cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

𝗘𝘁𝗿𝗲𝗶𝗻𝘁𝗲༆

تـو مرا جانِ بقایی که دَهی جامِ حیـاتم … |محارم| ناشناس: http://t.me/HidenChat_Bot?start=502986297 چنل ناشناس: https://t.me/+mE6YFDzamXxiNGJk

نمایش بیشتر
إيران157 597فارسی147 371دسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
577
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-97 روز
-2230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی نویسنده ها و مخاطبین محترم امیدوارم اگر امتحان،کنکور یا مشغول به کاری هستید همگی به خوبی سپری شده و موفق باشید بعنوان مدیر گپ لازم دونستم چندتا نکته رو یادآور بشم درباره روند پارت گذاری نویسنده های " Dark writers " نکته اول نویسنده ها مثل شما مخاطبین عزیز مشغول به کار،زندگی،تحصیل هستن اگر نویسنده ای مدت طولانیه که پارت نذاشته میتونید از همون نویسنده داخل ناشناس خودش اعتراض کنید اگر جوابگو نبود میتونید چنل رو ترک کنید نکته دوم من همیشه به نویسنده ها گفتم که خواننده های فیکتون هیچ وظیفه ای در قبال اینکه به شما انرژی‌ و نظر بدن ندارن شما لطف میکنید فیک میخونید چون دوست دارید اون فیکو نظر میدید الانم لازم دونستم به شما بگم که این ارتباط دو طرفه بصورت کاملا دلی هست نویسنده ها لطف دارن ایده هاشونو باشما به اشتراک میذارن نکته سوم اگر فکر می‌کنید که فیک های گپ ما تکراری یا مورد پسند و خوب نیست میتونید این ایده ها رو انتخاب نکنید و چنل رو ترک بفرمایید ایده ی مافیایی به شدت زیاده چه در گپ ما چه گپ دوستان عزیزمون اما خب مهم نوع نگارش‌ هست مهم اینه که داستان ها باهم تفاوت داره ایده مافیاست اما روند داستان شبیه به هم نیست،همچنین ما فیک های زیادی داریم که به هیچ عنوان ایده هاش تکراری نیست اگر اینها هم به چشمان گرانقدر شما نمیاد میتونید ترک کنید آخرین مطلبی که میخوام بگم در مورد آشنایی با رایتر هاست به هیچ عنوان به دلایلی لازم نمیدونم صمیمیتی بین رایتر و خواننده باشه اگر لازم باشه در آینده یه اتفاقاتی رقم خواهیم زد و میتونیم در صورت سالم بودن این ارتباط قولش و بهتون بدیم همچنين اگر ببینم داخل ناشناس یا کامنت خواننده های گرامی دارن به یک فیک یا یک نویسنده توهین میکنن با احترام اول اخطار میدم برای بار دوم حذفتون میکنم -از طرف مدیر نویسنده‌ها
نمایش همه...
سلام دوستان، لطفا خواهش میکنم اگه مشکلی دارید ناشناش بهم بگید از محتوای چنل خوشتون نمیاد به خودم بگید، الان چندین باره اکانت من داره محدود میشه بخاطر اینکه گزارش میزنید پیام ها و چنلام‌رو، من توی این اکانتم  با خانوادم و دوستام در ارتباطم و به اکانتم نیاز دارم؛ هر بار من محدود میشم نمیتونم با کسی ارتباط بگیرم متاسفانه اگه وضع همین طوری پیش بره من مجبورم چنلا رو پاک کنم... مشکلی دارید بفرمایید گوش میکنم. http://t.me/HidenChat_Bot?start=502986297
نمایش همه...
نمایش همه...
[ Yoishi mi ]

ڪلمہ ژاپنے [ Yoishi mi ] بہ معنے : وقتے بعد از یہ روز سخت و پُرڪار خودت رو پرت میڪنے تو بغل معشوقت.... 🐾🥺🫂 پچ‌پچ‌های من و تو: @pejpejhamonnbot چنل ناشناس:

https://t.me/+tCMljojCxC5jZjVk

نمایش همه...
𝚂𝚞𝚍𝚍𝚎𝚗𝚕𝚢

𝚂𝚞𝚍𝚍𝚎𝚗𝚕𝚢 𝚢𝚘𝚞 𝚋𝚎𝚌𝚊𝚖𝚎 𝚖𝚢 𝚍𝚊𝚛𝚔 𝚜𝚔𝚢 𝚖𝚘𝚘𝚗🌑 𝚆𝚎𝚕𝚌𝚘𝚖𝚎 𝚝𝚘 𝚌𝚑𝚊𝚗𝚗𝚎𝚕🤍

https://t.me/+QcwW53UHbadjODQ0

𝚂𝚊𝚢 𝚢𝚘𝚞𝚛 𝚋𝚎𝚊𝚞𝚝𝚒𝚏𝚞𝚕 𝚌𝚘𝚖𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜 𝚑𝚎𝚛𝚎🤎✨

Photo unavailable
عادت کرده بودم...به اینکه نگاهم کنی به اینکه لمسم کنی، به اینکه حرف بزنی، عادت کرده بودم که بنویسی...از چشمام، از دستام، از قلبم...انقدر عادت کردم که یادم رفت حرف بزنم...یادم رفت بنویسم...یادم رفت پلک بزنم...به جاش...یه کار دیگه کردم...اون زیبایی ها رو...ریختم توی دل پالت...اون زیبایی ها رو...به رخ تمام آدمای مارسی کشیدم...چشمات ژنرال...چشمات و...اون زیبایی غیرقابل درکت و رو آسمون قلبم نقاشی کردم
نمایش همه...
https://t.me/+gjjdQVs9YR84Mzc0
Photo unavailable
دستانت، ذات شعرند در فرم و معنا! بی دستانت، نه شعر بود، نه نثر نه چیزی که به آن ادبیات گویند! همون انگشتانی که تار های نازک و کشیده ی ویالون را لَمس میکنند... لمسِ خنده هایت با لب های ترک خورده ام. دوست داشتنت که متعلق به سال ها قبل بود چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
نمایش همه...
https://t.me/+G0PiR2SheiozM2M8
Photo unavailable
من دل‌تنگتم، من دلم برات تنگ شده! هزار بار ویدیو گرفتم، ویس گرفتم بفرستم برات ولی نتونستم. ترسیدم از صدای سردت، ترسیدم از اون‌جوری که بد باهام حرف می‌زدی. ترسیدم از اون کلمه‌‌های سردی که به کار می‌بردی و من رو لال می‌کردی. دیگه نمی‌تونم باهات حرف بزنم. اگر می‌دونستم تهش قراره این‌طور بشه هیچ‌وقت عاشقت نمی‌شدم. حالم بده... چدا گذاشتی من‌عاشقِ تو بشم؟ چرا گذاشتی من همه حرفات رو باور کنم، دوست داشتنت رو باور کنم؟ چرا گذاشتی؟ چرا بهم گفتی دوستم داری؟ چرا؟
نمایش همه...
https://t.me/+wjHOX_VfK_QyNWY0
Photo unavailable
کاش اینجا بودی، همین کنار خودم! و من یادم می رفت که خسته ام، خرابم، ویرانم...🌾
نمایش همه...
https://t.me/+TQAquAFGZTo2YzM0
کتاب موردعلاقشو بیرون کشید و باز کرد. «سخت نگیر. باید سختی‌‌هارو تحمل کرد؛ واگرنه که آدمیزاد پخته نمیشه.» جلوی آفتاب روی زمین دراز کشید. به حرف رهام لبخند زد و گفت: «من و تو با هم بزرگ شدیم رهام، با هم قد کشیدیم، با هم عاقل شدیم.» رهام به نرمی گفت: «با هم عاشق شدیم.» هر کدوم لبخند دیگری رو حس می‌کردن. امیر کتاب بسته رو کنارش گذاشت. حالا که فکر می‌کرد، برای خوندن شعرش، نیازی به کتاب نداشت. «یه چیزی بخونم برات؟» رهام مشتاقانه تایید کرد. مصرع به مصرع رو با تأمل خوند: «تا از تو جدا شده است آغوش مرا از گریه کسی ندیده خاموش مرا در جان و دل و دید فراموش نه‌ای از بهر خدا مکن فراموش مرا، یادت میاد؟» با بغض پرسیده بود. «هزارتا کادو بهت دادم، تو اینو ول نمی‌کنی؟» به پهلو چرخید و جلد کتابو لمس کرد. «هیچی مثل اولی نمیشه، خاطره‌‌ی اول فرق میکنه.» رهام تایید کرد: «آره، اولین تولدت بوده.» با خنده ادامه داد: «واقعیتی که هیچ‌وقت نگفتم، اینه که اون موقع انقد پول کمی داشتم که نتونستم کاملشو برات بگیرم؛ مجبور شدم گزیده‌شو بگیرم.» امیر سرخوش خندید. «می‌تونستی اونی که برای خودت بود رو بهم بدی؛ ولی خسیس‌تر از این حرفا بودی.» رهام کوتاه خندید و سریع به حالت جدی خودش برگشت.» «امیر، می‌دونم که اون کتاب و هرچیز مربوط به من رو دوست داری؛ اما زندگی تو که محدود به من نیست.» برای ادامه‌ی حرفش مِن و مِن می‌کرد. امیر از فرصت استفاده کرد و حرفش رو زد: «منظورت چیه؟ یعنی هر کوفتی که مربوط به تو میشه رو همین الان از پنجره بندازم پایین و به زندگی خوبم توی لندن فکر کنم؟» رهام انتظار همچین واکنش تندی رو نداشت. سریع به حرف اومد: «نه، نه. من که نگفتم بیخیال من شو! من فقط، فقط می‌خوام بگم که یکم بیشتر روی خودت تمرکز کن.» امیر بدون اینکه حواسش باشه، کتابو توی دستش لوله کرده بود و زورِ بازوشو به رخش می‌کشید. «باورم نمیشه که داری از زنگ زدن بهت، پشیمونم می‌کنی! بیشتر روی خودم تمرکز کنم؟ باشه، حتما همین کارو می‌کنم. برای این کارم وقت زیادی نیاز دارم و دیگه فکر نمی‌کنم وقتی بمونه که بخوام با تو تماس بگیرم.» بدون هیچ فکری، تماس رو قطع کرد و حتی اجازه‌ی خداحافظی هم نداد. کل این چند روز، همه‌ی فکرش درگیر رهام بود. موقع جابه‌جایی وسایل خونه و اتاقش، خاطراتشونو مرور می‌کرد و با خودش روزهای خیالی بعدیش رو کنار رهام تصور می‌کرد. همون روز، موقع ثبت‌نام به این فکر می‌کرد که توی اولین فرصت باید همه‌ی این ماجراهارو برای رهام تعریف کنه و حالا چی شده بود؟ با چندتا جمله رابطه‌شونو توی هوا معلق نگه‌ داشته بود. شاید بهتر بود که به این سرعت به صحبت‌های رهام واکنش نمی‌داد. شاید باید صبر می‌کرد تا باز هم حرف‌های رهام رو بشنوه.
نمایش همه...
👍 14
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.