cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

"غَثَیان" زینب عامل💚

"بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم" پارت گذاری مرتب

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
24 045
مشترکین
-3324 ساعت
-1917 روز
-77430 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

پارت
نمایش همه...
AnimatedSticker.tgs0.51 KB
Repost from N/a
00:05
Video unavailable
آلا همون دختری که بهش تجاوز کردم... دختری که کاری کرد از خودم متنفر شم، کاری کرد شش سال نتونم یه خواب راحت داشته باشم... تجاوز کردم، ولش کردم، اما فکر و خیال اون منو ول نکرد... https://t.me/+SXpt_Gza60A1YmI0 https://t.me/+SXpt_Gza60A1YmI0 حالا برگشتم، برگشتم سراغش تا شاید بتونم یه روش خودم جبران کنم اما... آلا زیادی فرق کرده! #ممنوعه #فول_صحنه
نمایش همه...
6.89 KB
Repost from N/a
#part276 -اولین سکس که درد نداره متکا رو بذار زیر کمرت قرار بود از دخترک انتقام بگیرم، دل دل زدنش رو دوست داشتم. مضطرب آب دهنش رو قورت داد : -اخه ما که زن و شوهر نیستیم تازه تو هنوز بهم نگفتی دوستم داری نیشخندی به ساده لوحیش زدم و فاصله بین چونه و لبش رو بوسیدم: -بهت گفتم من عملی ثابت میکنم تو آنشرلی عبیدی... یعنی همه کسم،یعنی زندگیم میخوام مهر عبید بخوره رو تن خوشگلت بزودی انتقامم رو میگرفتم و تشت رسوایی شیخ با صدا روی زمین میافتا گردنش رو که مکیدم ناله ی پر نیازی کرد: -جووون...جوجه ی سکسی عبید لبش رو با خجالت گزید و سرش رو توی گودی گردنم پنهون کرد: -اینجوری نگو عبید جونم،خجالت میکشم -خجالت چیه توله؟ تو امروز فقط باید واسه من ناله کنی میخوای زن عبید بشی خودم رو بین پاهاش جا دادم و با دیدن لای پاهای صورتش و نبض دارش گفنم -نمیتونم از این بدن خوشگلت بگذرم به کمرش چنگ زدم و عضو سفتم رو توی واژن خشکش فرو کردم. صدای جیغش بلند شد و با التماس گفت: -آی...آی...درد داره...عبید وای خدا مردم... تو رو خدا در بیار میسوزه با التماس هاش دیوونه شدم و با پشت دست محکم توی دهنش کوبیدم : -خفه شو بی پدرِ حرومزاده لال!...صدات و نشنوم ضرب دستم اونقدر سنگین بود که گوشه لبش پاره شد باریکه خون تا روی چونه ش شره کرد. جوری توی شوک بود که نفس هم نمیکشید. باورش نمیشد. دستش رو روی دهنش گذاشت و گیج و سردرگم بهم خیره شد. همین رو میخواستم. همین نگاه درمونده رو. سرم رو پایین بردم و زیر گوشش زمزمه کردم: _درد داری؟ نه؟! این تازه اولشه چشماش که از اشک پر شده بود رو دوخت بهم و من و تند تر کمر زدم. نگاهم روی خونی که قطره قطره روی ملحفه های سفید می‌ریخت ،آویشن دختر بود. اما باعث نمیشد بیخیال انتقام بشم و بی رحمانه تر به تنش ضربه زدم.باید نوه شیخ عذاب می‌کشید. ضربه بعدی رو که وحشیانه داخلش کوبیدم با التماس نالید: _چ...چیکار میکنی  عبید؟ اخخخ...آروم تر... آییی... ولم کن نمیخوام! درد دارم...تو رو خدا...تو رو جون مامانت با خشم سیلی محکمی توی صورتش کوبیدم: -امروزم لال میشی اسم مادر منم به زبونت نمیاری که خودم نوک زبونت و میچینم نمیخوام و نمیتونم و نمیشه هم نداریم بغضی که توی گلوش بود اشک شد و از گوشه های چشمش چکید. مظلومانه هق زد: -چرا اینجوری میکنی؟ مگه چکار کردم؟ بخدا نمیتونم،برو کنار...اخ دلم.... ضرباتم رو که تند تر و وحشیانه تر کردم زیر دلش تیر کشید و جیغ بلندش گوشام رو آزار داد -صدات در نیاد حرومی! شیره وجودم که توی رحمش خالی شد از روی تنش بلند شدم. بازوش رو گرفتم و بی توجه به خونریزیش پرتش کردم از تخت پایین: -حالام هری...گمشو از خونه من بیرون -لااقل بهم بگو چرا... من دوستت دارم... در رو باز کردم و بدن لختش رو از در بیرون انداختم: -یادت باشه دیگه به کسی اعتماد نکنی و اول بفهمی واسه چی بهت نزدیک شده -یروزی پشیمون میشی عبید اما اون روز خیلی دیره...من ..من هیچ وقت نمیبخشمت در رو بستم و نمیدونستم خیلی زود پشیمون میشم و تمام شهر و واسه پیدا کردن دخترک مو قرمز میگردم... https://t.me/+H77hGojSEEIwZGE0 https://t.me/+H77hGojSEEIwZGE0 https://t.me/+H77hGojSEEIwZGE0 https://t.me/+H77hGojSEEIwZGE0 https://t.me/+H77hGojSEEIwZGE0 عبید راشد،نوه ناخلف شیخ صالح با تتو های خطرناک و چشمای نافذ که ترس تو دل همه میندازه مجبور میشه با دختر عمه نوجوون ازدواج کنه. یه دختر کوچولوی ریزه میزه و مو قرمز که عبید بهش تجاوز میکنه و دخترک رو از خونه بیرون میندازه... اما‌نمیدونست که برای پیدا کردن آنشرلیش و دیدن اون چشمای زمردی تمام شهر و...
نمایش همه...
Repost from N/a
- دلت می‌خواد سیاه و کبودت کنم ماهی قرمز؟ بعد… بعد نمیگی حاج بابات بیخِ گِلومو بچسبه؟ _... - گورِ بابایِ همه چیز، من دلم لباتو میخواد… دلم میخواد رویِ تنت سواری کنم! سکندری خورده و روی تنم می‌افتد: شلوارش را از پا می‌کند. - شـ…شاهکار… این… - بزرگه ماهی قرمز؟  دوسش نداری؟ «به چشم‌هایم نگاه می‌کند و نمی‌فهمد که من ماهیِ او نیستم! نمی‌فهمد که من زنِ یکدانه‌ای که او پرستشش می‌کرد نیستم. عشق، آنقدر پیشِ چشم‌هایش را کور‌ کرده بود که حتی در عالمِ جنون هم مرا ماهی میدید!» - حلالمی، محرممی، حالام میخوام زنِ خودم شی! می‌خوام لامپِ میونِ پاتو روشن کنم ماهی!!!! م خودش را میان پاهایم جابه‌جا میکند. - اگه حاج بابات بفهمه قبلِ عقد باهام خوابیدی عصبی میشه ماهی قرمز… سر زیرِ گوشم می‌برد: - ولی مهم نی، مگه نه؟ نه مهم نبود، هیچ چیز جز انتقام در این لحظه مهم نبود... تنش را محکم میانِ پایم می‌کوبد. ناله‌ی‌ پر از دردم را میانِ لب‌هایش خاموش میکنم.درد در تنم نبض میزند. دیگر تمام شده بود! -توله سگ دارم از شدت خواستنت دیوونه میشم! تموم شد، دیگه مالِ من شدی ماهی، مالِ شاهکارت! او فکرمی کرد تمام شده است، در حالی که این تازه آغاز ماجرا بود... https://t.me/+mrhVAAdmAv9lZTVk https://t.me/+mrhVAAdmAv9lZTVk
نمایش همه...
Repost from N/a
. _اون زنیکه بیوه که پسرمو از راه به در کرده تویی دختر! رعنا مات مانده لباس در دستش خشک شد. مادر معین اینجا چه می کرد! - چه خبره خانوم اینجا مغازه ست آروم تر... این خانوم و میشناسی رعنا؟ نفس در سینه اش حبس شده بود‌. می ترسید کارش را از دست بدهد که هول میز را دور زد. - ب...بله سهیلا خانوم ببخشید. گفته و با ایستادن مقابل آن زن چادری آرام پچ زد: - ح...حاج خانوم تو رو خدا اینجا محل کار منه، چیشده؟ پسرتون کیه؟ خاتون رو ترش کنان صدایش را روی سرش انداخت - پسرم؟ همونی که کُرستت رو تختش جا مونده... پسر منه... نفسش از دیدن لباس زیر در سینه اش مانده بود. مشتری ها پچ پچ می کردند که سهیلا خانوم دوباره صدایش زد. - رعنا برو بیرون از مغازه! ملتمس رو به خاتون چرخید. اگر کارش را از دست می داد صاحب خانه اسبابش را بیرون می ریخت. - حاج خانوم لطفاً، منو از نون خوردن نندازید بریم بیرون حرف بزنیم‌... بخدا من اصلا نمیدونم از چی حرف می زنین خاتون غیظ کرده دستش را گرفت و با خودش بیرون کشید - که نمیدونی هان؟ تو مردی که رفتی پیچیدی به زندگیش رو نمیشناسی؟ بیا ببین! مات شده به مرد مقابلش نگاه کرد. معین بود! خاتون به شانه اش کوبید - ببین زنیکه نمی دونم چجوری خودتو پیچیدی به پای پسر من... من امثال تو رو خوب میشناسم دنبال پول و پله ای... ولی از پسر من آبی برات گرم نمی شه اون زن داره بی آبرو! پسر من زن داره... یخ کرده داشت به مرد مقابلش نگاه می کرد. مردی که دست در جیب و اخم آلود ایستاده و جلوی مادرش را نمی گرفت. - م... معین! با عجز صدایش زده و معین حتی نگاهش هم نکرد... سرش به دوران افتاده و صدای مشتری هایی که داخل مغازه بودند بیرون آمده بودند در مغزش می پیچید - زن بیوه کارش خونه خراب کردنه - خجالت نمیکشه پا کرده تو زندگی مرد متاهل! - سهیلا این شاگردتو اخراج کن وگرنه شوهر تو رو هم ازت میگیرها... ناباور جلو رفت. - ت...تو زن داشتی؟ م...من پیچیدم به زندگی تو؟ بغض نشسته در کلماتش اخم های معین را غلیظ تر کرده بود. دخترک جانش بود اما مجبور بود رهایش کند... بخاطر ارث باید روی این دختر خط می زد - باتوام معین؟ من از راه به درت... - همه چی تموم شد رعنا! باقی مونده موعد صیغه رو بخشیدم اینم مهریه ت... دیگه دور و بر من پیدات نشه... شکستن را در زمردی های دخترک دیده بود که رو به خاتون کرد. - بریم حاج خانوم تموم شد... معین تمامش کرده بود آن هم وقتی که صدای صاحب کار دخترک را شنید که اخراجش می کرد... #پارت https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk https://t.me/+0EWfDqgaVWM3YTBk
نمایش همه...
پارت
نمایش همه...
AnimatedSticker.tgs0.51 KB
Repost from N/a
00:05
Video unavailable
آلا همون دختری که بهش تجاوز کردم... دختری که کاری کرد از خودم متنفر شم، کاری کرد شش سال نتونم یه خواب راحت داشته باشم... تجاوز کردم، ولش کردم، اما فکر و خیال اون منو ول نکرد... https://t.me/+SXpt_Gza60A1YmI0 https://t.me/+SXpt_Gza60A1YmI0 حالا برگشتم، برگشتم سراغش تا شاید بتونم یه روش خودم جبران کنم اما... آلا زیادی فرق کرده! #ممنوعه #فول_صحنه
نمایش همه...
6.89 KB
Repost from N/a
- دلت می‌خواد سیاه و کبودت کنم ماهی قرمز؟ بعد… بعد نمیگی حاج بابات بیخِ گِلومو بچسبه؟ _... - گورِ بابایِ همه چیز، من دلم لباتو میخواد… دلم میخواد رویِ تنت سواری کنم! سکندری خورده و روی تنم می‌افتد: شلوارش را از پا می‌کند. - شـ…شاهکار… این… - بزرگه ماهی قرمز؟  دوسش نداری؟ «به چشم‌هایم نگاه می‌کند و نمی‌فهمد که من ماهیِ او نیستم! نمی‌فهمد که من زنِ یکدانه‌ای که او پرستشش می‌کرد نیستم. عشق، آنقدر پیشِ چشم‌هایش را کور‌ کرده بود که حتی در عالمِ جنون هم مرا ماهی میدید!» - حلالمی، محرممی، حالام میخوام زنِ خودم شی! می‌خوام لامپِ میونِ پاتو روشن کنم ماهی!!!! م خودش را میان پاهایم جابه‌جا میکند. - اگه حاج بابات بفهمه قبلِ عقد باهام خوابیدی عصبی میشه ماهی قرمز… سر زیرِ گوشم می‌برد: - ولی مهم نی، مگه نه؟ نه مهم نبود، هیچ چیز جز انتقام در این لحظه مهم نبود... تنش را محکم میانِ پایم می‌کوبد. ناله‌ی‌ پر از دردم را میانِ لب‌هایش خاموش میکنم.درد در تنم نبض میزند. دیگر تمام شده بود! -توله سگ دارم از شدت خواستنت دیوونه میشم! تموم شد، دیگه مالِ من شدی ماهی، مالِ شاهکارت! او فکرمی کرد تمام شده است، در حالی که این تازه آغاز ماجرا بود... https://t.me/+mrhVAAdmAv9lZTVk https://t.me/+mrhVAAdmAv9lZTVk
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.