2 120
مشترکین
-324 ساعت
-17 روز
+230 روز
در حال بارگیری داده...
کانالهای مشابه
ابر برچسبها
هیچ دادهای
مشکلی وجود دارد؟ لطفاً صفحه را تازه کنید یا با مدیر پشتیبانی ما تماس بگیرید.
پستهای کانال
میگفت دگر باره به خوابم بینی پنداشت که بعد از او مرا خوابی است.
مجنون و پریشانِ توام..mp35.21 MB
12859
2 | متاسفانه دروغ و کثافت و زشتی داره از در و دیوار این شهر می باره.. | 115 |
3 | شنونده یکی از کارهای زیبای نانسی عجرم با ورژن Live باشید.
@Sazdahanieman 09 Badak Teba Fik.mp3 | 195 |
4 | AQN_ZqnPXcIfIgAec06MyOtNk8Pgj6MYays09lked9onAz_vs474VpLVVGLVkJu.mp4 | 229 |
5 | «و هیچکس نمیداند هرکدام از ما، در لبخند خود به چه اندوهی مشغولیم.»
@Sazdahanieman | 263 |
6 | اگر رنجی از من به تو رسید؛ بدان قبل تو، دلِ خودم هزار بار رنجیده است.
#بیکلام
@Sazdahanieman Chapter VII - The End.mp3 | 267 |
7 | به نام به ناز پرورنده
«غیرممکنها»
سبز، زرد... قرمز یا آبی...؟
ایستاده بودم اینسوی پیشخوان خرازیِ حسین آقا و هیپوکامپ مغزم را قسم میدادم که بالاخره بین قرمز و آبی یکی را تایید کند اما پاسخی از مغزم صادر نمیشد که نمیشد.
حسین آقا، جورابش را درآورد و رفت سمت شیر آب انتهای مغازه و استایل وضو گرفت. یک ربع تا اذان مغرب مانده بود.
حسین آقا رأس اذان، کرکرهی تنها خرازیِ محل را میبست و میرفت مسجد. خواستم قضیه را باهاش مطرح کنم که چشمم خورد به برگهی چسبانده شده پشت شیشه.
روی برگه نوشته شده بود:
«جنس فروخته شده تعویض و یا پس گرفته نمیشود»
حسین آقا صورتش را آب کشید و قطرات روی سبیلهای یک دست سفیدش را گرفت و ایستاد رو به روم و گفت چی میخوای بچه...؟
نگاش کردم و گفتم: سه تا کاموا میخوام، اما رنگ سومی یادم نیست.
گفت: خب چهارتا ببر.
گفتم: پولم نمیرسه
گفت: خب اگه اشتباه بود پول بیار اون
یکی رنگم ببر.
گفتم: مامانم دعوام میکنه...
شانه بالا انداخت و رفت نشست جورابش را بپوشد...
گفتم اگه اشتباه ببرم دیگه عوض نمیکنید؟
گفت «غیرممکنه»…!
«غيرممكن»
پژواک این واژه در هزارتوی مغزم پیچید؛
تا جایی که یادم آمد تمام اقوام غیرممکنهایشان را میبردند پیش سید ننه!
البته غير ممكنها با هم فرق داشت.
غير ممكن يكی رتبهی كنكور بود، يكی بيماری، يكی خانه، آن يکی زن و ديگری شوهر…
اما «ننه» برای همه يك نسخه میپیچید...
دست میکشید روی سر غير ممکنها و به تُرکی میگفت سپردم به پروردگار...
يك بار که با ننه تنها شدم یواشکی ازش پرسیدم پروردگار کیه؟
آرام بهم گفت پروردگار واسه هر آدمی يه معنی داره...
باید خودت بهش برسی...
حسین آقا چراغ توی مغازه را خاموش کرد که بزند بیرون...
توی تاریکیِ مغازه گفتم
سبز و زرد و آبی...
گفت: اگه اشتباه باشه چی؟
گفتم عیب نداره و بعد آرام، به تقلید از سید ننه، زیر لب گفتم:
«سپردم به پروردگار»
حسین آقا لامپ را روشن کرد و سه کاموا گذاشت روی پیشخوان.
پولش را دادم و خواستم بروم که گفت: چی گفتی؟
گفتم هیچی.
گفت اون جملهای که زیر لب گفتی چی بود؟
سرم را بالا گرفتم و گفتم: سپردم به پروردگار...
دم در مغازه بودم که حسین آقا صدام کرد.
گفت: ببر اگه اشتباه بود بیار عوض میکنم.
از مغازهی حسین آقا زدم بیرون.
تمام مسیر تا خانه به حرف سید ننه فکر میکردم، به حسین آقا که تا فهمید زیر لب چی گفتم،
غیرممکناش «ممکن» شد…
به معنای پروردگار.
#علی_سلطانی
@Sazdahanieman | 355 |
8 | «گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم! فضای اتاق برای پرواز کافی نبود.»
گروس عبدالملکیان.
@Sazdahanieman 07 Sen Sevda Mısın.mp3 | 287 |
9 | 309 | |
10 | سپس به همان چیزی که بودم برگشتم:
«یک سکوت طولانی، اجتناب از گفتگو و میل به تنهایی.»✨️ | 308 |
11 | کنون چه کنم با خطای دلم؟
محسن نامجو ✨️ Shekveh.mp3 | 362 |
12 | 435 | |
13 | @Sazdahanieman Omid-Harfe-Nagofteh-320.mp3 | 412 |
14 | هر آدمی شاید در عمرش
فقط یک بار می تواند
کسی را به تمامی دوست بدارد
تمامش را ...
حتی تیرگی های روحش را بپرستد
هر کسی شاید فقط یک بار،
با یک آدم، پرنده میشود.
#حمید_سلیمی
@Sazdahanieman | 413 |
15 | از ما هیچچیز باقی نمیماند جز خاطراتی که در آن دلیلِ حالِ خوبِ کسی بودهایم .
@Sazdahanieman | 423 |
16 | «تو فکر میکنی نیازی هست همهی آدمها شجاعانه زندگی کنن؟ نه اینکه سختشون باشه که بجنگن برای چیزی که براشون ارزشمنده؛ بلکه شجاعانه زندگی کردن رو بینتیجه بدونن.» ازت اینها رو پرسیده بودم و گفته بودی «تو برای چی حاضری بجنگی؟». به سوالت حتی چند ثانیه هم فکر نکردم. جواب دادم «من این روزها حاضر نیستم برای هیچچی بجنگم!» خندیدی. از اون خندهها که حرصِ آدم رو درمیآره. از اون خندهها که آدمهایی که میخوان بگن دانای کلان میزنن. گفتی «گاهی وقتها نجنگیدن یهجور شجاعته.» ازت نپرسیدم «مگه نجنگیدن همون برنده نشدن نیست؟» نپرسیدم «زندگی مگه برنده شدن نیست؟» چون میدونستم یه جوابی داری که بدی. حوصلهی این رو نداشتم که یکی بیاد و هی به سوالام جوابِ منطقی بده و تهش بگه تو موفق میشی. من اصلن موفق شدن نمیخواستم. دوست داشتم یکی فقط حرفهام رو بشنوه و بعد بغلم کنه و بگه «هر چی که شد، من پیشت هستم.» خندیدی. باز هم از اون خندههای حرصدرآر. گفتی «گاهی وقتها باید جنگید، گاهی وقتها هم باید بیخیال شد. معلوم هم نیست کِی باید این کار رو کرد و کِی اون کار. جواب ِ بعضی سوالها فقط با گذشت زمان مشخص میشه.» خندیدم. دُرُست شبیه به خندههای خودت. حرصدرآر. بلند شدم که برم. یهکم از خندهه هنوز به لبهام ماسیده بود. خندههای حرصدرآر هیچوقت محو نمیشن. گفتم «سی سالم شد! بس نیست؟ هنوز هم باید منتظر بمونم؟ خسته شدم از بس همهچی رو انداختم روی دوشِ زمان.»
کامل_غلامی
@Sazdahanieman | 416 |
17 | دوسِت داشتم با تمام وجودم
عزیزم هنوزم تورو دوست دارم..
محسن چاوشی ✨️ Mohsen Chavoshi Dooset Dashtam.mp3 | 408 |
18 | @Sazdahanieman Arash Fouladvand - Gole Sorkh Live.mp3 | 423 |
19 | بخشیدهام،
شما هم اگر بخواهید میتوانید ببخشید؛
آدم زمین نیست که بتواند بار همه این تلخیها را به دوش بکشد.
#هوشنگ_گلشیری
•••
همراهان و رفقای جان
صبح بخیر
روزتون خوب
♥️
@Sazdahanieman | 469 |
20 | تو هم مؤمن نبودی..
فرهاد ✨️ 1|3 - Avar - Farhad Mehrad (320).mp3 | 451 |
در حال بارگیری داده...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.