شکویالشریف
ناگزیر از نوشتنم. واژهها تنها حرف مرا میفهمند. سکوت را دوست دارم. لبخند را. و چشمانت را. کجا باید بنشینم تا خَم نگاهت خُمم را پر کند. کانال ۲۴ ساعتهی ممد شریفی [شعبه مرکزی] کامنتها را بستم اما نقد و بحثی بود هستم: @sharifimoqaddam
نمایش بیشتر- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
در حال بارگیری داده...
فروش و ارسال برنج درجه یک به سراسر ایران با مدیریت اسماعیل عبدی کانال تلگرام
https://t.me/Amoozgar_Riceسفارش از طریق: دایرکت اینستاگرام: @Amoozgar.Rice و شماره تلفن: 09126611876
از دیروز به این تصویر فکر میکنم. هر بار که میبینمش بیشتر از قبل بین خودم و خودش نزدیکی احساس میکنم. سالهاست به انتخاب و بخشی به رخداد و سرنوشت خارج از انتخاب من اما با پذیرشم میانهی بلوار درست وسط جایی که دو طرفش ماشینها با سرعت تردد میکنند قدم میزنم و ارتزاق میکنم. من گاوم. اما حتی میان گاوها هم گاوترم. ماع. رانندههای ماشینهای بلوار کیاشهر حسنرود که یک سمتشون دریا و سمت دیگهشون شالیزار هست، اغلب وقتی از من رد میشند برام بوق میزنند. برخی با انگشت به بچههاشون که توی ماشین نشستند من رو نشون میدهند. عجب گاو خریه. من چشم به چشمشون میدوزم. نگاهشون میکنم تا وقتی رد بشند. سال هزار و سیصد و چند سال هزار و چهارصد و. قرن چرخید. و هنوز پشت میلههام. سی سالم شد. چند سال دیگه مونده. جعبهی سیاه فلانی. جعبهی قرمز فلانی. حراست بانک مرکزی. واردکننده مشروب. برادر رئیسجمهور. کسی که خودش رو جای مامور وزارت جا زده بود. کسی که صد تومن چک داشت. کسی که سیصد تومن کلاه زده بود. معلم ریاضیای که شهردار شده بود. معاون همون قوهای که بهت حبس داده بود. اون یکی این یکی. معلم. دانشجو. چپ. راست. مامور سابق فلانجا. اعدامیها. متهم جاسوسی. بند جوانان. سگ به روحتون. دو هفته است شبها درها را قفل میکنم. وسط بلوار که راه میروی هر امکانی هست. شاید کسی زد کنار و خرکشت کرد و سوار ماشین بردت کشتارگاه. ای پدرسگا. سگ. دلم یک سگ میخواهد. سگی که پاچهشان را بگیرد. نه هر سگی. سگی که بایستد. چشمانش اشک جمع شود، وقتی سوارم میکنند. دنبالم قشقرق بپا کند. و چند کیلومتر دنبال ماشین بدود. کات. این چه صحنهی تخمیای است که میگیری. اینجا که اونجا نیست. همهاش فیلم دیدی. از روی فیلم فیلم ساختن همین است. منطق ندارد. مگر اسلحه ندارند؟ اینجا میکشند سگ را. حتی شاید قبل از اینکه واقی بزند. باشه صحنهی سگ رو کنسل میکنم. برگردیم به بلوار. خارجی/روز/گاو در حال پرسه زدن گاو خیال مرتع میکند. دوازده سال است درست غذای خانه نخوردهام. از وقتی که دانشجو شدم. سال چند بود؟ ترم دومش درویش شدم. بستهی نقش یک دوست. خیال. جنید را گفتند چیست تصوف؟ گفت تصحیح خیال. خیال. از خیالی صلحشان و جنگشان همانجاها بود که وسط بلوار شدم. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها؟ ها؟ ازدواج کردم. ترم چند بودم؟ جدا شدم. سرعت. تب تند زود به عرق مینشینه. دوباره ازدواج کنم؟ گرفتنم. آنجا که عرب نی میانداخت. سگ اینجا تب دق میگیره لعنتیا. گاو موجود مدنیالطبعه. نه گوسالهای نه گاوی. کشتارگاههای استرالیا به شما شرف دارند. اینجا هیچ علفی سبز نمیشه که. والا طویله هم آب داره. این چه وضعشه. ماع. بلوار فشافویه را فقط وقتی ملاقات داشتم میدیدم. یک تپه در دوردست بود. از پوسته که با افسر خارج میشدیم چشمامون رو جمع میکردیم تا ببینیمش. قدیمیا گفته بودن دور رو ببینید که اگر ولتون کردن بتونید راه برید. ولم کردند. میتونم راه برم. دور رو ولی نمیبینم. برگشتم تو بلوار. سر جای خودم. جدا شدم. چون هی میپرسید. وقتی نیستی ماعماع کنی، موسیقی زندگی سوراخ میشه. از پشت گوشی ماعماع کردن فایدهای نداره. داره ولی خب. صدای ماشین اذیتم میکنه. اینکه یادم میره علف بخورم. اینکه جمعهها ترافیکه اینجا و گیر میکنم و برمیگردم تو انفرادی. اینکه هنوز باید صد بار ماع کنم که بفهمند. میگه تو گاو نیستی گوسالهای. راست میگه گوسالهام چون از کشتارگاه برگشتم. و میدونم چقدر خوبه گاو زنده بودن.
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.