cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

05:25

ماه‌ و خورشید متعلق به همن.

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
335
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

در این دنیا چه چیزی وجود دارد که با سارا مرتبط نباشد؟به کفِ زمین هم که نگاه کنم،شکل و شمایلِ او را روی سنگ‌ ها می‌بینم.در تکه‌های ابر،در هرچه که در روز دور و اطرافم هست.در هر درختی که شب را از بویِ خود لبریز می‌کند و همان کورسویِ نور خیره کننده ماه که در میان گرد و خاک تاریکی از این قلعه‌ی پوسیده از لا به لای پنجره‌ای نیمه باز می‌رقصد و بر نیمه‌ای از صورت من می‌تابد،انگاری که با تابیدنِ تو،روح ناچیز من زنده تر از قبل به بنظر می‌رسد. اوه خدای من،همه‌اش عشق است و عشق،همان احساس افسانه‌ای که از من یک دیوانه می‌سازد. تا ابد پس از شنیدنِ نام مقدست اشک در چشمانم حلقه خواهد زد،از عشقی لحظه‌‌ای نخواهم گفت،بلکه از عشقی ابدی سخن به زبان می‌آورم. همانقدری که باور دارم زمین گرد است و من یک انسان هستم،همانقدری که آسمان آبیست و درختانِ تابستانی سبز،همانقدر به عشقمان ایمان دارم. به خود می‌آیم،چرا همه‌چیز درباره او متفاوت است؟ اگر عاشقِ همجنست شوی و عشق بورزی،تورا دوست نخواهند داشت،اگر بی قیدو شرط نیازت را با همجنست برطرف کنی،تورا دوست نخواهند داشت.ما را با مرگ،جهنم و لعنت ابدی می‌ترسانند.و اگر عشقی که با تمام وجود به او دارم اشتباه باشد،من جهنم را با آغوش باز میپذیرم.
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
نامه دریافت کردن واقعاً لذت‌بخشه.تصور اینکه یه نفر پشت میز یا روی زمین نشسته و داره فکر می‌کنه چی برای من بنویسه و کلمات رو چطوری پشت سر هم بچینه واقعاً برام لذت‌بخشه،مخصوصا وقتی اون دوسدخترمه🛐
نمایش همه...
00:02
Video unavailableShow in Telegram
da34a016ae5aa0e8cb3c83295791d31e.gif.mp40.33 KB
:)برگرد بهشت اینجا لایقِ تو نیست
نمایش همه...
باید بگم که دوسدخترم خوشگل ترین دختره این دنیاست مگه اینکه خلافش ثابت شه،اونم با یه عکس جدید از خودش.
نمایش همه...
اکنون که این را مینویسم،عکس‌های تو را نگاه میکنم،چیزهایی که برایم خریدی را روی پاهایم گذاشته‌ام و فکرت را در سر دارم. فعلی انجام نمیدهم جز فکر کردن،تصور،خیال،گمان،تامل،نمیدانم هر کدام که میخواهی اسمش را بزار،در هر صورت مشغول انجامش هستم،میخواهی موضوع افکارم را بدانی؟آری جانم؟به چیزهای پوچ فکر میکنم،به قبل از شما،به قبل از اینکه نگاهم برای بار دوم به نگاهتان گره بخورد و این دلِ ناقابل را به شما هدیه کنم.گفتم دل؟آخ از این دل عزیزم،،قبل از شما چیزی به نام دل برای من مُبهم بود،نمیدانستم چیست،تنها دلی که میشناختم همانی بود که در پاسور دیده بودم،نه چیزی بیشتر!قبل از شما همه چیز همینطوری بود،من خسته و مایوس،مچاله شده در کنارِ تخت و در انتظارِ منجی،منِ بی تو پوچ بود هیچ بود خالی بود،تنها بود،نمیدانم عزیزم هر توصیف منفی‌ای که تاحالا شنیده‌ای،منِ بی تو همانگونه بود،تو آمدی اما و من چون مسلمانی که بعد از این همه انتظار به امامِ خود رسیده پر از شور و شعف شدم،در بدن خود چیزی را کشف کردم که مثلِ کودکه بیش فعالی خود را به این ور و آن ور میکوبید،بعد ها فهمیدم که به آن دل میگویند،من با تو کشف کردم نور میان سیاهی را،همدرد میان درد را،خوشی میان ناخوشی را،آری جانِ من؛من با تو یافتم معنایِ این زندگی را.
نمایش همه...
به امید روزی که همینجا رژه پراید رو داشته باشیم و تو خیابونا بدونِ ترس از دست دادنت ببوسمت.
نمایش همه...
اگه نقاش خوبی بودم،تورو،همونطوری که میبینمت میکشیدم تا دنیا صاحب یکی از زیباترین پرتره های تاریخِ درازش بشه،اگه بلد بودم انیمیشن بسازم،برای تو،دنیای لبریزِ رویا رسم میکردم،جایی خالی از رخوت قلب،عاری از ظلم و فاقد اجبار حاکم بر زیباییِ نادر تو.جایی که،علاوه بر حفاظت از قلبت،چشم هر بچه و بزرگی رو،آغشته به حسرت کنه.حسرت اینکه چرا در اون وادی،حضور ندارن و در عوض محبوس این قفس گرد و خاکستری‌ان.اگه عکاسی قهار بودم،اجازه نمیدادم ثانیه‌ای از وجودت،ثبت نشده باقی بمونه.اجازه میدادم دیوار های خونه،با لحظات قاب شده‌ی تو غنی بشن.اگه نوازنده‌ای حرفه‌ای بودم،کاری میکردم که ساز هم،عاشقت بشه و صدایی به‌غیر حرارت حسم به تو،تولید نکنه.اگه خدا بودم،تورو به‌عنوان معجزه‌ی خودم،معرفی میکردم.چرا که حضور هر روزه‌ی تو و تجدید ثانیه‌ای نفس‌هات،برای من به‌‌غیر معجزه نیست.اگه هنر بودم،تورو به‌عنوان یکی از شاخه‌هام،به رسمیت میشناختم.و اگه من،من نبودم،باز هم دچارت میشدم.باز هم به من بدل میشدم.چرا که،انسان های زیادی دیدم که به ماه علاقه دارن،اما تو..تو برای من ماه متولد میکنی. مدت زیادی میگذره اما هنوزم،هنوزم وقتی دارم تویِ کلمه‌هام جات میدم قلبم به تندیِ باره اول میتپه.
نمایش همه...
رزهارو چیدم و داخل گلدانِ کناره تخت گذاشتم،رنگ گونه هایت هستند،هنوز آفتاب طلوع نکرده هنوز خوابی،هنوز هم کلمه‌ای برای بیانِ زیباییه تو پیدا نکردم،حالا سال ها گذشته از اولین دیدار و تو هنوز اینجایی،هولناک است که باید یکدیگر را در وقت تردید هم دوست بداریم، در قعر دنیایی که فرو می‌پاشد و در تاریخی که زندگی انسان پشیزی نمی‌ارزد،انعکاسِ نورِ خورشید روی چشمانت افتاده،دلم برایت تنگ شده. نه جوری که بخواهم مدام باهات صحبت کنم..نه،فقط میخواهم ساعت‌ها خیره بشم بهت،مثلا تو بخوابی،من بهت زل زده باشم،تو به کارهات برسی،تو با گوشیت کار کنی،تو غذا درست کنی و من هی نگاهت کنم. بپرسی’خسته نشدی؟’ و بگم “نمیدونی،نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده.”خسته نشدم قلبه من،خسته نمی‌شم. می‌خواهم که ببینم چطور نفس میکشی،چطور پلک میزنی،چطور به فکر فرو میری.دیدن تو کافی نیست باید با تو زندگی کنم تا ببینم چطور غذا میخوری،چطور وقتی کلافه‌ای موهاتو بالای سرت جمع میکنی،چطور وقتی چشمات درد میگیره اون ها رو با انگشتات فشار میدی،باید حفظت کنم باید بدونم اون خالِ زیره ترقوه‌‌ی سمت راستت چند سانت از قلبت فاصله داره،باید بدونم مژه‌هات چند تان،باید بدونم توی یک دقیقه چند بار نفس میکشی،باید بدونم هر چیزی رو که از نظر تو بی اهمیته،باید حفظت کنم مثل یک شعر،هنوز خوابی،بهت فکر میکنم،شاید یک رویا باشی،یک خیال،یک چیزِ غیرواقعی،توهم،تجَسم،هنوز خوابی اما شاید یک رویا باشی شاید.
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.