایین نمیرود
خوابی که شب ها نمیبرد
دردی که کسی نمیخرد
حرفی که کسی نمیزند
شبی که صبح نمیشود
دری که باز نمیشود
سرزمینی که شاد نمیشود
لبی که به خنده باز نمیشود
بغضی که از بین برده نمیشود
بینِ راه چیزی درست نمیشود
در انتها هم چیزی درست نمیشود
آنطور که باید هیچوقت نمیشود
دلم به چیزی خوش نمیشود
در دلم هیچ چیز نمیشود
تنها"نمیشود" است که میشود.
م ل ی ک ا/
انگار که آسمانی گرفتهم که نمیبارد
اشکی که روی گونه نمیچکد
کتابی که تمام نمیشود
قصه ای که به سر نمیشود
زخمی که خوب نمیشود
غذایی که از گلو پایین نمیرود
خوابی که شب ها نمیبرد
دردی که کسی نمیخرد
حرفی که کسی نمیزند
شبی که صبح نمیشود
دری که باز نمیشود
سرزمینی که شاد نمیشود
لبی که به خنده باز نمیشود
بغضی که از بین برده نمیشود
آنطور که باید هیچوقت نمیشود
دلم به چیزی خوش نمیشود
در دلم هیچ چیز نمیشود
تنها"نمیشود" میشود.
م ل ی ک ا/
انگار که آسمانی گرفتهم که نمیبارد
اشکی که روی گونه نمیچکد
کتابی که تمام نمیشود
قصه ای که به سر نمیشود
زخمی که خوب نمیشود
غذایی که از گلو پایین نمیرود
خوابی که شب ها نمیبرد
دردی که کسی نمیخرد
حرفی که کسی نمیزند
شبی که صبح نمیشود
دری که باز نمیشود
سرزمینی که شاد نمیشود
لبی که به خنده باز نمیشود
بغضی که از بین برده نمیشود
در دلم هیچ چیز نمیشود
تنها"نمیشود" میشود.
م ل ی ک ا/