cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

CYANIDE MUSIC 🎶

آیدی ارتباط با آرتیست : @AminCyanide چنل رسمی امین سیانور . شروع کردیم از پایین تر از نقطه صفر........ تمام آهنگا و اخبار و ویدیوها و لینک ها و برنامه ها درج خواهد شد. سپاس از #حمایت شما

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
179
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

کارم تو مسابقه ی دیشب چنل بیت گرام
نمایش همه...
2.75 KB
یخورده سیاسیه درگیرم سر همین موضوع به خودمم گیر دادن متسفانه
نمایش همه...
میکس مستر حرفه ای و آهنگسازی کاور آهنگ خدمات اسپانسر و استعداد یابی تکست حرفه ای و پخش حرفه ای آهنگ معرفی خواننده های دختر/پسر‌ جهت فیت واسه مستعدا تخفیف هم هس پیوی یا شماره وات 09387378961
نمایش همه...
میزارمش واستون
نمایش همه...
یکی از رفیقای قدیمی که خیلی باهم جدیدا بد شده بودیم رفته تو حبس جای هنرمند تو زندان نیست ی فلبداهه دوس داشتم برم راجبش بچه توهمم کمک کرد
نمایش همه...
1.19 MB
با یکی صحبت کردم دارم کتابش میکنم
نمایش همه...
رمان آبی مثل قلب قسمت اول _ شروع ماجرای فرید چشماشو باز کرد ، همه چی هنوز داشت دور سرش میچرخید . پشت سرش خیلی درد میکرد و باد کرده بود ولی نمیدونست به چه چیزی برخورد کرده . نگاهی به ساعت مچی انداخت ، ساعت پنج صبح بود . +پیمان .... پیمان کجایی ....آرزو ...بچه ها کجایید . هیچ جوابی نگرفت . مستقیم رفت سمت میز ، تلفنو برداشت شماره ی ستاره رو گرفت . چندتا صدای بوق بیشتر نیومد که ستاره تلفنو برداشت + الو ..الو ستاره.... _ ( صدای آروم هق هق و گریه ی ستاره پشت تلفن ) + ستاره دیشب اینجا چخبر بوده من هیچی یادم نمیاد ...سرم خیلی درد میکنه بدنمم حسابی کبوده .!! الوو ..الوو ستاره لطفا توضیح بده دیشب اینجا چخبر بود تلفن قطع شده بود و فرید داشت کم کم میترسید بیرون کلبه مه آلود بود و هوا هنوز کامل روشن نشده بود ولی هیچی به اندازه سوالای بی جوابی که داشت ترسناک نبود. سوییچ ماشینو برداشت و از کلبه زد بیرون . وقتی پشت فرمون نشست انگار کل اتفاقای دیشب از جلوی چشمش داشت رد میشد . یادش اومد که آرزو داشت گریه میکرد پیمان عصبی بود و مدام داشت به آرزو یچیزی رو توضیح میداد ولی هرچی فکر میکرد یادش نمیومد ستاره دیشب کجای مهمونی بود . گوشیشو پشت فرمون دوباره برداشت و به صفحه ی گوشی نگاه کرد ، ساعت ۶ صبح بود چشمش به عکس ستاره روی بکگراند گوشیش خورد و سرعتشو به سمت خونه ی ستاره بیشتر کرد. ادامه داره...
نمایش همه...
تصمیم گرفتم شروع کنم ی رمان بنویسم
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.