┈┉━ کیـســ٨ـﮩـ۸ـﮩــــتار ━┉┄
بهنام خالق قلم هیچی دردناک تر از " قتل " یه احساس پاک نیست ! 《 کانال رمانهای جناس و کیستار 》 هرگونه کپی برداری ممنوع است و پیگرد قانونی دارد🚫
نمایش بیشتر243
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-77 روز
+130 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
00:13
Video unavailableShow in Telegram
باغِ من و بهار من
خواب من و قرارِ من
بی تو به سر نمیشود
3.45 MB
👍 1
♥️⛓♥️⛓♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️
⛓♥️
♥️
#کیستار
#قسمت_۲۹۳
_ یه کوچولو تنبیه، همین!
_ نه
حالا دیگر کاملا به پناه نزدیک شده بود، رویش خیمه زد و پرسید:
_ چرا؟
_ آخه... چیزی تا تحویل سال نمونده باید هفتسین بچینیم
به ساعت نگاه کرد. درست می گفت اما می دانست منظور پناا از این حرف نگرانیاش برای هفت سین یا سال تحویل نبود
پناه از جایی دیگر دل نگران بود، از موضعش پایین آمد و جوری که پناه احساس بدی پیدا نکند گفت:
_ اوه اوه راست میگیا خوب نیست اولین عیدی که کنار همیم رو بدون هفتسین جشن بگیریم، پاشو، پاشو زودتر دست به کار شیم.
***
ظرف شیرینی روی میز را برداشت و رو به پناه گرفت:
_ عیدت مبارک موحنایی کوچولو
لبخندی زد و شیرنیی از توی ظرف برداشت:
_ ممنونم آقای زند عید شماهم مبارک
_ با اینکه امسال برخلاف سالهای قبل این لحظه رو کنار مادرم نیستم اما ناراحتم نیستم چون یه فرشتهی دیگه کنارم دارم
نفس عمیقی کشید و آسوده به پشتی مبل تکیه داد:
_ آخ خدا حکمتتو شکر
_ بنظرت ممکنه بابام پیداش بشه؟
_ خسته شدی؟
_ نه! ولی خب یه حس پوچی دارم، احساس میکنم یه چیزی کمه. ما یه خانواده چهارنفره بودیم که یه روز بی هیچ دلیلی از هم پاشید بدون اینکه حتی خودمون بدونیم
دستش را روی پای پناه گذاشت و پرسید:
_ تو از اینکه اینجایی ناراحتی؟
_ نه
_ خب پس دیگه غصه چیو میخوری؟
به خودش اشاره کرد:
_ منو نگاه کن! یادت رفته از چه مصیبتایی گذر کردم؟ یادت رفته چقدر نا امید شدم ولی حالا چی؟ الان همه چی درست شده، درست همون شکلی که میخواستم.
_ من میترسم بابام پیداش نشه!
♥️
⛓♥️
♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️⛓♥️⛓♥️
بنظرتون بابای پناه پیدا میشه؟!
یا باز میثاق میفرستتش ایران!؟
👍 1🥰 1
♥️⛓♥️⛓♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️
⛓♥️
♥️
#کیستار
#قسمت_۲۹۲
_ چرا
_ نه
با بلند کردن پناه از روی زمین به چشم هایش زل زد و گفت:
_حالا که حسابتو رسیدم میفهمی کی شیطون تره
ترسیده شروع به دست و پا زدن کرد.
_ اییییی نه ولم کن میثاق، منو بزار زمین.
_ چییی؟ صدات نمیاد خانوم
صدایش را بالا تر برد.
_ منو بزار زمییین.
_ ببخشید ولی اصلا صداتونو ندارم.
به اتاق که رسیدند دیگر ساکت شد و دست و پا زدن هایش تمام شد.
میثاق که به خیال خودش توانسته بود پناه را تسلیم کند کنار تخت ايستاد اما قبل از آنکه حرکتی کند با سوزش گردنش به خودش آمد و با فریاد، پناه را روی تخت رها کرد.
_ اخخخ چیکارم کردی بچه؟
خندید:
_ حقته آقای زند تا تو باشی بهت میگم ولم کن ولم کنی!
درحالی که به گردن سرخ شدهاش در آینه نگاه میکرد جواب داد:
حالا من نزاشتم تو باید منو گاز بگیری؟ این طرز رفتار با بزرگترته؟
_ همینه که هس!
چرخید و رو به پناه ایستاد:
_ اِ که همینه که هست اره؟
حق به جانب گفت:
_ اره
همینطور که به سمت تخت میآمد با لحنی آمیخته با شیطنت گفت:
_ باشه، وقتی یه همینه که هست نشونت دادم اونوقت میفهمی دیگه همینم نیس.
با ترس عقب عقب رفت:
_ میخوای چیکار کنی میثاق؟
♥️
⛓♥️
♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️⛓♥️
⛓♥️⛓♥️⛓♥️
♥️⛓♥️⛓♥️⛓♥️
❤ 2👍 1
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
〃دوستدران سریال ترکی بخاطر عشق 𖥻 🩰 ₊ ⁺ .
𖥻 @serhat_fanclub
𖥻 @ROUTINE_FACE
〃آموزش انواع دنسهای خفن و بروز 𖥻 🌸 ₊ ⁺ .
.𝂔☁️نقاشیᰔ`.
.𝂔🌸موزیکᰔ`.
.𝂔🎀میکاپᰔ`.
.𝂔👼🏻رنگینکمانᰔ`.
.𝂔☁️پیدیافᰔ`.
.𝂔🌸آرایپیᰔ`.
.𝂔🎀رمانᰔ`.
.𝂔👼🏻طراحیᰔ`.
.𝂔☁️جادوᰔ`.
.𝂔🌸بنگتنᰔ`.
.𝂔🎀ویکوکᰔ`.
.𝂔👼🏻کیستارᰔ`.
.𝂔☁️بیالᰔ`.
.𝂔🌸انگیزشیᰔ`.
.𝂔🎀آسمونᰔ`.
.𝂔👼🏻تایلندᰔ`.
.𝂔☁️تیکتاکᰔ`.
.𝂔🌸پروفایلᰔ`.
.𝂔🎀خندهدارᰔ`.
.𝂔👼🏻وایبᰔ`.
.𝂔☁️تکستᰔ`.
.𝂔🌸کلیپᰔ`.
.𝂔🎀هنرᰔ`.
.𝂔👼🏻توییتᰔ`.
.𝂔☁️زبانᰔ`.
.𝂔🌸ادیتᰔ`.
.𝂔🎀توایسᰔ`.
.𝂔👼🏻روتینᰔ`.
〃𝓣𝓫𝓛𝓲𝓼𝓽𝔂 𝓑𝓾𝓽𝓽𝓮𝓻𝓕𝓵𝔂 𖥻 🩰 ₊ ⁺ .