(محمد.ف)

"بوی گندم مالِ من، هر چی که دارم مالِ تو یه وجب خاک مالِ من، هر چی می‌کارم مالِ تو

واسه امشب کافیه...

داریوش بزرگ در طول حیات خویش دستور به ساخت مقبره خود و خانواده اش در نقش رستم امروزی را داد. زمانی که آرامگاه رو به اتمام بود پدر و مادر داریوش به دعوت او برای دیدن مقبره به وسیله بالابر که با طناب به بالا می رفت به آنجا رفتند. در حین بالا رفتن طناب بالابر پاره می شود و پدر و مادر داریوش پس از سقوطی مهلک جان خویش را از دست می دهند!! بدین ترتیب اولین کسانی که در مقبره دفن شدند احتمالا پدر و مادر داریوش بوده اند!! (شاید داریوش بخاطر دعوت کردن والدینش که منجر به مرگ آنها شد هیچگاه خود را نبخشیده و تا آخر عمر با عذاب وجدان زندگی کرده است!)

🏛روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند! سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید... حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است، و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.

الان به هر کی بگی نسل در نسل اعراب را می شناسه حتی امامزاده هارو امام چهارتا پادشاه ایرانی نه!

درمورد باورهای مردم و حتی شاهان ایرانی و فرمانده هاشون

یه برنامه جالب واسه چنل به ذهنم رسید داستان های کوتاه فارسی ایرانی واستون میفرستم.

😂😂