cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🦋 خـــدمـــه کـــوچـــڬ 🦋

برای تبلیغات پربازده در چندین کانال بانوان کلیک کنید👇 https://t.me/joinchat/S1KC24PLiE39E5QP

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 531
مشترکین
-524 ساعت
-217 روز
-10130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
❤️‍🔥 بوسه بعد از طلاق برگه طلاق را امضا کردیم و طلاق انجام شد دیگه تحمل زندگی با یک زن سرطانی رو نداشتم ….. وقتی خواستیم از دفتر طلاق خارج بشیم نسرین یهو اومد جلو بدون مقدمه گفت منو ببوس…. من گیج شده بودم ! نمیدونم هدفش چی بود چون از هم جدا شده بودیم دیگه محرم نبودیم ولی رفتم جلو ازش علت درخواستش رو پرسیدم! گفت تحملشو داری؟؟گفتم آره بگو…گفت..... ادامه ی داستان.
نمایش همه...
Repost from N/a
😱⛔️داستان زنی که پیراهن شوهرش خونی بود 🟣 خیاطی و آرایشگری بلدم کار تایپ کردم ترشی و رب خونگی درست کردم تا تونستیم یه خونه دو طبقه ۷۵ متری بخریم ، تا اینکه اون شب شوم شوهرم زنگ زد گفت که شب خونه نمیاد و به جای دوستش که سرایدار یه خونه هست و مریض شده نگهبانی میده منه ساده هم باور کردم ولی خواست خدا بود به مادرشوهرم گفتم رضا بدون شام میمونه اذیت میشه خلاصه من و برادر شوهر و مادر شوهرم براش غذا بردیم، برادر شوهرم و مادرش توی ماشین موندن،من رفتم و زنگ زدم شوهرم که درو باز کرد رنگش پرید گفت واسه چی اومدی که یهو... 😱 ادامه ی داستان ➡️
نمایش همه...
همستر جدیدش اومده و اسمش ربیته rabbit https://t.me/rocky_rabbit_bot/play?startapp=frId613300943 زود عضو شو جزو اولین نفرات باشی و پروفیتت از کل فامیلتون بیشتر بشه 😂😁 https://t.me/rocky_rabbit_bot/play?startapp=frId613300943
نمایش همه...
Rocky Rabbit

Rocky Rabbit Airdrop

همستر جدیدش اومده و اسمش ربیته rabbit https://t.me/rocky_rabbit_bot/play?startapp=frId613300943 زود عضو شو جزو اولین نفرات باشی و پروفیتت از کل فامیلتون بیشتر بشه 😂😁 https://t.me/rocky_rabbit_bot/play?startapp=frId613300943
نمایش همه...
Rocky Rabbit

Rocky Rabbit Airdrop

🔴#سنگسار دختر 9 ساله اصفهانی من دختری نه ساله بودم در یکی از روستاهای اصفهان خیلی شاد و خوشحال زندگی عادی خودمون طی میکردیم، تا اون روز شوم... دایی بابام چوپان دِهمون بود ،من عاشقش بودم... اونروزم صدای دایی روشنیدم من با تمام ذوق و شوق به طرف دایی دویدم و دعوتش کردم خونه... دایی وقتی وارد شد انگشت دستشو به طرف من دراز کرد و گفت این باید سنگسار شه همه میخ کوب شده بودن..من!!سنگسار...! به چه جرمی...؟؟!!! ادامه ی داستان 👉
نمایش همه...
Repost from N/a
رمان #ممنوعه‌ی عمویم نباش : @Roman❗️
نمایش همه...
Repost from N/a
رمان بزرگسال #دلبر_استاد بدون سانسور!🤤❌ @RomanHot
نمایش همه...
Repost from N/a
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.