cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

ویـــولا

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
19 181
مشترکین
-4924 ساعت
-2317 روز
-1 08530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#Part162👆🏻👆🏻💛💛
نمایش همه...
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+NFoMCxObrS80MTI8 https://t.me/+NFoMCxObrS80MTI8 https://t.me/+NFoMCxObrS80MTI8 زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
نمایش همه...
گنــاهــم بــاش

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

Repost from N/a
. کاندوم واژینال چیه دیگه؟ یعنی یه چیزی می‌کنن توش؟ مسخره بازی جدیده؟ با خنده موبایلش را کنار گذاشت. - چه بدونم من، استفاده نکردم که تا حالا. با تعجب گفت: - پس چی میگی دو ساعته بیخ گوش من؟ کاندوم واژینال کاندوم واژینال! با ناز رفت و خودش را در آغوش عضلانی همسرش جا داد. - خب تو که میگی از کاندوم بدت میاد! منم که به قرص حساسیت دارم. بچه هم که نمی‌خوای... این دفعه که رفته بودم چکاپ پیش دکترم، ازش راهنمایی خواستم گفت کاندوم واژینال استفاده کن. اردلان ابرو بالا داد و یک دسته از موهای او را دور انگشتش پیچاند. - خب از همون دکترتم می پرسیدی این چه کوفتیه، اصلا چطوری استفاده میشه. یگانه ریز خندید و خودش را بیشتر به سینه‌ی ستبر او فشرد. - اتفاقا پرسیدم، منتها خانم دکتر گفت که از تو بپرسم. گفت ناسلامتی شوهرت رییس بیمارستانه، متخصص جراحی مغز و اعصابه، حتما همچین چیز ساده ای رو میدونه چیه! اردلان عطر توت فرنگی موهای او را نفس کشید و روی سرش بوسه زد. - بهش میگفتی زنیکه شوهر من جراح مغز و اعصابه، متخصص زنان و زاییدن و نازایی که نیست! یگانه با انگشت آهسته بین عضلات برجسته‌ی او طرح های مبهم می کشید. - گفتم.... ولی گفت از خودش بپرس... اگه هم نفهمیدی طریقه استفادشو بگو خودش برات بذاره موقع #سکس. اردلان که دیگر طاقت نداشت. او را خواباند و با یک حرکت رویش خیمه زد. - کم دلبری کن توله... نمیگی من 24 ساعت شیفت بودم بیمارستان خسته م ممکنه دلم بخواد؟ این همه ناز میاری... یگانه ریز خندید و با عشوه گفت: - کاندوم نداریم جناب شوهر، قرصم نمیشه بخورم، خانم دکتر هم گفته الان موقع تخمک گذاریمه احتمال داره حتی با پیشاب هم حامله شم، پس حتما جلوگیری داشته باشیم. اردلان تاپ یقه باز او را از سرش بیرون کشید و با دیدن سینه های خوش فرم و سفیدش در سوتین توری مشکی آب دهانش را قورت داد. - گور بابای خانم دکتر! من الان دسته بیلم و با چی بخوابونم. یگانه ابرو بالا انداخت. - چه میدونم اقای دکتر. شما دکتری، شما بگو. نگاه اردلان شیطنت آمیز شد و لبخندی گوشه لبش برق زد. - قربة الی الله میکنیم، اگه یه موقع اسپرمی هم اون لا لوها یواشکی خودشو رسوند ب تخمکت که دیگه شانسش. کاری نمیشه کرد. اسپرمی ک از زیر دست اردلان گنجی در بره لایق به دنیا اومدنه. و بی معطلی خودش را وسط پای او جا داد و.... https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0 https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0 https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0 https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0 دلبریای یگانه خانم واسه شوهر آقای دکترش تمومی نداره.... آقای دکتر هم که توی رختخواب یه جوری شیطونه که انگار نه انگار رییس بزرگترین بیمارستان مغز و اعصابه😐😂🔥🔥🔥 https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0 https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0 https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0 https://t.me/+rAZz9Je3XsY3NmM0
نمایش همه...
پـینــٰآر 🖇

«ن وَالْقَلَمِ وَ مٰا یَسْطُرون» خالق بیش از 10 اثر چاپی و مجازی📝 ✨ آنچه در فهم تو آید، آن بُوَد مفهوم تو 💎 برای خرید رمان‌های نویسنده به ادمین پیام دهید: @advip768 اینستاگرام:

https://www.instagram.com/reyhanehkiamari?igsh=aHZ1MTd3ZmkxMWR1