cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

ΜΔŞƗĦ🖋 مِـتـانـویـا

❃.✮:▹﷽◃:✮.❃ گفته بودی كه چرا خوب به پايان نرسيد؟ راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسيد! 📚نویسنده: مَـصـیـح *-* ⛧رمان مـتـانـویـا ⛧ ژانر:عاشقانه، اجتماعی و هیجانی 💯 کپی ممنوع ❌ 🇮🇷تابع قوانین جمهوری اسلامی

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
457
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

⁠ #رابطه_اجباری😱💦 دختره رو اسیر خودش میکنه و تو مهمونی...🔞 ‼️⚠️مخصوص بزرگسالان👇🏻 با نشستن دستش رو #بند_لباسم جیغ بلندی کشیدم و گریون نگاش کردم که محکم یقه لباسمو #چنگ زد! _دوباره نه...طاقت یه رابــ🔥ــطه دیگه رو ندارم.... _وظیفت خالی کردن کمرمه‌ فراموش کردی؟ خودشو بهم فشرد و گردنمو چنگ زد و لبای داغش رو #گودی_گردنـــم نشست و #انگشتاشو_تو_دهنم_فرو_کرد. _این چند سال نتونستی واسم بچه بیاری ت‌خممو همینجا میکارم تو شکمت. بی توجه به صدای کر کننده موزیک دامنمو بالا زد و کمربندشو کوبید به رون پام و کمر شلوارشو پایین کشید. _لنــــگاتو باز کن‼️ کمربندشو دوباره #بهم_کوبوند و چونمو #چنگ زد و صورتمو جلو کشید. _واسه من قدیسه‌ بازی در نیار...زود باش لنگارو بده بالا!لنگارو بده بالا! عصبی جفت پاهامو چنگ زد و روم خیمه زد و همینکه خواست خودشو بهم بکوبه در به سرعت باز شد و....🔞👅❌ https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk #عاشقانه💋 #بزرگسالان💦 پارت آینده رمان🤤🥃
نمایش همه...
دم و دستگاه رئیسش و داره دید میزنه اما وقتی مچشو میگیره...🤤🔞♨️ ⁠ _چرا پشت در #حموم وایستاده بودی؟ _کی؟من؟ _اره تو... _نه من همچین کاری نکردم! _دروغ نگو، خودم با جفت چشام دیدم که داشتی دم و دستگاه منو برانداز میکردی! _نه اشتباه دیدی برو تا شوهرم نیومده! یه قدم جلو اومد که زود ازش فاصله گرفتم....حوله رو محکم تر دور کمرش گره زد و خودشو بهم رسوند. #کمرم با دیوار برخورد کرد و #لرزیدم....دستشو #سمت پیراهنم اورد و به #چشام زل زد! _تعجب اوره.......شوهر احمقت چه طور تونست ولت کنه؟یعنی از این سیر تر شده بود؟ دستشو محکم رو پیراهنم کشید و تو یه حرکت #پارش کرد! _واقعا چه طور تونسته همچین #جنس نابی رو ول کنه و بره؟ _ولم کن..... دستمو رو تن #لختم گذاشتم اما زود #دستامو پس زد و با خشم تنمو رو #تخت پرت کرد....... _ببین کوچولو خودت خواستی شروع کننده خودت بودی! _چی داری میگی؟ _به آتیشم کشیدی!خودتم باید این آتیشو خاموش کنی! _اَه، ولم کن...... _حالا وقتشه پسر عموتو اروم کنی..... حرفشوو زد و قبل از اینکه بتونم از #دستش خلاص شم #لباشو رو #لبام فرود اورد....❌👇🏻 https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk هشــــــــــــــدار🚫 این رمان دارای صحنه های حساس و خشونت امیز است⚠️ #هات #اروتیک #عاشقانه
نمایش همه...
-باید جر بخوری زیرشون! موهام رو چنگ زد و لبهاش رو به نرمه گوشم چسپوند؛با لحنی پراز خشونت و ترسناک پِچ زد: -بهت گفتم حرف شوهرت و گوش کن؛چرا مجبورم میکنی بدم جررت بدن تا حرف حالیت بشه هان!؟ مشتری رو برداشتم آورد تو این خونه بعد بهش میگی نمیدم!؟ گوه میخوری فکر کردی عاشق چش و ابروت بودم عقدت کردم!؟ آوردمت پول درآری برام پس هرکی اومد زیرشی مفهوم شد!؟ ادامه‌ بی غیرتی👇👇👇❌ https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk
نمایش همه...
دم و دستگاه رئیسش و داره دید میزنه اما وقتی مچشو میگیره...🤤🔞♨️ ⁠ _چرا پشت در #حموم وایستاده بودی؟ _کی؟من؟ _اره تو... _نه من همچین کاری نکردم! _دروغ نگو، خودم با جفت چشام دیدم که داشتی دم و دستگاه منو برانداز میکردی! _نه اشتباه دیدی برو تا شوهرم نیومده! یه قدم جلو اومد که زود ازش فاصله گرفتم....حوله رو محکم تر دور کمرش گره زد و خودشو بهم رسوند. #کمرم با دیوار برخورد کرد و #لرزیدم....دستشو #سمت پیراهنم اورد و به #چشام زل زد! _تعجب اوره.......شوهر احمقت چه طور تونست ولت کنه؟یعنی از این سیر تر شده بود؟ دستشو محکم رو پیراهنم کشید و تو یه حرکت #پارش کرد! _واقعا چه طور تونسته همچین #جنس نابی رو ول کنه و بره؟ _ولم کن..... دستمو رو تن #لختم گذاشتم اما زود #دستامو پس زد و با خشم تنمو رو #تخت پرت کرد....... _ببین کوچولو خودت خواستی شروع کننده خودت بودی! _چی داری میگی؟ _به آتیشم کشیدی!خودتم باید این آتیشو خاموش کنی! _اَه، ولم کن...... _حالا وقتشه پسر عموتو اروم کنی..... حرفشوو زد و قبل از اینکه بتونم از #دستش خلاص شم #لباشو رو #لبام فرود اورد....❌👇🏻 https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk هشــــــــــــــدار🚫 این رمان دارای صحنه های حساس و خشونت امیز است⚠️ #هات #اروتیک #عاشقانه
نمایش همه...
دختری‌که ده سال یک مرد سنگدل بهش #ت‌جاوز میکنه و #تهدیدش میکنه به کسی نگه ولی با رفتن به یک مهمانی همه چیز عوض میشه. #کورشوت پسرعموی مرد سنگدل که از این خانواده متنفره وقتی میبینه توی مهمونی #پسرعموش میخاد به دختره باز توی یکی از اتاقا #ت‌جاوز کنه دست دختررو میگیره و میبره، کمک دختره میکنه تا از دست پسرعموش راحت شه اما توی این راه خودش عاشق دختر میشه ولی مجبوره با دختره خشن باشه و یک شب مجبور میشه برای اینکه اونو بیشتر از خودش متنفر کنه...🤫🔞♨️ https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk بیاین و ببینین چه اتفاقایی براشون میفته👇🏻❌💦💦 https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk #هیجانی #عاشقانه #بزرگسال
نمایش همه...
⁠ #رابطه_اجباری😱💦 دختره رو اسیر خودش میکنه و تو مهمونی...🔞 ‼️⚠️مخصوص بزرگسالان👇🏻 با نشستن دستش رو #بند_لباسم جیغ بلندی کشیدم و گریون نگاش کردم که محکم یقه لباسمو #چنگ زد! _دوباره نه...طاقت یه رابــ🔥ــطه دیگه رو ندارم.... _وظیفت خالی کردن کمرمه‌ فراموش کردی؟ خودشو بهم فشرد و گردنمو چنگ زد و لبای داغش رو #گودی_گردنـــم نشست و #انگشتاشو_تو_دهنم_فرو_کرد. _این چند سال نتونستی واسم بچه بیاری ت‌خممو همینجا میکارم تو شکمت. بی توجه به صدای کر کننده موزیک دامنمو بالا زد و کمربندشو کوبید به رون پام و کمر شلوارشو پایین کشید. _لنــــگاتو باز کن‼️ کمربندشو دوباره #بهم_کوبوند و چونمو #چنگ زد و صورتمو جلو کشید. _واسه من قدیسه‌ بازی در نیار...زود باش لنگارو بده بالا!لنگارو بده بالا! عصبی جفت پاهامو چنگ زد و روم خیمه زد و همینکه خواست خودشو بهم بکوبه در به سرعت باز شد و....🔞👅❌ https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk https://t.me/+leCuJUT3haExMTNk #عاشقانه💋 #بزرگسالان💦 پارت آینده رمان🤤🥃
نمایش همه...
داشتم به بچه #شیر میدادم که باراد وارد اتاق شدو گفت: - مگه نگفنم به این توله از #سینت شیر نده! نچی زدم و گفتم: - وا مگه بچه شدی تو؟ خب باید بهش شیر بدم دیگه هنوز #دوماهشه! دندوناش رو بهم سابید و با نشستن کنارم لب زد: - ای بابا حالا مال مارو صاحاب شده این توله سگ! من نمی‌خوام شیرش بدی یالا بزارش کنار! از حرصش خندیدم و بیشتر #بچه‌رو به خودم چسبوندم که با سرعت از دستم کشیدش و عربده زد: - مگه نشنیدی چی گفتم! دیگه حق نداره از مال من بخوره اینا مال منن به بچه شیر خشک بده! لبو لوچم رو اویزون کردم و گفتم: - بچم ضعیف میشه باید از #شیرمادرش بخوره خب! نگاهی به بچه انداخت و با بغل کردنش لبخند مرموزانه‌ای زدو گفت: - بهش شیر بده ولی یه شرطی داره! با کنجکاوی گفتم: - چه شرطی؟ - دو شیفته کار کنی! شبا به من بدی روزا به #تولمون! با خجالت گوشه لبم رو گاز گرفتم که بچه‌رو گذاشت رو تختش و خیمه زد روم و گفت: - خب حالا نوبت منه از این خوشگلا بخورم مگه نه؟ با لوندی خودم رو تکون دادم که لباس زیرم رو بالا دادو وحشیانه بالا تنم رو.... بیا ببین شوهره چطور غیرتی میشه که بچه از شیرزنش می‌خوره!😋🍒💦 https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN جوین ندی از دست رفتهااا😋 https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN https://t.me/joinchat/SEW919DeFyfnpNAN
نمایش همه...
Photo unavailable
دختر پاچه پاره ای که برای درسخوندن مجبور میشه با پسرعموش همخونه بشه ولی خبر نداره که اونم مثل خودش فیتیش های خاص داره و...🤤😈💦 🍑🔞💋 نفس کم آورد و دستم رو با دو #دست برداشت و نفس #نفس زنان گفت: خب دیوونه #خفه شدم...داشتم میگفتم #اشکال نداره اگه همین الآن بزنی کنار و انجامش بدیم... ناباور بهش نگاه کردم و دستم رو بالا بردم که #بزنمش که با خنده گارد گرفت و حرصی گفتم: درستت میکنه پدر سوخته...💦 نیشخندی زد و گفت: البته بعید میدونم تو بتونی من و راضی کنی، پس یه شرط میذاریم اگه تونستی خوب بهم حال بدی من برای یک هفته دربست با هر روشی که توی تخا بگی منتظرتم! هیستریک لبخندی زدم و هلش دادم روی تخت، منتظر همین لحظه بودم! - قرار داد بسته شد، تو همین تخت برای یک هفته چهار دست و پا و لخت میبندمت، ببینم تا چقدر میتونی جثه منو توی رابطه تحمل کنی... قیافه اش ناباور بود که در کمد و باز کردم و بعد از برداشتن طناب... https://t.me/+3eTxhv8EGHNhZTY0 https://t.me/+3eTxhv8EGHNhZTY0
نمایش همه...
تا ۲۱
نمایش همه...
Repost from N/a
ادمین تضمینی خارجش هستم❌لطفا پاک نکنید❌
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.