سلكا از زمين

تو شرايطى نبودم كه پاسخگو باشم. از امشب شروع ميكنم.

من عذر ميخوام تازه از خاك سپارى اومدم و ديگه نايى برام نمونده ميدونم گفتم شنبه مسام اما همين پيامم به زور دارم ميدم چون اقلا وظيفمه اطلاع رسانى كنم بهتون

بچه ها من پدربزرگم فوت كرده تو شرايطيم نيستم كه بتونم جواب بدم نت درست درمونى هم ندارم شنبه برميگردم.

ميخواستم امروز هم بيام از ساعت ٢ ولى ديدم فراخوانه پس به احترام فراخوان امروز بساط بى بساط.

- من امروز با دو نفر خداحافظى كردم. با دوتا عزيزم. هر دو زنده ان. يكيشون رو سال ها فكر كردم از دست دادم. وقتى فهميدم زندست، خوشحال ترين ادم جهان بودم. و همينطور عاشق ترين. عشق… ما به ازاى هر فرد يك تعريف براى عشق داريم، هر فرد هم هزاران تعريف ميتونه داشته باشه براش. و خب من با يكى از اون هزاران معنى عاشق اون فرد بودم. راستش، هنوزم هستم. عشقى كه مثل پرستيدن اون فرده. به قدرى كه مثل ماه زندگيم ميدونستم اون ادم رو، چون منشا عشقم به ماه اون بود. و ازشما چه پنهون؟ وقتى دوباره پيداش كردم همه ى اطرافيانم معتقد بودن اون ادم درست مثل ماه زندگيمه و داره شبى كه توش گير كردم رو روشن ميكنه. سال ها دلتنگى كشيدم. وقتى دوباره به دست اوردمش توى ابر ها پرواز ميكردم ولى امشب.. امشب دوباره تموم شد. امشب دوباره از دستش دادم، ولى براى هميشه. ᨳ᭬( @IsmsPedia )

-من وقتى اينجارو زدم توى ذهنم بود كه يه كار فرهنگى كنم. كه اطلاع رسانى كنم يه سرى چيزارو، چيزايى كه شايد واجب نباشه كه بدونين اما اگاهى هميشه بهتر از ندونستنه. به مروز زمان فهميدم خيلى چيزاى بيشترى هستن كه بايد راجبشون حرف بزنيم. خيلى چيزا هم هستن كه من چيزى راجبشون نميدونم و بيشتر شدن اعضاى تيممون اينو بهم فهموند. امروز هم يه چيز جديد فهميدم. يا شايدم ياد گرفتم، نميدونم. ولى اينو ميدونم كه دوست دارم راجبش صحبت كنم باهاتون. ᨳ᭬( @IsmsPedia )

امروز از ساعت ٥و نيم ميتونين پايين تر از باغ فردوس پيدام كنين اكثر كارايى كه باهامن اپلود نشدن و سعى ميكنم جواب همتونو بدم تا شب

من امروزو با دوشنبه اشتباه گرفتمممم

ولى اگر دوست داشتين امروز ساعت ٥:٣٠ پايين تر باغ فردوس ميتونين پيدام كنين

انقدر حجم پياما بالاست داره گريم ميگيره