cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

شـــوبــات 🎲

لبات زیر دندونم طعم دیگه ای داره... ❤️‍🔥 " Şubat شـــوبــات " ╎ به قلم: ملیکا شاهوردی↝╎ ❗هرگونه کپی حرام و پيگرد جدی قانونی دارد ❗

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
15 758
مشترکین
-4024 ساعت
-4637 روز
+42230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

VIP ‼️ VIP ‼️ برای مطالعه فایل کامل رمان با 740 پارت آماده همین الان وارد اپلیکیشن باغ استور بشید. نگم براتون از پارت ها 🥹❤️
نمایش همه...
VIP ‼️ VIP ‼️ برای مطالعه فایل کامل رمان با 740 پارت آماده همین الان وارد اپلیکیشن باغ استور بشید. نگم براتون از پارت ها 🥹❤️
نمایش همه...
👍 2
VIP ‼️ VIP ‼️ برای مطالعه فایل کامل رمان با 740 پارت آماده همین الان وارد اپلیکیشن باغ استور بشید. نگم براتون از پارت ها 🥹❤️
نمایش همه...
᯽•᯽•᯽•᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•🩸 ᯽•🩸 🩸 #شــوبــات #نویسنده_ملیکا_شاهوردی                    •••° شــوبــات بدن یخ زده‌ی دخترک را به آغوش کشید و وارد حمام شد. می‌توانست خونریزی، دردش و تبش را با آب داغ کمی آرام کند. تا زمانی که خورشید بیاید... شیر آب داغ را باز کرد و همانطور که دنیز در آغوشش بود زیر دوش ایستاد. ناله‌های قطع نمی‌شدند و همچنان خونریزی داشت. نگاه به خون هایی که همراه با آب، کف زمین می‌ریختند انداخت و دستش را با نوازش روی صورتش کشید. - تاریخ پریودیت کیه خوشگلم؟ ناله کرد و سرش را در قفسه‌ی سینه‌ی عدنان فشرد. انقدری بی‌حال بود که حتی نمی‌توانست پلک‌هایش را باز نگه دارد. درد و خونریزی ناتوانش کرده بود. تاریخ ها را در ذهنش مرور کرد و با مکث زیاد جواب داد: - هشت... هشت روز دیگه... با سکوت عدنان، آب دهانش را پر سر و صدا بلعید و به سختی پلک باز کرد. آب از سر و صورتش می‌چکید و نگاهش تار بود. اما صورت عدنان را می‌توانست ببیند. چشمانی که تا چند دقیقه پیش خشمگین بودند و حالا نرم و ملایم... مهربان! - Çok güzel.. Çok güzel! خیلی خوبه، خیلی خوب... تک خنده‌ای کرد و سرش را نزدیک برد که دنیز نتوانست متوجه‌ی رفتارش شود. چه چیزی خوب بود؟ اصلاً دلیل خنده‌اش چه بود؟ - وقتی میگم دختر خاص منی یعنی این که همه‌چیت رو باهام هماهنگ می‌کنی خوشگل بابا... #prt_399 هرگونه کپی پیگرد جدی قانونی دارد ❗
نمایش همه...
72💔 13👍 12👀 5🥰 3
VIP ‼️ VIP ‼️ برای مطالعه فایل کامل رمان با 740 پارت آماده همین الان وارد اپلیکیشن باغ استور بشید. نگم براتون از پارت ها 🥹❤️
نمایش همه...
👍 7
᯽•᯽•᯽•᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•᯽•🩸 ᯽•᯽•🩸 ᯽•🩸 🩸 #شــوبــات #نویسنده_ملیکا_شاهوردی                    •••° شــوبــات "لعنتی" زیر لب گفت و دستانش را پشت زانوهایش برد. آرام بلندش کرد و روی‌ تخت گذاشت. شدت خونریزی‌اش زیاد بود. زیادتر از دیشب... دستش را روی پیشانی‌اش گذاشت و از‌ تضاد صورت گر گرفته و بدن سرمازده‌اش تعجب کرد. جدای خونریزی تب هم داشت و حالش بدتر از این ها بود. -‌‌ دنیز؟ سیلی آرامی به دو طرف صورتش زد تا هوشیاری‌اش را چک کند که دنیز ناله کرد و به خودش پیچید. - زیر دلم...داره میترکه از درد... دستش را با نوازش پشت کمرش کشید و رویش خم شد. - هیشش، تو دختر قوی منی خوشگلم. تحملت خیلی زیاده... با حرف‌هایش سعی کرد آرامش کند و در همان چشم چرخاند تا موبایلش را پیدا کند. اما یادش افتاد طبقه‌ی پایین روی‌ کانتر است. نفس کلافه‌ای کشید و از جایش بلند شد. با قدم های بلند از اتاق خارج شد و دستش که خونی بود را پشت ربدوشامبرش کشید. بالای پله ها ایستاد و به اوزان و سینانی که روی مبل نشسته بودند نگاه کرد و عصبی غرید: - Ozan, hemen güneşi ara ve buraya gelmesini söyle... çabuk ol! اوزان همین الان زنگ بزن به خورشید و بگو بیاد اینجا؛ عجله کن! توجهی به نگاه متعجب هردویشان و سوال های سینان نکرد و مجدد به اتاق بازگشت. #prt_398 هرگونه کپی پیگرد جدی قانونی دارد ❗
نمایش همه...
👍 83 15💔 12🥰 4🔥 1
من بردینم... بردین ملکشاهی! با ۳۰ سال سن، آقای یک محله و بزرگ یک طایفه‌ هستم! آدمای زیادی و از بین بردم و اسلحه و دعوا بخشی از زندگی روزمره منه... توی محله ما افراد غریبه جایی ندارن چون دشمن های من خیلی زیادن! اما اینبار غریبه‌ای که به محله ما اومده یه دختر دانشجوی ریزه میزه و لونده که میخواد منو رام کنه و...💦 https://t.me/+f3ufs7ylxKo2ZmM0 https://t.me/+f3ufs7ylxKo2ZmM0 فول هات و ممنوعه🔞💦
نمایش همه...
👍 2
👅الفای سکسی🫀 دختر شیطونی که دلش پیش رئیسش گیر میکنه و توی مهمونی توی مستی با هم میخوابن... بعد از اون اینقدر عطش دارن که حتی وسط شرکت هم... https://t.me/+Tqjv2xoh2CdkZGU0 #دارای‌صحنه‌های‌باز 🩸
نمایش همه...
👌 2
👅الفای سکسی🫀 دختر شیطونی که دلش پیش رئیسش گیر میکنه و توی مهمونی توی مستی با هم میخوابن... بعد از اون اینقدر عطش دارن که حتی وسط شرکت هم... https://t.me/+Tqjv2xoh2CdkZGU0 #دارای‌صحنه‌های‌باز 🩸
نمایش همه...
VIP ‼️ VIP ‼️ برای مطالعه فایل کامل رمان با 740 پارت آماده همین الان وارد اپلیکیشن باغ استور بشید. نگم براتون از پارت ها 🥹❤️
نمایش همه...
👍 3
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.