دُژَم

چشمکی زدم : میخوای بازم برات بخورم؟؟😉👅 ‌‌_اقای دکتر من میترسم!🥵🔥 https://t.me/+kAvNkg_pyW45ZDI0 شلوار و شورتشو کشیدم دستی به #بهشت نازش کشیدم خیلی خوشگل بود دلم براش رفت 😋🍑 اروم #زبونمو روش کشیدم و #تندتند براش خوردم🔥👅💦 پاهاش #میلرزید اما دوست داشتم که سرپا #واسش‌بخورم 🙈 https://t.me/+kAvNkg_pyW45ZDI0 دلم میخواست که حال کنه! ❌هرکسی‌باراول‌میادزیرم‌باردومم‌حتمامیادزیرمن!😉✌️🏻 https://t.me/+kAvNkg_pyW45ZDI0

نتونسته بود جلوی خودش رو بگیره.. اروم با دوتا از انگشتام نوازشش کردم https://t.me/+kAvNkg_pyW45ZDI0 با برخورد #زبونم به #بهشتش🍑 #محکم چنگ زد به موهام و من #زبونم👅 رو تندتر حرکت دادم.. دوست داشتم همزمان واسه خودم هم داخل #دهنش میزاشتم🍆😈 محکم رون نای ریز و سفیدش رو #چنگ زده بودم تا بیشتر از اون وول نخوره... فشار زیادی اورد و بلاخره خودش رو خالی کرد..🔥💦 تند تند نفس میکشید.. از شدت فشار و رها نکردن خودش قرمز شده بود..💦🥵 نگاه #خبیثی بهش انداختم و دوباره دستمو کشیدم روی #بهشتش که لرزید😈🔥🍑 https://t.me/+kAvNkg_pyW45ZDI0 نالید - نههه خندیدم و دوباره خم شدم.. با برخورد دوباره #زبونم یهو داد ریزی کشید و شروع کرد به سر و صدا کردن..😵‍💫🔥 خندم گرفته بود و کرمم باعث میشد ولش هم نکنم😈👅 #لیس دیگه ای زدم و خواستم از جا بلند بشم که تقه ای به در خورد‼️❌‼️❌‼️❌ https://t.me/+kAvNkg_pyW45ZDI0

پسره #پرستاره یه مرد #خشن و زورگو میشه که به هیچ عنوان راضی نمیشه کسی دست به #بدنش بزنه و...🔞🩺🤤 _دست به من نزن‼️ _پدرتون گفتن آقا #اغواگرانه روی زمین جلوی #پاهاش نشستم دستم رو به #سینه_ی ستبرش کشیدم با دست #فکم رو گرفت و لب زد. _تنت #میخاره پرستار کوچولو؟ #نیپل هام رو به دست گرفته بود و فشار میداد که اخی گفتم #التش رو روی #لب هام گذاشت بوسه ای #سر_کلاهش زدم و شروع کرد به #ساک زدن کرد عوق بلندی زمد روی #التش #کاندوم کشید از حجم بزرگی که داشت ترسیده بودم #اسپنکی به #باسن سفیدش زد و #التش رو وارد #سوراخ صورتی و دست نخورده اش کرد #تلمبه های تند تند توی #سوراخش درد آور بود با احساس داغی داخلش آهی کشید😱🔞 https://t.me/+Z-ppUyw8DjljYjQ0 https://t.me/+Z-ppUyw8DjljYjQ0 https://t.me/+Z-ppUyw8DjljYjQ0

پسره بیماری #ام_اس داره دست هاش #میلرزه گوشی خان رو میشکنه خان باور نمیکنه #مریضه چنین بلایی سرش میاره👇🏻🔞 _خود سر شدی که #گوشی منو میشکنی‼️ _نه نه به جون خودم از دستم #افتاد🥺 شلوارم رو از پام در اورد #باکسرم رو پایین کشید #اسپنکی به #باسنم زد که آخ بلندی گفتم #اسپنک های بیشتری روی باسنم می کوبید🔥 خانزاده #کتکم می زد با هق هق خواستم فرار کنم که گیرم انداخت اون بی توجه بهم #سینه_هام رو‌ مک می زد #گاز محکمی از #لب_هام گرفت با گریه هلش دادم⛔️ #التش رو وارد #سوراخم کرد خواستم ناله ی کنم که #لب_هاش رو روی #لب_هام کوبید تند تند می بوسید نفس کم آورده بودم لب هام شبیه ماهی بار و بسته می شد اما صدای ازم خارج نمی شد سرم گیج می رفت...❌ https://t.me/+Z-ppUyw8DjljYjQ0 https://t.me/+Z-ppUyw8DjljYjQ0 https://t.me/+Z-ppUyw8DjljYjQ0 #لــــیــــــــــتلای_مظلوم_حملـــــــــــه🥺😍

بخاطر اینکه ددیش #پوشکش کرده باهاش قهره😍✨ #پتو رو تو مشتم فشار میدم . ژیوار:مسیح . +قهرم #قهرم . ژیوار:چرا پسرم؟ بالاخره پتو رو پایین میارم . +چون تِه باهات قهلم دیده تازشم می‌خوای پوشتَم تُنی🥺💗 #لبامُ نرم می‌بوسه . ژیوار:اگه بدت اومد دیگه ادامه نمی‌دیم باشه؟ سرمُ تکون میدم که ددی #پاهای_لختمُ از هم باز می‌کنه♨️ دست روی صورتم می‌ذارم از #خجالت می‌نالم . +ددی🙈🔥 https://t.me/+l0iQwTnBDpJhMTk0 https://t.me/+l0iQwTnBDpJhMTk0

لیتل #سی ساله اش راضی نمیشه #پوشک بشه اونقدر دستمالیش می‌کنه که بالاخره راضی میشه😯‼️ ژیوار:مسیح . داد می‌زنم و فرار می‌کنم🏃🏻 +نه نمی‌ذارم . ژیوار:مگه دست خودتِ #تخم_سگ🤬 می‌خوام در برم که ددی گیرم میندازه . با حس #سفتی آلتش #باسنمُ می‌مالم بهش . +جون ددی می‌خوای سر پا بکنی منُ🤤🔥 #اسپنکی می‌زنه . ژیوار:تو به جز سک‍*‍س به چیز دیگه ای هم فکر می‌کنی😑 +آره آره . ژیوار:به چی مثلا⁉️ +به ک‍*‍یر تو . ژیوار:توله #حشری اگه می‌خوایش باید بذاری #پوشکت کنم . چشامُ می‌بندم و به سک‍*‍س با ددی فکر می‌کنم و بالاخره راضی میشم🍑🍆 https://t.me/+l0iQwTnBDpJhMTk0 https://t.me/+l0iQwTnBDpJhMTk0 #پارت_رمان♨️ 💦لیتل شیطونی که فقط با رابطه جنسی رام ددیش میشه💦

️🏳‍🌈گی🏳‍🌈♨️ با بغض به صفحه گوشی خیره شدم _حالا چیکار میکردم؟ #کنکور نزدیک بود... اگه کلاس نمیگرفتم ممکن بود قبول نشم... _«چی شد شیرین عسلم؟» همون لحظه تلفن تو دستم لرزید و با ناراحتی تایپ کردم: _«نمیشه مثل سری قبل #سکس_چت کنیم؟ لباس #آبیه مو میپوشم واست #ویدیو میگیرم...» _«نه دیگه نشد، من باید اول #لختتو ببینم اصلا تن و بدنت ارزش داره پای ورقه ای که به زور ۵میشه ۲٠بزنم؟» با بدبختی آه کشیدم، این تنها فرصتم بود که بتونم خودمو به #مامان_و_بابا ثابت کنم و کاری کنم که بالاخره #دوستم داشته باشن. _«باشه قبوله.... من #زیرخوابت میشم، لطفا کلاس هامو کنسل نکن...» طولی نکشید و جوابش رو صفحه اسکرین گوشیم ظاهر شد: _«چه #پسرعاقلی! میدونستم دیر یا زود رام میشی #خوشگله... امروز مثل همیشه ساعت چهار کلاس داریم، بعد از کلاس هم نوبت توعه که توی #تخت خودت و نشون بدی... میفهمی که چی میگم؟ درضمن، چندتا #نود بفرست. #لای_باسنتو باز کن قشنگ سوراخت مشخص باشه... شیو هم کن ترجیجا» اشکام رو گونه هام ریختن... پدر و مادرم از بچگی بهم اهمیت نمیدادن و برای #شاگرد_اول شدن مجبور بودم تن به هر #خفتی بدم و #زیرخواب_معلم_حشریش بشم... https://t.me/+6nUu0DE7qIVjNDZk #پسری_که_زیرخواب_معلش_میشه تا ... 🔞♨️

#گی_ددی_دو‌لیتل‌بوی #تریسام #اسمات _ اویی داداجی، چلا #میژنی؟ 🥺😢 _ صد بار بهت گفتم به مصطفی نزدیک نشو، میدونی بدم میاد بهت #نگاه میکنه.🤨😡 #انگشتاشو داخل مق*عدش برد و بعد از پیدا کردن پروس*تاتش، #ضربه های پشت سر همی بهش زد. _ اوممم داداجی، اویی #بیشتل، اووفففف 🤤😣 https://t.me/+pPmMf1s6hZI2NTg0

عموی زنش رییس شرکتشونه و بهش نظر داره.💦🔞🔥 -وقتی می‌‌تونی ده برابر حقوق بیشتر بگیری چرا مقاومت می‌کنی؟ با اخم و حرص نگاهش می‌کنم. -به شرط اینکه لنگام رو جلوتون وا کنم دیگه؟ من شوهر برادرزاده‌تونم مثلا. خجالت بکشین. با لبخند جلو می‌آید و دورم قدم می‌زنه. -این بدن س‌🍆کسی و صورت جذابت مانع خجالت کشیدن میشه. https://t.me/+sz6P8SV8ukNlYWFk https://t.me/+sz6P8SV8ukNlYWFk