دغدغههای رسول
یادداشتهای روزانه رئیس سابق دانشگاه شریف غیرواقعی و غیرقابل استناد تمرین نویسندگی طنز
نمایش بیشتر2 064
مشترکین
+124 ساعت
+227 روز
+3230 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
#دغدغههای_رسول
جمعه، ۸ تیر ۱۴۰۳
دیشب، آخر وقت، بالاخره تصمیم کبری را گرفتم. بین دو گزینه خیلی شک داشتم. در نهایت گفتم به سعید [جلیلی] رأی بدهم و حق فامیلی را به جا آورم. یک پیامی هم نوشتم و در چند گروه [مجازی] دست به دست کردم:
#رأی_جلیلی_به_جلیلی
سلام و درود الهی بر شما و همه شهدا بویژه شهدای هفتم تیرماه ۱۳۶۰؛
ضمن تشکر از هر دو نامزد جبهه استقلال و استمرار انقلاب شکوهمند اسلامی ایران (قالیباف وجلیلی) که انتظار بوده و هست که اجماع کنند، با تکریم و احترام و تشکر از رشادتها و سازندگیهای چنددههای دکتر قالیباف عزیز، آقای دکتر سعید جلیلی را به دلایل:
۱- نزدیکتر بودن به مشی شهید رئیسی،
۲- استمرار نگاههای راهبردی و کلان شهید رئیسی،
۳- استمرار روحیه مقاومت در قبال استکبار،
۴- قبول و تضمین اقتدار برای جمهوری اسلامی ایران،
۵- عدم بازگشت به دهه ۱۳۹۰،
۶- ولایت پذیری،
۷- مطالعات سه دوره گذشته در قالب دولت سایه؛
اصلح میدانم و توصیه به رأی به ایشان دارم، هرچند اگر در ساعات آینده اجماع صورت گیرد، حتما تمکین به نتیجه اجماع خواهم داشت.
انشاءالله که نتیجه انتخابات ختم به بیشینه خیرات برای مردم ایران و مستضعفان جهان باشد.
رسول جلیلی؛ هفتم تیر۱۴۰۳
صبح، صبحانه را که خوردم، لباس پوشیدم که بروم رأی بدهم. اول سری به اخبار زدم. دیدم بچههای انقلابی یک پوستر زیبا در حمایت از سعید [جلیلی] درست کردهاند. سعید [جلیلی] در سازمان ملل عکس شهید رئیسی را نشان میداد. البته بعدش که کمی فکر کردم، منظور پوستر را دقیق متوجه نشدم. شهید رئیسی [در سازمان ملل[ عکس حاجقاسم [سلیمانی] را نشان داد تا بحث خونخواهی ایشان را مطرح کند. الآن اگر منظور پوستر خونخواهی شهید رئیسی باشد که سعید [جلیلی] یک بحث خانوادگی را پیش غریبهها برده است. این طرفداران سعید [جلیلی] علاوه بر عدد، چیزهای دیگر هم نمیفهمند.
در مسجد [دانشگاه] شریف رأی خودم را به صندوق انداختم. اسم کوچک سعید [جلیلی] را ننوشتم و به نوشتن فامیلی جلیلی اکتفا کردم. آدم تکلیف شرعی دارد که به اصلح رأی بدهد. من هم بینی و بین الله خودم را اصلح میدانم. اینطوری هم تکلیف شرعیام را انجام دادم و هم رأیم را برای سعید [جلیلی] خواهند خواند. فکر کنم آدمهای زیادی کاری شبیه من انجام داده باشند. دلشان با من بوده، ولی بین گزینههای موجود، نزدیکترین به من را انتخاب کردهاند. امیدوارم رأیهایی که به اسم رسول جلیلی نوشته شده را هم برای سعید [جلیلی] بخوانند.
عصر دیدم در فضای مجازی عکسی پخش شده که نشان میدهد آقا [آیتالله خامنهای] هم گویا اسم مرا روی برگه نوشتهاند. فکر کنم با فتوشاپ درست کردهاند. البته آقا [آیتالله خامنهای] به بنده لطف زیادی دارند، اما در این حدش را مطمئن نیستم.
@Rasool_Concerns
🤣 74😁 7👎 2🔥 1
Photo unavailableShow in Telegram
#دغدغههای_رسول
چهارشنبه، ۶ تیر ۱۴۰۳
صبح گفتم سری به لینکدین بزنم. لینکدین را با لپتاپ میبینم. دیدم یک پیام دریافت کردهام. تعجب کردم. معمولا در لینکدین پیامی نمیگیرم. دیدم [دکتر] سیدعباس [موسوی] است. گفتم چه کار داری؟ گفت چرا تلفنت خاموش است؟ در همه پیامرسانها پیام دادهام. هیچجا نیستی. گفتم تلفنم خیلی زنگ میخورد. مجبور شدم خاموش کنم. گفت مگر چه شده؟ گفتم یک از خدابیخبری شماره مرا به جای سعید [جلیلی] بین حامیان [محمد]باقر [قالیباف] پخش کرده. از دیروز پشت سر هم زنگ میزنند که انصراف بدهم. هرچه توضیح دادم من یکی دیگر هستم، فایده نداشت. مجبور شدم [تلفن] را خاموش کنم.
گغتم چه کار داری؟ گفت اساتید شاکی هستند. گفتم چرا؟ گفت میگویند دانشگاه را ستاد انتخاباتی [سعید] جلیلی کردهایم. به [محمدجواد] ظریف هم اجازه ندادیم بیاید. گفتم این غربیها یک F-wordی دارند که اینجاها به کار میآید [و باید به اساتید گفت]. در فیلم و سریالهایی که من میبینم، مترجم مودب است و مینویسد لعنت بهشان. مملکت مال حزباللهیهاست. دانشگاه هم مال مملکت است. غلط کردهاند هر حرفی زدهاند. از [دکتر ابوال]حسنی یاد بگیرند که همهجوره پای سعید [جلیلی] است. حتی پدرزنش[محمدجواد لاریجانی] را هم خرج سعید [جلیلی] کرده است.
هر کاری ما امسال بکنیم، باز هم تفریط است. یادش بخیر، مرحوم [دکتر رضا] روستاآزاد سال ۹۲ آبروی خودش و دانشگاه را یکتنه خرج انتخابات کرد. روز ثبتنام همراه [علیرضا] زاکانی بود. [علیرضا] زاکانی هم که رد صلاحیت شد، به ستاد [سعید] جلیلی رفت و مسئول کمیته دانشگاهیان ستاد او شد. همانطور که سعید [جلیلی] راه شهید [ابراهیم] رئیسی را ادامه میدهد، ما هم راه مرحوم [دکتر رضا] روستاآزاد را ادامه میدهیم.
آخرش هم گفتم که من از شما گله دارم. چرا در برنامه تبلیغاتی سعید [جلیلی] شرکت نکردی؟ یادت باشد، سعید [جلیلی] نباشد، نه تو مانی و نه من. فکر کنم خوب شیرفهم شد. چون گفت الآن عمق راهبردی حمایت از سعید [جلیلی] را متوجه شده است.
@Rasool_Concerns
🤣 103👍 9👎 7❤ 2👏 2😁 1
#دغدغههای_رسول
شنبه، ۲ تیر ۱۴۰۳
پنجشنبه [۳۱ خرداد] برادر محسن [رضایی] زنگ زد. فکر نمیکردم امسال دیگر کاری داشته باشد. یک روز قبل از پایان مهلت ثبتنام [در انتخابات ریاستجمهوری] زنگ زده بود. آن روز گفت به دلیل تعدد نامزدهای جبهه انقلاب، [در انتخابات] ثبتنام نکنم. گفتم اجازه بده ثبتنام کنم، بعدش به نفع یکی انصراف میدهم. گفت نمیشود. آن موقع ترافیک انصراف داریم. حرف درمیآورند. مخصوصا بهخاطر شباهت اسمی، ممکن است فکر کنند سعید [جلیلی] انصراف داده است. گفتم مگر امسال قرار نیست انصراف بدهد؟ گفت از خر شیطان پایین نمیآید. میخواهد تا انتها بماند.
نمیدانستم امروز دیگر چه کار دارد. تلفن را جواب دادم. گفت حاضری برای جبهه انقلاب یک کار دیگر هم بکنی؟ گفتم حتما. گفت این چند روز آخر [مانده تا انتخابات] را حامی سعید [جلیلی] باش. هرجا توانستی کنارش قرار بگیر. در برنامههایش هم شرکت کن. پیش خودم فکر کردم حتما جمعبندی جبهه انقلاب روی سعید [جلیلی] است و میخواهند از ظرفیت من [برای رأی آوردنش] استفاده کنند. آن طرف [محمدجواد] ظریف و [محمدجواد] آذری جهرمی را به میدان آوردهاند. این طرف هم میخواهند مرا راهی میدان کنند. در دل خوشحال شدم که قرار است برای جبهه انقلاب کاری کنم. پرسیدم جمعبندی نهایی روی سعید [جلیلی] است؟ گفت نه، از اول روی [محمد]باقر قالیباف بوده، هنوز هم هست. تعجب کردم. پرسیدم پس چرا همراهش باشم؟ گفت ضدتبلیغ خوبی هستی. در دل ناراحت شدم، اما باز خد را شکر کردم که هنوز به درد جبهه انقلاب میخورم.
دیروز [جمعه، ۱ تیر] در یک وبینار حاضر بودم. درباره علم و فناوری و دانشبنیان و اینجور چیزها بود. من هم سخنران بودم. ستاد [انتخاباتی] سعید [جلیلی] برگزار کرده بود. بعد از مدتها دوباره تریبون داشتم. فقط حیف آنلاین بود و حسوحالش کمتر بود. البته عصر جمعه [و برنامه انتخاباتی سعید جلیلی] که باشد، نمیتوان توقع مخاطب زیادی داشت. من هم برای انجام تکلیف رفتم.
امروز سعید [جلیلی] به شریف آمد. جلسه خوبی بود. سالن [جابر] پر شده بود. البته خیلی از چهرهها آشنا نبودند. شبیه فرزندانم در [دانشگاه] شریف نبودند. شاید فرزندانم از دانشگاههای دیگر بودند. مهم نیست. در اغتشاشات [پاییز ۱۴۰۱] هم آدم از بیرون زیاد آوردیم. گاهی لازم میشود. زود خودم را به سالن رساندم. هنوز سعید [جلیلی] نیامده بود. گفتم سالن شلوغ است، ممکن است جا گیرش نیاید. صندلی کنار خودم را برایش رزرو کردم. وقتی آمد سلام و علیکی کردیم. [دکتر علیاکبر ابوال] حسنی هم سپرده بود گلهای به گوش سعید [جلیلی] برسانم. ناراحت بود که چرا سعید [جلیلی] به جای دخترش، [امیرحسین] ثابتی را به تلویزیون فرستاده. توقع داشت او [دکتر علاکبر ابوالحسنی] را بفرستد. گله را مطرح کردم. این را هم اضافه کردم که [ابوال]حسنی برخلاف [امیرحسین] ثابتی ریش ندارد و بیشتر میتواند در نقش دختر باشد. سالن شلوغ بود. سعید [جلیلی] دقیق متوجه نشد چه میگویم. گفت عمق راهبردی مسئله را متوجه نشدی.
@Rasool_Concerns
🤣 153👎 13👍 12
#دغدغههای_رسول
چهارشنبه، ۳۰ خرداد ۱۴۰۳
در این هشت ماهی که [از شروع به کار این کانال] میگذرد، خیلیها پرسیدهاند چه شد که تصمیم به این کار گرفتم. تا امروز همواره با لبخندی پاسخ داده بودم. اما گفتم امشب کمی توضیح بدهم. راستش من از سالها پیش عادت به نوشتن [خاطرات روزانه] داشتم. اما جایی منتشر نمیکردم. هر سال را در یک دفترچه جداگانه مینوشتم و در کتابخانه [شخصیام] نگه میداشتم. یک روز در دفتر [ریاست دانشگاه] با [دکتر نوبهاری] جلسه داشتیم. دفترچه سال ۱۴۰۲ هم همراهم بود. موقع ترک اتاق، دفترچه را فراموش کردم. چند روزی دنبالش میگشتم. بعد از چند روز دیدم این کانال تأسیس شده. اولش [از دست دکتر نوبهاری] ناراحت شدم. اما بعدش گفتم ایده بدی هم نیست. کار را ادامه دادیم.
امروز داشتم در خاطرات قدیمی میگشتم. دفترچه سال ۸۸ دستم بود. [بهطور اتفاقی] دفترچه آن سال سبزرنگ بود. خدا هم با آدم شوخیاش میگیرد. سراغ ماه خردادش رفتم. ۲۵ خرداد یادداشت کوتاهی نوشته بودم:
دوشنبه، ۲۵ خرداد ۱۳۸۸
برای امروز [از طرف جنبش سبز] فراخوان داده شده بود. وزارت کشور مجوز نداده بود، اما جمعیت زیادی به خیابان آمد. فضای دانشگاه هم پرتنش بود. عصر دانشجوهای زیادی مقابل در جنوبی [دانشگاه] جمع شده بودند. مردم به سمت [میدان] آزادی میرفتند. دانشجوها هم پرشور بودند. روی [سقف] اتاقک حراست رفته بودند. جو عجیبی بود.
شب به [دکتر امید] نقشینه [ارجمند] زنگ زدم. گفتم این [جنبش] سبزیها خیلی درباره جمعیتشان اغراق میکنند. یک حسابوکتاب بکن که برای دفاع [از نظام] داشته باشیم. قبول کرد. گفت مقالهای مینویسد. فقط یک چیزی گفتم که خیلی جدی نگرفتم. گفت این مقاله ممکن است بعدا علیه خودتان هم استفاده شود.
امروز که دوباره این یادداشت را خواندم، متوجه حرف [دکتر امید] نقشینه [ارجمند] شدم. با مقالهای که نوشت، همه تیترهای میلیونی که برای راهپیماییها و تجمعات [نظام] زدیم و گفتیم، زیر سوال رفت. حمایت علمی از نظام هم واقعا دردسر دارد.
📸عکسها از آرش عاشورینیا
@Rasool_Concerns
❤ 42👏 9😁 9👍 7👎 6🤣 2🔥 1
Photo unavailableShow in Telegram
#دغدغههای_رسول
یکشنبه، ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
نامزد [انتخابات]بودن هم خیلی سخت است. مردم دنبال اشتباه آدم هستند تا به اون بخندند. [فضای] مجازی کم بود، امسال تعدادی کارشناس هم به صداوسیما آوردهاند که نامزدها را به چالش میکشند. این چند روز یکیشان خیلی معروف شده و سروصدا کرده. [حسین] انتظامی اسمش است. علیه نامزدهای جبهه انقلاب کار میکند. در تیم [دکتر علی] لاریجانی بود. خداراشکر رد صلاحیت شد. به [سیاستهای] حجاب و فیلترینگ هم خیلی گیر میدهد. انگار نه انگار که اینها خط قرمزهای نظام هستند. اصلا ما برای همینها انقلاب کردیم.
سابقهاش را گفتم [مهندس] روحورزی دربیاورد. هنوز [روحورزی] به حرفهایم [گاهی] گوش میدهد. فهمیدم [حسین انتظامی] ارشدش را شریف خوانده است. مهندسی شیمی هم بوده. این دانشکده واقعا عجیب است. همه نوع آدمی در آن پیدا میود [به جز مهندس شیمی]. باید چندتا از آدمهای متخصص دانشکده را به ستاد [دکتر سعید] جلیلی بفرستم. توهمات عجیبی درباره ساخت پالایشگاه مطرح کرده است. البته اگر به او انتقاد کنم، لابد خواهد گفت عمق راهبردی مسئله را درک نکردهام. تقصیر خودش نیست. عدد نمیفهمد. خداراشکر من با وجود اینکه این همه انقلابی هستم، واقعا عدد میفهمم. بیتعارف بیشترمان [ما انقلابیها] نمیفهمیم.
ولی این عمق راهبردی جواب خوبی است. ای کاش در زمان ریاست میدانستم. در جواب هر سوالی میتوانستم بگویم. متأسفانه الآن دیگر کسی سوالی از من نمیپرسد که بتوانم استفاده کنم. قدیمها در اثر مصرف، مردم ارتفاع میگرفتند. اصلا به اینجور کارها به شوخی فضانوردی میگفتند. انگار جنسهای الآن تفاوت کرده. به جای ارتفاع عمق میدهد. آن هم عمق راهبردی. پس به کارشان هم باید بگویند غواصی. خداراشکر پاک زیستهام.
@Rasool_Concerns
🤣 129👍 14👎 10❤ 3😁 1
#دغدغههای_رسول
چهارشنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۳
[ظهر] نماز را که خواندم، گفتم سری به انتشاراتی مسجد بزنم. آدمهای خوبی هستند. با قیمت ارزان برای دانشجوها کپی و پرینت میگیرند. کارشان در صحافی [پایاننامه] هم خوب است. البته در زمینه صحافی کتاب، آن خانمی که در کتابخانه [گروه] فلسفه علم بود، بهتر کار میکرد. جوری پیدیاف کتابهای خارجی را چاپ و صحافی میکرد که خود انتشاراتش هم میتوانست.
سلام و علیکی با دوستان انتشارات [مسجد] کردم. تحت تأثیر فضای انتخاباتی یاد [مهرداد] بذرپاش افتادم. شمارهاش را گرفتم. بعد از چند بوق جواب داد. حال و احوالی کردیم. از دلیل رد صلاحیتش [در انتخابات] پرسیدم. [جواب را] پیچاند. معلوم بود خیلی حوصله صحبت ندارد. مطلب را خلاصه کردم. گفتم حالا که بهت صلاحیت [حضور در انتخابات امسال] را ندادند، برنامه [صحافیشده]ات را به انتشارات مسجد بده تا عنوانش را از دولت چهاردهم بکنند پانزدهم. چهار سال بعد به دردت میخورد. سپردم که ارزان حساب کنند. [از پیشنهادم] خوشش نیامد. قطع کرد.
[مهرداد] بذرپاش هم برای ما آدم شده. یک زمان که مسئول بسیج [دانشجویی شریف] بود، کارش بهم ریختن تجمعات و برنامهها بود. بعدش هم که در دولت [دکتر محمود] احمدینژاد، پلهای رشد کرد و همینطور بالا رفت. حیف شد که در انتخابات امسال حضور ندارد. اخیرا هر مسئولی فوت کرده، [مهرداد] بذرپاش جایش را گرفته. هم جای [مرحوم] عادل آذر را در دیوان محاسبات گرفت، هم جای [مرحوم] رستم قاسمی را در وزارت راه و شهرسازی. میتوانست جایگزین شایستهای برای مرحوم رئیسی هم باشد.
اگر [در انتخابات] حضور داشت، در حد توان حمایتش میکردیم. چند سال پیش برایش در [پژوهشکده شهید رضایی] دانشگاه نامه جعل کردیم تا سابقه کارش درست شود و برای دیوان محاسبات به مشکل نخورد. البته نامهاش خیلی سوتی داشت. فکر کنم [دکتر] نوبهاری تنظیم کرده بود. مثلا تاریخش را به سال ۸۳ زده بودیم، اما فونتی که بخشی از نامه با آن تایپ شده بود، اصلا آن سال نیامده بود. یا آدرسی که زیر نامه خورده بود، آدرس سال ۸۳ پژوهشکده [شهید رضایی] نبود. خود متنش هم به گواهی رضایت اولیاء در دبستان شباهت داشت. نه مشخصات [مهرداد] بذرپاش درست ذکر شده بود، نه تاریخ اشتغالش در پژوهشکده [شهید رضایی] دقیق مشخص شده بود. حالا بماند که دانشجوی سال دوم سوم کارشناسی را چه به معاونت آموزشی یک پژوهشکده!
پینوشت: قبل اسم [مهرداد] بذرپاش، «دکتر» نوشته بودم. اما این مصحح کانال همه را حذف کرد. گفت پایاننامه دکترایش تقلبی بوده و مدرکش مشکل دارد.
@Rasool_Concerns
🤣 118👍 11🔥 7😁 5👎 3👏 3👌 2❤ 1🤩 1💯 1
Photo unavailableShow in Telegram
#دغدغههای_رسول
یکشنبه، ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
بعدازظهر در دفترم [در دانشگاه] نشسته بودم. داشتم سوالات امتحان را طراحی میکردم. شنیده بودم امروز نتایج [تأیید] صلاحیتها [در انتخابات ریاستجمهوری] میآید. تلوبیون را با صدای کم زیر چشمی میدیدم. بالاخره نتایج را اعلام کردند. مطابق انتظار بود. یعنی از شورای نگهبان انتظاری جز این نمیرفت. شورای نگهبان واقعا توحیدی عمل میکند. کاری کرده که هیچکس از مردم [ایران] جز خدا [و ملائکهاش] به کس و چیز دیگری امید نداشته باشند [و مطمئن باشند که آنها اوضاعشان را بهتر نخواهند کرد].
فکر کردم حیف شد در انتخابات [امسال] شریف نمایندهای ندارد. [مهرداد] بذرپاش میتوانست نماینده خوبی باشد. قبلا هم در دانشگاه زیاد حمایتش کرده بودیم. مثلا چند سال پیش پژوهشکده [شهید رضایی] برایش نامه جعل کرد که سابقه کارش درست شود. شاید در شبهای بعد بیشتر درباره مهرداد بنویسم.
[علی] لاریجانی هم میتوانست نماینده شریف باشد. هم خودش در شریف درس خوانده، هم پسرهایش اینجا بودهاند، هم [دکتر حسین] افشین در ستادش بود. یادش بخیر، چقدر به این [دکتر حسین] افشین گفتم بیا در دوران [ریاست] من معاونتی چیزی بردار. اما قبول نمیکرد. در دوران [دکتر] فتوحی تقریبا همهکاره دانشگاه بود. واقعا هم آدم سیاس و باهوشی است. آخرش زیر بار نرفت که در سابقهاش [لکه ننگ] همکاری با من باشد. جا دارد الآن زنگش بزنم. بگویم «نظام با من که خودی بودم، اینطور رفتار کرد. انتظار داشتی [علی] لاریجانی را تأیید [صلاحیت] کند؟»
@Rasool_Concerns
🤣 86👍 11👎 6👏 4❤ 2🕊 2
#دغدغههای_رسول
شنبه، ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
جمعهشب در خانه نشسته بودیم و تخمه میشکستیم که ناگهان گوشی [تلفن] زنگ خورد. برداشتم و دیدم No Caller Id روی صفحه گوشی هست. خوشحال شدم و گفتم حتما آقای [....] یاد ما کرده است. گوشی را جواب دادم و گفتم شما؟ گفت: «اینجا فقط من سوال میکنم. [.......] هست از دفتر پیگیری. برای پارهای از توضیحات فردا تشریف بیاورید میهمان ما باشید.» تشکر و خداحافظی کردم و پشت بندش با [مهندس] روحورزی تماس گرفتم که ببینم موضوع چیست. واضح جواب نداد، اما ظاهرا برخی از بچهها گزارشهایی از دغدغههای من به بالا رد کردهاند. البته گفت چیز خاصی نیست و با صحبت حل میشود.
پرسیدم فردا بروم آنجا ناهار هم میدهند؟ گفت بله، از همان زمان [ریاست] شما که تأکید کردید، هماهنگ کردهایم، همه میهمانان از دانشگاه را ناهار میدهند. خیلی خوشحال شدم، همین یک قلم از [معدود] دستاوردهای من برای شریف باقیاتالصالحات بماند، خیر دنیا و آخرت را بردهام.
امروز صبح به دفتر [پیگیری] رفتم. لیست بلندبالایی از اتهامات را روبهرویم گذاشتند: تشویش اذهان عمومی، تشویش اوهام خصوصی، جعل هویت، توهین و افترا، اخلال در نظم عمومی، اخلال در بینظمی خصوصی، افشای اطلاعات محرمانه، انتشار اطلاعات عمومی، همکاری با دول خارجی، حضور در دول داخلی، انتقاد غیرسازنده، انتقاد سازنده ولی غیراخلاقی، انتقاد سازنده و اخلاقی ولی غیرمحترمانه و دهها مورد دیگر.
کارشناس محترم [پرونده] گفت که سهتا [از اتهامها] را انتخاب کنم. گفتم چرا سهتا؟ گفت پس چندتا؟ گفتم ببخشید، حواسم نبود اینجا فقط شما سوال میکنید. اگر اجازه بدهید تشویش [اذهان] و جعل [هویت] و همکاری با دول [خارجی] را انتخاب میکنم. گفت یک لیوان شربت بهت میدهم و گزینه یک را با پنج عوض میکنم. قبول نکردم. شروع کردم به توضیح دادن [درمورد اتهامات]. ابتدا از موضوع اصلی یعنی همین کانال دغدغهها شروع کردم. از اساس هرگونه ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با این کانال را تکذیب کردم و از نویسنده آن اظهار بیاطلاعی کردم. گفتم درست است که من در آن کانال مینویسم، اما در واقع این من نیستم که در کانال مینویسم، بلکه شخص دیگریست که به جای من در کانال مینویسد تا بگوید من در کانال مینویسم.
از تصمیم من برای ورود به رقابت ریاستجمهوری و تشویش اذهان با استفاده از ظرفیت رسانهای کانال پرسید. گفتم من فقط به نیت خدمت آمده بودم و با این حال که فرصت نکردم ثبتنام کنم، حاضرم بنا به وظیفه شرعی به نفع کاندیدای اصلح کنار بروم. نام کاندیدای اصلح را هم گوشه کارتی یادداشت کردم تا بعد جلسه یادم نرود. تازه صحبتمان با کارشناس محترم [پرونده] گل انداخته بود که زنگ خورد و وقت مان تمام شد. پرسیدم از ناهار خبری نیست؟ گفت اینجا فقط من سوال میکنم، بفرمایید بیرون.
امیدوارم توضیحاتم به اندازه کافی قانع کننده بوده باشد، وگرنه مجبورم کانال را با اسم مستعار ادامه بدهم.
پینوشت: آخرش پرسیدم فقط یک سوال اجازه دارم بپرسم؟ [کارشناس پرونده] گفت بپرس. گفتم من که در این کانال نمینویسم، هرکه مینویسد، اجازه داره از جلسه امروز هم بنویسد؟ [کارشناس پرنده] گفت مشکلی ندارد. اما به دو شرط؛ اولا بدون عکس باشد، ثانیا قبل از ساعت ۲۲:۳۰ منتشر شود که ما هم [قبل از خواب] بخوانیم.
@Rasool_Concerns
🤣 96🕊 10👍 7👎 3😢 3
Photo unavailableShow in Telegram
#دغدغههای_رسول
چهارشنبه، ۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دوشنبه دحوالارض [۲۵ ذیالقعده] بود. شبش نیت روزه کردم. صبح که بلند شدم، یادم آمد ۱۴ خرداد است و باید به مرقد [امام خمینی (ره)] بروم. از نیت دیشب پشیمان شدم. هوا خیلی گرم بود. اما گفتم چارهای نیست. [روزه را] ادامه دادم. ثوابش زیاد است.
راهی مرقد [امام خمینی (ره)] شدم. خداراشکر شلوغ بود. گوشهای که سایه بود پیدا کردم و نشستم. مشغول شنیدن بیانات [حضرت آقا] شدم. تلفنم را هم درآوردم تا تصویر را هم [در تلوبیون] ببینم. صداوسیما گاهی نامزدهای انتخاباتی را هم نشان میداد. اما عدالت را رعایت نمیکرد. وحید [جلیلی] هوای برادرش را دارد. امید داشتم که من را هم [به عنوان نامزد انتخابات] نشان دهند. اما هرچه صبر کردم، [در تلویزیون] نشانم ندادند. ناراحت شدم. گفتم اینها از همین ابتدا به نفع نامزد خودشان کار میکنند. اما بعدش یادم آمد اصلا در جایی نبودهام که دوربینی باشد. بیرون مراسم در گوشهای نشسته بودم. ناراحتیام مقداری رفع شد. البته بعدش هم یادم آمد هنوز [در انتخابات] ثبتنام نکردهام. ناراحتیام کامل رفع شد. سریع راه افتادم که به تهران برسم و به میدان فاطمی [وزارت کشور] بروم.
اول به خانه آمدم. خسته بودم. روزه توانم را کم کرده بود. گفتم کمی بخوابم و آخر وقت برای ثبتنام [در انتخابات] بروم. کلاسش هم بیشتر است. بیدار که شدم، نزدیک غروب بود. نمیدانستم هنوز فرصت برای ثبتنام هست یا نه. حال بیرون رفتن از خانه را هم نداشتم. دو فکر هم به ذهنم رسید که بیشتر مرددم کرد. اول اینکه با خودم گفتم نظام یکبار اخیرا با من بیمهری کرده است. اگر در انتخابات ثبتنام کنم و رد صلاحیت بشوم، همین [اندک] علقه باقیماندهام به نظام هم از دست میرود. طرفداران [نداشتهام] هم ممکن است مثل طرفداران [دکتر] محمود [احمدینژاد] ضدنظام شوند.
دلیل دوم هم این بود که یادم آمد [دکتر محمد] مقیمی در انتخابات ثبتنام کرده است. یکبار که چند شب پیش با [دکتر] زلفیگل صحبت انتخابات بود، گفت که قصد کاندیداتوری ندارد. پرسیدم چرا؟ جواب داد از وزارت [سم] علوم یک نفر کافی است. دیدم حرف درستی میزند. از بین روسای [سم] دانشگاهها در دولت سیزدهم هم یک نفر برای حضور در انتخابات کافی است. [بسیاری از] مردم تازه قند را حذف کردهاند. تحمل بیشتر از این را ندارند.
@Rasool_Concerns
🤣 74👎 5👍 4🔥 2❤ 1😁 1
#دغدغههای_رسول
یکشنبه، ۱۳ خرداد ۱۴۰۳
[متأسفانه] فضای انتخابات کشور را برداشته است. الآن میفهمم منظور تراپیستم از مووآن چه بود. خداراشکر رجال سیاسی نظام تراپیستهای خوبی دارند.
[متأسفانه] هنوز برای ثبتنام به وزارت [کشور] نرفتهام. البته امروز اتفاقی افتاد که یک قوت قلب دیگر برایم بود. جلیل جعفری هم در انتخابات ثبتنام کرد. حالا من که ایشان را نمیشناسم، ولی میتوانم روی اشتباه رأیدهندگان به ایشان هم حساب کنم. شانسم هرروز دارد بالاتر میرود. حیف است از دست بدهم.
[دکتر] محمود [احمدینژاد] هم امروز به وزارت [کشور] رفت. عکسها و فیلمهای عجیبی از حضورش در وزارت کشور منتشر شده است. از باقی نامزدها هم همینطور. هروقت خواستم بروم، باید حواسم باشد که جلوی عکاسها سوتی ندهم. شاید خوب باشد چند مأمور حراست[نما] را با خودم ببرم که دوربین عکاسها را ضبط کنند. در دانشگاه زیاد این کار را کردهاند. [در ضبط دوربین] حرفهای شدهاند.
کمکم دارم برای مناظرات هم آماده میشوم. یکی از لوازم حضور در مناظرات، نپذیرفتن مسئولیت کارهای قبلی و فرار رو به جلوست. در همین راستا، چند روز پیش ایمیلی به [گروه ایمیلی] شریفپرافز زدم و اعتراض کردم که چرا رتبه دانشگاه در QS افت کرده است.
📸 عکس سعید جلیلی از: مرضیه سلیمانی
📸 عکسهای محمود احمدینژاد از: صادق نیکگستر
📸 عکس وحید حقانیان از: سهند تاکی
@Rasool_Concerns
🤣 65👍 7👎 3❤ 2😁 2😢 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.