cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ 👫کلبه ❤️عاشقانه

بسم الله الرحمن الرحیم نمِشه هراتی باشی وُ اِی کانال‌ر ندیشته باشی!❤️👌 شادکردن مردم گنـاه نیسـت! کانال هراتیان دریچه‌ی بسوی حقایق جامعه بصـورت طنـز🎭 ملته شاد نگهمیداریم بـدون توهـین به دیـن مـذهـب و قومیـت،خنده حق شماست!❤️ #کانال_هراتیا

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 460
مشترکین
-224 ساعت
-407 روز
+2230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

حضرت مادر❤️چراغ و روشنی منزل است موج آرامش ز دریا برکویر ساحل است روشن است هرخانه و کاشانه یی از عشق تو نقش شعر در کاغذ و نقش تو اما در دل است رنج و سختی زیادی دیده یی از دست من هرچه کردم آخرش هم مهربانی حاصل است من فدای قلب بیمار ولب خندان تو هی بمیرد آنکه از یاد تو گاهی غافل هست گرمی آغوش تو یک عالم بی انتهاست احتیاج اش است آنکه پیر و حتی کاهل است مادرعزیز❤️روزت فرخنده باد!
نمایش همه...
3❤‍🔥 1👌 1😍 1💯 1
ای ام ده پارت از رومان تقدیم تان عزیزان از رومان لذت ببرین🙂
نمایش همه...
3❤‍🔥 1🔥 1👌 1😍 1💯 1
رومان #رومان_حسرت_اغوش_تو #نویسنده‌ها_اسیه‌وs,m #پارت ۲۰ به جواب تمام گپ ها مه رویا اشک ها خو پاک کرد و گفت : ببخش خواهری چیزی نگفتم وخستادم رفتم بیرون ک دیدم محمد تا مه دید از کنار دکان آماد پیش مه پشت سر مه هم رویا آماد خیره به هر دو ک چشم ها مه اشکی بود گفت : خیر باشه چی گپ شده رویا : همه خاطر تو هست دوست مه از دست مه ناراخت شد آرزو فهمید که مه از قصد دادم شماره تو به او محمد خیره شد به مه و چیزی نگفت ک به راه افتادم طرف خونه هر چی محمد و رویا گفتن بیا خودی موتر بریم گفتم ن م میرفتم اونا هم پشت سر مه خودی موتر آهسته آهسته میامادن تا رسیدم بع خونه خو تا رسیدم خود خو انداختم رو تخت خدایا ای چی درد بود که به مه دادی آخه بهترین دوست مه به مه دروغ گفت از قصد کاری کرد ک مه خودی پسر خاله او گپ بزنم یعنی چت کردن ما وابسته شدن مه عاشق شدن مه همه بازی بود اینا ماستن مه بازی بدن .هزار فکر و خیال بود داخل سر مه اما ای هم خوب می‌فهمیدم نمبتونستم بیخیال محمد بشم چون بدون او نمیشد خیلی ماستم آور خیلی او شب هر چی محمد زنگ‌ زد پیام داد جواب ندادم ک ندادم خیلی ناراخت بودم از او ک بع مه راست خو نگفت
نمایش همه...
3❤‍🔥 1👌 1😍 1💯 1💋 1
رومان #رومان_حسرت_اغوش_تو #نویسنده‌ها_اسیه‌وs,m #پارت ۱۹ رویا : جان مه : اینا چی معنی م م گیج شدم اشک ها مه بریخت شوک زده بودم یعنی چی یعنی عشق مه و دوست مه بازی دادن نماستم باور کنم نماستم فکرا خو بع زبان بیارم میترسیدم رویا جواب نداشته باشه میترسیدم قبول کنه میترسیدم بگه راسته میترسیدم ک اعتماد م شکسته باشه ... مه: چری شماره ک داده بودی شماره پسره خاله ت هست چری چری صدا یکی هست چری آخه گریه میکردم و درست نمیتونستم گپ بزنم مع: لطفا نگو اینا یکی هستن نگو نگو ک از قصد شماره پسر خاله خو دادی رویا یک چیزی بگو تو ای کاره خودی مه نمیکتی نه رویااااا آزی ک چیزی نمی‌گفت عصبی میشدم و باعث شد صبر مع خلاص بشه و جیغ بزنم ک پرستاد آماد و دو داد و گفت سر و صدا نکنم
نمایش همه...
1🔥 1👌 1😍 1💯 1
رومان #رومان_حسرت_اغوش_تو #نویسنده‌ها_اسیه‌وs,m #پارت ۱۸ مه: ن چیزی نیه رویا : بازم راستی او پسره چیکار کردی مه: هیچی بگفتم گفت خوبه دیگه پیام ندادم رویا : او هم دیگه نداد 🙄 مه: نه نداد چیکار داره ک بده رویا : خو خوبه پس مه: ها دیگه او روز تا شوم خونه رویا اونا بودم و باز رفتم خونه خو عذاب وجدان داشتم ک به رویا راست نگفتم اما خبر ندیشتم او از مه بیشتر خبره چند روز تیر شد یک روز خونه رویا اینا بودم ک باز حال رویا خراب شد گفت شماره آخری از پسر خالی هست زنک بزنم گفتم خوبه گوشی او وردیشتم ک زنگ. بزنم ک دیدم وی ای ک شماره محمد هست متعجب خیره شماره بودم ک رویا گفت : زود باش بیخبال شدم تیزی زنگ زدم به پسره و گفتم بیا دنبال رویا ک گفت خوبه اما ای چی رقم امکان داره ای شماره محمد بود ای صدا صاحب شماره محمد بود اینجی چی گپه هی به همی فکرا بودم که پسره آماد و رویا بردم کلینک وقتی سیروم رویا خلاص شد گفتم : رویا
نمایش همه...
1👌 1😍 1💯 1
رومان #رومان_حسرت_اغوش_تو #نویسنده‌ها_اسیه‌وs,m #پارت ۱۷ بع هر سختی بود قطع کردم و رفتم داخل اتاق و راحت خواب شدم دیگه بعد او روز گاهی چت میکردم اما بیشتر زنگ میزدم شب ها جدا از خواهر خو داخل اتاق دیگه خواب میشدم ک بتونم زنگ بزنم هر شب خودی محمد گپ میزدم و باهم گپ میزنم خیلی خوب بود و مه هر روز بیشتر از دیروز وابسته او میشدم از وقتی محمد شده بود رویا فراموش کرده بودم رویا ک چی حتی خود خو فراموش کرده بودم گفتم باش امروز برم خونه اونا آماده شدم رفتم خونه رویا اینا رفتم ک رویا گفت رویا : به به آرزو خانوم وی عجب یادی از ما کردی مه : از ما هم عجبی هست رویا : ای روز عا ها خوب چی خبرا م : سلامتی از ت چی خبر رویا : شکر چیه حس میکنم چیزی هست 🙄 @Roman_herati
نمایش همه...
1👌 1😍 1💯 1
رومان #رومان_حسرت_اغوش_تو #نویسنده‌ها_اسیه‌وs,m #پارت ۱۶ هر لحظه گریه مه بیشتر بیشتر از قبل میشد آخر دل زدم به دریا و رفتم بیرون ک زنگ بزنم خدایا خودت ببخش اما مه واقعا بدون محمد نمیتونم رفتم داخل سرا آخر سرا ک خیلی فاصله داشت با خونه و زنگ زدم به محمد ک بع دو بوق نخورده جواب داد محمد: سلام خوبی نمیتونستم گپ بزنم هیجانی شده بودم صدا مه بیرون نمیشد گپ زدن یاد مه رفته بود تا کم کم راحت شدم و جوابی دادم بعد او تا دو ساعت خودی محمد گپ میزدم وقتی ک گپ میزدم خیلی خوب بود واقعا از چت کردن زنگ زدن خیلی بهتر بود دل م نماست قطع کنم اما خب نمیشد و باید هر دو خواب میشدم
نمایش همه...
1🔥 1👌 1😍 1💯 1
رومان #رومان_حسرت_اغوش_تو #نویسنده‌ها_اسیه‌وs,m #پارت ۱۵ خیلی خیلی وابسته او شده بودم خیلی علاقه مندی شده بودم ک حتی بدون او دیگه یک روز شب نمیتونستم یک شب ک چت میکردم گفت محمد :زنگ‌ بزن آرزو مه: نمیشه محمد : چری مه مام صدا عشق خو بشنوم مه: آخه همه خوابن ابشتع زنگ بزنم خواهر م هم کنار مه محمد : خوب وخی برو بیرون زنگ بزن مه: اگه کسی دید چی محمد : نمیبنه اگه مه دوست داشته باشی زنگ میزنی مه خسته یوم از صبح سر کار بودم نمبتونم چت کنم اگه مایی گپ بزنم زنگ بزن فعلا شب خوش رفت از صفحه چت بیرون و دیگه هر چی پیام دادم جواب نداد ک نداد خدایا چیکار کنم مه بدون او نمیتونم اخه ولی نمیشه هم زنگ بزنم اگه زنگ بزنم کسی بشنوه و ببینه چی خدایا خودت کمک کن چیکار کنم بدون اختیار از خود مه اشک ها مه شروع کرد به ریختن اصلا نمیتونستم خود خو کنترل کنم خدایا چیکار میشه بگو جواب بده خدایا چیکار کنم ....
نمایش همه...
1👌 1😍 1💯 1💋 1