عشـوهِـگـر🔞
8 488
مشترکین
-4024 ساعت
-1027 روز
+39430 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
بیایید گپ حرف بزنیم
https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
𝚃𝙷𝙴 𝙸𝙽𝙲𝚁𝙴𝙳𝙸𝙱𝙻𝙴𝚂
↻ DIGI ANTI ⇦ invites you to join this group on Telegram.
نات کوین رو از دست دادی؟
حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.!
مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی .
استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید.
شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید:
@atenaorrg
لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
Repost from N/a
کی*ر س*یخش رو توی کو*نم فرو برد که جیغی کشیدم
- اهههه! دارم می گا*مت جن*دهی لجن!
چسب روی دهنم بود و صدامو نمی شنید
- چه تنگه! ک*صتم تنگه یا گشاده؟
محکم کمر می زد و موهامو از پشت می کشید
اسپ.نکی روی ک*ون ژلیهام زد
- اههه.... جنده خودمییییی اوممم...
یهو چسب رو برداشت و کی*رش رو مالید و گفت
جلوت پلمپ باشه زنم میشی هر شب کص*تو میکنم!
با چیزی بگم ک*یر کلفت و درازش رو توی کص*م کرد و با پاچیدم...🥹🥹🥰❌❌🔥🔥💦💦💦❗️❗️❌
https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0
https://t.me/+WOBeYf6_EBs4NGI0
ژانر : #عاشقانه | #بزرگسال | #صحنه_دار😍😛
خلاصه :
دختری که درگیر یه مثلث عشقی عذاب آور میشود از طرفی فردی خطر ناک و خلافکار که مستر خشنی هم هست خواهان روابطی bdsm میشود در ازای نجات جان خواهر دخترک از دست یک قاچاقچی و از طرفی پسرخاله دلخسته و عاشق پیشه که در ازای جا و مکان برای زندگی از او قلبش را میخواهد باید دید که در قلب دخترک تقابل خلافکار خطرناک و یک عاشق پیشه چگونه است و دل او برای کدام یک میتپد...
روا
برای تبلیغات: @tblight_dys هرروز سه پارت رمان داریم غیر از جمعه🔞⛔️
بعد از نات کوین این رباته خیلی معروف شده حتما شروع کنید بازی کنید باهاش😃🩵
🆔️ @tapswap
#part635
آخرین ظرفِ مربا هم تو یخچال میزارم که رستا و مستانه
هم کارشون تموم میشه و دستشون رو آب میکشن.
طرالن:خب اینا هم تموم شد،بریم حیاط مَردا اونجان..
سری تکون میدیم و ۴نفری به حیاط میریم که تو الاچیق
نشسته بودن.
به جمعشون اضافه میشیم که همزمان با نشستنمون سپهر
میپرسه:
-خب دیگه شما بگین،بریم جنگل گیسوم یا پارک جنگلی
سراوان؟
خب،این اولین باری نبود که شمال میومدم ولی هر دفعه
تمام گردشهامون از ویالی آقاجون به دریا و از دریا به
ویالی آقاجون ختم میشد.
طرالن با شوق دستاشو بهم میکوبه و میگه:
❤🔥 14🔥 5
#part634
میاد و کنارم میشینه.بلند میشم و براش چایی میریزم؛یه
لغمهی نون و عسل میگیرم و بهش میدم و اشکاشو پاک
میکنم.
مستانه با حسرت نگاه میکنه و برای تغییر جو میگه:
-منم مامانمو میخوام!..
سپهر با خنده میگه:
-ببخشید هانی!مادر و شک دارم ولی شاید بتونم بابای
خوبی باشم...
و بعد با خنده لپشو جلو میبره و ادامه میده:
-حاال یه بوس بده به بابا!
»بیشعور«گفتن حرصیِ مستانه باعث خندهی همه میشه.
***
❤🔥 16
#part633
هیچکس دلش نمیخواست کارن ناراحت باشه اما با حرفِ
قاطعِ آیهان،کسی چیزی نمیگه و همه به سمت میز میان و
میشینن.
برای همه چایی میریزم.خواستم خودمم بشینم که صدای
کارن از جلوی آشپزخونه میاد که با بغض میگه:
-مامان!
بی اهمیت بهش نگاه میکنم که سرشو میندازه پایین:
-ببخشید!نمیخواستم ناراحتت کنم..
از حالت قهر و جبهه گرفتن در میام و با مهربونی سرمو
تکون میدم:
-بیا بشین صبحانه بخور.
❤🔥 17
برای خریدن رمان به آیدی زیر پیام بدید
❤️♥️
@atenaorrg
براتون بازم تخفیف گذاشتم🥹🤤💦
قیمت رمان قیمت اصلی:۶۰ بوده ولی تخفیف تا امشب 35 هست💦🤤❤️