cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

عــــرؤس نـحـس

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 خانوم معلم دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه ⭕️ تعرفه تبلیغات : @adsnahs رمان دیگه م: @Tokam @styllgrafi @text_ghallb 🔵پارت اول https://t.me/c/1529059244/22 رمانای تکمیل شده: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
20 444
مشترکین
-3924 ساعت
+1617 روز
-33530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

با دیدن تن و بدن سکسی دختری که ۱۸ سال ازم کوچیکتر بود نتونستم جلوی غریضه ی مردونه ام بگیرم و دوری کردنش ازم کفریم کرده بود تا اینکه با ترفندی به خونه مجردیم بردمش و مستش کردم و همونجا صیغه اش کردم و بعد از مدتها یه سکس به شدت هات باهم رفتیم، با دیدن ک‌ص آبدار و تپلش حسابی با کی*رم از خجالتش دراومدم و...💯🔞❌💦 https://t.me/+Xv8RmV3wC18yZGE0
نمایش همه...
_نیپلمم پرسینگ کن... قلم تتو رو زمین گذاشت که جلو رفتم و نیپلمو به لبش مالوندم: _نه... با دندونت پرسینگ کن... آب دهنشو قورت داد: _ من فقط... سالارشو چنگی زدم : _یالا پسر...دندوناتم واسه این کار خیلی ماهرن... زیپشو باز کردم و کلفتشو تو دستم ورز دادم که با اولین عقب جلو حشری شد و... https://t.me/+JXQ8wlUND9M1MjFk دختر مدلی که موقع تتوی بهشتش، حشری میشه و برای ارضا شدن از آرتیست زن ستیزش کمک میگیره 💦
نمایش همه...
👍 2
- شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟ درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون کلوچه صورتی تو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روی پام. چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم: - مامانت میبینه. دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم. - دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟! نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم: - آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره. دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد: - یکم جا به جا شو، درست بشین روش. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی آلتش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم. - دارید چی کار می کنید بچه ها؟! https://t.me/+r8Vrk20jMwRjNTZk https://t.me/+r8Vrk20jMwRjNTZk دختره رعیتی که به خاطر پول برده جنسی ارباب روستا میشه و اون هرجایی ازش سکس میخواد و... 😈💦 #مختص_به_بزرگسالان🔞🔥 آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
نمایش همه...
مهـــ🌙ـــیاس

اروتیک🔥 ممنوعه و مختص به بزرگسالان 🔞

تخصصم؟ قشنگ‌ترین حس های دنیارو با اشتباه‌ترین آدما تجربه کردن.
نمایش همه...
00:04
Video unavailable
#پارت60 با عشوه چشمکی به شوهرخالم زدم که با چشم های گردشده و شوکه سرشو تکون داد اولین بار بود که بهش چراغ سبز نشون میدادم .. روی میز ناهار خوری جفتم نشسته بود و خاله هم کنارش نشسته بود. لبم رو خیلی س‌کسی به دندون گرفتم و دستمو اروم روی خشتکش گذاشتم و آل.تش رو لمس کردم که سه متر پرید هوا خاله با تعجب سرشو تکون داد _چیشده؟ شوهر خاله که مشخص بود حسابی ترسیده خواست چیزی بگه که سریع پریدم وسط حرفش _هیچی فکر کنم چنگالش افتاده زیر میز من براش میارم! زیرمیز خم شدم و با دیدن خشتک باد کردش از خود بیخود شدم و آ.لتش رو از توی شورت و شلوارش بیرون کشیدم و وارد دهنم کردم که صدای ناله ی شوهرخالم دراومد _اه.. اهههه..اخ https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞 #رابطه_ممنوعه‌با_شوهرخاله🔞
نمایش همه...
4.01 KB
00:01
Video unavailable
#هفت_کوتوله🔞 #پارت_1 _روی شکم بخواب و باسنت رو بده بالا تا سوراخ هات باز تر بشن. یکی شون دست های سیاهش رو روی کمرم گذاشت و من رو به شکم خوابوند و اونی که دستور داده بود پشتم ایستاد و انگشتای زبرش رو به لای پام کشید. کل اتاق بوی شه.وت گرفته بود و من باورم نمی‌شد که بین هفت کوتوله دراز کشیده بودم و نوبتی می‌خواستن به قول خودشون منو "به فاک" بدن. رئیس شون روی صندلی نشسته بود و با اون قد کوتاهش پا روی پا انداخته بود و دود پیپش رو بیرون داد و با صدای بمی دستور داد: _آلتاتون کوچیکه پس خیلی اذیت نمیشه کارتون رو شروع کنید! لبخندی بهم زد و خیره تو چشمای خمارم، ادامه داد: _میخوام تخت رو از ارگاسم سفید برفی خیس کنید! بوی ارضاش تا 3روز باید تو اتاق بمونه. قد کوتاهِ سیاه پوست چونه مو تو دستش گرفت و لب کلفتش رو روی لبم نشوند و 6تاشون همزمان لای پاهام و باس.ن و سینه هام ور رفتن و من از لذت صدای ناله هام بلند شد و به خودم پی‌چیدم و چشمای خمارم رو به رئیس‌شون دوختم که شلوار و باکسرش رو از پاش در اورد و تا چشمم به آلتش افتاد لحظه ای شوک شدم! این قد و هیکل چطوری می‌تونست همچین چیزی داشته باشه؟! https://t.me/+CRZDXvcguf9jNjE0 https://t.me/+CRZDXvcguf9jNjE0 https://t.me/+CRZDXvcguf9jNjE0 رَستا تو بیمارستان روانی کار میکنه و اون هرشب خواب می‌بینه با هفت کوتوله سکس های هات و خشک میکه و تو خواب پرده بکارتش رو رئیس کوتوله ها زده. یه روز وقتی میره تیمارستان یه بیمار روانی رو میارن که همه ازش وحشت دارن و رَستا با دیدن اون بیمار روانی که شباهت عجیبی با رئیس کوتوله ها تو خوابش داره شوکه میشه و اون بیمار روانی هم با دیدن اندام رَستا...🔞🙈💦
نمایش همه...
1.38 KB
-دیگه نه من کمر دارم نه تو رَحِم، انقدر که من تقه‌ی تو رو زدم، باید جای بچه، نفت درمیومد. کلافه عرض اتاق رو راه میره. هر کاری کرده بود تا این بار حامله‌ش کرده باشه ولی... عصبی سمت حورا خیز برمی‌داره و میگه: -ف فقط یه‌بار دیگه... اینبار حامله میشم. قول میدم. -نمیتونی حورا... نمیتونی. حتی انقدر هم زن نیستی یه توله تو اون رحم صاب‌مرده‌ت نگه داری. از بازوش می‌گیره و تو صورتش تشر می‌زنه: -هرشب دارم شیش راند اون لامصب صدگرمی بین پاتو صفا میدم. گریه‌های حورا گوشم رو پر می‌کرد و می‌خواستم اهمیت ندهم. جز سکس، هزارتا دکتر و روش‌های مختلف رو انجام داده بودند ولی باز هم حامله نشده بود. -به همین راحتی میخوای یه زن دیگه بگیری؟! به‌خاطر بچه؟! بازم انجامش بدیم... نمیخوام از دستت بدم. -صدمدل قرص و دوا و دارو و دکتر حواله‌ی لاپای جنابعالی کردم ولی نمیشه. حورا به گریه می‌افتد و دلش نرم نمیشود. سرش را با تاسف تکان می‌دهد و او را روی تخت پرت می‌کند: -تو زن نیستی حورا... هرزنی میتونه واسه شوهرش یه توله بزاد ولی تو فقط پارتنر سکسی خوبی هستی. پارتنر سکسی؟ در همین حد به چشمش می‌آمد؟ تمام تنش کبود و خون مرده شده بود. هر شب زیر هیکل قباد، جون می‌داد و چیزی نمی‌گفت. موهاش رو از صورتش کنار زد و عصبی گفت: -تو لذتشو میبری، منم که هربار زیر سکس وحشیانه‌ت میمیرم ولی بازم حاضرم تا واست بچه بیارم قباد برخلاف خواسته‌ش باید دختر دیگه‌ای رو به عقدش در می‌آورد. زنی که می‌تونست وارث واسش به دنیا بیاره... دو سه دکمه اول لباسش رو باز کرد و بی‌رحمانه تو صورتش گفت: -ولی دیگه بریدم، به اینجام رسیده. تو رو به خیر منو به سلامت. با جنازه سکس کنم بهتر از توئه، درخت بی ثمر... از ساق پای حورا گرفت و روی تخت سمت خودش کشید. لخت شد و روش خیمه زد. بین پاش جا گرفت و خودش رو یک باره وارد دخترک کرد. -این آخرین سکسمونه، آخرین باره که لاپای منو می بینی و تو خودت حسش میکنی. دارم ازدواج میکنم با یکی که برام توله پس بندازه... صدای جیغش رو با لب‌هاش خفه کرد و تا وقتی که به اوج برسه، همه جوره به تن حورا تازید. صدای زنی که جایگزین حورا شده بود تا براش وارث بیاره، باعث شد سر جاش خشکش بزنه. درست شنیده بود؟ سمتش برگشت و بهت زده گفت: -چی؟! حامله‌ست؟! خودش کجاست؟! دخترک با ترس سر تکان داد و نامه‌ای که حورا بهش داده بود رو سمت قباد گرفت. -این نامه رو داد و گفت اون آخرین سکستون بود و آخرین باریه لای پاشو میبینی قباد خان! اشکش رو از صورتش پاک کرد و غمگین لب زد: -حورا با بچه‌ی تو توی شکمش، از ایران رفت یه جا که منم نمیدونم. نامه را باز کرد ولی با خواندن متنش... https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
نمایش همه...
#عروس_نحس #خاتون #پارت_۴۳۶ #فصل_۳ مامان سینی صبحانه رو که برای کارگرا برد نفس عمیقی کشیدم و دوباره به اتاقم برگشتم . برای باز هزارم وسایلم رو چک کردم و زیر تخت گذاشتم،همش حس میکردم یه چیزی جا گذاشتم. شاید اینجوری میخواستم استرسم رو کنترل کنم ولی نمیشد. هر چی به لحظه فرار نزدیک تر میشدم قلبم تند تر میکوبید. مامان سینی رو روی اپن گذاشت و گفت: -خاتون ،مامان بیا این ظرفا رو بشور یکمم سیب زمینی سرخ کن واسه قیمه من میرم داروخانه و زود میام با دلشوره ای که داشت قلبم رو منفجر میکرد به لباسم چنگ زدم و از اتاقم بیرون رفتم: -باشه،نگران نباش برنجم بذارم؟ -آره، اگه میتونی بذار فقط مواظب باش شفته نشه برنجش تازه ست وارد آشپزخونه که شدم مامان هم رفت اتاقش و با کیف و چادرش برگشت. همون طورکه چادر رو روی سرش مینداخت گفت: -در حیاط و قفل میکنم اگه کارگرا پرسیدن دست به سرشون کن تا بیام حساب اینجا رو هم کرده بودم،میدونستم مامان بهم اعتماد نمیکنه. فقط برای اینکه ابرو ریزی نشه در خونه رو قفل نمیکرد. بدون اینکه بهش نگاه کنم سرم رو تکون دادم و گفتم: -باشه،حواسم هست وقتی صدای در حیاط رو شنیدم فورا دستای کفیم رو شستم و به طرف اتاقم دوییدم. حالا وقت رفتن بود. -سینه‌تو بذار دهنش،فکر میکنه پستونکه،آروم میشه. -من که شیر ندارم حاج خانوم! از روی مبل بلند میشه و به سمتم میاد. پیراهنمو کنار می‌زنه و یکی از سینه هامو از سوتین بیرون میاره. -گولش بزن تا پرهان شیشه شیر بخره براش بیاره. میخوام از خجالت آب شم اما اون سینه م رو توی دهن نوه ش میذاره. پسر کوچولو اول با شک و بعد با ولع شروع به مکیدن میکنه. -طفل معصوم گشنه ست. هر وقت دیدی اذیت کرد،سینه تو بذار دهنش تا... در ویلا با شدت باز شد و 🔞💦 #پارت_واقعی https://t.me/+ZHeZw2-EbCcwZDQ0 https://t.me/+ZHeZw2-EbCcwZDQ0
نمایش همه...
48👍 22❤‍🔥 4
.
نمایش همه...
😘 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.